به گزارش «شیعه نیوز»، خیابان منتهی به سفارت افغانستان مدتهاست که شلوغ است. اتباع این کشور، چه آنها که دهها سال است با پاسپورت یا در قالب طرح آمایش، ساکن ایران شدهاند و چه آنها که تازه مهاجرند و یکی دو سال بیشتر ازحضورشان در ایران نمیگذرد، برای تمدید ویزا و هوشمندکردن پاسپورتهایی که میگویند قدیمی است و باید هوشمند شود، راهی خیابان پاکستان میشوند تا اموراتشان را پیگیری کنند.
روزنامه همشهری در گزارشی به قلم حمید رضا بوجاریان نوشت: این حضور و تقاضای بالای دریافت خدمات کنسولی، سبب تجمع اتباع افغانستانی در حوالی سفارت این کشور شده است.
طولانیشدن روند ارائه خدمات، باعث شده که عدهای از ایرانیها و افغانها، میان افغانهایی که از راههای دور و نزدیک به سفارت آمدهاند لول بزنند و با فروش چای، بیسکوئیت، ساندویچ و تنقلاتی دیگر برای خود درآمدی دست و پا کنند. حتی عریضهنویسی هم برای آن دسته از اتباع که سواد ندارند باب شده و ترجمه نکاح، آن هم خطی 300تومان بازاری داغ و مشتریانی پروپا قرص دارد، بهگونهای که چند عریضهنویس حاضر در محل حتی برای لحظهای فرصت سرخاراندن هم پیدا نمیکنند.
کپی گرفتن مدارک هم داستانی است که باعث شده چند مغازه روبهروی سفارت کلا کارشان را به کپیکردن مدارک اتباع تغییر دهند و مملو از مشتری باشند.
بدون هویت در سرزمین تازه
زیراندازشان را انداختهاند و دورهمی نسبتا بزرگی تشکیل دادهاند؛ از پدربزرگ که تازه بعد از یک سانحه رانندگی و چند هفته در کمابودن تازه به هوش آمده گرفته تا پسرها، عروسها ونوهها. شانس یارشان بوده که آفتاب نزده از خانه بهدر شدند که تا صلات ظهرنشده، کارشان برای دادن مدارک و ثبتنامشان برای گرفتن پاسپورتهای هوشمند را تمام کنند.
بساط چای شیرین، تخممرغ آبپز، نان و پنیرشان به راه است و حسابی اهل پذیراییاند. بفرما میزنند و چای و پنیر و تخممرغ تعارف میکنند. خانواده احمدی بیشتر از30سال است که از ترس طالبان که به اختصار «طالبها» میخوانندش به ایران مهاجرت کردهاند. محمدحسین اسم برادر بزرگتر است.
او از سختیهایی که اوایل حضورش در ایران کشیده میگوید؛ «هرکی از شهری به شهر دیگه میره براش سخته. سختیهای ما که از یه کشور به یه کشور دیگه اومدیم چند برابر بیشتره. اونموقع بیشتر ما از راه کوه و کمر اومدیم ایران؛ بدون پاسپورت، اوراق شناسایی و حتی پول کافی. کسی حاضر نمیشد کار به ما بده. اگه کاری هم بود، حقوقش کم بود. با این حساب، بودن تو ایران و کارسخت با درآمد کم بهتر از جنگ و مرگ تو افغانستان بود. اینطوری شد که تو ایران موندیم و موندگاریمون شد 30سال.»
حضور طولانی اتباع افغانستان در ایران باعث شدکه فرزندان کوچک خانواده در ایران به دنیا بیایند و بیشتر از اینکه خود را افغان محسوب کنند، خود را ایرانی بدانند؛ «بچههای ما روحیه ایرانی دارن. حتی حرفزدنشون هم کمکم کاملا ایرانی شده و کمتر با لهجه افغانستانی و مزاریه حرف میزنن. دیگه بچههام ایرانی شدهن و تو فرهنگ ایران حل شدهن. نمیدونم خوبه یا بد، اما هر چی هست اوضاع و احوال بچهها بهتر از پدر و مادرهاشون میشه.»
