به گزارش «شیعه نیوز»، آیا تا به حال احساس کردهاید که نکند شغل من دشمن من است؟ یا شاید کارمند رئیسی هستید که هرگز از شما قدردانی نکرده، شاید هم یکی از مشتریهایتان با شما بد رفتاری میکند گویی که صاحب شماست. مهم نیست چه شغلی دارید و در کجای نردبان ترقی قرار گرفتهاید، بی شک بارها احساس کردهاید دیگری شما را درک نمیکند. شما تنها نیستید. هر روزه مردم احساساتی شبیه به طردشدگی از سوی دیگران، یا حس اینکه چقدر دیگران قدرناشناس هستند و رفتار شایستهای با آنها ندارند را تجربه میکنند. داشتن چنین احساساتی آنهم به طور مداوم و پیوسته میتواند واقعا آسیبزا باشد. بنابراین از حالا به بعد بهتراست از زاویهای دیگر به کسب و کار، وخودتان نگاه کنید.
یکبار برای همیشه واقعگرایانه با این قضیه روبرو شوید و بپذیرید که قرار نیست همیشه تمام لحظههای شغلی شما لذتبخش باشد. برای بهدست آوردن چنین پذیرشی، یک راهحل عالی وجود دارد و آنهم پرورش هوش احساسی در شخصیتتان است. با رشد هوش احساسی، وسعت دیدگاه شما در شغل و زندگیتان گسترده وگستردهتر خواهد شد و این یعنی حرکت در مسیر موفقیت.
اما هوش احساسی چیست؟
همهی ما بارها عبارت هوش هیجانی یا هوش احساسی را شنیدهایم اما آیا معنی دقیق این عبارت را میدانیم؟ و اگر معنی آنرا میدانیم، آیا بلد هستیم که چگونه از این توانایی برای بهبود کسب و کار خود استفاده کنیم؟
اصطلاح هوش احساسی یا هیجانی، اولین بار توسط John Mayer (جان مایر) و Peter Salovey (پیتر سالاوی) از دانشگاه نیوهمپشایر رایج شد. آنها در تعریف زیر، معنای هوش احساسی را برای ما واشکافی میکنند:
"تعریف ما از هوش احساسی، توانایی شخص برای تفکر کردن در مورد احساساتش و اطلاعات حسی است که به او منتقل میشود، تا بتواند از طریق دادههای احساسی که به سویش آمده، افکارش را به گونهای پردازش کند که به رشد فکری او منجر شود. ما اعتقاد داریم افرادی با هوش احساسی بالا، دارای توانایی حل مشکلات مختلف و متنوع هستند. حل مشکلات آنهم به طور دقیق و سریع".
در دنیای کسب و کار امروزهی ما، حل کردن مشکلات، یک امر حیاتیست. ما در هنگام کار با انواع مختلفی از مشکلات سروکله میزنیم و اغلب نیز مجبوریم به صورت تیمی به دنبال راهحلها بگردیم. اینجاست که هوش احساسی به داد تک تک افراد میرسد.
موفقیت در شغل، نه به خاطر داشتن آی کیو بالا و زدن تستها با نمرهی عالی است، بلکه به دلیل داشتن توانایی حل مشکلات به طور سریع و دقیق است. این توانایی، کلید موفقیت در دنیای امروزهی اقتصاد است.
جالب است بدانید تحقیقاتی که صورت گرفته، ثابت کرده هوش احساسی بالا، نه تنها منجر به موفقیت شغلی میگردد بلکه به سلامتی بدن نیز کمک شایانی میکند. در نتیجه هوش احساسی شما بر روی میزان رضایت شما از زندگی تاثیر مستقیم دارد.
خودشناسی راهی برای بالا بردن هوش احساسی
همانطور که گفته شد، هوش احساسی یعنی توانایی فرد برای تفکر و درک احساساتش آنهم به طور عمیق. اینکه با دادههای احساسی که ناخواسته به سوی شما سرازیر میشود چه کنید یا چه نکنید، بستگی به هوش احساسی شما دارد.
اگر هر شخصی سعی کند واقف بر احساسات خودش باشد یکی از راههای افزایش هوش احساسی در او است. در واقع قبل از اینکه بخواهید دیگران را درک کنید و احساساتشان را بفهمید بهتر از خودتان شروع کنید. سعی کنید انواع و اقسام حسهایی که دارید را بفهمید و آنها را از هم تشخیص دهید.
نقش هوش هیجانی در شغل و سلامتی
شناختن خود یعنی واقف بودن بر نقاط قوت و ضعف. وقتی خوبیها و بدیهایتان را فهمیدید، به تدریج سعی خواهید نقاط قوت خود را تقویت کرده، و ضعفهایتان از میان بردارید. به این صورت به فردی تبدیل خواهید شد که در عین حالی که میداند دارای کم و کاستیهایی هست، اما از خودش رضایت دارد چرا که میداند دارد در راه بهتر شدن گام برمیدارد.
حس رضایتمندی از خود، باعث میشود نسبت به کسب و کار یا شغلتان نیز حس رضایتمندی پیدا کنید و این یعنی بهبود وضعیت شغلی.
از سویی دیگر، هوش هیجانی باعث میشود شخص به جای اینکه با خودش درگیر باشد و در یک جنگ همیشگی قرار بگیرد و خودش را با دیگران مقایسه کند، خودش را همانگونه که هست بپذیرد و پس از آن به رفع عیوب خود بپردازد.
اینکه فردی خودش را بپذیرد به معنای این است که خودش را باور دارد. همین باور به خود، پایهی اعتماد به نفس است و باعث ایجاد حس شادمانی در زندگی میشود واین حس شادمانی، باعث سلامتی روحی و جسمی در فرد میگردد.
وقتی هوش احساسی شخص، بالاتر برود توانایی پیشبینی کردن آینده برای او آسانتر خواهد بود در نتیجه بهتر میتواند برای آینده خودش برنامهریزی نمایید.
چگونه هوش احساسی خود را افزایش دهیم؟
۱_ به احساسات خود واقف باشید
یکی از پیشگامان عرصهی هوش احساسی، دانیال گلمن (Daniel Goleman) است که نویسندهی کتابی در همین زمینه نیز میباشد، او این پرسش را پاسخ میدهد که چرا هوش احساسی مهمتر از IQ است. او بیان میدارد که ما در آن واحد از دو ذهن برخورداریم. یکی از آنها فکر میکند و دیگری احساس. برای رشد ذهن دوم که احساس میکند، نیازمند یکسری کارها هستید از جمله نوشتن روزانهی رخدادهای زندگیمان.
با نوشتن اتفاقاتی که برایتان رخ داده، میتوانید بر روی حسی که در شما ایجاد شده است تامل و تفکر کنید. میتوانید عمیقا آن حس را واشکافی نمایید. و سپس بعد از مدتی به این بینش خواهید رسید که احساسات شما بیشتر تحت تاثیر چه چیزهایی قرار میگیرند. به بیانی دیگر اگر بفهمید چه نوع رویدادهایی میتوانند ماشهی احساسات شما را کشیده و آنها را شلیک کنند یعنی وقوف کامل به احساسات.
برای پی بردن به این موضوع میتوانید از سوالات سادهای که در زیر آمده است شروع کنید. از خود بپرسید که:
۱ - ۱ در موقعیتهای مختلف چه احساساتی گریبانگیر من میشوند؟
۱- ۲ آیا اگر مورد نقد واقع شوم خشمگین میشوم؟
۱- ۳ آیا اگر دیگران مرا نادیده بگیرند غمگین میشوم؟
۱ -۴ اگر جایی باشم که همهی چشمها به سوی من باشد، خشکم میزند؟
۲_ احساسات خود را تفسیر کنید
وقتی دارای این توانایی شدید که دقیقا بدانید در هر موقعیتی چه احساسی دارید و بعد هم بتوانید واکنشهای مناسبی را برای هر کدام از احساسهای خود داشته باشید، حالا نوبت تفسیر احساسات فرا میرسد. این گام دوم است. از سوالات زیر استفاده نمایید:
۲ - ۱ وقتی عصبانی هستید با دیگران چگونه برخورد میکنید؟
۲ -۲ در مورد عصبانیت خود چه فکر میکنید؟
۲ -۳ در مورد سایر احساسات خود چه فکر میکنید؟ چرا یکهویی غمگین یا خوشحال میشوید؟
نکته: خودتان را قضاوت نکنید نگویید من چقدر احمقم. قرار است فقط تفسیر و تجزیه تحلیل کنید تا احساسات خود را عمیقا بشناسید.
۳_ مدیریت کردن احساسات
گام سوم، مدیریت احساسات است. برداشتن این گام، یکی از بزرگترین دستاوردهای شما در دنیای کسب وکار خواهد بود.
رهبران دنیای کسب و کار، همراه با جریان احساسات دیگران حرکت نمیکند بلکه احساسات خودشان را دارند و مدیریت میکنند. این افردا قابلیت بهتری برای ادارهی هر کسبی وکار را دارند. در واقع شما در هر گروهی که مشغول به کار هستید بایستی این توانایی را داشته باشید که در دریای احساسات گروه، غرق نشوید و حال و هوایتان تابع حال و هوای گروه نباشد بلکه خودتان مدیریت احساسات خودتان را در دست بگیرید. میتوانید بسته به شرایط مختلف، به سوالات زیر پاسخ دهید:
۳ - ۱ آیا میتوانم سریعا از احساس غم رها شوم؟
۳ -۲ آیا به تنهایی، توانایی انگیزه دادن و تشویق کردن خود را دارم؟
۳ -۳ وقتی زیادی هیجان زده میشوم آیا میتوانم این هیجان را مهار کنم؟
اگر پاسخ شما به این سوالات منفی است، سعی کنید آنقدر روی خودتان کار کنید تا پاسختان مثبت شود. چرا که برای مدیریت احساساتتان، در مرحله نخست، بایستی آنها را تحت کنترل خودتان داشته باشید.
وقتی درشناخت و مدیریت احساسات خود، به مهارت برسید آنگاه به خوبی قادر خواهید احساسات سایرین را نیز بشناسید بدون اینکه حتی آنها مستقیما راجع به احساساتشان حرفی بزنند. و اینجاست که هوش احساسی شما رشد کرده است. در واقع هوش احساسی به همین معناست.
ذکر این نکته نیز به جاست که ما همگی انسان هستیم و خیلی طبیعیست که حسهای مختلفی از جمله غم، خوشی، نگرانی، ترس، ناامیدی و غیره را با خود حمل کنیم. حرف از سرکوب احساسات یا نادیده گرفتن آنها نیست، حرف از شناخت احساسات و مدیریت آنها به نفع خودتان است.
شاید تا اینجای زندگی که هرگز نشده بر احساسات خود شناخت داشته باشیم، دیگر کافی باشد. شاید بهتر است از حالا به بعد روش خود را عوض کنیم. چرا که روش قبلی، نتایج خوبی به بار نیاورده و زندگی بهینهای نخواهیم داشت. اینکه بتوانیم نسبت به خودمان، شناخت خوبی داشته باشیم یکی از فاکتورهای موفقیت در کسب و کار است چه بعنوان یک رهبر چه بعنوان مدیر یا یک کارمند.
جالب است بدانید رهبران بزرگ در کسبوکارهای بزرگ، توانایی تشخیص احساسات کارمندان خود را بهتر از خود آن کارمند دارند. اما این رهبران از ابتدا این توانایی را نداشتند.آنها نیز شروع راهشان این بود که از خودشان آغاز کردند.
منبع : مجله قرمز