به گزارش «شیعه نیوز»، آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حکیمیه تهران در جدیدترین جلسه درس اخلاق خود به موضوع «خطورات و مراقبه» پرداخت که مشروح آن در پی میآید:
* آغاز هر عمل نیکی، فکر است
در جلسه گذشته بیان کردیم: اگر تفکّر انسان، الهی شد؛ اعمال او هم الهی میشود. امّا اگر نعوذبالله تفکّر را کنترل نکرد، تمام اعمالش، به دست نفس دون و شیطان میافتد، شیطان، او را با خودش میبرد و رفتار و کردارش براساس همان تفکّر شیطانی میشود.
کما این که این، یک قاعده است، بیان کردند: «لیس للإنسان إلّا بتفکّره»، انسان، انسان نیست، إلّا به تفکّرش!
یکی از نکاتی که بیان کردیم و نشانهی اهمیّت تفکّر است، این بود که آیات الهی ما را دعوت به تفکّر کرده است و این تفکّر، تفکّر حقیقی است. منتها آن تفکّر که انسان را به سمت شیطان میبرد، تفکّر نیست، شبه تفکّر است.
لذا بیان کردیم: آیات الهی به آنهایی که گرفتار نفس دون هستند، «أفلا تتفکّرون» بیان میفرماید، یا این که به آنان که از تفکّر دور هستند، فرموده: «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَق» - که بیان کردیم این «ما بینهما» چه چیزی را میخواهد بیان کند -
امّا در مقابل، از نشانه آنهایی که اولیاء خدا و انسانهای الهی هستند، اهل تفکّر بودنشان را بیان کرده و میفرماید: «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب، الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...».
لذا معلوم میشود که تفکّر، الهی است. آن که برای اهل گناه است، شبه تفکّر و تصوّر به تفکّر است و در حقیقت تفکّر نیست. مانند همان بحث تصوّر و تصدیقی که در مباحث منطق است. گاهی کسی تصوّر میکند که تفکّر است، امّا حقیقت ندارد.
لذا تفکّر، اینقدر مهم است که گاه بیان کردند: «فکرة ساعة خیر من عبادة سنة»، در روایت دیگری نیز فرمودند: «مِن عبادة الف سنة».
اصل تفکّر، عمل میآورد. امیرالمؤمنین فرمودند: «التَّفَکُّرُ یَدْعُو إِلَى الْبِرِّ وَ الْعَمَلِ بِه»، تفکّر، انسان را به نیکی و عمل به آن، دعوت میکند. آغاز هر عمل نیکی، فکر است. این که انسان آسمان و زمین و خودش را ببیند، «وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...»، ببیند مبدأش کجاست، نهایتش چه خواهد شد. تفکّر کند که آمدنم برای چه بود؟ چگونه از طفولیّت به نوجوانی و از نوجوانی به جوانی و میانسالی و بعد هم رفتن میرسم؟! وقتی به اینها دقّت کرد، آنوقت تفکّر میکند که چه عملی انجام بدهم که برای خودم خوب باشد. یکی از معانی این «برّ»، همین است: چه عملی انجام بدهم که مناسب باشد و گرفتار نشوم؟!
چه کسی میتواند ناجی دیگران شود؟
فرمودند: «الناجی من نجا نفسه»، نجاتدهنده کیست؟ ملّا محسن فیض کاشانی به زیبایی میفرماید: آن کسی که بتواند اوّل، نفس خودش را نجات دهد. «و من تفکّر فی نفسه و تفکّر فی آثار الله و هو منجی»، چنین کسی که خودش را نجات داده، دیگران را هم میتواند نجات دهد. این تفکّر، عامل میشود تا انسان در اعمال خیر ورود کند.
اتّفاقاً آن کسی که تفکّر نمیکند، خودش را یله و رها میکند. دیگر امورش دست خودش نیست و دست شیاطین است و او را با خودشان میبرند، چون تفکّر نکرد. یک روز این طرف و یک روز آن طرف است. یک روز به این سمت میرود و یک روز به سمتی دیگر و این گرفتاریها برایش به وجود میآید. اینها حسب روایت شریفهای که خواهیم گفت، بدترین افراد هستند. در نهایت کار و آخر عمر هم میبینند که جدّی خسرالدنیا و الآخرة شدند؛ چون خودشان را رها کردند.
امّا آنهایی که به خود میاندیشند، برنده هستند. شاید کسی بپرسد: این به خود اندیشیدن، خودخواهی نیست؟! باید گفت: خیر، این خود اندیشیدن، یعنی ببینم کیستم، چه باید کنم؟ وظیفهام چیست؟ چنین کسی مراقبت میکند، گرفتار نمیشود و عملش را عمل نیک انجام میدهد، «التَّفَکُّرُ یَدْعُو إِلَى الْبِرِّ وَ الْعَمَلِ بِه».
دلیل ماندگاری مفاتیحالجنان شیخ عباس قمی
این تفکّر آدمی است که او را به نیکی و عمل به آن نیکی دعوت میکند. معلوم میشود تفکّر حقیقی، عمل میآورد. نه این که فقط در نیکیها تفکّر کنم، بلکه عمل هم میکنم. قبلاً هم بیان کردم، یک دلیل این که مفاتیح الجنان آیتالله حاج شیخ عبّاس قمی(اعلی الله مقامه الشّریف)، ماندگار شده، به این دلیل است که ایشان، تک تک این ادعیّه را، اوّل خودش انجام داد و بعد نوشت. یعنی تا عمل نمیکرد، نمینوشت.
یکی از آقایان برای من نقل میکرد که آقازاده ایشان بیان کردند: ایشان در آخر عمر به ما فرمودند: دعاهای دیگری هم که خوب بود، مدّنظر داشتم که در مفاتیح بیاورم و مردم بهرهمند شوند، امّا چون نرسیده بودم خودم عمل کنم، وارد نکردم.
این مطلب خیلی مهم است و نشان میدهد که واقعاً آنها که برّ هستند، عمل میکنند.
تیرگی قلب، با قرآن خواندن!
وقتی کسی راجع به احسان صحبت میکند، باید به قدر وسع خودش، محسن و نیکوکار باشد و دست کسی را بگیرد. انسان هم باید دقّت کند که عملش را ببیند که چگونه است و هم باید حرکت کند. یعنی این مطالب باید عامل حرکت شود، نه یأس.
آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: اگر کسی قرآن بخواند و آیات «فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر» را تلاوت کند، امّا نه دست سائلی را بگیرد و نه در عمرش، به یتیمی رسیدگی کند؛ هر چقدر این آیات را تکرار کند، تیرگی قلبش بیشتر خواهد شد! - البته بیان کردم که ما نمیخواهیم یأس ایجاد کنیم، میخواهیم بگوییم که باید حرکت کنیم - لذا آیات قرآن، نور است، امّا وقتی عمل نکنی، تیرگی میآورد.
میدیدید منافقین و خوارج هم قرآن میخواندند، همین است دیگر. اگر انسان به آیات الهی - که همهی آنها، انسان را به خیر و دوری از شرّ دعوت میکند - عمل نکند، معلوم میشود که تفکّر نکرده است. یک سری از آیات قرآن، انسان را مستقیماً به خیر دعوت میکند و یک سری هم به دوری از شرّ. لذا اگر بخواهیم نتیجهگیری کنیم، تمام آیات الهی انسان را به خیر دعوت میکند. لذا عمل خیر انجام ندادن، نشان از تفکّر نکردن در آیات الهی دارد، «أفلا یتدبرون»، «أفلا تتفکرون» و ... .
منظور از تدبّر در قرآن، فقط رفتن به دورههای تدبّر در قرآن و ... نیست، تدبّر در قرآن یعنی ببینی که قرآن از من چه میخواهد و من به آن عمل کنم. بسا قاریانی که در جهنّم بیافتند. البته نمیخواهیم به کسی جسارت کنیم، امّا باید بدانیم که مهم عمل به آیات الهی است. همانطور که - پناه به ذات احدیّت - واعظانی داریم که زبانشان چنان در روز قیامت پهن میشود که دیگران از روی آن رد میشوند! اینگونه برای ما تمثیل میزنند تا ما مراقب و مواظب باشیم و عمل کنیم.
