۰

پنج ويژگى و خصلت از نيكان‏

امام باقر عليه السلام فرمود: از پيامبر درباره‏ بهترين بندگان سؤال شد، حضرت فرمود: كسانى ‏اند كه چون كار نيكى انجام دهند خوشحال و شاد مى‏ شوند، و هنگامى كه كار زشتى از آنان سر زند از خدا طلب مغفرت مى‏ كنند، و زمانى كه نعمتى به آنان عطا شود سپاس مى ‏گزارند، و چون به بلا و آزمايشى مبتلا شوند صبر و شكيبايى مى ‏ورزند، و هنگامى كه از كسى به خشم آيند گذشت مى ‏كنند.
کد خبر: ۷۳۱۲۲
۱۶:۲۱ - ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۳
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»، عَن أبى جعفر عليه السلام قَال: سُئِلَ النَّبىُّ عَن خِيارِ العِبادِ، فَقَال: الَّذِينَ إذَا أحْسَنُوا اسْتَبشَرُوا، وَإذَا أساؤُوا اسْتَغفَرُوا، وَإذَا أُعْطُوا شَكَرُوا، وَإذَا ابْتُلُوا صَبَرُوا، وَإذَا غَضِبُوا غَفَرُوا (1)
 امام باقر عليه السلام فرمود: از پيامبر درباره‏ بهترين بندگان سؤال شد، حضرت فرمود: كسانى ‏اند كه چون كار نيكى انجام دهند خوشحال و شاد مى‏ شوند، و هنگامى كه كار زشتى از آنان سر زند از خدا طلب مغفرت مى‏ كنند، و زمانى كه نعمتى به آنان عطا شود سپاس مى ‏گزارند، و چون به بلا و آزمايشى مبتلا شوند صبر و شكيبايى مى ‏ورزند، و هنگامى كه از كسى به خشم آيند گذشت مى ‏كنند.
 
 آرى، يكى از نشانه‏ هاى بندگان حق اين است كه چون كار نيكى مانند عبادت و خدمت به خلق و به كارگيرى حسنات از آنان صادر مى‏شود خوشحال مى‏گردند؛ و خوشحالى آنان به خاطر اين است كه خداى مهربان توفيق انجام نيكى‏ ها را رفيق راهشان كرد و شادمان از اينند كه جسم و جان و وقت را براى خدا هزينه كرده ‏اند.
 
 ولى آلودگان به رذايل اخلاقى به اختيار خود و براى خدا به عبادت قيام نمى ‏كنند؛ عبادات آنان به خاطر اهدافى پليد و براى خودنمايى است و چون خود را در ميان اهل ايمان مى‏ بينند به اجبار و زور باطنى به گردونه عبادت درمى‏ آيند و در حال عبادت هم از اين كه ناچار به عبادت شده‏ اند ناراحتند و عبادت را از روى بى‏ ميلى و كسالت انجام مى‏ دهند؛ چنان كه قرآن درباره‏ منافقان فرموده:
إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏ يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا(2).
 يقيناً منافقان با خدا خدعه مى ‏كنند و خدا كيفر خدعه‏  آنان را خواهد داد و هنگامى كه به نماز برمى‏ خيزند با كسالت و بى‏ ميلى برمى ‏خيزند، در عبادت خود رياكارند و خدا را جز بسيار اندك ياد نمى ‏كنند.
 
وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ (3).
 و چيزى آنان را از پذيرفته شدن انفاق‏ هايشان باز نداشت جز اين كه به خدا و به رسولش كفر ورزيدند و جز با كسالت به سوى نماز نمى‏ آيند و جز با بى ‏ميلى انفاق نمى‏ كنند.
 
 قرآن مجيد و روايات، از طرفى به انسان نسبت به حقايق آگاهى و معرفت مى‏ دهند، و از سوى ديگر با بيان واقعيات اخلاقى درونش را تلطيف مى‏كنند تا آماده‏ى پذيرفتن احكام حق و اجراى فرامين خدا گردد.
 
 انسان اگر از قرآن و روايات كسب آگاهى و معرفت نكند و موارد اخلاقى را از آن دو منبع گرانبها نشناسد، به كفر و شرك و نفاق باقى مى ‏ماند و هيچ كار پسنديده ‏اى را از روى شوق و ذوق انجام نمى‏ دهد، و در هيچ امرى تقواى الهى را رعايت نمى‏ كند و خود را ملزم به بندگى حق و اداى حقوق مردم نخواهد دانست.
 
جايگاه اخلاق در معارف الهى‏
 ما اگر در آيات قرآن به مسائل فقهى دقت كنيم خواهيم يافت كه آيات مربوط به احكام فقهى نزديك به پانصد آيه مى‏ شود؛ ولى در رابطه با حقايق اخلاقى و حسنات نفسانى از ابتدا تا انتهاى قرآن مجيد سوره به سوره و صفحه به صفحه به مكارم اخلاقى اشاره شده و كثرت روايات هم در اين زمينه به اندازه‏اى است كه از مجموع آنها كتاب‏ها به وجود آمده است.
 
 شما در كتابهاى كافى، وافى، وسائل الشيعه، محجة البيضاء و بحار الانوار و همه تفاسير قرآن و كتب معتبر روايى، صفحه‏ اى را نمى ‏بينيد مگر اين كه حديثى يا احاديثى در رابطه با مكارم اخلاق در آن هست. اين همه آيه و روايت درباره‏ى ارزش‏هاى اخلاقى نشانگر جايگاه ويژه اخلاق در معارف الهى است، و بر ماست كه به حسنات اخلاقى با ديدى ديگر بنگريم و براى اين حقايق پرارزش حسابى ديگر باز كنيم و بكوشيم كه وجود ما از هيچ يك از آن حسنات خالى نباشد؛ زيرا حسنات و مكارم اخلاقى بهترين بستر براى پذيرفتن حقايق و اجراى آنها در همه‏ شؤون زندگى است.
   
برگشت به اخلاق راه نجات از مفاسد
 خلأ زندگى از حسنات اخلاقى بسيار خطرناك و وحشت‏زا و عاملى براى آماده كردن سقوط انسان از انسانيت و وسيله ‏اى براى نابودى و هلاكت جامعه است.
 هرگاه افراد جامعه و لااقل اكثريت آن به فضايل اخلاق متصف نباشند، و غرايز نفسانى لگامى از عقل و ايمان و تقوا نداشته باشند، سير زندگى بس صعب و دشوار و جامعه كه براى تعاون و در نتيجه سعادت افرادش شكل گرفته تبديل به جهنمى سوزان خواهد شد، مانند جامعه ‏ امروزى بشر كه سرا پا شراره‏ى سوزان و شكنجه است!
 
 قباحت از قبايح برداشته شده و در همه‏ شؤون زندگى بيمارى مهلك فساد رخنه كرده است. هركس دستش برسد از خون ديگران تغذيه مى‏ كند و اگر ضعيف و ناتوان يا- به ندرت به خاطر تقوا- گرگ و زالو نبود بايد بميرد.
 
 ملت‏هايى كه مرگ و انقراض آنان را در نيستى فرو بُرد و اكنون نامى از ايشان نمانده، و قرن‏ها داراى عظمت و آبرو بودند، به حكم همان تواريخى كه نامشان را در آنجا مى ‏خوانيم عيناً در چنگال مفاسدى افتاده بودند كه جامعه‏ بشرى‏ امروز غرق در آن مفاسد است!
 
 با كمال تأسف پرتگاه نيستى، غرقاب فنا براى سقوط، و فرو بردن جامعه‏ فعلى در همه‏ مناطق جهان، دهان گشاده وتمام موجبات سقوط وانقراض مهياست.
 
 ملت‏ها به مفاسد خو گرفته‏ اند و فساد در نظرشان عادى شده است. هر روز كم و بيش فقر عمومى- چه در جهت مادى و چه در جهت معنوى و نتايج شوم آن- و شيوع فحشا و علنى بودن آن، بدون پرده در جرايد و مجلات دنيا منعكس است و نياز به تفصيل ندارد.
 
 بشر براى نجات از اين همه مفاسد و مهالك هيچ راهى جز برگشت به گردونه‏ ايمان به خدا و قيامت و آراسته شدن به حسنات اخلاقى ندارد. بشر آن گاه از همه‏ى جانداران برتر مى‏ شود كه از خود شخصيت اخلاقى بسازد، علم فقه و حقوق و هندسه و رياضى و پزشكى گرچه براى رفاه جامعه لازم است- اما نه به صورت واجب عينى بر همه كس- ولى دارا بودن راستى و امانت و معاونت با غير و ساير فضايل اخلاقى بر فرد فرد بشر واجب عينى است و اگر چند تنى در جامعه و ملتى يا در جهان به اين فضايل ممتاز بودند اين تكليف حياتى از ديگران ساقط نيست.
 
 همه كس و هر فرد بايد راستگو و صريح و شجاع و امين و داراى اخلاق و ملكات فاضله باشد، تا به حق انسانيت خود كه عبارت از تربيت جهت ممتازه است قيام كند وگرنه انسان نيست؛ يعنى آنچه را كه در پرتو آن از جانوران برترى يافته ضايع و باطل كرده است و نشايد كه نامش نهند آدمى، به همين خاطر خطاب‏هاى قرآن «يا أيها النّاس» است و ديديم كه از پرتو تابش انوار هدايت چه آلودگانى كه خواستند از آلودگى برهند به راه راست آمده و پاك شدند و به مقاماتى رسيدند (4).
 
 پی نوشت ها:
 (1)- اصول كافى: 2/ 240، باب المؤمن وعلاماته، حديث 31؛ امالى صدوق: 10، المجلس الثالث، حديث 4.
 (2)- نساء (4): 142.
 (3)- توبه (9): 54.
 (4)- علم اخلاق يا حكمت عملى: 6- 8، با اندكى تصرف در عبارات.
 
 منبع: عرفان

انتهای پیام/ ز.ح
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: