بسم الله الرّحمن الرّحيم
با توجّه به روايتهاى فراوانى كه شيعه و اهل سنّت در مورد كيفيت خلقت حضرت زهرا عليهاالسلام نقل كردهاند ، چگونه مىتوان حقيقت وجود ايشان عليهاالسلام را به نحوى كه براى عموم تا اندازهاى قابل درك باشد بيان كرد ؟
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ؛
فرصت فاطميه فرصت مغتنمى است تا فضايل و مقامات حضرت صديقه عليهاالسلام و ظلم عظيمى كه نسبت به ايشان عليهاالسلام شد يادآورى بشود . و به مصداق آيه شريف «لاَّ يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ» (سوره نساء ، آيه 48) . جدا بايد اين مصايب از ناحيه همه ، هر چند اجمالاً مقام حضرت عليهاالسلام را درك كردهاند ، بيان شود ، تا موجب نسيان و فراموشى نشود . ظلمى كه به حضرت زهرا عليهاالسلام وارد شد ، ظلم به يك فرد معمولى و عادى نيست . امروز توفيق داشتيم كه در آخر بحث خارج فقه به فضلاء و طلاب نكاتى پيرامون شخصيت حضرت صدّيقه عليهاالسلام بيان كرديم ، اولاً شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام به گونهاى است كه اين روايات را خود عامه نقل كردهاند ، اين روايت را ابن حجرو ذهبى نقل كردهاند و حلقه نهايى روايت هم به ابو هريره ختم مىشود .
رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودهاند : « أوّل شخص يدخل الجنّة فاطمة بنت محمّد صلىاللهعليهوآلهوسلم » (كنز العمال ، جلد 12 صفحه 110 ، ميزان الاعتدال ، جلد 2 صفحه 618 و لسان الميزان ، جلد 4 صفحه 16) .
واقعا اين چه شخصيّتى است كه در قيامت ـ حال چقدر از خلقت مىگذرد و اولين مخلوق چه كسى است و صحنه معشر چه صحنهاى است بحث ديگرى است ـ اولين كسى كه وارد بهشت مىشود ، فاطمه زهرا عليهاالسلاماست .
در تفسير فرات كوفى آمده است ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلمفرمودهاند : « إذا استقر اولياء اللّه في الجنة زارك آدم ومن دونه من النبيين » (بحارالأنوار ، جلد 8 صفحه 172 و تفسير فرات الكوفى ، صفحه 446) .
همه انبياى الهى در بهشت براى زيارت حضرت زهرا عليهاالسلام در صف نوبت قرار مىگيرند .
واقعا اين چه شخصيتى است ؟
روايت ديگرى كه اهل سنّت نقل مىكند : « تحشر ابنتي فاطمة عليهاالسلام وعليها حلّة الكرامة قد عجنت بماء الحيوان فينظر الخلائق إليها فيتعجبون منها فتكسي أيضا ألف حلّة من حلل الجّنة مكتوب علی كلّ حلّة منها بخط أخضر أدخلوا ابنة نبيي الجنة على أحسن صورة وأحسن الكرامة وأحسن المنظر » (تاريخ مدينة دمشق ، جلد 13 صفحه 334) .
به اين صورت حضرت عليهاالسلام در قيامت محشور مىشوند كه هزار حله از حلل بهشتى به قامت حضرت عليهاالسلام آراسته شده و بر هر يك از اين حلهها به خط سبز نوشته شده كه دختر پيامبر مرا به بهترين شكل و بالاترين كرامت و زيباترين صورت وارد بهشت كنيد .
اوّلاً ، نخستين كسى كه بهشت مىرود ايشان عليهاالسلام هستند ، ثانيا : با اين ترتيب و تشريفات وارد بهشت مىشوند ، ثالثا : همه انبياء عليهمالسلام براى ملاقات با ايشان عليهاالسلام در نوبت مىايستند .
براساس پرسشى كه سؤال كرديد كه براى همه قابل فهم باشد ، اهل فهم و مدّعى فهم هم توان فهميدن بسيارى از اين مسائل را ندارند .
عالم ملك با عالم ملكوت تفاوت دارد ، در اين عالم كه عالم ملك ناميده مىشود قضاوتها براساس صورت و شكل ظاهرى است ، انسانهايى را مىبينيم كه چهرههاى مطلوب دارند ، به حسب ظاهر دوست داشتنى و زيبا هستند ، امّا در باطن يك درنده هستند . عالم ملكوت كه عالم قيامت است ، عالم تجلّى همين بواطن است ، امكان ندارد كسى در اين عالم، باطن نامطلوبى داشته باشد ولى در آن عالم چهرهاى مطلوب و شرايط مطلوب داشته باشد .
بنابر اين كسى كه در آن عالم داراى اين فضايل است ، بايد در اين دنيا داراى فضايل و كمالاتى باشد . هيچ يك از بندگان حتّى انبياء عليهمالسلام دارای فضايل و كمالات حضرت زهرا عليهاالسلام نيستند . جزاى كار مساوق با همان فضايل نفسانى است كه تحصيل كرده و اعمال صالحى كه داشته ، اگر او عملش احسن نباشد ، حشرش نيز بر بهترين صورت نخواهد بود ، اگر داراى كمالات فوق العاده نباشد ، سزاوار بهترين كرامت نخواهد بود ، و اگر باطن او زيباتر از همه بواطن نباشد ، در آن عالم تجلى او هم به بهترين شكل نخواهد بود ، اين قانون آفرينش است و در قرآن هم آمده است :
«فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ»(سوره زلزال ، آيه 8 ـ 7) .
و در آيهاى ديگر آمده است : «يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ» (سوره لقمان ، آيه 16) .
در مورد اينكه وضع خلقت و آفرينش حضرت زهرا عليهاالسلام چگونه بوده است ، دريافت اين مسائل براى شيعيان و آنهايى كه تعبدا فضايل اهل بيت عليهمالسلام را قبول دارند ، فهم و دريافت آن كار مشكلى است چون ما از عوالم ملكوت بى خبر هستيم . به نص قرآن ملكوت وجود دارد . زيرا در قرآن آمده است كه حضرت ابراهيم عليهالسلام به ملكوت آسمانها نظر كرد .
اصل آفرينش حضرت زهرا عليهاالسلام را اهل سنّت چون ، سيوطى در در المنثور ، جلد 4 صفحه 153 ، طبرانى در المعجم ، جلد 22 صفحه 401 ، نقل كردهاند
« كان النبيّ صلىاللهعليهوآلهوسلم يكثر تقبيل فاطمة ، فعاتبته على ذلك عايشة ، فقالت : يا رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم ! إنّك لتكثر تقبيل فاطمة » .
پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم فاطمه عليهاالسلام را بسيار مىبوسيدند . عايشه ايشان راسرزنش كرد و گفت : اى رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم ! تو فاطمه عليهاالسلام را زياد مىبوسى .
پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در پاسخ به سرزنش عايشه چنين فرمودند :
« لمّا اُسرى بي إلى السماء ، اُدخلت الجنّة فوقعت على شجرة من أشجار الجنّة لم أر في الجنّة أحسن منها ولا أبيض ورقا ولا أطيب ثمرة ، فتناولت ثمرة من ثمراتها فأكلتها فصارت نطفة في صلبي ، فلمّا هبطت إلى الأرض واقعت خديجة عليهاالسلام فحملت بفاطمة عليهاالسلام فإذا أنا اشتقت إلى ريح الجنّة ، شممت ريح فاطمة عليهاالسلام » .
در معراج ، وقتى مرا به بهشت وارد كردند ، از ميان درختان بهشت به درختى برخورد كردم كه به نيكويى آن و درخشش برگها و پاكيزگى ميوههايش نديده بودم ! از ميوه آن خوردم پس به نطفهاى تبديل گرديد و بعد از بازگشت ، در رحم خديجه عليهاالسلام قرار گرفت و ايشان به فاطمه عليهاالسلام باردار شد . پس هرگاه مشتاق بوى بهشت مىشوم ، بوى فاطمه عليهاالسلام را استشمام مىكنم .
به اين روايت ـ كه بسيارى از منابع مورد اعتماد اهل سنّت آن را نقل كردهاند ـ دقّت كنيد . رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم در معراج به بهشت مىروند . اوّل شخصِ عالمِ خلقت و آفرينش در بالاترين و برترين جايگاه از بهترين ميوههاى بهشتى تناول مىكنند و نطفه حضرت فاطمه عليهاالسلام متكوّن مىشود . از سوى ديگر ، بر اساس آيات قران كريم ، بين جسد و روح تناسب وجود دارد . قرآن در مورد خلقت آدم عليهالسلام مىفرمايد :
«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي» (سوره حجر ، آيه 29) .
وقتى گِل انسان را تسويه و تنظيم نمودم [و قابليت دريافت فيض را پيدا كرد] ، آنگاه از روح خود در آن دميدم .
همچنين مىفرمايد :
«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» (سوره تين ، آيه 4) .
انسان را در بهترين شكل ومتناسبترين صورت خلقت نموديم .
واژه « فسوّاها » كه در بعضى از آيات و روايات استفاده شده ، به معناى خلقت بر اساس حكمت ، به شكل منظّم و مرتّب است . بعد از اين تسويه و تعديل ، قابليّت دريافت فيض محقّق مىگردد ، يعنى پس از آمادگى جسد ، خداوند از روح خود در انسان مىدمد . هر نوع جسدى قابليّت دريافت فيض خاصّ الهى را ندارد ؛ به عبارت ديگر ، بعضى از موجودات قابليّت پذيرش روح انسانى را ندارند .
بنابراين ، جسم و جسدى كه اساس و ماهيت آن را موادّ اين دنيا تشكيل مىدهد ، استعداد و قابليّت دريافت روح الهى را پيدا مىكند ، سپس خداوند روح خود را در آن مىدَمَد . حال اگر ريشه جسم و جسدى برترين ميوههاى بهشتى باشد ، قابليّت دريافت چگونه فيضى را خواهد داشت و چه روحى را دريافت خواهد نمود ؟ همان طور كه بيان شد ، اساس جسم حضرت زهرا عليهاالسلام از برترين ميوههاى بهشت است ، پس جسم ايشان عليهاالسلام با تمام اجسام اين دنيا متفاوت است و در نتيجه روحى هم كه در اين كالبد دميده مىشود ، نسبت به سايرين تفاوت خواهد داشت ؛ به همين دليل ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مىفرمايند : « همه خلق از درك و شناختِ جايگاه ايشان عليهاالسلام عاجز هستند » (بحار الأنوار ، جلد 43 صفحه 65) .
جابر بن يزيد جعفى كه از اصحاب سرّ ائمّه عليهمالسلام است و احاديث فراوانى از ائمّه عليهمالسلام شنيده است .
« حدّثني أبوجعفر عليهالسلام تسعين ألف حديثا لم أحدث بها أحدا قطّ ولا أحدث بها أحدا أبدا » (مستدرك الوسايل ، جلد 12 صفحه 299) .
امام باقر عليهالسلام نود هزار حديث به من فرمودند كه به هيچ كس اين احاديث را بازگو نگرده و نخواهم كرد .
مىگويد : از حضرت امام صادق عليهالسلام سؤال كردم : چرا حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ، زهرا ناميده شدند ؟
حضرت امام صادق عليهالسلام در پاسخ فرمودند :
« لأنّ اللّه عزّوجلّ خلقها من نور عظمته ، فلمّا أشرقت أضاءت السماوات والأرض بنورها ، وغشيت أبصار الملائكة وخرّت الملائكة للّه ساجدين وقالوا : إلهنا وسيّدنا ! ما هذا النور ؟ فأوحى اللّه إليهم : هذا نور من نوري وأسكنته في سمائي ، خلقته من عظمتي اُخرجه من صلب نبيّ من أنبيائي ، اُفضّله على جميع الأنبياء واُخرج من ذلك النور أئمّةً يقومون بأمري ، يهدون إلى حقّي وأجعلهم خلفائي في أرضي بعد انقضاء وحيي » (بحارالأنوار ، جلد 43 صفحه 12) .
