به گزارش «شیعه نیوز»، محمد حسین مهدویان بعد از «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» سراغ یک داستان روز رفت و سال پیش آن را جلوی دوربین برد. آن چه در درام «لاتاری» پررنگ و مشخص است این که دختر قصه (زیبا کرمعلی) به دلیل ورشکستگی پدر و زندانی بودن برادر احساس می کند باید کاری انجام دهد. او با دیدن در باغ سبز به دوبی می رود ولی ناخواسته به دام می افتد و بعد از آن تصمیم دیگری می گیرد که از گفتن آن معذوریم؛ چون قصه لو می رود.
«لاتاری» در نمایش فاجعه ترانسفر دختران ایرانی به کشورهای حاشیه خلیج فارس موفق و تاثیرگذار عمل می کند. حتما به فیلم نقد وارد است و خالی از ایراد نیست اما مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد و پلشتی اتفاق شوم قاچاق دختران را بخوبی یادآور می شود. مهدویان بجای نمایش اصل اتفاق، بیشتر از نشانه ها کمک می گیرد و این نشانه گذاری ها شست تماشاچی «لاتاری» را از عمق فاجعه خبردار می کند.
نگین/ اصغر هاشمی
سال 1380 مصائب اجتماعی سوژه اول رسانه ها بود؛ مثل همین حالا! از آن سو سینماگران سعی می کردند در حد امکان به این آسیب ها در فیلم های شان اشاره کنند. اصغر هاشمی در هشتمین فیلم خود یعنی «نگین» دست روی برخی مشکلات گذاشت که قاچاق دختران به دوبی یکی از آن ها بود.
در فیلم «نگین» عامل فرار دختر، شرایط نابسامانی است که در خانه ایجاد شده. مادر نگین به زندان افتاده و پدرش مرده. او برای رهایی خود از فشار روحی سراغ مواد مخدر می رود و برای تامین مایحتاج زندگی با باند فساد همکاری می کند. فیلم به بهانه کند و کاو درباره سرنوشت نگین، زندگی دخترکان دیگری را هم به تصویر می کشد که هر کدام به نوعی قربانی شده اند. در یک سوم پایانی فیلم، ماجرای قاچاق دختران به کشورهای حاشیه خلیج فارس، محور قصه می شود.
«نگین» پتانسیل افتادن به دام شعار را دارد اما اصغر هاشمی تا جایی که توانسته مراقب بوده فیلمش به این ورطه نیافتد(بویژه این که پای یک مادر نگران در میان است.) سوژه هایی چون قاچاق دختران به اندازه کافی پرحرارت هستند و برای دراماتیزه کردن آن ها نیاز به اضافه گویی نیست. با این حال، کارگردان برای تاثیرگذاری بیشتر در برخی لحظات، تخیل را بیش از حد رها کرده که خب با کلیت اثر همخوان است. «نگین» در انتقال پیام مورد نظر موفق عمل می کند.
فقر و فحشا/مسعود ده نمکی
سال 83 مستندی وارد بازار شد که یواشکی به فروش می رسید! این مستند «فقر و فحشا» نام داشت که نام مسعود ده نمکی ژورنالیست جنجالی آن سال ها را یدک می کشید. فیلم توقیف بود و پای سازنده اش را به دادگاه کشاند که سرانجام تبرئه شد.
«فقر و فحشا» به موضوع خود فروشی زنان در ایران و دوبی می پردازد و کارگردان با تعمیق در این موضوع، با زنانی که اقدام به این کار می کنند گفت و گو کرده و نمای نزدیکی از زندگی آنها ارائه کرده است. دوربین مسعود ده نمکی به جاهای مختلف سرک می کشد؛ از خانه محقر برخی دختران تا خیابان های تهران که مملو از ماشین می شد!این مستند عامل چنین اتفاقات شومی را فقر می دانست و به طور ضمنی به مسائل دیگر هم نقب می زد. بخش هایی از «فقر و فحشا» روی ترانسفر دختران زوم می کند و سرنوشت تلخ آن ها را به روایت خودشان به تصویر می کشد.
«فقر و فحشا» اثری تلخ است و نوع چینش نماها و روایت بر تلخی آن افزوده. فیلم مسعود ده نمکی را نباید از حیث زیبایی شناسی تحلیل کرد بلکه باید آن را اثری هشدار دهنده دید که پر است از حرف های گزنده. از این منظر «فقر و فحشا» بهترین فیلمی است که چهره زشت فقر و فساد و سرنوشت شوم دختران ایرانی در کشورهای حاشیه خلیج فارس را به نمایش گذاشته.
پول و پورن/ مهدی نقویان
مقدمات ساخت مستند «پول و پورن» دو سال پیش فراهم شد و سال گذشته بعد از نهایی شدن نسخه آن در اینتنرت قرار گرفت. این مستند به سفارش مرکز مستند سوره حوزه هنری ساخته شده است.
اجازه دهید مستند «پول و پورن» را با همان جملاتی معرفی کنیم که برای رونمایی از آن مورد استفاده قرار گرفته است: شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی تهران، متهمان یک باند قاچاق دختران را مجموعا به تحملِ 100 سال حبس محکوم کرد. عوامل این باند پس از دو سال فعالیت پیاپی در ایران، دبی، مالزی و قاچاق بیش از 800 دختر، توسط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی، دستگیر و برای متهمان در دادسرای جرایم رایانهای پرونده قضایی تشکیل شد. مستندات پرونده «اسکورت سرویس به ریاست الکس و مادرش» دستمایهای شد برای ساخت مستند «پول و پورن». «اسکورت سرویس» همان فاحشهگری رسمی است. نامی منحوس که برای هر دولتی گران تمام میشود و اسکورت سرویس آن را میپوشاند.
برگ برنده اصلی «پول و پورن» مستنداتی است که در اختیار کارگردان قرار گرفته. اهمیت این مستند وقتی دو چندان می شود که بدانیم به ماجرای یک پرونده خاص که تنها در اختیار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی است، پرداخته و کسی میتواند آن را بسازد که مورد اعتماد باشد. حوزه هنری به دلیل جایگاهی که دارد صاحب وجاهت است و طبعا می تواند به این موضوعات ورود کند.
قلب یخی 1 و 2/محمد حسین لطیفی
محمد حسین لطیفی در «قلب یخی» چند داستان را به طور موازی به تصویر کشید که در جایی به هم وصل می شدند. قسمت مربوط به ترانسفر دختران از طریق شخصیت ویدا (نسرین مقانلو) روایت می شد. او صاحب یک مزون بود که به طور مرتب شوی لباس برپا می کرد اما همه این ها پوششی بود برای کار دیگری. سریال «قلب یخی» به دلیل مشکلات فرامتن، ناتمام باقی ماند ولی در همین مقدار هم توانست لایه های شوم ترانسفر دختران به کشورهای حاشیه خلیج فارس را باز کند. این بار با فضایی شیک مواجه بودیم و بر خلاف نمونه های دیگر، عامل فرار دختران باز نمی شد و بیشتر نفس اتفاق محور بود. طبق شنیده ها، قرار بود در ادامه سریال، این ماجرا به طور کامل باز شود و یک شخصیت دیگر که در واقع مسول ترانسفر دخترها در دوبی است، به داستان بیاید.
«قلب یخی»می توانست سریال موفقی لقب گیرد اگر گرفتار حواشی نمی شد و داستانش در فصل سوم تغییر نمی کرد. تا جایی که سریال به طور منظم به بازار می آمد، قصه های سرگرم کننده به اندازه کافی داشت و در کنار آن ماجرای قاچاق دختران را هم با ایجاد تعلیق مناسب روایت می کرد. اگر خاطرتان باشد یکی از دخترها که در مزون کار می کرد، کشته شد و چه سرنخی بهتر از این برای ورود به ماجرای قاچاق؟
نقاب/ کاظم راست گفتار
سال 1383 کاظم راست گفتار دومین فیلم سینمایی خود را ساخت. «نقاب» را پیمان قاسمخانی نوشته که ابتدا «پوکر» نام داشت و سامان مقدم هم قرار بود آن را کارگردانی کند. راست گفتار فیلمنامه «پوکر» با آن چه خودش نوشته بود را در هم آمیخت که حاصل اش شد «نقاب».
«نقاب» یک تفاوت اساسی با نمونه های دیگر دارد و آن این که به طور مستقیم وارد ماجرای قاچاق دختران نمی شود. با این حال، اساسِ فیلم دامی است که دو جوان ایرانی برای دختران هموطن در دوبی پهن و به بهانه ازدواج از آن ها سوء استفاده می کنند. مشابه چنین اتفاقی زیاده رخ می دهد و به نوعی در دایره قاچاق دختران جا می گیرد. «نقاب» بر اساس نگاه آسیب های اجتماعی که دختران جامعه را تهدید می کند، شکل گرفته. مسئله بیکاری، بی پولی ، عدم تحقیق در ازدواج و دیگر مشکلات جوانان هم در فیلم هست.
فیلم «نقاب» محافظه کارانه به سوژه نزدیک شد و کاظم راست گفتار نتوانست حق مطلب را درباره دام های خطرناک پهن شده برای دختران، بجا بیاورد. برای همین از فیلم «نقاب» بیشتر، رودست زدن های قصه توی اذهان مانده است.
منبع: تبیان