به گزارش «شیعه نیوز»، روح موجودی مجرد و فراطبیعی است که در حالاتی خاص از جسم خارج شده و واژه آن ۲۱ بار در قرآن تکرار شدهاست که معانی متعددی دارد. اما سوالی که شاید در ذهن برخی افراد نقش ببندد این است که؛ روح در زمانی که فرد به کما رفته و یا غرق در خواب است، در کجا به سر می برد؟
روح در دین اسلام
روح را موجودی فراطبیعی می دانند ؛ وجودی غیرمادی همانند شبح، پری یا فرشته است.
مفهوم روح یک فرد و جان او، اغلب همپوشانی دارد. چنانکه هر دو یا برابر دانسته میشوند یا تقدم هستیشناختی معین بر بدن دارند و برای هر دو در برخی ادیان این عقیده وجود دارد که پس از مرگ بدن انسان، باقی میمانند و بر این اساس «روح» میتواند به حالت شبح، یعنی تظاهر روح فرد متوفی دربیاید.
جالب است بدانید؛ در ترجمه انگلیسی انجیل، «روح» با حرف لاتین اس بزرگ، به روحالقدس اشاره دارد.
روح در زبان عربی به واژهٔ ریح (باد) نزدیک است که از این رو برخی معتقدند منشأ بهوجود آمدن لغت روح و معنی آن چنین است:
«ذَات لَطِیفَة کَالْهَوَاءِ سَارِیَة فِی الْجَسَد کَسَرَیَانِ الْمَاء فِی عُرُوق الشَّجَر»
و در زبان عبری هم واژه روح (רוח) و هم واژه نفیش (נפשׁ) وجود دارد؛ که واژه نفیش به واژههای نَفس (به معنی خود) و نَفَس (به معنی دم و بازدم) بسیار نزدیک است.
ادیان و فلسفهها در وجود روح، روح قبل از تولد، تعریف روح، منشأ آن، وظیفه و کارایی آن و چیستی مرگ اختلاف دارند.
واژه روح در قرآن ۲۱ بار تکرار شدهاست، و معانی متعددی دارد.
از جمله فرشته وحی (جبرئیل)؛ که به صورت «روح القدس» و «روح الامین» به کار رفتهاست، فرشتهای که بالاتر از همه ملائک است و روح مستقل از جسم در انسان و به گفته قرآن خدا پس از تکمیل خلقت انسان و نظام بخشیدن به آن، از روح خویش در آن دمید، و سپس به فرشتگان دستور داد بر او سجده کنند.
ملاصدرا معتقد است روح در پیدایش جسمانی و در بقا روحانی است؛ یعنی ابتدا جسم ایجاد میشود و سپس روح در آن جاری میشود، اما به هنگام مرگ روح از بدن خارج و درقالب مثالی باقی میماند (الروح جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا) ملااحمد نراقی معتقد است روح حقیقت جامع غیرمادی آدمی است و از آنجا که ابعاد و شئونات متعدد دارد، بعضی واژهها اشاره به بعد غیرمادی انسان در معنی اجمالی خود مترادف روح اند و در حقیقت از شئونات آنند. مانند عقل، نفس و جان.
روح در حالت کما و خواب در چه وضعیتی است؟
کما در واقع یک نوع اختلال در کارکرد مغز است که شخص دچار کاهش شدید سطح هوشیاری میگردد و به بیشتر و یا تقریباً تمام تحریکات پیرامونش، پاسخ نمیدهد. در کما شانس بهبودی برای برخی بیماران وجود دارد، در صورتیکه در مرگ مغزی، بهبودی بیمار غیر ممکن باشد است و وی ظرف چند روز حتمی است. در کما اختلالی در کارکرد مغز ایجاد میگردد و روح از بخشی از اعمالش محروم میشود. کما، بیهوشی و خواب انصراف روح از بدن است و این انصراف گاه شدید و قوی است و گاه ضعیف و خفیف، گاه طولانی مدت است و گاه کوتاه مدت، در خصوص بیهوشی و کما، انصراف روح از بدن شدید است هر چند زمان و مدت آن میتواند متفاوت باشد. ولی در هر صورت این لزوماً به معنای این نیست که روح از بدن جدا شده و به جای دیگری میرود.
حال باید دید روح چیست و چه رابطهای با بدن دارد؟!
روح موجودی مجرد و غیر مادی است، اما دارای تجردی تام و مطلق نیست، بلکه او در اعمال و کارهایش نیازمند به جسم و بدن است.
روح چنان با جسم و بدن عجین گشته است که نشان دادن جایش در بدن غیر ممکن است. او چیزی است که تمام جسم را فرا گرفته است و جسم در دستان او ابزاری است برای انجام اعمال و خواستههایش.
بدن در دستان روح همانند وسیله است که ما به کار میبریم تا با آن کاری را انجام دهیم، مانند وقتی که عینکی را به چشم میزنیم تا جلوی پای خود را ببینیم، که در این صورت اگر شیشههای عینک شفاف باشند، ما قادر به دیدن هستیم و چون شیشه آن تیره و کدر گردد و یا بشکند، دیدن ما نیز دچار مشکل میشود، اما نه به این معنا که کور میشویم، بلکه از آنرو دیگر نمیبینیم که ابزار دیدن ما دچار مشکل شده است.
رابطه جسم و بدن تا حدی به مثال مذکور شباهت دارد.
تنها از این جهت که نفس و روح ما برای جابجا شدن نیاز به پاهای جسمش دارد که در صورت شکسته بودنش دیگر نمیتواند آنها را حرکت داده و به جلو گام بردارد.
انسان موجودی ترکیب یافته از روح و جسم است؛ و ترکیب این دو نیز ترکیبی اتحادی است نه انضمامی؛ یعنى، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب است که حقیقتى به نام انسان شکل می گیرد.
روح بدون بدن نمیتواند به هستى خود ادامه دهد و بدن هم بدون روح نمیتواند موجودیت خود را حفظ کند؛ از اینرو میگوییم ترکیب روح و بدن ترکیبى است که بدون آن نمیتوانند موجود باشند؛ و براساس این ترکیب است که این دو، موجود میشوند و وجودى یگانه مییابند.
اگر بخواهیم در ترکیب انضمامى این موضوع را بررسی کنیم باید بگوییم که؛ دو چیزى که موجود هستند و هستى آنها مستقل از یکدیگر است، به هم متصل شده، با هم ترکیب میشوند؛ یعنى این طور نیست که آن دو موجود بر اثر این ترکیب به عالم هستى باریابند؛ بلکه آن دو، هستى مستقل از یکدیگر دارند و ما فقط با یک ترکیب میان آن دو، پیوند حاصل کردهایم.
اما در ترکیب اتحادى، مانند روح و بدن، آن دو به حدى با هم یگانه گشتهاند که به یک وجود موجودند و این طور نیست که نخست بدنى موجود شود و آنگاه روحى جدا از آن؛ و سپس ما این دو را به هم پیوند بزنیم و ترکیب کنیم؛ بلکه با وجود انسان، روح و بدن موجود میشوند و اصلاً در پرتو این ترکیب است که آن دو به عالم هستى قدم میگذارند.