۰

قاتل امام حسین (علیه السلام) جایزه می‌خواهد!

لباس‌های امام را غارت کردند. شلوارش را بحر بن کعب برد و جبه ابریشمین آن حضرت را قیس بن اشعث و پاپوش‌اش را مردی به نام اسود و شمشیرش را مردی از بنی‌مهشل برداشت که بعدا به دست خانواده حبیب بن بدیل افتاد
کد خبر: ۶۳۸۳۳
۱۰:۰۹ - ۲۶ آبان ۱۳۹۲
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از شبستان، مساله عاشورا و شهادت حضرت اباعبدالله(علیه السلام) یکی از فجیع ترین و دردناک ترین حوادث تاریخ اسلام است که در آن حادثه پسر دختر پیامبر (صلی الله علیه واله) به سخت ترین صورت به شهادت می رسد. علامه سید مرتضی عسگری در بخشی از کتاب "مقتل " به بیان نحوه شهادت سالار شهیدان در روز عاشورا پرداخته است.

شهادت امام حسین (علیه السلام)

ابومنخف از معقب‌ بن زبیر و او از حمید بن سلم می‌گوید: حسین چون حریر بر تن و عمامه بر سر داشت و خضاب کرده بود در حال پیاده‌ همچون سواری شجاع و تیزهوش می‌جنگید و راه دشمن را می‌بست و می‌گفت: آیا بر کشتن من تشویق می‌کنید؟ هان! به خدا سوگند شما هیچ بنده‌ای از بندگان خدا را پس از من نمی‌کشید که خدا از قتل او خشمگین‌تر از قتل من باشد! به خدا سوگند من امیدوارم که خداوند با خواری شما مرا گرامی بدارد و انتقام‌ام را به گونه‌‌ای که در نیابید از شما بستاند!

هان! به خدا سوگند که اگر مرا بکشید خداوند شما را به جان هم اندازد تا خون یکدیگر را بریزید و از این کارتان خشنود نگردد تا آن‌گاه که عذاب دردناک را بر شما مضاعف گرداند!

گوید: آن‌گاه مدتی از روز گذشت که اگر مردم قصد کشتن او را داشتند، انجام‌اش می‌دادند ولی هر یک منتظر دیگری بود و دوست داشت که این کار به دست غیر او انجام شود که شمر فریاد زد: وای بر شما! منتظر چه هستید؟ او را بکشید! مادران‌تان به عزایتان بنشینند.

گوید: مردم از هر سو به آن حضرت یورش بردند و شریک تمیمی دست چپ‌اش را هدف گرفت و دیگری گردن آن حضرت را نشانه رفت. سپس بازگشتند و آن حضرت برمی‌خاست و می‌افتاد که سنان بن انس بر او یورش برد و نیزه‌اش زد و به خولی بن یزید گفت سرش را جدا کن و چون خواست چنین کند، سست شد و لرزید.

سنان به او گفت: خدا بازوانت را بشکند و دستانت را جدا کند و خود پیاده شد و سر آن حضرت را برید و به خولی سپرد.

ابو مخنف از قول جعفر بن محمد بن علی (امام صادق (علیه السلام)) روایت کند که فرمود: حسین (علیه السلام) هنگامی که به شهادت رسید سی و سه زخم نیزه و سی و چهار زخم شمشیر در بدن داشت و گوید سنان بن انس اجازه نمی‌داد هیچ‌کس نزدیک حسین شود تا مبادا به سر حسین دست یابد تا آن‌گاه که سر آن حضرت را جدا کرد و تحویل خولی داد.

سپاه خلافت به تاراج اموال اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه واله) می‌پردازند

گوید: لباس‌های امام را غارت کردند. شلوارش را بحر بن کعب برد و جبه ابریشمین آن حضرت را قیس بن اشعث و پاپوش‌اش را مردی به نام اسود و شمشیرش را مردی از بنی‌مهشل برداشت که بعدا به دست خانواده حبیب بن بدیل افتاد. آن‌گاه مردم متوجه لباس‌ها و زیورها و شتران شدند و همه را غارت کردند و بعد به سوی زنان اهل بیت (علیه السلام) و اسباب و اثاث موجود رفتند تا آنجا که پوشش زنان حرم را نیز تاراج کردند!

آخرین شهید

گوید: سوید بن عمر که از یاران امام بود و ضربت‌خورده و خون‌آلوده در بین کشته‌ها افتاده بود، ناگهان شنید که می‌گویند حسین کشته شد. او که اندکی بهبود یافته بود با کاردی که همراه داشت به دشمن حمله کرد و مدتی جنگید تا کشته شد. کشندگان او عروه بن بطار و زید بن رقاد بودند و او آخرین شهید بود.

از قول حمید بن مسلم گوید: به علی بن الحسین بن علی اصغر رسیدم و دیدم که بیمار است و در بستر دراز کشیده است و شمر بن ذی‌الجوشن و پیادگان‌اش به هم می‌گویند آیا این را نکشیم، گوید گفتم سبحان‌الله! آیا کودکان را می‌کشیم؟! این یک کودک است و این روش را برای دفع خطر از او ادامه دادم تا عمر سعد آمد و گفت بدانید که هیچ‌کسی نباید وارد خانه این زنان شود و هیچ‌کسی نباید به این بیمار آسیب رساند و هر کس چیزی را از آنها ستانده باز پس دهد.

گوید: به خدا سوگند هیچ‌کس چیزی پس نداد و علی بن الحسین گفت پاداش خیرت باد که به خدا سوگند با سخن تو خداوند شر بزرگی را از من دفع کرد.

قاتل حسین (علیه السلام) جایزه می‌خواهد!

راوی گوید: مردم به سنان بن انس گفتند تو حسین بن علی (علیه السلام) زاده فاطمه دخت رسول‌الله (صلی الله علیه واله) را کشتی! تو والاترین و شریف‌ترین مرد عرب را از پای درآوردی! او آمده بود تا اینان را از حکومت به زیر آورد، پس نزد فرمانده‌ات برو و پاداش خود را از آنها بخواه که اگر به خاطر کشتن حسین (علیه السلام) همه ثروت‌شان را نثارت کنند، اندک است!

سنان که بی‌باک بود و احمق می‌نمود، سواره آمد تا بر در خیمه عمر سعد رسید و با صدای بلند فریاد زد: رکابم را از طلا و نقره انباشته کن که من سلطان والامقامی را کشتم. کسی را کشتم که پدر و مادرش بهترین مردمان‌اند و در حسب و نسب، برترین آنها.

عمر سعد گفت: گواهی می‌دهم که تو مجنونی و هرگز شفا نیافتی! و گفت او را نزد من آورید و چون وارد شد چوب‌دستش را به سوی او پرتاب کرد و گفت: دیوانه! این چه سخنی است که از تو سر می‌زند؟! به خدا سوگند اگر ابن زیاد بشنود، گردنت را می‌زند!

جسد امام (علیه السلام) مورد تاخت و تاز قرار می‌گیرد

راوی گوید: آن‌گاه عمر سعد در سپاه خود ندا داد چه کسی حاضر است بدن حسین (علیه السلام) را زیر سم اسب‌اش بگیرد؟ ده نفر داوطلب شدند که از جمله آنها اسحاق بن حیاه حضرمی، رباینده پیراهن حسین (علیه السلام) که پس از آن دچار پیسی شد و احبش بن مرشد بد که آمدند جسم حسین را با اسبان خود لگدکوب کردند تا سینه و پشت آن حضرت را درهم شکستند و به من خبر رسید که احبش بن مرشد مدتی بعد دچار تیر غیبی شد و قلب‌اش شکافت و به هلاکت رسید.

انتهای پیام/ ز.ح

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: