به گزارش «شیعه نیوز»، نخستین هجرت در تاریخ اسلام، هجرت به «حبشه» است که در سال پنجم بعثت به خاطر فشاری که بر مسلمین صورت گرفت و برای دفاع از اسلام، به دستور خدا و پیامبرش عدهای از مسلمانان موطن و سرزمین اصلی خویش را رها کردند و به سرزمینی دیگر رفتند.
مهاجرت اول
هنگامی که تعداد مسلمانان مکه زیاد شد و ایمانشان آشکار گردید، باعث شد که فشار مشرکین به آنها زیاد شود و مورد آزار و اذیت قریش قرار گیرند تا از دین خود دست بردارند. مشرکان از هیچ شکنجه و اذیتی فروگذار نبودند؛ برخی را میزدند، گروهی را با گرسنگی میآزردند، جمعی را هنگام داغ شدن ریگهای مکه برهنه کرده و آنها را روی ریگها میخواباندند، تا مسلمانان از دین خود دست بردارند. در این میان برخی هم استقامت میورزیدند و هر گونه آزاری را بر خود هموار کرده؛ ولی دست از دین خود بر نمیداشتند./۱/ چون رسولخدا دید که یاران او سخت گرفتار و در شکنجهاند، به فرمان الهی به آنها فرمود که به کشور حبشه هجرت کنند؛/۲/ زیرا حبشه فرمانروایی دارد که در قلمرو او بر کسی ظلم نمیشود./۳/
کسانی که برای نخستین بار آماده این سفر شدند، ده نفر بودند و به روایتی دیگر دوازده مرد و چهار زن بودند و به روایتی دیگر یازده مرد و چهار زن بودند./۴/ در مورد نحوهی مهاجرتشان هم روایات مختلفی است؛ به روایت "محمدبن اسحاق" نحوهی مهاجرت این چند نفر به صورت انفرادی بود؛ در حالی که روایات دیگر نحوهی مهاجرت اول را به صورت جمعی میداند/۵/ و این چند نفر نخستین قافلهی مهاجرت به حبشه بودند و "عثمان بن مظعون"/۶/ امیر بر آنها بود. "ابن سعد" روایت میکند که آنان کاملاً پوشیده و پنهان هجرت کردند. برخی از ایشان پیاده و برخی سواره آمده بودند و خداوند هم توفیق مهاجرت را نصیب ایشان کرد که همان ساعت، دو کشتی بازرگانی رسید و ایشان را به نصف دینار به حبشه برد. قریش به تعقیب ایشان پرداختند؛ ولی به هیچ یک از ایشان دست نیافتند. زمان مهاجرت آنها در دومین سال آشکار نمودن دعوت علنی بود./۷/
علت بازگشت از مهاجرت اول
مسلمانان به مدت دو ماه شعبان و رمضان در آن دیار ماندند و در شوال سال پنجم بعثت برگشتند. در مورد علت بازگشت مهاجرین، "ابن اثیر" و "واقدی" قائلند که مهاجران پس از شنیدن خبر مسلمان شدن اهل مکه بر اثر داستان "غرانیق" بازگشتند(اگرچه داستان غرانیق بیپایه و اساس است)؛ اما "ابن هشام" علت بازگشت مهاجرین را بدین صورت بیان میکند: مهاجرین از مکه به حبشه هجرت کرده بودند و تحت حمایت پادشاه حبشه در کمال آسایش و امنیت به سر میبردند، تا این که به آنها خبر رسید که مشرکین مکه تمامی مسلمان شدهاند، این شایعه دروغ موجب شد که جمعی از مهاجرین پیش از آن که درستی این خبر را تحقیق کنند، بار سفر را ببندند و به سوی شهر و دیار اصلی خود مراجعت کنند./۸/
مهاجرت دوم
زمانی که مهاجرین اول که در حبشه بودند، بر اثر شایعهی دروغ مسلمان شدن مشرکین، به مکه بازگشتند. به نزدیکی شهر که رسیدند، متوجه شدند که این خبر شایعهی دروغی بیش نبوده و مشرکین مکه مسلمان نشدهاند. از اینرو جمعی از آنها ناچار شدند، مخفیانه وارد شهر شوند و جمعی به بزرگان قریش پناهده شدند./۹/ با این حال هنگامی که وارد مکه شدند، تنها عدهای از آنها بعدها توانستند با پیامبر(ص) به مدینه هجرت کنند و در زمرهی مهاجرین به مدینه باشند؛ چرا که آنان در حبس مکیان بودند، به طوری که در جنگ بدر و غیره نتوانستند حاضر شوند و برخی از آنها در مکه مانده و تا هنگام مرگ در آن شهر بودند و نتوانستند به مدینه هجرت کنند./۱۰/ با این اوصاف اهل مکه دوباره بر مسلمانان سخت گرفتند، به گونهای که پیامبر(ص) به ایشان اجازه فرمود که برای بار دوم مهاجرت کنند. بنابراین مهاجرت دوم هم مثل مهاجرت اول نتیجه آزار و شکنجهای بود که از سوی قریش بر مسلمانان وارد شده بود که البته از مرحلهی اول شدیدتر بود./۱۱/ روشن است که پس از این که هجرتکنندگان اول به مکه بازگشتند، مهاجرت دوم صورت گرفت. در تعداد مهاجرین مرحله دوم نیز اختلاف است؛ برخی آنها را هشتاد و سه نفر مرد و یازده زن قریشی و هفت بانوی غیرقریشی میدانند./۱۲/ برخی منابع تعدادشان را هفتاد مرد به جز زنانشان ذکر میکنند./۱۳/
سفیران قریش در حبشه
مهاجرین مکه در حبشه منزل کردند و دور از شکنجه مشرکین و صدمات و آزارشان در محلی امن روزگار به سر میبردند./۱۴/ مشرکین که دیدند مسلمانان از چنگالشان فرار کرده و در حبشه به خوشی و آسایش به سر میبرند، بر آنان حسادت کردند. از طرف دیگر از نفوذ مسلمانان در حبشه وحشت کردند؛ زیرا خاک حبشه برای مسلمانان به صورت یک پایگاه محکم درآمده بود و ترس بیشتر آنها از این لحاظ بود که مبادا هواداران اسلام نفوذی در دربار "نجاشی" پیدا کنند و تمایلات باطنی او را به اسلام جلب نمایند و در نتیجه با یک سپاهی نیرومند حکومت بتپرستی را از شبه جزیره برافکنند. بدین ترتیب برای بازگرداندن آنها به مکه و آزار ایشان انجمنی تشکیل داده و قرار شد، دو نفر از افراد سخنور و زیرک قریش را انتخاب کرده و به دربار نجاشی بفرستند تا او مهاجرین را از حبشه اخراج کرده و به مکه بازگرداند، برای این منظور "عبدالله بن ابنربیعه" و "عمرو بن عاص"/۱۵/ را انتخاب کرده و با هدایای بسیار برای نجاشی و درباریان او، به حبشه روانه کردند. هدایایی که برای نجاشی برده بودند، تقدیم نمودند، همچنین به هیئت وزیران هدایایی تقدیم نمودند. آنها در ملاقات با هیأت وزیران گفتند: گروهی کمخردان از میان ما دین ملت خود را ترک کردهاند و در عین حال دین نجاشی را هم نپذیرفتهاند و یک دین ساختگی که ما و شما آن را نمیشناسیم برای خود انتخاب کردهاند؛ اعیان و اشراف قوم آنها ما را نزد شما فرستادهاند که آنها را برگردانیم./۱۶/ آنها از یاران پادشاه خواستند که بدون این که شاه آنها را ملاقات یا با آنها گفت و گو کند، برگردانند؛ اما آنها نزد نجاشی حاضر شدند و مقصود خود را بیان نمودند، یاران پادشاه رأی دادند که مسلمین را تسیلم آنها کنند. پادشاه غضب کرد و گفت: «به خدا سوگند من هرگز مردمی را که به من پناه آورده و در کشور من زیست کرده و مرا بر دیگران برتر دانستهاند، تسیلم نمیکنم؛ مگر بعد از بحث و تحقیق که اگر آن دو نماینده راست گفته باشند، آنها را تسلیم کنم و اگر خلاف آنها باشد، من آنها را پناه میدهم و در جوار و پناهندگی آنان نیکی میکنم.»/۱۷/
سخنان جعفر بن ابیطالب
نجاشی دستور داد تا مهاجران در مجلس حاضر شوند. او رو به مهاجران کرد و گفت: «این چه دینی است که به سبب آن شما از قوم خود جدا شدهاید و در عین حال دین مرا هم نپذیرفته و دین هیچ یک از ما را نیز قبول نکردهاید؟ "جعفر" گفت: «ای پادشاه، ما مردمی گمراه بودیم که بتها را پرستش میکردیم و مردار میخوردیم، مرتکب کارهای زشت میشدیم، صله رحم نمیکردیم و همسایه را آزار میدادیم... تا آن که خداوند متعال برای ما پیغمبری فرستاد و ما نسب او را خوب میشناسیم و او را راستگو و امین میدانیم، او ما را به عبادت خدای یگانه دعوت کرد که هیج چیز را با خدا شریک نکنیم و پرستش بتها را ترک گوییم. او به ما امر کرده که راست بگوییم و امانتداری کنیم، همسایه و پناهنده را نیک بداریم و از کارهای زشت و خونریزی بپرهیزیم، از ارتکاب کارهای بد و زورگویی و خوردن مال یتیم دوری کنیم. او ما را به نماز امر کرد ... /سپس ادامه داد/ سپس ما به او ایمان آوردیم و ایشان را تصدیق کردیم. آن چه را که بر ما حرام کرده، حرام دانستیم. و آن چه را حلال شمرده پذیرفتیم.
قوم ما به همین خاطر بر ما ستم نموده و مانع دینداری ما شدند و به کشور شما آمدیم و شما را از دیگران برتر و بهتر دانستیم و امیدوار هستیم که نزد تو ستم بر ما روا نباشد.»/۱۸/
نجاشی گفت: آیا از آن چه پیغمبرت، بر شما آورده چیزی به خاطر داری؟ جعفر گفت: آری، نجاشی گفت : بخوان! جعفر شروع به خواندن قسمتی از آغاز سورهی «کهیعص» کرد، " ام سلمه " میگوید: نجاشی از شنیدن آیات قرآن چنان گریست که قطرات اشک ریش انبوه و صورتش را فرا گرفت...»/۱۹/ پس از چند روز عمرو بن عاص به نزد نجاشی آمد و گفت: «اعلی حضرتا، این بیخبران درباره "عیسی" سخن عجیبی میگویند، شما کسی را به نزد ایشان بفرستید و سخن ایشان را درباره حضرت عیسی جویا شوید! فرستاده نجاشی به نزد مهاجرین آمد. چون مهاجرین به نزد نجاشی آمدند، رو به ایشان کرده و گفت: شما درباره عیسی بن مریم چه میگویید؟ جعفر بن ابیطالب گفت: «...ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر(ص) و روح خدا و کلمهی الهی است که به مریم بتول داده شده است.»/۲۰/ نجاشی دست خود را به طرف چوبی که روی زمین بود دراز کرده آن را برداشت و گفت: «به خدا سخنی که تو درباره عیسی گفتی با حقیقت فاصله ندارد.» پس به مهاجرین گفت:«شما با خیالی آسوده به هر جای حبشه که میخواهید بروید و بدانید که در امان ما هستید.»/۲۱/
بازگشت مهاجرین
مهاجرین در حبشه بودند، تا این که رسولخدا(ص) "عمرو بن امیه صخری" را دربارهی بازگشت با نامهای به سوی نجاشی فرستاد و نجاشی پس از رسیدن نامهی حضرت جمعی از آنها را در دو کشتی جای داده و به وطن خویش فرستاد. مهاجرین پس از فتح خیبر به مدینه رسیدند و چون چشم رسولخدا(ص) به جعفر بن ابیطالب افتاد، او را در بر گرفت و میان دیدگانش را بوسیده و فرمود: «نمیدانم از فتح خیبر یا از ورود جعفر شاد باشم.»/۲۲/
در سال ششم هجری پیامبر نامه ای براى اصحم نجاشی ملک حبشه نوشت و او را به آئیین پاک خود دعوت نمود. محتواى نامه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به پادشاه حبشه چنین بود:
به نام خداوند بخشایشگر مهربان از محمد رسول خدا به نجاشى بزرگ حبشه، درود بر هر کسى که از هدایت پیروى کند من براى تو نخست خداوندى را ستایش مى کنم که خدایى جز او نیست، پادشاه پاک و منزه و امان دهنده و نگهبان و گواهى مى دهم که عیسى بن مریم روح و کلمه خداست که آن را به مریم باکره پاک دامن القاء فرموده است، مریم از روح و نفخه الهى به او باردار شد همچنان که خداوند آدم را به قدرت خویش آفرید.
