۰

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) همتاي قرآن در مقام حدوث و بقاء

آیت الله جوادی آملی گفت: قرآن نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد «الي يوم القيامة» ماندني است. پس از آسمان نازل شد، از غيب نازل شد، اولاً در طي 23 سال به تدريج متكامل شد، ثانياً. تا به ﴿اليَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ و مانند آن رسيد و ماند براي ابد، ثالثاً. جريان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هم همين طور است.
کد خبر: ۶۹۶۷۲
۱۴:۵۴ - ۲۷ اسفند ۱۳۹۲
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»، به مناسبت ایام شهادت صديقه كبرا فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گزیده ای از سخنان مفسر بزرگ قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی با عنوان" ابعاد علمي و عملي شخصيت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)" در پی می آید:
 
«بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت صديقه كبرا فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را به پيشگاه بقية الله (عجل الله تعالی فرجه) تعزيت عرض مي‌كنيم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم.
درباره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از دو محور بايد سخن گفت: يك محور، مربوط به تحقيقات علمي است كه براي ما ثمره علمي دارد و نتيجه اعتقادي دارد و پشتوانه مسائل اخلاقي، فقهي، حقوقي ما، هم هست. محور دوم، آن بخشي است كه مستقيماً به ما مربوط است، ما بايد تأسي كنيم، او را اسوه قرار بدهيم، الگو بدانيم، پيروي كنيم و مانند آن.
 
آن بخشي كه مربوط به مسائل اعتقادي است و ثمره علمي دارد بررسي مقام منيع آن بانو (سلام الله علیها) است كه او همتاي قرآن كريم است، همتاي نبوت است، همتاي رسالت است، همتاي ولايت است؛ چيزي از ولي الله مطلق كم ندارد، اينها يك نورند و مانند آن. اين گونه از مباحث به هر نتيجه‌اي كه منتهي بشود براي ما ثمره اعتقادي دارد، ثمره علمي دارد، اما نتيجه عملي ندارد؛ زيرا ما نه آن توان را داريم كه آن حضرت را در ولايت مطلقه [و] همتايي قرآن، الگو قرار بدهيم؛ نه چنين مأموريتي داريم. بخش دوم مربوط به سيره و سنت آن حضرت است كه ما هم موظفيم بررسي كنيم و هم مأموريم پيروي كنيم.
 
فاطمه زهرا (سلام الله علیها) همتاي قرآن در مقام حدوث و بقاء
آن بخش اول به طور اجمال اينجا مطرح مي‌شود؛ نه به طور تفصيل براي اينكه پشتوانه علمي بخش دوم خواهد بود، سرّ اينكه اين بانو (سلام الله علیها) حجت بر ائمه (علیه السلام) است و اگر علي‌بن‌ابي‌طالب (علیه السلام) نبود، احدي همتاي آن حضرت نبود «آدم و من دونه»[1] اين است كه او [فاطمه] مثل خود قرآن كريم در مقام حدوث و بقاء شكل گرفت؛ قرآن از زمين برنخاست (از فكر كسي تدوين نشد، هيچ عالم بشري اين قرآن را تدوين و تنظيم نكرد. سورش، آياتش، معارفش [و] مفاهيمش را بررسي و انشا نكرد) مستقيماً از جهان غيب نازل شد و در طي 23 سال ماند و براي ابد جاي خود را تثبيت كرد، اين سه كار را قرآن كرد يعني از زمين برنخاست [بلكه] از آسمان نازل شد اولاً و نزولش هم 23 سال طول كشيد، ثانياً و ماند كه براي ابد بماند، ثالثاً. اين طور نيست كه _معاذ‌الله_ قابل زوال باشد، از بين رفتني باشد: ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ﴾[2] . انسان كامل مخصوصاً فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هم، وقتي هويت آن حضرت را ارزيابي مي‌كنيم مي‌بينيم در همين مثلث خلاصه مي‌شود: او از زمين برنخاست [بلكه] از آسمان نازل شد و تقريباً همسفر قرآن كريم بود تا قرآن آياتش سورش نازل مي‌شد، او هم روزانه متكامل مي‌شد ترقي مي‌كرد و تا قرآن به پايان رسيد، عمر اين بي‌بي هم به پايان رسيد و براي ابد ماند؛ گرچه ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ﴾[3] شامل همه انسانها هست. آن مثلث درباره قرآن روشن است؛ همه ما مي‌دانيم كه اين كتابي است از ذات اقدس الهي نشئت گرفته [و] هيچ فكري او را تدوين نكرده [است] از آسمان غيب نازل شده، 23 سال به تدريج اين كتاب نازل شده؛ بعد از اينكه ﴿اليَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾[4] و ساير آيات نازل شد اين كتاب؛ نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد «الي يوم القيامة» ماندني است. پس از آسمان نازل شد، از غيب نازل شد، اولاً در طي 23 سال به تدريج متكامل شد، ثانياً. تا به ﴿اليَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ و مانند آن رسيد و ماند براي ابد، ثالثاً. جريان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هم همين طور است.
 