نهایت تفکّری که دعوت به برّ میکند، این است که ما را اهل عمل قرار میدهد. اگر اهل عمل نباشیم، بیچاره و گرفتار میشویم.
چگونه بفهمیم تفکّرمان، الهی است، یا خیر؟
شاید بپرسید: آیا میشود تفکّر ما، تفکّر الهی باشد؟ نشانه دارد؟
امیرالمؤمنین، مولیالموالی، اسدالله الغالب، علیّبنأبیطالب در فرمایشی میفرمایند: «نَبِّهْ بِالتَّفَکُّرِ قَلْبَکَ وَ جَافِ عَنِ اللَّیْلِ جَنْبَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّک»، با تفکّر خودت، دلت را آگاه، متنبّه، بیدار و هشیار کن و نگذار این قلب بمیرد. اگر قلب مرد، تمام است. صورت ظاهر زندهایم، قدم برمیداریم، مینشینیم، میخوریم، امّا اصلاً نیستیم.
این که میگویند: برخی از کسانی که میمیرند، متوجّه مرگ خود نمیشوند تا سرشان به سنگ لحد بخورد، یعنی غافل هستند و در غفلت به سر میبرند و اصلاً تفکّری ندارند. در دنیا دائم در حال خوردن و خوابیدن و چریدن حیوانی هستند. یعنی از تعبیر الانسان، حیوان الناطق، فقط همان حیوانیّتش را دارند و ناطقیّتش موجودیّت ندارد. بخورند، بیاشامند، بروند، بیایند، تکثیر نسلی کنند و ...، یک موقع دیگر تمام شود، همین! این قلب مرده. اگر بخواهیم قلب را زنده کنیم، باید آن را به فکر متنبّه کنیم؛ یعنی تفکّر کنیم.
لذا میدانید یکی از خصایص قیام در لیل، فقط نماز شب خواندن نیست، بلکه تفکّر است. برای همین بود که اولیاء خدا در دل شب، حتّی در سرما هم به حیاط منزلشان میرفتند و به آسمان نگاه میکردند و آیات تفکّریّه را - که در جلسهی گذشته بیان کردیم - تلاوت میکردند.
لذا این تفکّر، قلب را احیا میکند، «نَبِّهْ بِالتَّفَکُّرِ قَلْبَکَ»، حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ جَافِ عَنِ اللَّیْلِ جَنْبَکَ»، در هنگام شب هم از بستر خود دوری کن، برخیز و قیام کن. حال، تقوای پروردگارت را داشته باش و مواظبت کن که از او، دور شوی «وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّک». لذا اگر انسان، اهل تفکّر شد، متّقی هم میشود و از همهی گناهان پرهیز میکند.
پس یکی از نشانههای تفکّر که بخواهیم بفهمیم تفکّرمان، الهی است یا خیر، عمل است. یکی از اعمال هم که در خلوتترین و مخفیترین زمان است و در آن - نعوذبالله - رنگ ریا خیلی کم هست، شبخیزی و قیام در دل شب است.
اگر شب قیام نکنیم، امام زمانی نمیشویم!
بزرگان و اعاظم ما به طلبهها میگفتند: اگر نماز شب نخوانید، اصلاً طلبه نیستید. بنده هم فرمایش آن بزرگواران را بیان میکنم و میگویم: چه طلبه، چه دانشجو و چه غیره، همه و همه، اگر شب قیام نکنیم، امام زمانی نمیشویم.
ولو شده ده دقیقه به اذان بیدار شوید. ولو شده فقط نماز وتر را بخوانید و یا شفع و وتر را بخوانید. خیلی اثر دارد، آرام آرام میبینید. نمیگویم نیم ساعت، نمیگویم یک ساعت، امّا اگر حداقل همین ده دقیقه را هم بیدار شوید، آرام آرام شما را به آن نیم ساعت و یک ساعت میکشاند.
وقتی قیام میکنید، یک تفکّری کنید که الآن همه خواب هستند. این خواب چیست که بیان فرمودند: «النوم أخ الموت» خواب، برادر مرگ است. این چیست که شاید بخوابم و دیگر بلند نشوم. این چیست که شاید بخوابم و دوباره بلند شوم؛ یعنی ذوالجلال و الاکرام به من فرصتی مرحمت کرده و باید از آن استفاده ببرم.
باور کنید که این تفکّر، اگر برتر از نماز شب نباشد، کمتر نیست. البته این مطلب بدین معنی نیست که دیگر نماز شب نخوانیم، اتّفاقاً آن تفکّر باعث میشود که نماز بخوانیم. چون ما را به عمل وادار میکند. پس اگر انجام ندادیم، معلوم میشود که آن تفکّر هنوز به وجود نیامده است.
لذا یک موقع فریب نخوریم که چون گفتند: اگر این تفکّر، برتر از نماز شب نباشد، کمتر نیست؛ پس من هم بگویم: دارم تفکّر میکنم و لازم نیست نماز بخوانم. بلکه اگر کسی به نماز خواندن نرسد، معلوم میشود که تفکّر نکرده است. چون امیرالمؤمنین فرمودند که تفکّر، عامل برّ است و به نیکیها میبرد و عمل به وجود میآورد، «التَّفَکُّرُ یَدْعُو إِلَى الْبِرِّ وَ الْعَمَلِ بِه».
لذا نمیشود کسی تفکّر کند، امّا نماز نخواند. منتها همین که میخواهید برای وضو گرفتن بروید، تفکّر کنید و بگویید: خدایا! ممنونت هستم که خوابیدم و بیدار شدم، اگر بلند نمیشدم چه میشد؟ آیا قدرت داشتم که جلوی مرگ خودم را بگیرم؟!
نشانههای اهل تفکّر
پس نشان میدهد آنها که تفکّر فقط برای کارهای نیک است و غیر از آن، شبه تفکّر است. اگر هم گاه در باب روایات برای آنها هم تبیین به تفکّر شده، از باب تمثیل است و إلّا تفکّر حقیقی، آن است که انسان را به سمت برّ و نیکی میبرد.
اگر انسان به سمت نیکیها رفت، طبعاً عمل میکند. لذا نشانهی برّ، عمل به آن است.
چقدر جمعی به بیمارستانها رفتیم و به سراغ کسانی رفتیم که کسی را ندارند و منتظر هستند که کسی نزد آنها بیاید؟! چقدر شده به بیمارستان برویم و حتّی به خویشاوندان و یا دوستان خود سر بزنیم؟! اینقدر عجله داریم و دنیا، دنیای سرعت شده که اگر برویم هم به سرعت برمیگردیم، آیا از بغلدستیهای اقواممان حالی پرسیدیم؟! حداقل دو تا اتاق دیگر را سر زدیم؟! خیر، پس معلوم است که آن سر زدن به اقواممان را هم اجباراً رفتیم و از باب برّ نبوده است. آیا به تنهایی رفتیم به ایتام و بیماران گرفتار سر بزنیم؟!
لذا یکی از خصوصیّات اهل لیل همین میشود که روح آنها، روح لطیفی میشود و کارهای خیر انجام میدهند. اکثر هم طبیعی است که در خفا انجام میدهند که ریایی نشود. امّا گاهی هم برای خدا جمعی انجام میدهند که از باب تشویق باشد.
آنقدر این تفکّر مهم است که وجود مقدّس باقرالعلوم، امام محمّد باقر(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: شما بیشترین کارتان را تفکّر قرار بدهید.
در جلسهی قبل هم بیان کردم که امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: بیشترین عبادت اباذر(علیه الصّلوة و السّلام)، تفکّر بود. حالا ببینید حضرت در اینجا هم چه میفرمایند: «تفکروا و بإجالةالفکر یستدر الرأی المعشب»، زیاد فکر کنید، چون با این زیاد فکر کردن و جولان دادن فکر (مدام فکر کند، تفکّر در آیات الهی، تفکّر در وجود خودش و ...)، رأیی پر ثمر برایتان میآید.
در کارهای معمول خودمان هم همینطور است، وقتی زیاد فکر کنیم، خوب است. امّا اگر کاری بدون فکر، جلو برود، گاهی خراب میشود. بدون فکر و تأمّل، کارهایی انجام میشود که گاهی به خود انسان ضربه میزند. گاهی به خانوادهاش ضرر میزند، یعنی خانواده به خاطر فکر نکردن یک شخص گرفتار میشوند. گاهی هم اجتماع گرفتار میشود. اگر در مورد کاری فکر نکنید، برجام میشود. از این به بعد چیزی را که فرجام و ثمر ندارد، برجام میگوییم.
لذا فرمودند: با جولان دادن فکر، رأی پر ثمر به وجود میآید. اگر میخواهید کارتان، برجامی نشود و فرجامی باشد، فکر کنید.
چه کنیم خطاهایمان، سریع پاک شود؟
آیتالله العظمی اراکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، قبل از مرجعیّتشان، یعنی قبل از رحلت امام راحل عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، در مدرسهی فیضیّه نماز میخواندند و نمازشان هم معروف بود که طولانی است و یک ساعتی طول میکشد. فیضیّه، پر میشد. شخصی یک شب بعد از نماز مغرب و عشاء به آقا گفت: ما چه کار کنیم که اگر خطایی کردیم، گناهی انجام دادیم، سریع پاک شود؟
آقا جملهی عجیبی فرمودند، فرمودند: در نیکیها زیاد فکر کنید که سریع کفّارهی گناهان و سیّئاتتان هست.
معمولاً میگویند: استغفار کنید، جبران کنید و ... . امّا ایشان فرمودند: زیاد در حسنات فکر کنید که این کفارهی گناهان و سیّئاتتان هست، بعد تأمّلی کردند و فرمودند: این که گفتم، روایت است؛ یعنی از خودم نگفتم.
بعدها من این روایت را دیدم، وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «الفکر مرآة الحسنات و کفارة السیئات، و ضیاء للقلوب و فسحة للخلق، و إصابة فی صلاح المعاد، و اطلاع علی العواقب، و استزادة فی العلم و هی خصلة لا یعبد اللّه بمثلها».
چقدر تفکّر قشنگ است. باز هم معلوم میشود که فکر فقط در مورد مطالب الهی است و غیر از آن، فکر حقیقی نیست و مجازی است که حالا روایت آن را هم بیان خواهم کرد. شما از یک درخت، انتظار یک میوه را دارید، امّا درخت تفکّر، انواع میوهها را به انسان میدهد.
فرمودند: این فکر، آیینهی حسنات میشود. یعنی انسان مدام به نیکیها فکر میکند، این در وجودش ملکه میشود و عامل برای عمل میگردد. چگونه آیینه تصویر ما را جلوی چشممان میآورد، فکر هم اینگونه حسنات را جلوی ما میآورد. وقتی انسان مدام با حسنات رو به رو شد، ناخودآگاه میبینی که به اعمال حسنات ورود پیدا میکند.
جالب این است که حضرت در ادامه میفرمایند: «و کفارة السیئات»، پروردگار عالم میبیند آن کسی که زمانی بدی هم کرده، الآن با تفکّر دیگر خودش هم از آن بدی متنفّر شده است. لذا آن را میبخشد.
مگر غیر از این است که توبه، یعنی پشیمان شدن از آن گذشتهی پر از سیّئه انسان. توبه یعنی از گذشتهام بدم میآید. البته انسان باید استغفار را به زبان جاری کند. امّا حقیقت توبه یعنی دیگر بدم میآید، حالم از گذشته و از آن کردار و اعمالم به هم میخورد.
وقتی انسان تفکّر کرد و این، آیینهی حسنات برای او شد، دیگر از بدیهایش بدش میآید و این خود به خود کفّارهی سیئاتش میشود.
حدیث خیلی عجیبی است. من وقتی چند سال پیش این روایت را دیدم و به یکی از عرفا بیان کردم، فرمودند: حالا یک شبی مطلبش را میگویم. گذشت و من هم گفتم: دیگر چیزی نگویم. شبی محضر مبارکشان بودم، چند مطلب راجع به مرآة الحسنات بیان کردند که غوغا بود. من فقط یک مطلبش را بیان میکنم که در حدّ مجلسمان باشد، فرمودند: مرآة الحسنات این است: اتّفاقاً انسان همه چیز را خوب میبیند و فی ذاته متوجّه میشود که آنچه بدش میآید، من الشیطان است. یعنی آنقدر این تفکّر خوب است که راه را به انسان نشان میدهد و آیینهای میشود که به ما میگوید: این نیکی است، این نیکی است، ...، لذا وقتی خود این آیینه نیکیها را برای شما به تصویر کشید، شما از بدیها دور میشوید. آنوقت کفّارهی سیّئات میشود.
میوههای تفکّر
لذا حضرت علاوه بر آیینه بودن تفکّر برای حسنات و کفّارهی سیّئات در ادامه میفرمایند: «و ضیاء للقلوب»، این تفکّر، روشنی دلهاست. وقتی انسان تفکّر میکند، قلبش نور میگیرد، روشن میشود، میفهمد و سالم میشود.
پس قلب ضیاء یعنی نورانی میشود، میفهمد و اگر هم همه نستجیربالله خلاف مطالب الهی بگویند، او متوجّه میشود. باز هم بیان کردم قصد من نیست که سیاسی صحبت کنم، هر چند سیاست ما عین دیانت ما است، امّا نگاه کنید، وقتی تفکّر بود، قلب نور دارد، مانند امامالمسلمین میشود. آینده را میبیند که این به راستی برجام است و فرجام نیست. لذا میفرمایند: من خوشبین نیستم. دیدیم که واقعاً برجام هم شد و فرجام نشد.
لذا تفکّر، ضیاء برای قلب است. مؤمن این است. المؤمن ینظر بنور الله، مؤمن به نور الهی میبیند، متوجّه میشود.
پس انسان باید عجله نکند، مواظب باشد و با تفکّر کار کند. این مطلب، ثمرات بسیار عالی برای انسان خواهد داشت، از جمله این که قلبش پر از نور میشود و دیگر این که: «و فسحة للخلق». فراخی برای خلق دارد.
یعنی وقتی کسی فکر کرد، اوّلاً آرامش دارد و قلبش پر از نور است. ثانیاً ضرر به دیگران نمیزند و برای خلق، گشایش ایجاد میکند. چه کنیم؟ دهانمان را ببندیم؟! امّا چه کردند؟! در این چهار سال، ما را چندین سال عقب راندند و به جای آن که «فسحة للخلق» شود، سبب مشکلات برای خلق شد. همه به خاطر بدون تفکّر کار کردن است.
«و إصابة فی صلاح المعاد»، به وسیلهی این تفکّر، آدم میفهمد که چه چیزی برای آخرتش صلاح است. چون دنیا که میگذرد، دنیا دو روز هم نیست، چشم بر هم میگذاری، میبینی تمام شد، خیلی به سرعت میگذرد.
ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب در اواخر عمر شریفشان (شاید پنج یا شش ماه نکشید که فوت کردند) فرمودند: من به لطف و مرحمت خداوند، توفیق داشتم که با خیلیها مطلبی داشته باشم (منظورشان مکاشفه بود)، سؤال کردم: آن لحظهی آخر چگونه بود؟ فرمودند: آن لحظهی آخر فهمیدیم دنیا به سرعت مرّ السّحاب؛ یعنی گذشتن یک ابر بود. بعد فرمودند: یکی از این آقایان که به من گفتند: مرّ السّحاب بود، بیش از صد و بیست سال عمر کرده بود!
جدّی اینطور است و عمر سریع میگذرد، «و الآخرة خیر و أبقی». وقتی کسی تفکّر میکند، صلاح معادش را میخواهد، نه این دنیا را. اگر کسی اهل تفکّر شد، واقعاً متوجّه میشود که این فرمایش نبوی که فرمودند: «الدنیا مزرعة الآخرة» چیست و آن را درک میکند. فقط اهل تفکّر هستند که میتوانند دنیای خود را مزرعهی آخرتشان کنند. لذا به آنچه صلاح معادشان هست، میرسند. «إصابة» یعنی رسیدن؛ پس به صلاحی که برای معاد و آخرتشان هست، میرسند. به تعبیر دیگر، عاقبت اندیش هستند، عاقبت را میبینند و متوجّه میشوند. این خصوصیّت تفکّر و یک میوهی دیگر آن هست.
یک میوهی دیگر که حضرت میفرمایند در فکر کردن هست، این است: «و اطلاع علی العواقب»، از عواقب امور مطّلع میشوند و این خصوصیّت بزرگی است.
امام راحل عظیمالشّأنمان چه میفرمودند، الآن امام المسلمین چه میفرمایند، عواقب را میبینند که میفرمایند، نه این که از روی هوی و هوس و نستجیربالله کینهورزی، مطلبی را بگویند. برعکس دیگران هستند که کینهورزی دارند و نمیخواهند اسلامی باقی بماند.
در هر مطلبی هم اهل تفکّر باشیم، عاقبتش را میبینیم. مثلاً در زندگی فردیمان، با تفکّر پیش برویم، عاقبت کار را به ما نشان میدهد. ولیّ خدا میخواست برای ما مثال بزند، میفرمود: شنیدید بعضیها سراغ آیینهبینی، سحر و این مسائل باطل میروند، مرآة این است. عاقبتت را میبینی، متوجّه میشوی عاقبت این امر چه میشود و این خصوصیّت تفکّر است: «و اطلاع علی العواقب»، بر عواقب امور اطّلاع پیدا میکنی.
اولیاء خدا عواقب امور انسانها را میدیدند، چون اهل فکر بودند. من به یکی از این ابرار و اولیاء الهی گفتم: پس چرا بعضی نمیگویند؟ فرمودند: برای این که آن شخص عمل نمیکند و ضایع میشود.
میوهی دیگر تفکّر، این است: «و استزادة فی العلم» مدام به علم او اضافه میشود. میفهمد، بیشتر متوجّه میشود. عاقبت یک کار را دید، در کار دیگر هم میفهمد که چه خواهد شد و بدین ترتیب عالم مجرّب خواهد شد. مگر نفرمودند: «التجربة فوق العلم»؟ لذا با تفکّر، بر علمش افزوده میشود و میفهمد. خدای متعال عنایت هم میکند.
اصلاً خیلی از علومی که اولیاء الهی دارند، نمیشود با درس خواندن به وجود بیاید. اگر چه خوب هم درس خواندند و جلو رفتند و کار کردند، اشتباه نشود. امّا خیلی از این مطالبی که به آنها داده شد، به خاطر آن تفکّر است. تفکّری که صلاحآور بود، مرآة حسنات بود، کفّارهی سیّئات بود، ضیاء قلب بود و ... . لذا به واسطهی خود این، به علمش اضافه شد و علوم دیگر را هم دادند، «و استزادة فی العلم».
اصلاً خلّص کلام، میدانید خود این تفکّر چیست؟ حضرت فرمودند: «و هی خصلة لا یعبد اللّه بمثلها»، این خصلتی است که اصلاً مثلی ندارد. برای همین است که حضرت ثامنالحجج(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلاةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ»، عبادت، زیادی نماز و روزه نیست (یعنی اینها که باید باشد، اتّفاقاً آنهایی که اهل تفکّر هستند، اهل صلاه و صیام میشوند و إلّا صلاه و صیام ظاهری به درد نمیخورد)، عبادت، تفکّر در امر خداست (نه ذات خدا، بلکه امر خدا).
لذا حضرت در اینجا هم میفرمایند: خصوصیّات تفکّر را برای شما خلاصه کنم، اصلاً خصلتی مانند تفکّر در عبادت پیدا نمیکنید و هیچ عبادتی به پای آن نمیرسد، «و هی خصلة لا یعبد اللّه بمثلها». بالاترین عبادت همین تفکّر است.
اهل تفکّر، اهل حکمت میشوند!
لذا نشانههای اهل تفکّر همین است که اهل نماز، قیام، خیرخواهی، عبادت و ... میشوند و عبادت حقیقی پیدا میکنند. طوری میشود که اهل حکمت میشوند.
مطلبی بگویم که زمینهای برای جلسهی آینده شود - دو داستان راستان است که بسیار زیباست و در جلسهی آینده بیان خواهم کرد - امیرالمؤمنین فرمودند: «الْفِکْرُ فِی غَیْرِ الْحِکْمَةِ هَوَسٌ»، اندیشیدن در غیر از حکمت، هوس است، بیهودگی است و فایدهای ندارد.
معلوم میشود اگر کسی اهل تفکّر است، اهل حکمت هم هست. آن حکمتی که به ما بسیار تأکید کردند و فرمودند: «هلک من لیس له حکیم یرشده». هلاک شد آن کسی که حکیمی نداشته باشد که او را راهنمایی کند. به صورت ظاهر زنده است، امّا در حقیقت هلاک شده و مرده است. منظور هم این است که وقتی حکیم مطلبی را گفت، بپذیرد و عمل کند، نه این که فقط به دنبال نسخه گرفتن از این و آن باشد. اگر من مریض شوم، پیش پزشک بروم و نسخه بگیرم، امّا آن دارو را تهیّه و مصرف نکنم، خوب میشوم؟! نسخه را باید تهیّه کرد و مانند آنچه حکیم گفته، عمل کرد. امّا معالأسف اکثر ما اینطور هستیم که وقتی به اولیاء خدا میرسیم، نسخه میخواهیم، امّا عمل نمیکنیم.
فرمودند: خود فکر، حکمت است، چرا که فکر در غیر از حکمت، هوس است. إنشاءالله به فضل الهی در جلسهی آینده بیان خواهم کرد که این هوس چیست.
بهترین و نزدیکترین راه، برای در امان ماندن از گناهان
عزیزان من! طبعاً باز یکی از راههای مصون ماندن از فکر غیر الهی - که شبه فکر است و فکر نیست - اتّصال به آقا جان، حضرت حجّت است. شروع این اتّصال هم با یاد آقا جان است.
این که من اصرار دارم و اکثر هفتهها بیان میکنم که هر شب با آقا جان صحبت کنید و حداقل هر ساعت یک دعای سلامتی برای ایشان بخوانید؛ برای همین است. حتّی اصرار به این دارم که اگر یک موقعی یادمان رفت و دیدیم دو، سه ساعت است که نخواندیم، قضای آن را به جا بیاوریم. پس اگر بخواهیم خودمان را مکلّف کنیم، قضا دارد. حتّی بیان کردم که وقتی میخواهید بخوابید، برای آن ساعاتی هم که خواب هستید، بخوانید. چرا؟
چون یکی از خصوصیّات فکر، ذکر و به یاد بودن است. کما این که عرفای عظیمالشّأن بیان میکنند: «الفکرُ ذکرٌ»، فکر، ذکر و یاد است. «و الذکر عامل للعمل» آنوقت این یاد، عامل برای عمل است.
اگر دائم یاد آقا جان، حضرت حجّت باشیم، در حصن حصین قرار میگیریم. انسان دائم یاد آقا جان باشد، حضرت عنایت میکند. ایشان که فرمودند: ما شما را فراموش نمیکنیم. ما هستیم که باید ایشان را فراموش نکنیم. آقا که آقاست و آقاییاش را دارد، ما هستیم که نیاز داریم جلو برویم و اعلان کنیم که آقا! یادت هستیم، پس عنایت هم بیشتر شود و آنوقت است که در حصن حصین هستیم.
بالصّراحه بیان میکنم: بهترین و نزدیکترین راه، امروز، برای در امان ماندن از گناهان، ذکر و یاد آقا جان، حضرت حجّت(اروحنا فداه) است و إلّا جلوات دنیا ما را میبرد، ما که اهل تقوا و أتقی نیستیم. فقط تنها راهی که ما را به تقوا هم نزدیک میکند که آرام آرام پلههای تقوا را بالا برویم و به أتقی برسیم «إن اکرمکم عندالله أتقاکم»، همین یاد آقا جان است.
چه اشکال دارد که شما استاد دانشگاه هستی، شما استاد حوزه هستی، شما دانشجو هستی و مباحثه و گردهماییهایی دارید، آغاز بحثتان با دعای سلامتی آقا باشد؟! یاد کنید و مدام بگویید. یاد آقا را در دلمان زنده کنیم و ثمراتش را ببینیم.