و سپس تو را به سوى خداوند یکتا که شریکى ندارد و به فرمانبرى او فرامى خوانم و از تو دعوت مى کنم که از من پیروى کنى و به آنچه به من وحى شده است، یقین پیدا کنى که من رسول خدایم و تو و سپاهیانت را به خداى عزوجل فرامى خوانم، همانا تبلیغ و خیرخواهى کردم. اندرزم را بپذیر. درود بر هر کس که هدایت را پیروى کند. محمد رسول الله
نجاشی نامه پیامبر را بوسید و بر سر و چشم گذاشت و به نشانه تواضع از تخت پایین آمد و به یگانگى خدا و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله شهادت داد./۲۳/
مستوفی گوید: به سال هشتم نجاشی پادشاه حبشه درگذشت. پیغمبر صلی الله علیه و آله در مدینه برو نماز غایب کرد و حق تعالی حجاب از پیش برداشت تا صحابه در مدینه او را در حبشه خفته دیدند./۲۴/
--------------------------------------------
/۱/ . ابن هشام، السیره النبویه، ترجمه سیدهاشم رسولی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۸، جا، ص۱۹۶.
/۲/ . همان، ج۱، ص۱۹۹؛ احمدبن ابی یعقوب /ابن واضع/ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آتی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۱، چاپ ششم، ص۳۸۵.
/۳/ . محمدبن اسحق، السیر و المعاری، تحقیق دکتر سهیل زکار، قم، دارالفکر دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۳۶۸.
/۴/ . ابن هشام، پیشین، ج۱، صص۱۹۹ـ۲۰۰؛ احمد بن ابی یعقوب /ابن واضح/، پیشین، ج۱، صص۸۶ـ۳۸۵ و محمدبن سعد /کاب واقدی/، طبقات الکبیر، ترجمه دکتر دامغانی، محمود مهدوی، تهران انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج۱، صص۱۹۰ـ۱۹۱.
/۵/ . ابن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۳، چاپ سوم، ص۱۵ و ابن سعد، پیشین، صص۹۱ـ۱۹۰.
/۶/ . السیره النبویه، ج۱، صص۱۹۹ـ۲۰۰.
/۷/ . ابن سعد، پشین، ج۱، صص۹۱ـ ۱۹۰؛ همان، ج۱، ص۱۹۰، بلادزی، انساب الاشراف، تحقیق محمود الفرس العظم، دمشق، مؤسسه علمیه ثقانیه، ۱۹۹۷، چاپ اول، ج۱، ص۲۲۳؛ ابن اثیر، عزالدین علی؛ تاریخ کامل، به اهتمام دکتر سادات ناصری، ناشر مؤسسه مطبوعاتی علمی، ج۱، ص۸۳.
/۸/ . ابن هشام، پشین، ص۲۳۲.
/۹/ . ابن اثیر، پیشین، ج۱، صص۸۳ـ۸۴؛ بلاذری، پیشین، ج۱، ص۱۹۱.
/۱۰/ . ابن هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۲۳۲.
/۱۱/ . ابن اسحاق، پیشین، ص۲۱۳.
/۱۲/ . ابن سعد، پیشین، ج۱، ص۱۹۳.
/۱۳/ . یعقوبی، پیشین، ج۱، صص۸۶ـ۳۸۵.
/۱۴/ . ابن هشام، سیره رسول الله، ص۱۵۱.
/۱۵/ . ابن اثیر این دو نفر نماینده را عمروبن عاص و عبدالله بن ابی امیه ذکر میکند. ابن اثیر، پیشین، ج۱، ص۸۷.
/۱۶/ . همان، ج۱، ص۸۷.
/۱۷/ . ابن هشام، السیره النبویه، صص۲۰۵ـ۲۰۶.
/۱۸/ . ابن اثیر، پیشین، ج۱، صص۸۸ـ۸۹، ر.ک به ابن هشام، السیره النبویه، صص۲۰۷ـ۲۰۸.
/۱۹/ . ابن هشام، پیشین، ص۲۰۹، محمد بن اسحاق، پیشین، ص۲۱۵.
/۲۰/ . ابن اثیر، پیشین، ج۱، ص۸۹، ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۱۰.
/۲۱/ . ابن هشام، پیشین، ج۱، ص۲۱۰.
/۲۲/ . همان، ج۲، صص۲۴۳ـ ۲۴۴.
/۲۳/ . باستان شناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن ، عبدالکریم بى آزار شیرازى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، تهران، ۱۳۸۰، ص ۴۷۴.
/۲۴/ . لغت نامه دهخدا ذیل واژه حبشه به نقل از تاریخ گزیده.