طليعه آسماني پيدايش حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
وقتي وجود مبارك پيغمبر (صلی الله علیه واله) به مقام شامخ نبوت بار يافتند [و] به معراج رسيدند، در معراج غذايي ميل كردند وقتي از معراج نازل شدند به زمين آمدند ديگر تماسي نداشتند، مگر اينكه آن غذا به صورت نطفه در بيايد، آن ميوه آسماني و غيبي و بهشتي. آن ميوه غيبي و بهشتي وقتي در صلب مطهر رسول اكرم(صلی الله علیه واله) به صورت نطفهٴ فاطمه (سلام الله علیها) درآمد در قرار مكين خديجه (سلام الله علیها) مستقر شد؛ پس وجود مبارك اين بانو نظير افراد ديگر (نظير مردها يا زنهاي عادي نيست) كه نطفه آنها محصول آب و غذا و ميوهٴ زمين باشد [و] از زمين برخاسته باشد. همان طوري كه قرآن نظير كتابهاي بشري نيست كه محصول فكر بشر باشد، نطفه وجود مبارك فاطمه (سلام الله علیها) هم محصول آن ميوهٴ غيب است (ميوه بهشت است) از زمين برنخاست، منتها اين چند سالي كه طول كشيد تا اين نطفه مستقر بشود، اين مقدمه انعقاد نطفه است. بايد وحي نازل بشود، بايد پيامبر به آن مقام وحي‌يابي برسد، بايد آن انقطاع وحي به عنوان آزمون فرا برسد، بايد نوبت معراج فرا برسد، بايد پيغمبر به معراج برود، بايد در معراج آن ميوهٴ بهشتي را ميل كند بعد آن نطفه بشود تا بشود فاطمه. وقتي هم كه از معراج آمدند يك سال يا كم‌تر طول كشيد تا وجود مبارك فاطمه (سلام الله علیها) متكونه بشود، اين طليعه پيدايش و تجلي آن بانو در عالم طبيعت است.
 
همراهي حضرت زهرا (سلام الله علیها) با قرآن در نشئه دنيا
ضلع دوم اين مثلث آن است كه حالا چون 23 سال اين قرآن به تدريج نازل شد؛ اين پنج سال اول تقريباً مقدمه بود براي پيدايش چنين معراجي و چنان ميوه‌اي و چنين نطفه‌اي. همراه با نزول آيات و سور و معارف قرآن كريم اين بانو ترقي مي‌كرد. اگر دو ساله بود در شعب ابي‌طالب، با آن آيات و مشكلاتي كه نازل مي‌شد ترقي مي‌كرد و اگر چند سال در مكه تشريف داشتند، با آيات مكي مترقي مي‌شدند و اگر چند سال در مدينه تشريف داشتند، با آيات مدني مترقي مي‌شدند.
 
راههاي ارتباط حضرت زهرا (سلام الله علیها) با قرآن
وجود مبارك فاطمه (سلام الله علیها) از چندين راه با قرآن رابطه داشت (گاهي مستقيم، گاهي غير مستقيم) مستقيمش هم دو نحو بود يك نحو مستقيمش اين بود كه از وجود مبارك پيغمبر (صلی الله علیه واله)، آيات را، تلاوت آيات را، تعليم كتاب و حكمت را، تزكيه را (اين چهار كار را) كه وظيفه رسمي پيغمبر بود فرا مي‌گرفت ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهَ﴾[5] ، ﴿يُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِم﴾[6] ؛ اين چهار برنامه را مستقيماً از مشهد و مكتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده مي‌كرد و هر روز اين دو شاگرد را به پيشگاه رسول گرامي مي‌فرستاد يعني حسن و حسين (علیه السلام) سفيران فاطمه بوده‌اند. اينكه در آن قصه هست وجود مبارك امام حسن (علیه السلام) گزارش مي‌داد بعد عرض كرد مادر امروز گويا يك بزرگواري مرا مي‌بيند «قَلّ بياني و كلّ لساني لعل سيداً يرعاني»[7] اين قضية في واقعه نبود كه يك روز گزارش داده باشد، هر روز گزارش مي‌دادند، منتها آن روز وجود مبارك علي‌بن‌ابي‌طالب (علیه السلام) از پشت در يا پرده، ناظر صحنه بود. هر روز وجود مبارك فاطمه (سلام الله علیها) حسنين [ع] را به مشهد و به محضر و به مكتب پيغمبر مي‌فرستاد، بعد از آنها استنطاق مي‌كرد كه امروز چه آيه‌اي نازل شد؟ پيغمبر چه فرمود؟ آيه را چنين معنا كرد، چنان معنا كرد اين آيه را با آن آيه چگونه هماهنگ كرد؟ اينها هم را گزارش مي‌دادند. در تكميل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاكره مي‌كرد. سفير سومي كه وجود مبارك فاطمه (سلام الله علیها) داشت علي‌بن‌ابي‌طالب بود كه باب مدينه علم بود[8] . آن هم مرتب گزارش مي‌داد؛ امروز اين آيه نازل شد [و] پيغمبر اين‌چنين معنا كرد، اين‌چنين تفسير كرد و مانند آن. اين سه راه را كه يكي مستقيم و دوتا غير مستقيم وجود مبارك بي‌بي (سلام الله علیها) داشت. راه ديگري كه غير مستقيم است و هر كسي مي‌تواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تكوين هر فيضي كه به انسان عادي مي‌رسد به وسيله آن انسان كامل است كه «بيمنه رزق الوري وَبوجوده ثبتت الارض وَالسماء»[9] ، ولي به حسب ظاهر انسان يك راه مستقيمي هم با ذات اقدس الهي دارد. آن راه را هم خدا وعده داد كه ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ﴾[10] . در سوره «انفال» بالاتر از اين را وعده داد ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا﴾[11] ؛ شما را به فرقان نائل و متبرك مي‌كند كه بالاتر از علم است. خب اينكه فرمود: تقوا پيشه كنيد از يك سو، خداوند معلم شما مي‌شود از سوي ديگر ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ﴾. اين بي‌بي (سلام الله علیها) در اثر آن تقواي كامل شاگرد مستقيم ذات اقدس الهي بود معارفي را از آنجا فرا مي‌گرفت و از اينكه در سوره «انفال» خدا وعده داد: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً﴾ اين بي‌بي (سلام الله علیها) مثل أعلاي تقوا بود، ذات اقدس الهي فرقان بين حق و باطل را به او عطا كرده است.
 
اين مجموعه اين‌قدر ادامه داشت تا قرآن به پايان برسد. همين كه در اواخر عمر مبارك پيغمبر (صلی الله علیه واله) قرآن به پايان رسيد و ديگر آيه‌اي نازل نشد طولي هم نكشيد كه اين پدر و آن دختر هر دو رحلت كردند. بي‌بي (سلام الله علیها) بيش از 75 روز يا 95 روز بعد از رحلت رسول گرامي (صلی الله علیه واله) نماند. تقريباً وقتي نازل شدن قرآن تمام شد، عمر اين بي‌بي هم تمام شد. او با قرآن نفس مي‌كشيد، با قرآن كامل مي‌شد، با قرآن مترقي بود، با قرآن مأنوس بود، منتها قرآن آمد كه بماند اين بي‌بي هم آمد كه بماند، بدنش البته رحلت كرده است و اما جان او همچنان زنده است. اين بخش اول كه پشتوانه مسائل بخش دوم است.
 
همتايي حضرت زهرا (سلام الله علیها) با قرآن در زوال ناپذيري
اما آنچه كه ما موظفيم به اين بانو اقتدا كنيم و وظيفه داريم، مأمور هستيم و راهش هم ممكن است آن است كه اين بانو (سلام الله علیها) هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراواني را فرمودند و عمل كردند و تعليم دادند و دستور عمل كردن را هم به ما دادند.
 
سرّ اينكه در پايان بخش اول به اين نتيجه رسيديم كه وجود مبارك فاطمه آمد كه بماند؛ نه آمد كه برود؛ نظير افراد ديگر نيست كه مي‌آيند و مي‌روند بلكه او آمد كه بماند و اگر اميرالمؤمنين (علیه السلام) درباره عالمان دين فرمود: «العلماء باقون ما بقي الدهر»[12] مصداق كامل و بالذات اين علما خود معصومين‌اند و چون فرمود: «نحن العلماء وَشيعتنا المتعلمون وَسائر الناس غثاء»[13] و اگر علما شامل غير معصوم بشود بالعرض و بالتبع است. آن عالمي كه ارتباطش به اهل بيت كامل است آن مي‌ماند؛ آن عالمي كه بهره ولايي‌اش كم است كم مي‌ماند؛ آن كه بي‌ولايت است «ذلك ميت الاحياء»[14] مانند ديگران از بين مي‌رود و از ياد مي‌رود.
 
سوره «كوثر» گواه بر زوال ناپذيري حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اما اينكه زهرا (سلام الله علیها) آمد كه بماند تحليل بخش پاياني سوره «كوثر» مي‌تواند سند اين بحث باشد. در جريان سوره «كوثر» يعني ﴿إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ ٭ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ٭ إِنَّ شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾[15] ، مستحضريد كه غالب مفسران شيعه و سني گفتند كه عده‌اي از صناديد قريش، مشركان، بدخواهان [و] معاندان براساس همان سنتهاي باطلي جاهليت گفتند: پيغمبر بعد از مردن نام او و مكتب او و ياد او از بين مي‌رود؛ براي اينكه او كه پسر ندارد[16] . درباره دختر باورشان اين بود كه.
بنونا بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهن أبناء الرجال الأباعد[17] ؛
اين شعر شعار رسمي جاهليت بود مي‌گفتند كه پسران ما و نوه‌هاي پسري ما اينها فرزندان ما هستند، اما نوه‌هاي دختري ما فرزند ما نيستند؛ اينها فرزند مردان ديگرند «... و بناتنا ٭٭٭ بنوهن أبناء الرجال الأباعد» اينها براي زن حرمتي قائل نبودند؛ براي فرزندهاي دختر حرمتي قائل نبودند مي‌گفتند به ما مربوط نيست و مي‌گفتند: چون پيغمبر پسرش قبلاً مُرد و اكنون پسري ندارد و در اواخر عمر به سر مي‌برد و جز دختر چيزي از او نمانده است، با مردن او مكتب او و نام او و دين او سپري مي‌‌شود و از بين مي‌رود. آنها چنين شنائتي و چنين سرزنشي داشتند.
 
ذات اقدس الهي فرمود به اينكه تو براي هميشه مي‌ماني براي اينكه من به تو چيزي دادم كه هيچ كسي نمي‌تواند آن را از بين ببرد و به تو فرزندي دادم كه حافظ و مجري آن چيز است. آن چيزي كه به تو دادم قرآن است و آن كسي هم كه حافظ قرآن، مفسر قرآن، مبيّن قرآن، معلم قرآن، مجري احكام و حدود قرآن است فرزندان همين دخترند، فرمود: ﴿إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ﴾؛ اين كوثر مصاديق فراواني دارد دين است قرآن است و ولايت است ﴿إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ ٭ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ٭ إِنَّ شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾[18] ؛ يعني آنهايي كه تو را شماتت مي‌كردند بدي تو را مي‌خواستند، انقطاع نسل تو را مي‌خواستند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابترند؛ نه تو ابتري. اين ابتر اين وصف چون در مقام تحديد است مفهوم دارد. اگر بگويند فلان شخص ابتر است، معنايش اين نيست كه ديگري ابتر نيست؛ چون مفهوم ندارد، ولي اگر در لسان تحديد باشد (در ارزيابي حد گزاري باشد) در مرزبندي باشد در تفكيك باشد، اين مفهوم دارد. ﴿إِنَّ شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾؛ يعني تو ابتر نيستي، آنها أبترند. آنها منقطع النسل‌اند تو منقطع النسل نيستي نام او و نام آنها و ياد آنها از بين مي‌رود و نام تو و ياد تو هميشه مي‌ماند.
 
پيامهاي سوره «كوثر»
خب، تحليل ذيل اين سوره مباركه «كوثر» نشأنه آن است چون در مقام تحديد است دوتا پيام دارد: يكي اينكه دشمنان تو منقطع مي‌شوند و از بين مي‌روند؛ يكي اينكه تو از بين نمي‌روي تو ابتر نيستي تو متصل و پيوسته‌اي. اگر وجود مبارك پيغمبر دختر مي‌داشت و لا غير، بر اساس گمان باطلي و ظن جاهلي جاهليت آن را ابتر مي‌پنداشتند، يك. و اگر پسر مي‌داشت پسرش نظير پسر نوح بود باز او ابتر بود، دو. چون اين پسر نه تنها سبب دوام دين پدر نمي‌شد، بلكه مايه انقراض دين پدر بود، سه. اگر فرزند مي‌داشت فرزند بي‌تفاوت، كاري به دين نداشت، نه معاند بود، نه مخالف بود، نه مؤالف، باز هم اين شخص ابتر بود. قرآن كريم فرمود: اين‌چنين نيست كه تو فرزند طالح داشته باشي يا بي‌تفاوت داشته باشي، فرزند صالح داري و مصلح داري و اهل قرآن داري و همتاي قرآن داري و از بين نمي‌رود و از همين دختر هم هست. هم به دختر بها مي‌دهد هم او را حافظ قرآن مي‌داند و از نسل او مجريان و مفسران قرآن به بار مي‌آورد كه باعث دوام نبوت و بقاي وحي و مكتب و رسالت باشد كه تو ابتر نيستي تو مستدام و مستمري [و] آنها ابترند: ﴿إِنَّ شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾.
بنابراين اين بانو توانست حافظ قرآن باشد چون خودش هم همتاي با قرآن از غيب به زمين آمد اولاً. تا قرآن ادامه داشت او هم تدريجاً متكامل بود ثانياً، وقتي قرآن منقطع شد او هم رحلت كرد ثالثاً، قرآن آمد كه براي ابد بماند اين بانو هم نازل شد كه براي ابد بماند رابعاً ماندنش هم به همين است.
 
عصمت، محور حجيّت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اينكه گاهي گفته مي‌شود اين بانو حجت بر ائمه (علیه السلام) است؛ براي اين جهت است كه در حجيت، نبوّت يا رسالت يا امامت لازم نيست؛ آنچه كه محور حجيت است. عصمت است اگر يك انساني معصوم بود. ما يقين داريم حرف او فعل او تقرير او سكوت او و قيام او و قعود او حجت خداست. اينكه در زيارت «آل‌يس» به پيشگاه ولي عصر (عجل الله تعالی فرجه) سلام عرض مي‌كنيم، به تك تك حالات او سلام عرض مي‌كنيم؛ براي اينكه تك تك حالات او معصومانه است «السلام عليك حين تقوم، السلام عليكم حين تقعد، السلام عليك حين تقرأ وَتبين، حين تركع وَتسجد»؛ آن وقتي كه برمي‌خيزي، آن وقتي كه مي‌نشيني، آن وقتي كه سخن مي‌گويي، آن وقتي كه تقرير مي‌كني، آن وقتي كه ركوع داري، آن وقتي كه سجود داري. جامع همه اينها همان است كه در سوره مباركه «انعام» آمده است كه ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي﴾[19] خب اگر كسي معصوم بود، حيات و مماتش اين است، شئون حيات و ممات اين است [و] ما به تك تك اين شئون معصومانه معصوم عرض ادب مي‌كنيم.
معيار حجيت عصمت است؛ نه نبوت و نه رسالت و نه امامت و چون اين بانو (سلام الله علیها) معصومه است، حجت خداست.
 
سرّ حجيت حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها) بر ائمه
اينكه گاهي علي‌بن‌ابي‌طالب (علیه السلام) به سخنان بي‌بي استشهاد مي‌كند كه فاطمه چنين گفته است اين استدلال به قول حجت‌الله است[20] ؛ اما سر اينكه او حجت بر معصوم هم هست، اين است كه ائمه (علیه السلام) عالم غيب‌اند «بما كان وبما يكون وَبما هو كائن الي يوم القيامة»؛ اما منابع علمي اينها گاهي از رسول اكرم (صلی الله علیه واله) شنيده‌اند، گاهي از باطن قرآن كمك مي‌گيرند و گاهي از مصحف فاطمه [است] وقتي امام معصوم (سلام الله علیها) دارد خبر غيب مي‌دهد؛ از او سؤال مي‌كنند كه اين خبر غيب را از كجا گرفته‌اي. مي‌گويد: در مصحف مادرمان [است] خب، اين مصحف فاطمه چيست؟ همان است كه جبرئيل (سلام الله علیها) نازل مي‌شد و اين معارف را مي‌فرمود و وجود مبارك فاطمه (سلام الله علیها) تلقي مي‌كرد؛ بعد به اميرالمؤمنين مي‌فرمود [و] اميرالمؤمنين املاي او را نوشته و كتابت مي‌كرد (كاتب اين بخش از وحي هم بود)، شده مصحف فاطمه. آن وحي تشريعي بود كه با انقطاع عمر مبارك رسول گرامي (صلی الله علیه واله) به پايان رسيد.
 
انقطاع وحي تشريعي و باقي بودن وحي تسديدي
اگر در نهج‌البلاغه آمده است كه وجود مبارك اميرالمؤمنين درباره رحلت پيغمبر (صلی الله علیه واله) فرمود: «لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوّة والانباء من أخبار السماء»[21] آن ناظر به وحي تشريعي است، وگرنه وحي تسديدي، تعريفي، انبائي (انحا و اقسام وحي) كه «الي يوم القيامة» مخصوصاً در شبهاي قدر نازل مي‌شود، اين دوام دارد. اين گونه از وحيها در شبهاي جمعه در ليالي قدر بر ائمه (علیه السلام) نازل مي‌شد و وجود مبارك ولي عصر (عجل الله تعالی فرجه) هم نازل مي‌شود. اين وحي قطع نشده است؛ اين‌گونه از معارف غيبي به وسيله جبرئيل (سلام الله علیها) نازل مي‌شد، فاطمه (سلام الله علیها) تلقي مي‌كرد و اينها را حفظ مي‌كرد و براي اميرالمؤمنين املا مي‌فرمود، وجود مبارك اميرالمؤمنين (علیه السلام) اينها را مي‌نوشت، شده مصحف فاطمه و اين مصحف الآن در نزد وجود مبارك ولي عصر (عجل الله تعالی فرجه) هست. اين از منابع علم غيب ائمه (علیه السلام) است كه وقتي از يك امام معصومي سؤال مي‌كردند يا گاهي خود آنها بلا واسطه و قبل از سؤال و مستقيم مي‌فرمودند: در مصحف جده ما (در مصحف فاطمه) چنين آمده است. اين مي‌‌شود حجت خدا بر خلق اجمعين، مخصوصاً در معارف غيبي نسبت به ائمه اطهار (علیه السلام)
.
ضرورت تأسي به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
حالا اين بانو كه براي همه ما اسوه است در اين بخش ما موظفيم مثل آن حضرت حركت كنيم منتها او در حد آفتاب [و] ما در حد شمع او فضاي كل جهان را روشن مي‌كند منتها ما در زندگي خاص خودمان مثل شمع نور مي‌دهيم و فضاي زندگي خود را روشن كنيم.
 
والاترين مصلحت، محصول خالصانه‌ترين عبادت
اين است كه فرمود: «من أصعد الي الله خالص عبادته أهبط الله عزّوجلّ إليه أفضل مصلحته»[22] ؛ فرمود: اگر كسي عمل خالص بكند و اين قدرت را داشته باشد كه عمل خالص را به پيشگاه ذات اقدس الهي ببرد، ذات اقدس الهي بهترين و والاترين مصلحت او را به او عطا مي‌كند و نازل مي‌كند. يك وقت انسان كار خوب انجام مي‌دهد و ديگر به اين فكر نيست كه من اين كار خوب را حفظ بكنم. اين مثل يك باغباني است كه يك نهالي را غرس كرده است و ديگر به فكر آبياري او نيست. ممكن است او ديم يعني آنچه كه به وسيله باران در بيابانها رشد مي‌كند، مستدام هم هست. اينها را مي‌گويند ديم و واژه عربي هم هست. اگر كسي ديمي كار كرد گاهي محصول مي‌گيرد، گاهي نمي‌گيرد و مانند آن. ما مأموريم كه مثل يك باغباني كه در كنار منزلش يك گلي يا نهالي را غرس كرده؛ مثل فرزند از او نگهداري كنيم. دائماً مواظب او باشيم حدوثاً و بقائاً. پس يك وقتي كسي كار خير انجام مي‌دهد به اين فكر نيست كه آن را حفظ بكند؛ گاهي آن [كارخير] را مي‌گويد، گاهي آن را با منت ذكر مي‌كند گاهي مثلاً خوشش مي‌آيد كه ديگران بازگو كنند يا از آن بهره‌برداري كنند (بهره‌برداري تبليغي و سياسي) اين شخص كار خوب كرده است و اما آن كار خوب زميني است همين جا ماند. برخيها كار خوب انجام مي‌دهند براي ضبط و نگهداري او هم تلاش و كوشش مي‌كنند اما تا يك مدت محدودي. برخيها تلاش و كوشششان زياد هست اما آن قدرت را ندارند كه بالا ببرند. وجود مبارك بي‌بي (سلام الله علیها) نفرمود اگر كسي كار خوب بكند، خدا بهترين مصلحت را به او مي‌دهد فرمود: كار خوب بكن، اين را نگه بدار، اين را هديه بكن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود كه نمي‌تواند يك هديه‌اي را به پيشگاه ذات اقدس الهي اهدا بكند، فرمود: «من أصعد الي الله خالص عبادته أهبط الله عزّوجلّ إليه أفضل مصلحته»[23] اگر يك كسي كار خوب كرد و اين كار را حدوثاً و بقائاً طاهر نگه داشت (آلوده نكرد) و همراه كار خوب رفت؛ چون ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾[24] ، بالا رفتن كار هر كسي نيست؛ بالا برود و اين بار را هم به همراه داشته باشد تا به «لدي الله» برسد و به خدا تقديم بكند. اگر كسي به جايي رسيد كه خودش كار خير خود را به خدا تقديم كرد خودش بالا برد؛ نه ملائكه بالا ببرند؛ كار خير را ملائكه مي‌برند گزارش مي‌دهند بالأخره جواب را هم آنها مي‌آورند؛ آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است، بهره‌اش هم كم است، ولي اگر كسي خودش آن هنر را داشته باشد كه همراه ملائكه بالا برود و اين كار خير خود را به پيشگاه ذات اقدس الهي تقديم بكند؛ خودش اصعاد كند، خودش به همراه عمل برود، آن‌گاه فاضل‌ترين مصلحت او را ذات اقدس الهي نازل مي‌كند؛ خود خدا؛ نه به فرشته‌ها بگويد: «أهبط الله عزّوجلّ إليه أفضل مصلحته» خب، اين دستوري است كه وجود مبارك بي‌بي به ما داده است فرمود اين كار شدني است [و] اين كار را انجام بدهيد و مانند آن. ...
 
ذكر مصيبت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
... حالا كه به اينجا رسيديم من مصيبتم را با همين شعر تلفيق مي‌كنم كه ما نرويم در خانه فاطمه چون خودش به سراغ ما مي‌آيد «مرو ‌‌اي گداي مسكين تو در سراي زهرا» ما همين كه آمديم اينجا [و] گفتيم: «صلّي الله عليكِ يا بنت رسول الله السلام عليك وَ علي أبيك و علي بعلك و بنيك و علي السرّ المستودع فيك» همين كه آمديم، عرض حاجت كرديم. وجود مبارك اميرالمؤمنين در مراسم تجهيز زهرا اشك ريخت عرض كرد: يا رسول الله! براي من بسيار گران و سخت و تلخ است كه اين مصيبت را تحمل كنم. «قلّ يارسول الله عن صفيتك صبري» «ستنبئك ابنتك»[25] ؛ يا رسول الله! اين دخترت كه زود به شما ملحق شدند، تمام جريان سقيفه و غير سقيفه را به عرض شما مي‌رساند كه من هيچ كوتاهي نكردم. هر چه دستور دادي عمل كردم «فأحفها السؤال و استخبرها الحال»[26] ؛ شما هم جريان را يكي پس از ديگري از اين بانو سؤال بكنيد.
 
انسان كه دردمند است دردش را بگويد يك مقداري سبك مي‌شود، بعد عرض كرد: يا رسول الله، براي كوبيدن فاطمه (سلام الله علیها) تنها هيئت حاكم قيام نكرد، اينها مردم را هم شوراندند؛ همه جمع شدند اجماع كردند تا زهرا را منزوي كنند. آن گزارشي كه دخترت به عرض شما مي‌رساند اين است كه «بتظافر أمتك علي هضمها»[27] ؛ تنها از دولت برنمي‌آمد كه زهرا را منزوي كند تنها از ملت ساخته نبود كه زهرا را منزوي كند؛ اين دولت با آن ملت، اين ملت با آن دولت دست نشانده، اجماع كردند كه زهرا را منزوي كنند. مي‌بينيد سخن از فدك نبود. شخصيت فاطمه كسي بود كه تا همه جمع نمي‌شدند نمي‌توانستند او را منزوي كنند؛ گرچه نتوانستند، ولي بالأخره براي انزواي او همه زحمت كشيدند؛ يكي گفت «آتش بياور»؛ يكي گفت «آتش بزن»؛ يكي گفت «غلاف شمشير بياور»؛ يكي گفت «غلاف شمشير بزن»؛ يكي گفت «فدك را بگير» همه جمع شدند، همه جمع شدند: «بتظافر أمتك علي هضمها» اينكه به حضرت امير (علیه السلام) پيشنهاد دادند كه [فاطمه] يا شب گريه كند يا روز؛ اين نه براي آن بود كه مثلاً گريه وجود مبارك حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمي‌گذاشت كسي بخوابد [و] باعث اذيت بود؛ اينها نبود. اينها چون مكرر از پيغمبر شنيدند كه رضاي زهرا، رضاي خداست؛ غضب زهرا، غضب خداست؛ رضا و غضب فاطمه (سلام الله علیها) رضا و غضب پيغمبر است؛ رضا و غضب پيغمبر رضاي خداست .[28] اينها مي‌گفتند: اين همه گريه آن حضرت، نشانه آن است كه از ما ناراضي است؛ براي اينكه زنهاي مهاجر و انصار بعد از جريان سقيفه وقتي رفتند خطبه دوم را حضرت خواند. اين خطبه دوم خيلي فولادين است؛ يعني براي هر كلمه‌اش بايد به لغت مراجع كنيم. اين زنهاي مهاجر و انصار آمدند به مردهايشان گفتند، آنها دوباره برگشتند كه جبران كنند، فرمود: گذشت. اين خطبه دوم و خطبه اول كه خطبه اول در مسجد، خطبه دوم در منزل آنها را بيدار كرد، فهميدند كه حضرت از آنها ناراضي است. گفتند: يك قدري نارضايتي‌شان را كم بكنند، سخن از گريه نبود؛ مي‌دانستند مقام اين بي‌بي چيست.
 
مرحوم شيخ مفيد است ظاهراً ايشان نقل مي‌كند وقتي بي‌بي (سلام الله علیها) آمده علي‌بن‌ابي‌طالب را آن وضع با سر برهنه زير منبر بالاي سرش شمشير ديد فرمود: «لئن لم تكن عنه لأنشرن شعري ولأشقن جيبي ولآتين قبر أبي ولأصيحن إلي ربي» ؛[29] فرمود: دست از پسر عموي من برداريد وگرنه سرم را براي نفرين كردن برهنه مي‌كنم سخن از لرزش ستون مسجد نبود. مرحوم شيخ مفيد نقل مي‌كند كه وجود مبارك علي‌بن‌ابي‌طالب (علیه السلام) به سلمان فرمود: «يا سلمان إني أري جنبتي المدينة تكفئان» ؛[30] فرمود سلمان! همين كه زهرا تصميم نفرين گرفت من مي‌بينم دو طرف اين مدينه دارد مي‌لرزد؛ اگر اين عذاب بيايد چه كنيم: «إنّي أري جنبتي المدينة تكفئان»؛ دو طرف اين شهر دارد مي‌لرزد؛ نه ستون مسجد. اگر اين شهر زير و رو بشود چه كنيم؟ اين فاطمه است. حالا شما خطبه زينب كبرا (سلام الله علیها) را در كوفه قرائت كنيد؛ مي‌بينيد بسياري از جمله‌هاي بلند آن خطبه از مادرش گرفته شده [است] بسياري از جمله‌هاي بلند خطبه زينب كبرا (سلام الله علیها) در بازار كوفه از خطبه نوراني فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گرفته شده [است] اگر مرحوم صدرالمتألّهين (ره) در آن رساله شريفش مي‌گويد حسين‌بن‌علي را در سقيفه بني‌ساعده شهيد كردند، همين است: «قُتل الحسين ابن علي في السقيفة». اين مي‌گويد: اگر نبود آن آتش زدن يا آتش آوردن در خانه فاطمه هرگز خيمه‌هاي بچه‌هاي ابي‌عبد‌الله را آتش نمي‌زدند، هرگز آن مرغهاي بي‌پر را...
«السلام عليكم يا اهل بيت النبوة و يا معدن الرسالة و يا مهبط الوحي و رحمة الله و بركاته»
نسئلك اللهم و ندعوك بإسمك العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم يا الله ... يا الله !
 
پاورقی : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] ـ اصول كافي، ج1، ص461؛ عن يونس بن ظبيان عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال: سمعته يقول: «لولا أنّ الله تبارك و تعالي خلق أميرالمؤمنين (عليه‌السلام) لفاطمة ما كان لها كفؤ علي ظهر الأرض من آدم و من دونه».
[2] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 42.
[3] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 30.
[4] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[5] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 164.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129.
[7] ـ بحارالانوار، ج43ن ص338؛ أبو السعادات في الفضائل؛ أنه أملي الشيخ أبوالفتوح في مدرسة الناجية؛ «أن الحسن بن علي (علیه السلام) كان يحضر مجلس رسول الله (صلی الله علیه واله) وهو ابن سبع سنين فيسمع الوحي فيحفظه فيأتي أمه فيلقي إليها ما حفظه كلما دخل علي (علیه السلام) وجد عندها علماً بالتنزيل فيسألها عن ذلك فقالت: من ولدك الحسن فتخفي يوماً في الدار وقد دخل الحسن وقد سمع الوحي فأراد أن يلقيه إليها فارتج عليه فعجبت أمه من ذلك فقال لا تعجبين يا أماه فإن كبيراً يسمعني فاستماعه قد أوقفني فخرج علي (علیه السلام) فقبّله» وفي رواية «يا أماه قل بياني و كل لساني لعل سيداً يرعاني».
[8] ـ وسائل الشيعه، ج27، ص34؛ وعن النبي (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم) أنّه قال: «أنا مدينة العلم وعليٌّ بابها».
[9] ـ مفاتيح الجنان، دعاي عديله.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 282.
[11] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
[12] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 147.
[13] ـ اعلام الوري، ص284.
[14] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 87.
[15] ـ سورهٴ كوثر.
[16] ـ بحارالانوار، ج17، ص203.
[17] ـ شرح نهج‌البلاغه، ج11، ص28.
[18] ـ سورهٴ كوثر.
[19] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 162.
[20] ـ الخصال، ج2، ص618 ؛ حضرت اميرمؤمنان علي (عليه‌السلام) در حديث اربعمائه، بعد از سفارش به گفتار خوب در مراسم تجهيز مردگان، چنين فرموده است: «فأنّ فاطمة بنت محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم) لما قبض ابوها ساعدتها جميع بنات بني‌هاشم؛ فقالت: دعوا التعداد و عليكم بالدعاء»؛ يعني حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بعد از ارتحال رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) به زنان بني‌هاشم كه او را در ماتم ياري مي‌كردند و زينتها را رها كرده و لباس سوگ در برنموده، مرثيه مي‌خواندند، فرمود: اين حالت را رها كنيد و بر شماست دعا ونيايش.
[21] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 235.
[22] ـ بحارالانوار، ج67، ص249 و 250.
[23] ـ بحارالانوار، ج67، ص249 و 250..
[24] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.
[25] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 202.
[26] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 202.
[27] ـ كافي، ج1، ص459.
[28] ـ بحارالانوار، ج27، ص116 ؛ عن سلمان الفارسي قال: قال رسول الله: (صلّي الله عليه وآله وسلّم) يا سلمان؛ من أحب فاطمة ابنتي فهو في الجنّة معي و من أبغضها فهو في النار. ياسلمان؛ حب فاطمة ينفع في مائة موطن أيسر تلك المواطن الموت والقبر والميزان والمحشر والصراط والمحاسبة. فمن رضيت عنه ابنتي فاطمة رضيت عنه ومن رضيت عنه رضي الله عنه، ومن غضبت عليه فاطمة غضبت عليه ومن غضبت عليه غضب الله عليه، ياسلمان ويل لمن يظلمها ويظلم ذريتها وشيعتها.
[29] ـ بحارالانوار، ج28، ص228؛ اختصاص شيخ مفيد، ص186
[30] ـ همان.

منبع: مهر

انتهای پیام/ ز.ح
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: