شیعه نیوز:
پرسش
با توجه به روایات زیر، معنای «جلال» و «جزار» و «قلائد» چیست؟ «مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ( علیه السلام ) قَالَ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ( صلی الله علیه و آله و سلم ) أَنْ یعْطَى الْجَزَّارُ مِنْ جُلُودِ الْهَدْی وَ جِلَالِهَا شَیئاً». «وَ فِی رِوَایةِ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ( علیه السلام ) قَالَ ینْتَفَعُ بِجِلْدِ الْأُضْحِیةِ وَ یشْتَرَى بِهِ الْمَتَاعُ وَ إِنْ تُصُدِّقَ بِهِ فَهُوَ أَفْضَلُ وَ قَالَ نَحَرَ رَسُولُ اللَّهِ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بُدْنَهُ وَ لَمْ یعْطِ الْجَزَّارِینَ جُلُودَهَا وَ لَا قَلَائِدَهَا وَ لَا جِلَالَهَا وَ لَکنْ تَصَدَّقَ بِهِ وَ لَا تُعْطِ السَّلَّاخَ مِنْهَا شَیئاً وَ لَکنْ أَعْطِهِ مِنْ غَیرِ ذَلِک». «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیى عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ( علیه السلام ) قَالَ ذَبَحَ رَسُولُ اللَّهِ( صلی الله علیه و آله و سلم ) إِلَى أَنْ قَالَ وَ لَمْ یعْطِ الْجَزَّارِینَ مِنْ جِلَالِهَا وَ لَا مِنْ قَلَائِدِهَا وَ لَا مِنْ جُلُودِهَا وَ لَکنْ تَصَدَّقَ بِهِ».
پاسخ اجمالی
«جزّار»، در زبان عربی به معنای قَصّاب و فروشنده گوشت به کار میرود.[1] معنای «جِلال» پوست و پوشش حیوان است،[2] و اصطلاحاً به آن جُل گفته میشود.[3] واژه «قلائد» به چیزی گفته میشود که به عنوان علامت، بر گردن حیوانی که برای ذبح در حج تهیه شده، انداخته میشود.[4] بنابر این، ترجمه روایات اشاره شده در پرسش چنین خواهد بود:
«پیامبر از اینکه پوست یا جُل حیوان قربانی، به قصّاب آن داده شود، نهی کرده است».[5]
«میتوان پوست حیوانی که در عید قربان ذبح شده است را فروخت یا از آن استفاده کرد ولی اگر آنرا صدقه بدهند بهتر است. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) شتری را ذبح کرد ولی پوست و قلائد و جل آنرا به قصّابها نداد، بلکه آنرا صدقه داد. این چیزها به قصاب داده نمیشود، بلکه از قسمتهای دیگر حیوان، میتوان به او داد».[6]
«پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) حیوانی را ذبح کرد ... و چیزی از پوست و قلائد و پوستش به قصابها نداد، بلکه آنها را صدقه داد».[7]
[1]. بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص 296، انتشارات اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1375ش.
[2]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: میر دامادی، جمال الدین، ج 11، ص 119، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.
[3]. اصفهانی (مجلسی اول)، محمد تقی، لوامع صاحبقرانی، ج 7، ص 204، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوم، 1414ق.
[4]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی، سید احمد، ج 3، ص 131، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1375ش.
[5]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 14، ص 173، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق.
[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 9، ص 133، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1429ق.
[7]. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 14، ص 173 – 174، مؤسسه آل البیت( علیه السلام )، قم، چاپ اول، 1409ق.a
T