۰

دو سبک مدیریتی در عاشورا و نادیده گرفتن آن توسط مدیران امروز

اندیشمندان مدیریتی ما به حادثه عاشورا کم تر از زاویه مدیریتی نگاه کرده اند. فی المثل سیاسیون وقتی به حادثه عاشورا نگاه می کنند، تحلیل سیاسی می دهند که مثلا جریان های سیاسی در سال ۶۱ هجری این گونه بود و نظایر آن، اما دانش آموختگان مدیریتی ما کم تر از زاویه مدیریت به این موضوع نگاه می کنند در حالی که اصلا دعوا بر سر دو سبک مدیریتی بود. این دعوا از زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در برابر سبک مدیریتی اموی شروع شده بود و در واقع ما در کربلا شاهد رویارویی سبک مدیریت علوی در برابر سبک مدیریت اموی بودیم. روز عاشورا در واقع آشکارترین وجه از رویارویی این دو سبک به زیستن بود.
کد خبر: ۱۰۳۰۱۹
۱۰:۰۲ - ۲۹ مهر ۱۳۹۴
به گزارش «شیعه نیوز»، گفتگو با دکتر حسین عرب اسدی، دانش آموخته مدیریت و استاد دانشگاه امام صادق (علیه السلام) را می خوانید.

یکی از مسایل مبتلابه ما این است که ما کم تر از زاویه مدیریتی به حماسه عاشورا نگاه کرده ایم. تردیدی نیست اگر رفتار عالی و خردمندانه امام حسین علیه السلام و یاران حضرت به ویژه حضرت زینب سلام الله علیها نبود این حماسه با این همه ابعاد شگفت انگیز شکل نمی گرفت اما موضوع این جاست که مدیران ما که قاعدتا مسلمان هستند و علاقمند به سیدالشهدا (علیه السلام) نمی توانند این درس ها را در سازمان های متبوع شان عینی و عملیاتی کنند. قبول دارید؟

همین طور است. مدیر ما ممکن است در روضه امام حسین (علیه السلام) هم شرکت کند اما آن شرکت در روضه به مجموعه و سازمان او سودی نرساند. یعنی مدیر ما وقتی به واقع متأثر از پیام های عاشورا خواهد بود که بتواند درس های عاشورا و سلوک امام حسین (علیه السلام) در بهره برداری از امکانات و داشته های محدود را در سازمان خود پیاده کند.

من مثال می زنم. یکی از بحث های جدی در رفتار سازمانی، تعهد سازمانی است. سوال این است که چه کنیم کارمندان ما به سازمان متعهد باشند تا یک سازمانی وقتی به نیروی ما وعده حقوق و مزایای بیشتر می دهد آن کارمند به صرف همین مزیت، زود شال و کلاه نکند. چطور ما می توانیم سیستم پالایش در نیروهایمان داشته باشیم که تا آخرین نفس با تو باشند و تا پای جان کنار تو بمانند. چرا مدیر ما نباید از خود بپرسد که چطور می شود امام حسین (علیه السلام) که نه پول و مال به کسی بخشیده بود نه وعده حکومت و والی گری به کسی داده بود و نه کسی را سحر و جادو کرده بود نه از کسی گروگان گرفته بود و نه یارانش را تهدید کرده بود چطور می شود حبیب ابن مظاهر از کوفه می گریزد و با آن که کوفه حکومت نظامی بود خود را به امام می رساند. چطور می شود حر که فرمانده لشکر یزید است روز عاشورا درست در روز پیکار به لشکر امام می پیوندد. توجه کنید بیش از نیمی از سپاه اباعبدالله (علیه السلام) در روز عاشورا یا روزهای واپسین به اباعبدالله (علیه السلام) ملحق می شوند. خب مدیر ما نباید از خود بپرسد که این وفاداری نیروها به امام از کجا می آید؟ چگونه امام بر قلب ها و ذهن ها حکومت می کنند؟ چطور می شود چنین نیروهایی داشت؟

حادثه عاشورا این ظرفیت و ویژگی را دارد که مثل یک منشور، وجوه مختلفی برای خوانش و برداشت دارد. بسته به این که ما در موضع اجتماع باشیم یا سیاست یا فلسفه یا عرفان، عاشورا با ما سخن خواهد گفت، شما چه منظر و زاویه ای مد نظرتان است و فکر می کنید کم تر به آن منظر پرداخته ایم؟

همان طور که گفتید پدیده واحد است اما هر کس از زاویه دید و تخصص و گرایشی که در آن دارد به آن پدیده واحد می نگرد. باید عرض کنم اندیشمندان مدیریتی ما به حادثه عاشورا کم تر از زاویه مدیریتی نگاه کرده اند. فی المثل سیاسیون وقتی به حادثه عاشورا نگاه می کنند، تحلیل سیاسی می دهند که مثلا جریان های سیاسی در سال ۶۱ هجری این گونه بود و نظایر آن، اما دانش آموختگان مدیریتی ما کم تر از زاویه مدیریت به این موضوع نگاه می کنند در حالی که اصلا دعوا بر سر دو سبک مدیریتی بود. این دعوا از زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در برابر سبک مدیریتی اموی شروع شده بود و در واقع ما در کربلا شاهد رویارویی سبک مدیریت علوی در برابر سبک مدیریت اموی بودیم. روز عاشورا در واقع آشکارترین وجه از رویارویی این دو سبک به زیستن بود.
بارزترین وجه یا وجوه ممیزه این دو سبک مدیریتی چیست؟

سبک مدیریتی اموی می گوید من روی ضعف ها و جهل مردم سوار می شوم، تطمیع و تهدید می کنم و از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف بهره می برم، این یک سبک مدیریتی است. الان شما در سوریه و عراق، همین تفکر اموی را می بینید. چه ن در عراق و سوریه علیه مسلمانان می جنگند؟ چقدر برای آمریکا و صهیونیسم لذت بخش است که بکشد و کشته نشود. نباشد و بکشد، آن ها می گویند چرا من سربازم در جنگ کشته شود. کاری می کنم خودشان به جان خودشان بیفتند. این یک نوع سبک مدیریت اموی است. شما وقتی تاریخ را نگاه میک نید می بینید اصلا یزید به کربلا سرباز اعزام نکرد. خود مردم کوفه همان ها که به اباعبدالله (علیه السلام)، نامه نوشته بودند علیه اباعبدالله بسیج شدند.

همچنان که اشاره کردم در سبک مدیریتی اموی، نهایت بهره برداری از جهل مردم صورت می گیرد و به واقع حاکمیت، پایه های قدرت خود را بر جهالت مردم می سازد، در حالی که سبک مدیریتی علوی درست در نقطه مقابل آن قرار دارد و می خواهد امت را بر مدار حق و حقیقت شکل دهد، چون خود بر مدار حق و حقیقت است بنابراین واهمه ای از این ندارد که مردم متوجه حقایق باشند. این مطلب خیلی مهمی است. حضرت امام صادق (علیه السلام) در زیارت اربعین می فرماید: بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِیرَهِ الضَّلالَه / اباعبدالله خونش را داد برای این که مردم را از جهالت نجات دهد. پس جهل خیلی مهم است. شهید مطهری بحث جدی ای در این باره دارند که نفاق بر جهل مردم استوار است.

در سبک مدیریتی اموی انسان ها با دو عامل تهدید و تطمیع فریفته می شوند اما امام حسین (علیه السلام) با یاران خود به شفاف ترین وجه ممکن سخن می گوید. ما فردا کشته می شویم. امام به یاران شان می گویند از تاریکی شب استفاده کنید و از این جا بگریزید، هیچ سستی از خود نشان نمی دهد. حتی یاران خود را تشویق به رفتن می کنند تا کسی احیانا در تعارف و معذوریت نمانده باشد. امام به کسی وعده و وعید نمی دهد. شما آثار همین مدیریت علوی را در رفتارهای امام خمینی هم مشاهده می کنید. آیا حضرت امام گفت مردم بیایید انقلاب کنید که وضع اقتصادی و معیشتی تان بهتر شود؟ امام می گوید ما برای نان و آب، انقلاب نکردیم، ما برای دین و آرمان هایمان انقلاب کردیم. این شفافیت در مدیریت علوی و حسینی یک اصل است که اگر مثلا دولتمردان ما نمی توانند فلان کار را انجام دهند به صورت شفاف با مردم در میان بگذارند.

انتهای پیام/ 852
منبع: SHABESTAN
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: