۰

از خواسته های بی پایان تا استعداد سقوط و صعود بی نهایت

انسان ميان دو بي نهايت قرار دارد، یعنی از یک سو مي تواند بالاتر از فرشتگان قرار بگیرد آن چنان كه مورد غبطه آنان واقع شود و از سوی دیگر در سير معكوس به پست ترين دركات سقوط نمايد كه از هر شيطان و ديو پليدي پست تر گردد.
کد خبر: ۶۰۹۷۲
۱۱:۴۵ - ۱۷ شهريور ۱۳۹۲
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از مهر، انسان داراي ظرفيت بي حد و نهايت است. استعداد انسان در هيچ موردي به حد خاصي قانع نيست و رغبت و طلب او حد ندارد كه در اين بحث به طور اختصاربه چند خصلت ذاتي انسان مي پردازيم.

بي نهايت طلبي  
 هر چه به انسان بدهند باز هم"هل من مزيد"مي گويد. گاهي تا سرحد جان كندن براي دست يافتن به مطلوب خود پيش مي رود، اما زماني كه آن مطلوب در اختيارش قرار مي گيرد در مي يابد كه خواسته او، بيش از اين است و اين، همان چيزي است كه مي خواهد نيست. انسان به دنبال هر ايده اي كه باشد، حس بي نهايت طلبي اش در همان مطلوب رخ مي نمايد. براي مثال كسي كه صاحب مال است هر چه ثروت مي اندوزد آن را براي خود كافي نمي داند. كسي كه قدرت دارد هميشه در پي كسب قدرت بيشتر است. حتي اگر كره ماه را افزون بر كل زمين تسخير كند باز هم كم است و به سراغ مريخ مي رود و در طمع دست يافتن به كره ديگري است و همچنين كسي كه در جستجوي دانش است طلب و فراگيري اش پايان ناپذير است.

 به هر حال انسان داراي استعداد بي نهايت و خواهان رسيدن به نامحدود است. منظور آن نيست كه او هيچ گاه به بي نهايت نمي رسد، چرا كه رسيدن به بي نهايت اساسا معنا ندارد و هرگز شدني نيست، ولي مي توان به سوي بي نهايت گام برداشت و حركت كرد. نكته مهم آن كه، اشباع اين ظرفيت و استعداد بي نهايت طلبي فقط در صورتي است كه به مطلوب بي نهايت برسد و جان خود را از آن سرچشمه سيراب سازد.

حب ذات
 از اصيل ترين مسائل در نهاد انسان، حب به ذات است. اين علاقه، محرك بسيار مهمي در تمامي تلاش هاي اوست بدان معنا كه هرگونه دوستي او به دوستي ذات بر گردد. دوست داشتن فرزند و زندگي و...نيز ناشي از همين انگيزه و ويژگي است. حب به ذات سبب مي شود انسان هر آنچه را كمال مي پندارد به سمت خود بكشد و براي به دست آوردن آن، خويشتن را به رنج و زحمت وا دارد. حب ذات انسان را در راه رسيدن به هر چيزي كه براي انسان به عنوان كمال و نقطه مطلوب شناخته شود به تكاپو مي اندازد.

مدنيت
 يكي از ابعاد و جودي انسان، مدنيت اوست. مدنيت به معناي شهرنشيني و زندگي تعاوني است. بشر در اوايل آفرينش تقريبا به صورت فردي زندگي مي كرد يعني خودش مي كاشت خود بر مي داشت، مي پخت و خود عهده دار كارهاي خود بود و براي رفع نيازمندي هاي خود مي كوشيد. او به تدريج متوجه شد كه اگر بخواهد راحت زندگي كند بايد زندگي فردي را رها كرده و به زندگي تعاوني و اجتماعي روي آورد، زيرا وجود انسان به گونه اي است كه زندگي فردي، سختي هاي بسياري برايش دارد در صورتي كه جانداران اين گونه نيستند. براي مثال كبوتر هميشه يك پوشش طبيعي بر تن دارد او را از سرما و گرما حفظ مي كند براي تهيه غذا به تلاش زيادي احتياج ندارد چون كشت و برداشت و پخت و پز نمي خواهد،بلكه هر جا دانه اي پيدا كند همان غذاي اوست، حيوانات ديگر هم به همين صورت زندگي مي كنند.

 رفع نيازهاي انسان به آساني صورت نمي پذيرد او بايد براي تهيه غذا تمامي مراحل را طي كند و اگر بخواهد تنها زندگي كند بايد خودش هم بنا باشد و هم نجار هم كشاورزو ... بنابراين انسان فهميد كه نيازمند زندگي اجتماعي است در زندگي اجتماعي يا تعاوني هر كس كاري را به عهده مي گيرد. يكي پزشك ديگري قاضي و بنا، رفتگر و ديگر مشاغل ...دانشمند همه نتيجه ده ها سال زحمت خود را در اختيار جامعه مي گذارد و در اين حيات اجتماعي و تعاوني همه از نتايج زحمات يكديگر بر خوردار مي شوند و هر كس در حد توان خود خدماتي را به جامعه ارائه مي دهد و برخوردار شدن از همين خدمات دسته جمعي است كه اين نوع حيات را زندگي مدني و شهر نشيني گويند كه مقتضاي طبع انسان هاست.

 در نتيجه مي توان گفت كه با توجه به دو ويژگي مدنيت و منفعت طلبي"حب به ذات" كه از خصلت هاي ذاتي انسان است نياز جامعه به قانون روشن مي شود چرا كه منافع شخصي در جامعه، همواره ايجاد تزاحم و اصطكاك مي كند و بدين ترتيب جنگ و كشمكش در جامعه اجتناب ناپذير است در اين ميان قانون مشخص كننده حقوق افراد در جامعه و قيد و بندي به حس سود جويي و منفعت طلبي اوست.

انسان در ميان دوبي نهايت
 خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد؛ ما انسان را با بهترين بنيه وجودي آفريديم. هيچ موجودي جز انسان داراي چنين بنيه و استعداد نيست در ادامه آيه مي فرمايد؛ اين موجود را كه داراي بهترين قوام و نيكوترين بنيه وجودي است به اسفل سافلين فرستاديم. "احسن"و"اسفل"هر دو اسم تفصيل و به معناي بهترين و پست ترين هستند و اين، وقوع انسان ميان دو بي نهايت است؛بدان معنا كه مي تواند افزون از فرشتگان گردد آن چنان كه مورد غبطه آنان واقع شود و نيز در سير معكوس به پست ترين دركات سقوط نمايد كه از هر شيطان و ديو پليدي ساقط تر گردد.

 قرآن كريم در جاهاي مختلف به اين دو سير بي نهايت اشاره مي كند در جايي فرموده است؛ پست ترين جنبنده ها، انسان كر و گنگي است كه داراي تعقل نيست و در جاي ديگر آن سوي سير را اين گونه معرفي مي نمايد؛ چه بسيار عظيم است كتاب رقم خورده اي كه انسان هاي مقرب آن را ملاحظه مي كنند.

انتهای پیام/ ز.ح
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: