۰

از نظر عاطفى؛ کشته شدن بچه توسط حضرت خضر( علیه السلام ) چه توجیهى دارد؟!

از مجموع آیات و روایات استفاده می‌شود که کشته شدن جوان به دست حضرت خضر( علیه السلام )، حادثه‌اى اتفاقى و یا از روی میل نفسانى و یا غضب نبود؛ چرا که قرآن کریم، از خضر( علیه السلام ) به عنوان بنده‌اى از بندگان خود که مشمول رحمت و علم خاص الهى بود، نام می‌برد...
کد خبر: ۲۰۴۵۰۶
۰۷:۲۷ - ۰۴ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
در گفت‌وگوى حضرت خضر( علیه السلام ) و حضرت موسى( علیه السلام ) -که در آیه 74 سوره کهف بیان شده- از نقطه نظر عاطفى، کشته شدن بچه توسط حضرت خضر( علیه السلام ) چه توجیهى دارد؟ آیا باید این حادثه را یک اتفاق خاص قلمداد کرد که به اذن الهى صورت گرفته است؟
پاسخ اجمالی

از مجموع آیات و روایات استفاده می‌شود که کشته شدن جوان به دست حضرت خضر( علیه السلام )، حادثه‌اى اتفاقى و یا از روی میل نفسانى و یا غضب نبود؛ چرا که قرآن کریم، از خضر( علیه السلام ) به عنوان بنده‌اى از بندگان خود که مشمول رحمت و علم خاص الهى بود، نام می‌برد؛ لذا کشته شدن آن جوان به دست خضر( علیه السلام )، به دستور و حکم خداوند متعال و بدون این‌که گفت‌وگو و مشاجره‌اى خاص میان خضر( علیه السلام ) و آن جوان انجام پذیرفته باشد، صورت گرفت، و خضر( علیه السلام ) با آگاهى و عمد اقدام به کشتن او نمود.

از آن‌جا که پدر و مادر جوان کشته شده، از مؤمنانى بودند که خداوند عنایت ویژه‌اى به آنان داشت و حضرت خضر( علیه السلام ) از مبتلا شدن آنان به عصیان و گمراهى، توسط آن جوان می‌ترسید، و وجود این فرزند، سبب کفر و فساد و ضررهاى بیشترى در آینده می‌شد، خداوند اراده فرمود به جاى این جوان، فرزند دخترى به پدر و مادر او بدهد تا نسل‌هاى زیادى از او به درجه نبوت برسند. و بر اساس گزارش‌‌ها، هفتاد پیامبر از همان یک دختر، قدم به عرصه وجود نهادند و وجود این پسر، مانعى از نزول این برکات الهى بود.

بنابر این، کشته شدن جوان، فواید و نتایج فراوانى را به همراه داشت که برخى از آنها عبارت‌اند از: محفوظ ماندن ایمان پدر و مادر او؛ جلوگیرى از ناراحتی‌هایى که پدر و مادر جوان به خاطر احساسات و عواطف خانوادگى دچار آن می‌شدند؛ سربلند بیرون آمدن از امتحان و قضا و قدر الهى؛ رسیدن به خیرى(دختر) که با کشته شدن جوان تحقق پذیرفت؛ آگاهى حضرت موسى از اسرار و علوم غیبى و حقایق باطنى؛ اجراى حدود الهى به دست حضرت خضر( علیه السلام )؛ جلوگیرى از سنگین شدن پرونده سیاه أعمال جوان به خاطر کارهایى که در آینده مرتکب آن می‌شد، و... .
پاسخ تفصیلی

پیش از پاسخ به سؤال مذکور توجه به این نکته ضرورى خواهد بود که از جمله صفات کمالیه الهى، صفت حکمت(حکیم) است و این صفت در ساحت تکوین و تشریع بروز و ظهور پیدا می‌کند، اگرچه ممکن است تمام انسان‌ها از آن مطلع نباشند و افراد اندکى بر گوشه‌اى از اسرار و راز و رمز هستى آگاهى یابند. از جمله کسانى که مشمول این رحمت و عنایت خاص و این تعلیم الهى و لدنّى گردید، حضرت خضر( علیه السلام ) است که علاوه بر دریافت رحمت و علم الهى و توفیق رسانیدن گوشه‌اى از این اسرار به حضرت موسى( علیه السلام )، مأمور اجراى حکم الهى گردیده است.

در خصوص کشته شدن جوان به دست حضرت خضر( علیه السلام )، باید گفت این قتل به دنبال یک گفت‌وگو و مشاجره و درگیرى و به وجود آمدن حالت عصبانیت و غضب و یا رسیدن به امیال نفسانى صورت نپذیرفت، بلکه امرى کاملاً آگاهانه و از روى عمد و قصد بود و حضرت خضر( علیه السلام ) در انجام این عمل هیچ تردیدى به دل راه نداده و بر اساس علم الهى و باطنى خود عمل نموده است.[1]

در نتیجه؛ این حادثه، حادثه‌اى نیست که از روى اتفاق انجام پذیرفته باشد. و اصولاً بر اساس معارف قرآنى و کلمات نورانى امامان معصوم‏( علیه السلام ) و نگرش فلسفى، اتفاق در عالم وجود ندارد. انجام این قتل به دست بنده‌اى از بندگان خاص خداوند بود که مشمول رحمت و علم ویژه آن ذات مقدس قرار داشت آن‌گونه که خود می‌فرماید: «فَوَجدا عبداً من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما»؛[2] تا بنده‌اى از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتى عطا کرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بودیم.

از این‌رو؛ حضرت خضر( علیه السلام ) یا بر اساس دستور و حکم الهى، مجرى این فرمان بوده[3] یا به منزله سببى از اسباب طبیعى و تکوینى تحقق اراده پروردگار عمل نمود.

از سوى دیگر پدر و مادر این جوان، از مؤمنانى بودند که خداوند لطف و عنایت خاصى به آنها داشت و بر اساس علم ذاتى خویش از فتنه و کفر و انحرافى که در آینده با زنده ماندن فرزندشان گرفتار آن می‌شدند، آگاه بود؛ لذا به حضرت خضر دستور قتل جوان را داد و با این عنایت خود، آنان را به جایگاه کرامت خویش در آخرت، منتقل نمود.[4]

بر اساس آنچه از روایات متعدد استفاده می‌شود، خداوند اراده فرمود که در برابر ایمان و صبر پدر و مادر آن جوان کشته شده، فرزند دخترى به آنان عنایت فرماید که از نسل او هفتاد پیامبر به نبوت نایل آیند؛ و این پاداشى است، نیکوتر و رحمتى است نزدیک‌تر و بیشتر.[5]

جوان مذکور، جوانى کافر (و یا مرتد فطرى) بود که هیچ امیدى به تأثیر نور هدایت الهى در او وجود نداشت. او نه تنها با زنده ماندنش در ظلمت و فساد بیشترى فرو می‌رفت، بلکه در انحراف و اذیت دیگران به ویژه پدر و مادر خویش نیز فعالیت می‌نمود. پس کشته شدن او به دلیل کفر و یا ارتدادى بود که مرتکب شده بود و نشانه‌اى هم از روى آوردن به ایمان و راه راست و ترک کفر و... در او وجود نداشت،[6] و حضرت خضر( علیه السلام ) با علم لدنّى خود از آن آگاه بود، هرچند که موسى( علیه السلام ) در ظاهر از چنین دانشى برخوردار نبود.[7]

به دیگر سخن؛ کشته شدن جوان، فواید و نتایجى را به همراه داشت که از عملى حساب شده خبر می‌داد، و حلقه‌اى از حلقه‌هاى نظام دقیق و زیباى عالم هستى و نشانه‌اى از حکمت و قدرت الهى و رازى از رازهاى پنهان و ناشناخته جهان خلقت را هویدا می‌ساخت. از جمله این فواید و اسرار، به موارد ذیل می‌توان اشاره نمود:

پدر و مادر مؤمن آن جوان، از خطر انحراف و ناراحتی‌هایى که ممکن بود به خاطر عواطف و احساسات خود نسبت به فرزند خویش گرفتار آن شوند، در امان ماندند.
آنها با صبر و رضا و تسلیمى که در برابر قضا و قدر الهى و فرمان خالق جهان از خود نشان دادند، از یک امتحان بزرگ سربلند بیرون آمدند.
خداوند در راستاى تحقق اراده خویش و اعطاى فرزند دخترى که منشأ برکات فراوانى بود، زندگى جوان کافر را که به عنوان مانع حساب می‌شد، به دست حضرت خضر( علیه السلام ) پایان بخشید.
با تحقق این حادثه، و آشنایى و همراهى حضرت موسى( علیه السلام ) با بنده‌اى از بندگان خداوند، دریچه‌اى از علوم الهى و رازى از رموز الهى به روى آن مقام شریف گشوده شد و پرتوى از علوم و حقایق غیبى نورافشانى نمود. و آن‌حضرت به اندازه‌اى که اذن الهى اجازه می‌داد، به رشد و کمال نایل گردید.[8] قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «موسى به او گفت: آیا با تو بیایم تا از آنچه به تو آموخته‌اند، به من کمالى بیاموزى؟».[9]
با اجراى دستور الهى، و کشته شدن جوان، پرونده سیاه اعمال او پایان یافت و از افزایش تبه‌کارى او که در آینده مرتکب آنها می‌شد، ممانعت به عمل آمد و... .

بنابر این، کشته شدن جوان براى همه افرادى که به نحوى با این حادثه در ارتباط بودند، ثمرات و آثار مفیدى داشت. هم براى جوان(مقتول)، و هم براى پدر و مادر مقتول و هم براى حضرت خضر( علیه السلام ) و حضرت موسی( علیه السلام ) براى همراه او.

[1]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 3، ص 253، تهران، الصدر، چاپ دوم، 1415ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 13، ص 284، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[2]. کهف، 65.

[3]. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 3، ص 284، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق؛ بحار الانوار، ج 13، ص 288.

[4]. کهف، 80؛ بحار الانوار، ج 13، ص 288.

[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 7، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 286، ح 170 تا 173؛ بحار الانوار، ج 13، ص 311.

[6]. تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 286؛ تفسیر الصافى، ج 3، ص 255.

[7]. طرح مسئله ارتداد صرفاً به عنوان یک نظر می‌تواند مورد توجه قرار گیرد.

[8]. ر. ک: «تعلّم موسى( علیه السلام ) از خضر( علیه السلام )»، سؤال 151.

[9]. کهف، 66.

آیات مرتبط

سوره الكهف (74) : فَانْطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا لَقِيَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا
سوره الكهف (80) : وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا
سوره الكهف (81) : فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: