به گزارش «شیعه نیوز»، چرا انبیا و اولیا اصرار داشتند که زندگی شان از زندگی عامه مردم جدا نباشد برای این که مردم به زندگی بالادستی ها نگاه و مقایسه می کنند که این فرد تا چه اندازه شبیه گفتار خود است. چرا حضرت امام و مقام معظم رهبری اصرار دارند که این نوع زندگی میان مسئولان حاکم باشد و خود مظهر این نوع زندگی هستند؟ در قرآن بارها درباره این که قول و فعل باید کنار هم باشند نه در برابر هم سخن گفته شده است: اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم / آیا مردم را به نیکی دعوت می کنید اما خود را فراموش می کنید؟ در جای دیگری می فرماید: و انهم یقولون ما لایفعلون / آن ها سخن می گفتند اما عمل نمی کردند. خب وقتی در جامعه مدیران سخن بگویند اما در نقطه مقابل عمل کنند این بسیار ویران کننده خواهد بود و وقتی زندگی اشرافی رایج شد در آن صورت اساسا مردم به چشم نخواهند آمد انگار نه انگار که مردم در چه وضعیتی زندگی می کنند و درگیر چه مصایب و مشکلاتی هستند. مردم اگر ناامید شوند بسیار کار دشوار خواهد شد. از سویی متاسفانه مردم قدرت تمییز میان دولت و حکومت را ندارند و گاهی بین حکومت و دولت فرق قائل نمی شوند.
آنچه در ادامه می آید بخش دوم گفتگوی گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با حجت الاسلام و المسلمین حسام الدین ربانی استادیار دانشگاه قرآن و حدیث و مدیر گروه فقه و حقوق دانشگاه قرآن و حدیث درباره نسبت رفتار اخلاقی و دین مدارانه و آسیب به دینداری عامه در تناقض رفتار و گفتار مسئولان به مناسبت سالگرد انقلاب اسلامی است.
در بخش پیشین گفتگو به یک نقصان مهم در شکاف میان رفتار اخلاقی و دینی پرداختید. راه اصلاح این نقصان در جامعه ما چیست؟
ببینید امروز برخی جریان ها در جامعه ما تلاش می کنند که این گونه وانمود کنند که میان دین و اخلاق یا رفتار دین مدارانه و توحیدی و رفتار اخلاقی و انسانی تباین و فاصله وجود دارد. این تباین را هم با روش های بسیار ظریف و هنری در جامعه جا می اندازند اما در حقیقت آن ها به دنبال به حاشیه کشاندن دین از مناسبات اجتماعی و بین فردی هستند. وقتی شما در یک فیلم و سریال می بینید که آن شخصیت جذاب برای تماشاگران که ظاهر و رفتار موجه دارد اهل احترام به خانواده و دستگیری از دیگران است در زندگی اش دروغ نمی گوید و مودب است اما در تمام آن قسمت هایی که آن سریال پخش می شود حتی یک بار رفتاری که نشان دهد این فرد به موازات این رفتار اخلاقی و انسانی دین مدار هم هست نمی بینید آیا چنین شائبه ای در جامعه ایجاد نمی شود که پس می توان دیندار نبود اما رفتار اخلاقی انجام داد؟ ما از چنین شخصیت های موجهی در تولیدات فرهنگی حتی یک بار هم صحنه نماز و امثالهم را نمی بینیم.
در واقع شما می گویید نمی توان بدون اعتقاد و باورمند بودن عمیق مصدر رفتار اخلاقی بود؟
بله اما وقتی ما آن اعتقاد را نمایش نمی دهیم و صرفا بر رفتار اخلاقی تکیه می کنیم این فرض تقویت می شود که اعتقاد نقشی در این میان ندارد و به این صورت دین به حاشیه مناسبات بین فردی و اجتماعی رانده می شود. انگار که باور و اعتقادی بوده که زمانی رایج و لازم بوده اما اکنون ضرورت چندانی ندارد و انسان ها به این بلوغ و رشد رسیده اند که خودشان رفتار اخلاقی داشته باشند بدون آن که نیازی به حضور پررنگ دین در نگاه و حرکات و رفتار آن ها باشد.
حرف ما این است که اخلاق بدون ارزش های دینی پایه ای و ریشه ای نیست. مثل این می ماند که شما درختی را بدون ریشه به زمین چسبانده باشید هر اندازه هم که آن درخت بزرگ و ستبر باشد چون ریشه ندارد با اولین بادی که می آید سرنگون می شود چون اصالتی ندارد و از جای درستی تعذیه نمی شود فقط ظاهر فریبنده ای دارد اما ثبات و تعادلی ندارد. این دین و اتصال به توحید است که می تواند رفتار اخلاقی را ریشه دار و متعادل می کند .
یکی از اشکالات جدی که در باب دین مداری به میان می آید این است که اگر امروز گاه ضعف هایی عمده در فرهنگ عمومی ما نسبت به دین مداری دیده می شود ریشه در این جا دارد که متاسفانه مسئولان و مدیران ما بعد از انقلاب گاه بر سر عهد و پیمان ها و آرمان و شعارهایی که می دادند نماندند مثلا یکی از جدی ترین شعارهای انقلاب درباره تامین عدالت و رفع محرومیت ها بود در حالی که متاسفانه به شکاف طبقاتی افزوده شد و گاه رفاه زدگی سراغ مسئولان آمد. از طرفی گفته اند "الناس علی دین ملوکهم” وقتی مردم به مسئولان نگاه می کنند و آن دوپارگی ها را می بینند عمل صادقانه به اعتقادات دینی برایشان دشوار می شود. دیدگاه تان در این باره چیست؟
بله شما به پیام همه پیامبران که نگاه می کنید می بینید تامین عدالت و قسط یکی از محوری ترین ارزش هایی بوده که انبیا و اولیا و ائمه ما دنبال می کردند چون وقتی عدالت در یک جامعه نباشد و منابع به درستی در آن جامعه تقسیم نشود پیشایش تاریکی و ظلمت در این جامعه ریشه دوانده است در چنین جامعه ای است که مردمی که مورد ظلم قرار گرفته اند و از حداقل ها محروم مانده اند از بی عدالتی احساس حقارت و کمبود می کنند و وجود آن ها پر از کینه و خشم می شود.
آیا کسی که وجودش پر از کینه و خشم شده می تواند عامل به رفتار دینی و اخلاقی باشد؟ متوجه می شوید که این جا مسئولیت حاکمان یک جامعه بسیار کلیدی و تعیین کننده است. نمی شود جامعه را پر از تبعیض کرد، نمی شود جامعه ای ساخت که فلان مسئول و اطرافیانش به تنهایی ۱۰۰ پست را اشغال کرده باشند و در این سو لشکر بیکار جوان ها دربدر دنبال یک شغل باشند. نمی شود کارگران به یک حقوق حداقلی بسنده کنند در آن سو فلان مدیر حقوق های نجومی بگیرد. در این صورت حتی اگر مبلغان ما زحمت بکشند به خاطر این فضایی که در جامعه ما به وجود آمده بازدهی این تلاش ها کم خواهد بود چون مردم می گویند ما کدام یک از این حرف ها را باور کنیم. البته مردم ما انصافا نجیب هستند و سختی ها را تحمل می کنند اما آن ها انتظار دارند اگر سختی وجود دارد برای همه باشد نه این که مردم سختی ها را تحمل کنند و عده ای در ناز و نعمت غرق باشند بنابراین برای جامعه و انقلاب ما آنچه امروز بیش از همه ضرورت دارد تامین عدالت، رفع تبعیض و توجه واقعی به مردم است و دولت در این باره مسئولیت دارد پیش از آن که صبرو تحمل مردم به سر آید فکری به حال مدیران و مسئولان این چنینی کند.
وقتی مسئولان درگیر زندگی اشرافی می شوند نتایج و تبعات این زندگی چه خواهد بود؟
چرا انبیا و اولیا اصرار داشتند که زندگی شان از زندگی عامه مردم جدا نباشد برای این که مردم به زندگی بالادستی ها نگاه و مقایسه می کنند که این فرد تا چه اندازه شبیه گفتار خود است. چرا حضرت امام و مقام معظم رهبری اصرار دارند که این نوع زندگی میان مسئولان حاکم باشد و خود مظهر این نوع زندگی هستند؟ در قرآن بارها درباره این که قول و فعل باید کنار هم باشند نه در برابر هم سخن گفته شده است: اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم / آیا مردم را به نیکی دعوت می کنید اما خود را فراموش می کنید؟ در جای دیگری می فرماید: و انهم یقولون ما لایفعلون / آن ها سخن می گفتند اما عمل نمی کردند. خب وقتی در جامعه مدیران سخن بگویند اما در نقطه مقابل عمل کنند این بسیار ویران کننده خواهد بود و وقتی زندگی اشرافی رایج شد در آن صورت اساسا مردم به چشم نخواهند آمد انگار نه انگار که مردم در چه وضعیتی زندگی می کنند و درگیر چه مصایب و مشکلاتی هستند. مردم اگر ناامید شوند بسیار کار دشوار خواهد شد. از سویی متاسفانه مردم قدرت تمییز میان دولت و حکومت را ندارند و گاهی بین حکومت و دولت فرق قائل نمی شوند.