هر روز جلوی سفارت افغانستان در تهران افراد زیادی از اتباع این کشور برای تمدید اقامت یا تبدیل پاسپورت های قدیمی به هوشمند دیده میشوند.
اعتمادسازی کردیم
جایی که احمدیها در آن زندگی میکنند حوالی حسنآباد فشافویه است؛ محدودهای که حالا تعداد زیادی از افغانستانیهای مقیم تهران در آن ساکن هستند.
امانالله یکی ازساکنان حسنآباد است. او میگوید: «اوایل که اومده بودیم ایران، نمیدونستیم باید چطور با ایرانیها رفتار کنیم. ایرانیها هم خیلی دوست نداشتن با خانواده من یا افغانیهای دیگه رفتوآمد کنن. حق داشتن به ما اعتماد نکنن. ماغریبههایی بودیم که از جنگ و ترور فرار کرده بودیم.
خیلیها فکر میکردن که همسایهشدن با افغانیها خطرناکه و براشون دردسر درست میشه؛ حتی فکر میکنم ایرانیهایی که اونموقعها همسایه ما بودن میترسیدن که بهشون حمله کنیم یا خلافکار باشیم». او حرفش را اینطور ادامه میدهد: «حسنآباد فشافویه اونموقعها خیلی بزرگ نبود و خونه زیادی توش ساخته نشده بود. کمکم شهربزرگتر و ساختوساز بیشتر شد.
ایرانیها کارگر میخواستن و از کارگران افغانی استفاده میکردن. پدرم یکی از کسایی بود که کارگری ساختمون میکرد. خوب کار انجام میداد و نق نمیزد و دستمزدشم کم بود. کمکم خلقوخوی کارگرای افغانستانی و رفتارهای خوبی که داشتن روی کارفرماهای ایرانی اثر مثبت گذاشت. کارفرماها با خانوادههاشون توی خونههایی که کارگران افغانی ساخته بودن ساکن میشدن.
همسایههای ایرانی جدید، با ما و فرهنگ افغانستان آشنا شدن و ترس مردم از ما ریخت. خیلی وقتها میشد که همکاسه ایرانیها میشدیم. با این رفتار، همسایهها به ما اعتماد کردن و کار به جایی رسید که حتی وقتی سفر میرفتن، خونشون رو به ما میسپردن تا مراقب مال و اموالشون باشیم. اینطور شد که ایرانیا ما رو بین خودشون قبولکردن و شدیم بخشی از همین مردم».
خانواده احمدی یکی از نزدیک به 500هزار افغانستانیای هستند که پاسپورت دارند و از سوی دولتهای ایران و افغانستان سکونتشان تأیید شده است.
لهجه افغانی با گویش مازنی
اقامت طولانیمدت اتباع افغانستان در ایران و بزرگ شدن فرزندان آنها با ایرانیها، اثرات عمیقی بر زندگی خانواده اتباع بیگانه گذاشته است. گستردگی حضور اتباع در مناطق مختلف کشور، زندگی اتباع را دستخوش تحولات زیادی کرده است.
از فراموششدن برخی آدابورسوم افغانستان گرفته تا یادگرفتن پخت غذاهای ایرانی و پذیرش فرهنگ اقوام مختلف متناسب با محل سکونت اتباع و حتی گویشهای بومی و محلی.
گپ و گفت با برخی اتباع منتظر تمدید ویزا در مقابل سفارت بهراحتی محل سکونت آنها را که از نقاط مختلف کشور به تهران آمدهاند از نوع گویشی که دارند مشخص میکند.
فرید صابری یکی از آنهاست که گویش مازنی دارد و سالهاست در آمل زندگی میکند؛ «23ساله که اومدم ایران. یه مقدار درس تو افغانستان خوندم و چون اون موقع نمیشد تو ایران درس خوند دیگه تحصیلو ادامه ندادم. رفتم شمال ایران و سنگکاری یاد گرفتم. کار رو شروع کردم و تو مازندران ویلا میسازم و میفروشم.
تو این 23سال، رفتوآمد با مازندرانیها باعث شده که گویش اونا رو متوجه بشم و بهتر از خود مازندرانیها مازنی حرف بزنم.» او میگوید که بچههایش هم کمکم لهجه مازنی گرفتهاند و کمتر با لهجه افغانی صحبت میکنند؛ «بچههای من هیچوقت افغانستان رو ندیدن. ما هم تو محیط مازندران زندگی میکنیم و کمتر به زبان و گویشهای محلی افغانستان حرف میزنیم و بچهها هم از ما یادگرفتن و لهجه مازنیشون به لهجه افغانستانی میچربه.»
صابری از اینکه هنوز بچههای افغانستانی در مازندران شناسنامه ندارند و به این دلیل در مدرسه ثبتنام نمیشوند، سخن به میان میآورد و میگوید: «ما پاسپورت داریم، اما با وجود اینکه رهبر معظم انقلاب دستور دادن که بچههای افغانستانی برن مدرسه و ثبتنام بشن، بعضی مدرسهها تو مازندران اجازه ثبتنام بچههای ما رو نمیدن. ای کاش کاری کنن که بچههای زیر 18سال ما که میخوان برن مدرسه و شناسنامه ندارن، برن مدرسه و درسشونو بخونن».
زندگی تازه با ازدواج
وقتی اتباع افغانستانی وارد ایران شدند، یا مدارک هویتی نداشتند و یا براساس قوانین اجازه نداشتند از برخی خدمات دستگاههای دولتی استفاده کنند.
آنطور که مسئولان ایرانی میگویند ازسال 59 تا به امروز، 850هزار تبعه افغانستانی کارت آمایش گرفتهاند، 450هزار نفر با پاسپورت در ایران زندگی میکنند و800هزار نفر هم غیرمجازند. حتی آنهایی که مجاز به اقامت درایران هستند از نظر قانونی برای برخی امور خود با محدودیتهایی روبهرو هستند. محدودیتها باعث شد برخی اتباع به این فکر بیفتند که راهحلی برای برطرف کردن مشکلات خود پیدا کنند.
آمارها از ازدواج 804هزار زن ایرانی با اتباع افغانستانی حکایت دارد. ازدواج با زنان ایرانی راهحلی بود که برخی اتباع افغانستانی آن را امتحان کردند. میرمحمد اهل ولایت تخار است. او از کسانی است که با یک زن ایرانی ازدواج کرده است؛ «قانون ایران نمیذاره خارجیها صاحب زمین و خونه بشن. ما فقط میتونیم قولنامهای صاحب زمین و ملک بشیم که سندیت نداره.
این مشکلیه که خیلی از ماها وقتی از افغانستان بیرون اومدیم و وارد ایران شدیم بهش برخوردیم. اینکه کسی جایی زندگی کنه که هیچی از خودش نداشته باشه و درد غربت هم تحمل کنه خیلی سخته. مجبور بودم پولامو همیشه زیر سرم بذارم.
اینطوری نه خودم امنیت داشتم و نه مالم. توی بانک هم نمیشد پول گذاشت، چون بانک پاسپورت و کارت شناسایی برای باز کردن حسابمیخواست که من نداشتم، چون غیرمجاز اومده بودم ایران.» او سالها این دردسر را تحمل میکرد. حتی وقتی مریض میشد مجبور بود هزینههای زیادی برای درمانش صرف کند. در این بین آنهایی که چند پیراهن بیشتر از او در ایران پاره کرده بودند راهحلی برای کم شدن مشکلات میرمحمد پیشنهاد کردند؛ «مجرد بودم.
دوستام گفتن که با دختری ایرانی ازدواج کن تا بتونی ملک و خونه بخری. دیدم حرف حساب میزنن و آستین بالا زدم و از دختر یه خانواده ایرانی درخواست کردم با من ازدواج کنه. شرط خانواده عروس این بود که باید پاسپورت بگیرم. منم اومدم سفارت و توی طرح آمایش شرکت کردم. بعد چند وقت پاسپورت گرفتم. از وقتی پاسپورت گرفتم زندگیم از اینرو به اون رو شد. همهچی تغییر کرد و تونستم زندگی تازهای رو شروع کنم. بعد از ازدواج، هم خونه خریدم و هم مغازه راه انداختم. درآمدم خوب شده و الان به چشم یه غریبه بهم تو محلهای که زندگی میکنم نگاه نمیکنن. همین که دیگه مثل قبل به چشم غریبه بهم نگاه نمیشه، این خیلی خوبه.»
تغییر زندگی افغانستانیهای مقیم ایران و پذیرش سبک زندگی ایرانی از سوی آنها، حالا دریچهای شده که نسلهای بعدی این مهاجران قدیمی در ایران، کمکم خود را ایرانیزهتر از قبل کنند؛ مانند ایرانیها فکر کنند، لباس بپوشند و حتی همگام با جوانان ایرانی در کلاسهای مختلف هنری، آموزشی و فرهنگی شرکت کنند؛ رویهای که هم برای خانوادههای مهاجران خوشایند است و هم برای ایرانیانی که میزبان آنها هستند.
به زندگی ایرانی عادت کردیم
با اینکه خیلیها از خارجشدن افغانستانیهای مقیم ایران به علت کاهش ارزش پول ایران در برابر سایر ارزها حرف میزنند، اما بسیاری از 3میلیون تبعه افغانستانی ساکن ایران حاضر نیستند به کشورشان برگردند.
دلیلی که حسین برای برنگشتن به کشورش میآورد، جالب است: «من و خونوادم 20 ساله که تهران ساکنیم. خلقوخوی ایرانی گرفتیم و زندگی خودمونو با امکانات و خدماتی که تو ایرانه جفتوجورکردیم؛ حتی اگه همین الان جنگ تو افغانستان تموم بشه و امنیت کامل برقرار باشه،حاضر نیستم دست زن و بچهمو بگیرم و برگردم افغانستان. میدونم که نه من و نه خانوادم نمیتونیم با امکانات و شرایط افغانستان زندگی کنیم، چون ازسبک زندگی ما تو ایران خیلی دوره».
او ادامه میدهد: «درسته که قیمت ارز تو ایران بالا رفته و هر150هزارتومن، هزار افغانی بیشتر نمیارزه، اما ما هم درآمدمون مثل ایرانیهاست. چون قرار نیست برای کسی تو افغانستان پول بفرستم، با درآمد فعلیم چرخ زندگیم میچرخه و دلیل نداره از ایران برم جای دیگه.
اینجا هم دکتر هست، هم آب سالم هست، هم خدمات حمل ونقل هست و هم هزارتا چیز دیگه که تو افغانستان یا نیست و یا داشتنش خیلی سخته. برگشتن ما به افغانستان که توش نه کار هست و نه دوستوفامیل چه فایدهای داره. سالهاست که ایرانیم و ارتباطمون با افغانستان قطع شده. دیگه برگشتن به افغانستان کار عاقلانهای نیست».
افغانستانیهای ایرانیزه شده
بچههای ما روحیه ایرانی دارن. حتی حرف زدنشون هم کمکم کاملا ایرانی شده و کمتر با لهجه افغانستانی و مزاریه حرف میزنن. دیگه بچههام ایرانی شدن و تو فرهنگ ایران حل شدن. نمیدونم خوبه یا بد، اما هر چی هست اوضاع و احوال بچهها بهتر از پدر و مادرهاشون میشه
برنمیگردیم
درسته که قیمت ارز تو ایران بالا رفته و هر150هزارتومن، هزار افغانی بیشتر نمیارزه، اما ما هم درآمدمون مثل ایرانیهاست.
چون قرارنیست برای کسی توافغانستان پول بفرستم، با درآمد فعلیم چرخ زندگیم میچرخه و دلیل نداره از ایران برم جای دیگه. اینجا هم دکتر هست، هم آب سالم هست، هم خدمات حمل ونقل هست و هم هزارتا چیز دیگه که تو افغانستان یا نیست و یا داشتنش خیلی سخته. برگشتن ما به افغانستان که توش نه کار هست و نه دوستوفامیل چه فایدهای داره