به گزارش «شيعه نيوز»، عربستان در دوران قبل از ملک سلمان صاحب ویژگیهای یک نظام سیاسی با تصلب، پیرسالاری و بنیادگرایی (سلفیسم) بود و همه ناظران و تحلیلگران از چالشهای آتی این نظام در حل مشکلات انباشت شده تاریخی آن سخن میگفتند و بیش از هر چیز بیم از ناتوانی آن در مقابله با مشکلات میرفت. اکنون ورق برگشته است و امروز سخن از تهدیدها و نگرانیها در سرعت اصلاحات است.
اما باید دید، آیا نظام سیاسی عربستان و بدنه اجتماعی این کشور سنتی تحمل این همه تغییرات سریع و اصلاحی را دارد یا بعد از مدتی بلای پروستریکای روسی یا مدرنیزاسیون رژیم پهلوی گریبان رهبران جدید آن را خواهد گرفت؟
اینکه رژیم عربستان مشکلات بسیاری در عرصه داخلی، منطقهای و بینالمللی دارد، بر کسی پوشیده نیست. عربستان در عرصه داخلی با توقعات فزاینده بدنه اجتماعی، انتقادات ناشی از ساختار سیاسی مبتنی بر نادیده انگاری اقوام و مذاهب، کیش سختگیرانه سلفیسم، کاهش درآمدهای ملی، چالش جنسیتی و... روبهرو است و در منطقه و جهان نیز با چالشهایی چون هزینههای سنگین ناشی از مداخلات منطقهای، جنگهای نیابتی و بلندپروازیهای سیاسی، پرستیژی و هویتی که در نتیجه بزرگنمایی تهدیدات و ادراک تهدیدها از سوی نظامهای مالی هستند مواجه است.
این کشور در فرامنطقه نیز با دشواریهایی دست و پنجه نرم میکند. دشواریهایی که برآمده از سیاستهای این کشور در زمینه تروریسم است. ریاض همچنین اعتمادی به شرکای امنیتی خود ندارد و پس لرزههای بهار عربی نیز چه در سطح داخلی چه منطقهای و فرامنطقهای، این کشور را در تنگنای شدیدی قرار داده است. با چنین چالشهایی رهبران عربستان چند گزینه بیشتر پیش روی نداشتند؟
گزینه اول: سیاست مقاومت، سرکوب و ایستادگی در مقابل مطالبات و خواستهای اجتماعی مردم بود. این در حالی است که جوانان این کشور به یُمن رسانههای مجازی و غیرقابل مهار روز به روز در حال پیشرفت هستند و عملاً مهارناپذیر به نظر میرسند.
گزینه دوم: سیاست انعطاف و مدیریت مطالبات در همسویی با اکثریت جامعه و اتکا به امتناع و مسالمتجویی است. مطمئناً اگر ملک سلمان که آفتاب بر لب بوم دارد صرفاً به خود میاندیشید بر منهج محافظه کاری پیشینیان میرفت اما او و خاندانش تدابیری دیگر در سر دارند. سلمان از یکسو بر انتقال قدرت به محمدبن سلمان جوانترین شاهزاده از خاندان آل سعود نظر دارد که این خود منجر به مخالفتها و تعارضها و بارگیریهای سیاسی در درون نظام و خاندان گسترده و وسیع آل سعود میشود. لذا لازمه انجام این مهم مشروعیتسازی برای این جوان جویای نام در عرصههای اجتماعی و بینالمللی است. در همین راستا، اجرای اصلاحات میتواند بخش اعظمی از جریان انتقال قدرت باشد و جوانان و طبقات اجتماعی را پشتسر سلمان و جانشین او قرار دهد و چهرهای نوگرا و مدرن از او در رسانههای جهانی ایجاد کرده و توجه نخبگان جهان را جلب کند.
بر این اساس اجرای برنامههای اصلاحی سلمان و بنسلمان در عربستان به مشابه شمشیر دوسویی است که بیتوجهی به آن و مقاومت در مقابل آن منجر به فروپاشی یا حداقل انزوا و فقدان مشروعیت میشود و عملاً نظامی متصلب بدون هرگونه پایگاه اجتماعی بر جای میگذارد.
اما از دیگر سو تحقق اصلاحات و مطالبات میتواند در تثبیت و تحکیم نظام سیاسی و همچنین انتقال قدرت مؤثر و کارگر واقع شود مگر اینکه در کارگردانی و مدیریت اصلاحات نوعی ناتوانی بروز کند. در صورت تحقق فرض اخیر نیز آنگاه اصلاحات و سرعت آن در غیاب یک مدیریت کارآمد میتواند منشأ بیمها و نگرانی اعم از فروپاشی، جنگ قدرت و... را در پی داشته باشد.
به قلم: سیدجواد صالحی عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز