به گزارش «شیعه نیوز»، احتمالا نخستین حمله هدفمند علیه هزارهها در بیست سال اخیر، حمله در ولایت غور است که در جولای ۲۰۱۴ اتفاق افتاد. افراد مسلح دو موتر مینیبوس را که از شهر چغچران عازم کابل بودند، در منطقه بادگاه متوقف کردند و مسافران را براساس اسناد هویتشان به دو گروه تقسیم نموده و آنهایی که منسوب به قوم هزاره بودند، جدا کردند. دستهای مسافران هزاره را از پشت بستند و در کناره جاده گلوله باران کردند و بقیه را آزاد کردند. قربانیان این حمله ۱۴ تن به شمول سه زن و ده مرد و یک کودک بودند. در میان آنها یک عروس و داماد بودند که به تازگی عروسی کرده بودند. آثار شکنجه نیز در بدن اجساد دیده شده بود که بیانگر این است که قبل از قتل مورد شکنجه قرار گرفته بودند.
آن روز کدام گروهی مسئولیت این حمله را به عهده نگرفت و طالبان نیز دست داشتن به این حمله را انکار نمودند؛ اما مقامات دولتی گروه طالبان را مسئول دانستند. چند ماه بعد شخصی به نام قاری رحمتالله توسط امنیت ملی بازداشت گردید. نیروهای امنیتی او را فرمانده گروه طالبان در ولایت غور و عامل اصلی قتل ۱۴ تن از مسافران هزاره قلمداد کردند. گفته میشد که او چند ماه قبل از بازداشت، به عضویت گروه داعش درآمده است.
حمله بر مردم هزاره به صورت هدفمند در سالهای بعد افزایش یافت. گروگان گرفتن هزارهها از مسیر شاهراه قندهار-کابل و سر بریدهشدن هفت تن به شمول طفل هشت ساله، حمله بر جنبش روشنایی در میدان دهمزنگ، حمله بر مراکز آموزشی، ورزشی، مساجد، سالنهای عروسی، شفاخانهها و زایشگاه، گردهماییهای مردمی، حمله بر میرزا اولنگ، کارگران معدن در بغلان، کارگران گچ در ننگرهار و آخرین حمله بر مکتب سیدالشهدا از عمدهترین و خونبارترین حملههایی بوده که از سال ۲۰۱۴ تا حالا اتفاق افتاده است. براساس آمار موجود تا اواخر سال ۲۰۱۸ میلادی بیش از ۵۵۰ نفر از هزارهها در اثر این حملهها کشته و زخمی شدهاند. پس از آن نیز حملههای دیگری بر مردم هزاره انجام شد که در اثر آن صدها نفر کشته و زخمی شدند.
بیشتر این حملهها در مناطقی که هزارهها ساکناند، اجرا شده و برخی از حملات در مناطق دیگر طوری اجرا شده که همه قربانیان آنها هزارهها بودهاند. حتا در بعضی از این قضایا، هزارهها را از سایر مردم جدا کردهاند و بعد به رگبار بستهاند. مثل قضیه ولایت غور که مسافران را براساس اسناد هویتشان شناسایی کرده و هزارهها را کشتند و بقیه را آزاد کردند. این را شاهدان غیرهزاره که رها شده بودند، ابراز کردند. این حملهها براساس هویت قومی و یا مذهبی انجام شده است. اینکه این حملات عمدا و قصدا علیه هزارهها صورت گرفته و میگیرد، شکی وجود ندارد. نهتنها که روند و سلسلهی این حملهها بیانگر این است که گروههایی تروریستی بهطور عمدی هزارهها را بهدلیل تعلق قومی و یا مذهبیشان مورد هدف قرار میدهند، بلکه در برخی از این قضایا، عاملان آنها مثل گروه داعش بیانیه صادر کردهاند و مسئولیت این حمله را به دوش گرفتهاند. در این بیانیهها از قصد و نیت خود نیز پرده برداشته و از هزارهها و شیعیان مشخصا نام بردهاند و گفتهاند که نابودشان میکنند. البته باید گفت که در برخی از این قضایا هیچ گروهی مسئولیت نگرفته ولی ارگانهای کشفی و امنیتی دولت افغانستان گروه طالبان و مشخصا شبکه حقانی را متهم کردهاند.
مهم است که بدانیم این حملات پیدرپی علیه مردم هزاره تحت کدام نوع جنایت قرار میگیرد. این درست است که تروریستان همه را مورد حمله قرار میدهند و همه مردم افغانستان قربانی خشونت جنگ و انفجار و انتحار میشوند. برخیها هم میگویند که تروریستان نه دین میشناسند و نه قوم. اگر منظور از این حرف این است که تروریستان پابند هیچ نوع اصول و هنجارهای دینی و اجتماعی نیستند، این حرف درست است. اما این حرفها وقتی که در پاسخ به کسانی گفته میشوند که میگویند «هزارهها بهطور هدفمند و سیستماتیک مورد هدف قرار میگیرند» و آنها در پاسخ استدلال میکنند که تنها هزارهها قربانی این حملات نیستند بلکه سایر مردم نیز کشته و زخمی میشوند و نباید مسایل قومی را دامن زد، حرف درستی نیست. زیرا که حمله هدفمند و سیستماتیک علیه یک قوم و مذهب خاص فرق میکند با سایر حملات که هدفش کشتن افراد نظامی و یا ملکی بدون در نظرداشت هویت قومی و مذهبی افراد است. وقتی اعضای یک گروه قومی مشخص مورد هدف قرار میگیرند، بیانگر این است که عاملان چنین حملات، هدفشان را شناسایی نموده و قوم و مذهب قربانیان را خوب میشناسند و مردم را براساس تعلق قومیشان میکشند. از لحاظ حقوقی وقتی یک گروه قومی به خاطر تعلق قومی و یا مذهبی خود بهطور عمدی، هدفمند و سیستماتیک مورد حمله قرار میگیرند، نوع جنایت فرق میکند. وقتی بخشی از مردم بهدلیل قومیت و یا مذهب خود مورد هدف قرار میگیرند، خطر نسلکشی و پاکسازی قومی به میان میآید و فاجعه انسانی را در سطح ملی و بینالمللی هشدار میدهد.
بعد از حملات اخیر علیه هزارهها خصوصا پس از حمله بر مکتب سیدالشهدا، در رسانهها و شبکههای اجتماعی برخیها گفتند که چنین حملات از مصداقهای نسلکشی است. بعضی دیگر از حقوقدانان و فعالان حقوق بشر خواستند که در این مورد توضیح دهند که چنین حملات نسلکشی محسوب میشود و یا خیر؟ در این نوشته میکوشم تا این قضایا را براساس اسناد بینالمللی حقوق بشر بهطور مختصر مورد بررسی قرار دهم.
نسلکشی چیست؟
واژه نسلکشی (Genocide) اولینبار توسط یک قاضی پولندی به نام رافایل لمکین در سال ۱۹۴۴ در کتابش تحت عنوان Axis Rule in Occupied Europe ابداع کرد. لمکین این واژه را با توجه به پالیسی نازیهای آلمان در مورد کشتار سیستماتیک یهودیها در جریان هلوکاست و هم چنین قضایای گذشته که گروههای مشخصی از مردم مورد هدف قرار گرفته بودند، تعریف کرد. سپس او کمپاینی را رهبری کرد تا این واژه بهطور رسمی از زمره جرایم بینالمللی محسوب شود.
نسلکشی برای اولینبار از جمله جرایم تحت حقوق بینالملل در سال ۱۹۴۶ توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شد. پس از آن، نسلکشی در سال ۱۹۴۸ میلادی توسط کنوانسیون منع و مجازات نسلکشی قانونگذاری شد. تا جنوری ۲۰۱۸ میلادی ۱۴۹ کشور عضویت این کنوانسیون را پذیرفته و آن را امضاء کرده بود. محکمه بینالمللی عدالت (The International Court of Justice) نیز بارها تأکید کرده است که اصول شامل در این کنوانسیون جزء از عرف بینالمللی است. عرف بینالمللی به این معناست که این قواعد و اصول برای تمام کشورها (چه عضو کنوانسیون باشند و یا نباشند) لازمالاجرا است. همچنین این محکمه تأکید کرد که جلوگیری از نسلکشی بی چون و چرا جزء از حقوق جزای بینالملل است و در نتیجه فسخ و ابطال این کنوانسیون جواز ندارد.
تعریف نسلکشی
ماده دوم کنوانسیون منع نسلکشی، نسلکشی را چنین تعریف کرده است: «براساس این کنوانسیون، نسلکشی عبارت از ارتکاب هریک از اعمال ذیل به قصد نابود ساختن کل و یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی مانند:
۱. کشتن اعضای آن گروه؛
۲. واردکردن صدمه شدید جسمی یا روانی به اعضای آن گروه؛
۳. ایجاد شرایط دشوار زندگی برای یک گروه به قصد نابودساختن کل و یا بخشی از آنان بهطور عمدی با یک حرکت حسابشده؛
۴. تحمیل اقداماتی به قصد پیشگیری از تولد و تناسل در گروه؛
۵. انتقال اجباری کودکان آن گروه به گروهی دیگر میباشد.»
اساسنامه رُم که سند حقوقی تشکیل محکمه جزایی بینالمللی (International Criminal Court) است، جنایت نسلکشی را در ماده ششم مثل کنوانسیون منع نسلکشی تعریف و جرمانگاری نموده است. اساسنامه رم در سال ۱۹۹۸ به تصویب رسید و افغانستان در ماه می سال ۲۰۰۳ میلادی این سند را امضاء کرد و به عضویت این محکمه پیوست.
در تعریف نسلکشی سه عنصر تذکر رفته است. وقتی این سه عنصر یا ویژگی باهم وجود داشته باشد، نسلکشی محسوب میشود. عنصر اول جنایت نسلکشی، قصد نابودی کلی و یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی و یا مذهبی است که از نظر حقوقی به نام عنصر معنوی یاد میشود. یعنی عاملان نسلکشی قصد و عمدی در کشتار خود داشته باشند، بهطور هدفمند و سیستماتیک یک گروه را مورد هدف قرار دهند. نه اینکه بهطور تصادفی و یا اشتباهی مرتکب کشتار شوند. دومین عنصر که به نام عنصر فیزیکی یاد میشود عبارت است از نابودی به اشکال مختلف مانند کشتن، وارد کردن صدمه شدید جسمی و یا روانی و سایر موارد نابودی که در تعریف نسلکشی آمده است. سومین عنصر جنایت نسلکشی این است که این اعمال علیه چهار نوع گروه ملی، قومی، نژادی و یا مذهبی باشد. کنوانسیون منع نسلکشی و اساسنامه رم از گروه سیاسی یاد نکرده است. بلکه بهطور مشخص و محدود از چهار گروه ملی، قومی، نژادی و یا مذهبی نام برده است. مثلا اگر یک گروه سیاسی مورد حمله قرار بگیرد، نسلکشی محسوب نمیشود، بلکه از جمله جنایت علیه بشریت است. تعریف نسلکشی و جنایت علیه بشریت از هم فرق میکند.
در قضایای حمله علیه هزارهها دو عنصر نسلکشی خیلی واضح و روشن است و جای شک و شبهه وجود ندارد. یکی عنصر فیزیکی جنایت که عبارت از کشتن است. قضایای زیادی داریم که هزارهها مورد حملات انتحاری، انفجار و گلولهباری قرار گرفتهاند. از این لحاظ این عنصر نسلکشی محرز و اثبات شده است. عنصر سوم نیز روشن است و جای بحث نمیماند. اینکه هزارهها یک گروه قومی و مذهبی شناخته میشوند.
پیچیدهترین عنصر نسلکشی، قصد و اراده عاملان کشتار است. زیرا که در برخی از قضایای نسلکشی که در گوشه و کنار جهان اتفاق افتاده، اثبات قصد و اراده عاملان نسلکشی جنجالبرانگیز و مبهم بوده است. قصد و اراده عاملان کشتار را از کجا میتوان فهمید؟ دفتر منع نسلکشی و مسئولیت حفاظت در سازمان ملل متحد (Office on Genocide Prevention and the Responsibility to Protect) عناصر جنایت نسلکشی را توضیح داده است. این دفتر که مربوط سازمان ملل متحد است، آورده است که قصد و اراده عاملان جنایت به اثبات رسیده باشد که آنها میخواهند بهطور فیزیکی یک گروه ملی، نژادی، قومی و یا مذهبی را نابود کنند. بنابر توضیحات این دفتر، قصد و اراده عاملان است که نسلکشی را از سایر جنایات استثنا و خاص میسازد. قصد و اراده کشتار میتواند جزء از پلان و پالیسی عاملان جنایت باشد. دفتر جلوگیری از نسلکشی و مسئولیت حفاظت توضیح داده است که قربانیان نسلکشی بهطور عمدی و قصدی مورد هدف قرار بگیرند – نه به صورت تصادفی – و همچنان به خاطر عضویت شناخته شده و یا واقعی آنها به یکی از چهار گروه ملی، نژادی، قومی و یا مذهبی. یعنی هدف نابودی گروه باشد نه بهعنوان نابودی یک فردی از اعضای گروه. نسلکشی میتواند تنها علیه بخش و یا جزء از یک گروه چهارگانه ارتکاب یابد.
در مورد قصد و اراده عاملان کشتار هزارهها، باید گفت که چند دلیل روشن وجود دارد. اول اینکه گروه داعش که بسیاری از این حملهها را انجام داده از قصد و اراده خود با نشر اعلامیه سخن گفتهاند. در این اعلامیهها علنا و رسما از قصدشان برای نابودی هزارهها حرف زده و مسئولیت این حملهها را نیز به عهده گرفته است. برخی از اعضای طالبان نیز با نشر پیامهای صوتیشان علیه مردم هزاره و شیعه از ادبیات نفرت کار گرفته است. این روزها مصاحبههای ویدیویی و صوتی ملا عبدالمنان نیازی در شبکههای اجتماعی نشر شده که بهطور صریح هزارهها را به نابودی تهدید میکند. او در یکی از این ویدیوها میگوید که هزارهها با این مذهب دروغینشان فکر نکنند که اینجا سوریه و عراق است. خانههایتان را به آتش میکشم و هر روز صد نفر از هزارهها را میکشم. ملا نیازی قبلا نیز که در زمان حاکمیت طالبان والی ولایت بلخ بود، رسما از طریق رادیوی بلخ اعلان کرد که هزارهها به گورستان بروند. به همین ترتیب برخی از فرماندهان طالبان نیز گاهگاهی هزارهها را تهدید به کشتار جمعی کردهاند.
علاوه بر اعلامیههای داعش و سخنان فرماندهان طالبان، روش و چگونگی حملهها نیز بیانگر این است که برای کشتن مردم هزاره قصد و اراده وجود دارد و از قبل برنامهریزی شده است. مثلا وقتی بر زایشگاه دشت برچی حمله میشود و اطفال نوزاد را میکشند، نه تنها که شدت قساوت را نشان میدهد بلکه بیانگر این است که عاملان این جنایت قصد نابودی حیات جمعی یک گروه قومی و مذهبی را دارند و تا آنجایی که در توان دارند مردم هزاره را نابود کنند حتا از کودکان نوزاد این مردم نمیگذرند. همانطوری که دفتر جلوگیری از نسلکشی و مسئولیت حفاظت سازمان ملل متحد گفته است، چنین حملات وقتی نسلکشی تلقی میشود که بهطور قصدی و هدفمند باشد، نه تصادفی. فکر نکنم کسی در این شک داشته باشد، که این حملات علیه مردم هزاره، تصادفی نیست بلکه هدفمند و سیستماتیک است.
شاید در مورد کمیت کشتار نیز پرسیده شود که چه تعداد افراد یک گروه کشته شوند که نسلکشی محسوب شود. کنوانسیون منع نسلکشی و اساسنامه رم در این مورد بیان داشته است که قصد نابودی کل و یا بخشی از گروه وجود داشته باشد. اما این تعریف سخن از کمیت نمیگوید. جزئیات عناصر متشکله جنایت نسلکشی، سالها بود که مورد اختلاف قرار داشت تا اینکه در سال ۲۰۱۰ میلادی مجمع عمومی اعضای محکمه جزایی بینالمللی براساس ماده ۹ اساسنامه رم، عناصر جرایم تحت صلاحیت این محکمه را بهعنوان سند جداگانه تحت نام «عناصر جرایم» به تصویب رساند. در این سند عناصر متشکله جنایات تحت صلاحیت محکمه توضیح داده شده است. در مورد جنایت نسلکشی نیز عناصر متشکله هرکدام از شیوههای نابودی را شرح داده است. دربارهی عناصر متشکله جنایت نسلکشی آورده است که:
الف. مرتکب یک و یا چند نفر را بکشد؛
ب. چنین فرد یا افراد متعلق به گروه ملی، نژادی، قومی و یا مذهبی باشد؛
ج. مرتکب قصد و اراده برای نابودی کل و یا بخشی از گروه ملی، نژادی، قومی و یا مذهبی داشته باشد؛
د. عمل جنایت در زمینه مشهود اعمال مشابه که علیه آن گروه اتفاق افتاده و یا خود این اعمال به تنهایی چنین صدمات را داشته باشد، ارتکاب یافته باشد.
براساس ماده دوم کنوانسیون منع نسلکشی، ماده ششم اساسنامه رم و هم چنین توضیحات عناصر جنایت نسلکشی، از بین رفتن تمام اعضای گروه شرط دانسته نشده و بخشی از آن را کافی میداند. اما این بخش چه اندازه است؟ همانطوری که گفته شد محکمه جزایی بینالمللی حتا یک نفر را کافی میداند به شرط آنکه نابودی حیات گروه را مورد نظر داشته باشد. علاوه بر آن، برخی کارشناسان در این عرصه گفتهاند که باید به عرف رجوع شود. اما به کدام عرف؟ عرف مرتبط به نسلکشی، یعنی عرف کنوانسیون منع نسلکشی و عرفی که سبب ایجاد این کنوانسیون و محکمه جزایی بینالمللی شده است. این عرف در عمل به قضاوت محکمهای بستگی دارد که به چنین جنایات رسیدگی میکند و ممکن محکمه حتا یک نفر را کافی بداند. چنانکه در تفسیر عناصر جرم، یک نفر را کافی دانسته است.
ممکن است که در مسأله کمیت، کوچک و بزرگ بودن گروه نیز مطرح شود. مثلا وقتی مرکز مذهبی سیکها، که یک اقلیت کوچک در افغانستان هستند، مورد هدف قرار گرفت و دهها تن از آنها کشته و زخمی شدند، همان یک حمله برای محکمه کافی باشد که آن حمله را نسلکشی بداند. تعدادی زیادی از کارشناسان مانند هارف و گیور میگویند که تعداد تلفات مطرح بحث نیست بلکه نابود کردن بخشی از یک گروه کوچک به همان اندازه یک جنایت محسوب میشود که بخشی از گروه بزرگ.
طول زمانی چنین حملات علیه مردم هزاره در افغانستان نیز نشاندهنده تداوم، گستردگی و هدفمند بودن این جنایات است. این حملات پیدرپی در طول شش سال گذشته نشان میدهد که برای کشتار مردم هزاره برنامهریزی شده و سال به سال تعداد این حملات نیز افزایش یافته است.
با توجه به اسناد بینالمللی حقوق بشر مرتبط به نسلکشی و بررسی حملات خونبار علیه مردم هزاره میتوان گفت که این حملات عمدی، هدفمند و سیستماتیک بوده است. این حملات بهطور مشخص گروه قومی هزاره را به خاطر تعلق قومی و یا مذهبیشان مورد هدف قرار داده و این حملات دوامدار بوده است. چگونگی حملات علیه هزارهها و قراین و شواهد این قضایا نشان میدهد که یک گروه تروریستی برای کشتار هزارهها برنامهریزی کرده و حسابشده دست به چنین حملات میزنند. بنابر بررسی حملات هدفمند و سیستماتیک علیه هزارهها و مطالعه عناصر متشکله جنایت نسلکشی در اسناد بینالمللی میتوان نتیجهگیری کرد که حملات تروریستی علیه مردم هزاره از مصادق روشن نسلکشی است. این حملات جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت نیست. برخیها از روی ناآگاهی و یا عمدا این حملات را به جنایت علیه بشریت تقلیل میدهند که درست نیست.
بنابر این، لازم است که دولت افغانستان و نهادهای ملی و بینالمللی حقوق بشر اذعان کنند که حملههای تروریستی علیه مردم هزاره، از مصادق جنایت نسلکشی است. اذعان و اعتراف به نسلکشی هزاره میتواند زنگ خطر را به صدا درآورد و مکلفیتهایی را متوجه دولت افغانستان و جهانیان بنماید. نسلکشی از جدیترین جنایاتی است که نه تنها برای مردم یک سرزمین بلکه برای افکار جهانی و وجدان عمومی غیر قابل تحمل و غیر قابل پذیرش است. به خاطر سنگینی این جنایت است که اسناد بینالمللی حقوق بشر از منع نسلکشی و جلوگیری از آن حرف میزند. کوشش اسناد مربوط، معطوف به این است که پیش از آنکه نسلکشی اتفاق بیافتد، دولتها از ارتکاب آن جلوگیری نمایند.
براساس ماده اول کنوانسیون منع نسلکشی، دولتهای متعاهد تصدیق و تأیید میکنند که نسلکشی اعم از اینکه در موقع صلح یا جنگ به موجب حقوق بینالملل جنایت محسوب میشود و تعهد میکنند که از آن جلوگیری کرده و مرتکبان را مجازات میکنند. در ماده ششم این کنوانسیون آمده است که اشخاص متهم به نسلکشی به دادگاههای صالح کشوری که جنایت در آنجا ارتکاب یافته و یا به دادگاههای جزایی بینالمللی که دولتهای متعاهد صلاحیت آن را شناخته باشند، جلب خواهند شد.
اعلام عزای ملی و ابراز همدلی و همدردی دولت افغانستان، مقامات و رهبران سیاسی، فعالان جامعه مدنی و حقوق بشر و اقشار مختلف جامعه یک امر پسندیده اخلاقی است اما به هیچ صورت کافی نیست. با توجه به اینکه نیروهای بینالمللی در حال خارج شدن از افغانستان است و خطر احتمال آغاز جنگهای داخلی وجود دارد، نسلکشی به پیمانه وسیع و گسترده متوجه اقلیتها به شمول هزارهها در آینده وجود دارد. خطر وقوع نسلکشی گستردهتر از حال، در جریان جنگهای داخلی را باید جدی گرفت و برای جلوگیری از جنگ داخلی و نسلکشی گستردهتر، باید از همین حالا تلاش کرد. به نظر من چند اقدام مسئولانه و قانونی به خاطر کاهش درد مردم و جلوگیری از نسلکشیهای بیشتر ضروری است.
نخست اینکه، دولت افغانستان بهطور رسمی این کشتار را بهعنوان نسلکشی بشناسد. دولت افغانستان از لحاظ حقوقی مکلف است که این مسئولیت قانونیاش را انجام دهد. رییسجمهور اشرف غنی چند روز بعد از حمله بر زایشگاه برچی در محل حادثه حضور یافت و گفت که او یک هزاره و یک شیعه است. این سخن به معنای آن بود که هزارهها بهطور عمدی و هدفمند مورد حمله قرار گرفته است؛ اما هیچ وقت با صراحت این حرف را نگفت. لازم است که حقیقت حملات هدفمند و سیستماتیک علیه مردم هزاره را انکار نکند و اعلام بدارد که این حملات، جنایت نسلکشی است. با اعلام نسلکشی از سوی دولت، توجه نهادهای بینالمللی حقوق بشر و محکمه جزایی بینالملل جلب شده و در این راستا توجه بیشتر و احیانا اقدامات عملی به منظور مستندسازی و تحقیق این قضایا انجام خواهند داد.
دوم اینکه، دولت افغانستان با اعلام نسلکشی، برنامه حفاظت از مردم هزاره را روی دست بگیرد. حفاظت از این گروه قومی و مذهبی میتواند در قالب ایزاد تشکیلات خاص در درون نیروهای امنیتی کشور و اتخاذ تدابیر امنیتی در مناطق هزارهنشین و سایر اقدامات صورت گیرد. این اقدامات به خاطر کشف و خنثاسازی حملات تروریستی علیه این گروه قومی و مذهبی اتخاذ شده و از تداوم حملات در آینده جلوگیری نماید.
سوم اینکه، تمام حملات هدفمند علیه این مردم به شمول حملاتی را که هیچ کسی مسئولیت نگرفته، بهطور همهجانبه مورد تحقیق قرار داده و مرتکبین این حملات مورد پیگرد عدلی قرار بگیرند. به ارگانهای عدلی و قضایی دستور داده شود که به رسیدگی به این قضایا اولویت دهند. محاکم افغانستان میتوانند عاملان این حملات را که اکثرا عضو گروه داعش هستند محاکمه و مجازات کنند. اگر دولت افغانستان اراده و یا توانایی این کار را ندارد، میتواند که قضایا را رسما به محکمه جزایی بینالمللی ارجاع دهد و در زمینه رسیدگی به این قضایا، همکاری همهجانبه نماید. به تازگی هیأت بلندرتبه دولت افغانستان متشکل از وزیر خارجه، وزیر عدلیه و لوی سارنوال کشور از محکمه جزایی بینالمللی دیدن نمودهاند. براساس بیانیه نشر شده از سوی دفتر خانم فاتو بنسودا لوی سارنوال محکمه جزایی بینالمللی، قرار است که همکاریهای دولت افغانستان و محکمه جزایی بینالمللی در خصوص قضایای جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت از سر گرفته شود. هم چنین وزارت خارجه افغانستان اعلان کرده که محکمه جزایی بینالمللی میتواند تحقیق و رسیدگی به قضایای افغانستان را از قضیه حمله بر مکتب سیدالشهدا آغاز نماید. این یک قدم بجا و پسندیده است. قبلا بهدلیل مخالفت دولت ترمپ با محکمه جزایی بینالمللی، دولت افغانستان خواسته بود که محکمه کارش را در خصوص افغانستان برای بعد موکول نماید. حالا که اداره جو بایدن تحریمها علیه محکمه جزایی بینالمللی را برداشته، همکاریهای افغانستان و محکمه از سر گرفته میشود و این یک فرصت خوب برای رسیدگی به قضایای اتفاق افتاده در افغانستان و به ویژه نسلکشی مردم هزاره است.
چهارم، کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، فعالان جامعه مدنی و حقوق بشر به سهم خود میتوانند که تلاشهای خود را در مورد عدالت و معافیت از مجازات تقویت کنند و در این زمینه از طریق رسانههای جمعی و نشر بیانیهها دادخواهی نمایند و بر دولت افغانستان به منظور رسیدگی به این قضایا فشار آورد. آنها میتوانند در مستندسازی این قضایا نیز همکاری نمایند. سایر فعالان و نویسندگان و دیاسپورای مقیم در خارج در سطح بینالمللی برای عدالت دادخواهی کنند و توجه نهادهای بینالمللی حقوق بشر و محکمه جزایی بینالمللی را جلب نمایند.
پنجم، سیاستمداران، فعالان حقوق بشر و جامعه مدنی، کنشگران سیاسی و اجتماعی به شمول همه کسانی که در رسانهها و شبکههای اجتماعی در برابر این حملات واکنش نشان میدهند، موضعگیریهایشان را به دور از تبعیض و تعصبات قومی و مذهبی اعلام کنند و افکار عامه را به سمت همدلی و همدردی سوق دهند. لازم است که با ادبیات نفرت و تفرقه در شکبههای اجتماعی با جدیت مبارزه شود. دامن زدن به مسایل قومی و قومی کردن کشتار مردم هزاره نه تنها که به نفع هیچ کسی نیست بلکه افراطیت و خشونت را بیش از پیش در جامعه افزایش میدهد. پیامهای همدلی و همدردی با قربانیان را تقدیر و تحسین کرد. باید به وضاحت گفته شود که سخن گفتن از حملات تروریستی علیه هزارهها به معنای دامنزدن به تفرقههای قومی نیست. سخن گفتن از این واقعیت که مردم هزاره بهطور هدفمند مورد حمله قرار میگیرند، نباید مساوی با حمله از سوی اقوام دیگر پنداشته شود. عاملان این حملات گروه داعش و احیانا سایر گروههای تروریستیاند، نه یک قوم خاص. وضاحت داده شود که همه مردم قربانی تروریزم هستند اما هزارهها بهعنوان بخشی از جامعه افغانستان بهطور هدفمند و سیستماتیک و بهدلیل تعلق قومی و مذهبیشان مورد حملههای تروریستی قرار میگیرند و در معرض نسلکشی قرار دارند.
انتهای پیام