زيرا خداوند فاطمه زهرا عليهاالسلام را از نور عظمت خويش آفريد ، پس هنگامى كه اين نور در جهان آفرينش تابيدن گرفت ، تمام آسمانها و زمين را روشن نمود ؛ چشمان ملائكه بر اثر تلألؤ اين نور بسته شد و در پيشگاه خداوند به سجده افتادند و از خداوند سؤال كردند : اى پروردگار ما ! اين نور چيست ؟ خداوند به آنان وحى نمود : اين نور ، از نور من است كه آن را در آسمانها جاى دادم ، اين نور از عظمت من آفريده شده است . آن را از صُلب پيامبرى كه بر همه پيامبران برترى دادهام ، خارج مىنمايم و از آن نور ، امامانى را كه به امر من قيام مىكنند و به سوى حق هدايت مىنمايند ، خارج مىكنم و ايشان را آنگاه كه وحى از مردم قطع گردد ، جانشينان خود در زمين قرار مىدهم .
امثال اين روايات فراوان است ، كسانى كه علاقمند به اينگونه روايات هستند به جلد 43 بحارالأنوار مراجعه بكنند .
حضرت صدّيقه عليهاالسلام نورى است كه در قائمه عرش الهى از ابتدا به وديعت نهاده شده و هميشه مشغول تسبيح و تقديس خداوند بوده و غذاى ايشان عليهاالسلام تسبيح و تحميده بوده است . همين شكل از عبادت در زندگى دنيوى حضرت زهرا عليهاالسلام مشاهده مىشود . حسن بصرى در مورد عبادت حضرت زهرا عليهاالسلام مىگويد :
« ما كان في هذه الاُمّة أعبد من فاطمة عليهاالسلام كانت تقوم حتّى تورّم قدماها » (مناقب آل أبي طالب ، جلد 3 صفحه 389) .
در اين امّت كسى عابدتر ازفاطمه زهرا عليهاالسلام نبود . ايشان آنقدر به عبادت مىايستادند كه پاهايشان متورّم مىگرديد .
چگونه حضرت زهرا عليهاالسلام به اين مقامات رسيدند ؟ منشأ جسمشان ميوه بهشتى ، منشأ روحشان ، نور عظمتالهى و نحوه سلوك در دوران كوتاه زندگىشان بر همه روشن است .
اين مقام چه مقامى است كه در دوران كوتاه زندگى به آن دست يافتند . هنگامى كه خداوند به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مىفرمايد :
«طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» (سوره طه ، آيه 1) .
اين خطاب تنها به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نيست ، زيرا حضرت زهرا عليهاالسلام پاره وجود رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم است . و اينكه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودهاند حضرت زهرا عليهاالسلام پاره وجود من است ، بيان اظهار محبّت پدرى نيست ، ايشان عليهاالسلام قصدتعارف و غلو ندارند . اين روايات براى نشان دادن عظمت حضرت زهرا عليهاالسلامبيان شده است ، تا مكانت و جايگاه حضرت زهرا عليهاالسلامدر عالم خلقت و در نزد پروردگار براى همه روشن بشود .
حضرت زهرا عليهاالسلام پاره وجود رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم است و ايشان عليهاالسلام در همه فضايل و كمالات ، با پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم شريك هستند در روايتى آمده است :
« دخل رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم على فاطمة عليهاالسلام وهي تطحن بالرحى وعليها كساء من حملة الابل فلمّا نظر إليها قال : يا فاطمة عليهاالسلام تعجلي فتجرعي مرارة الدنيا لنعيم الآخرة غدا » (درالمنثور ، جلد 6 صفحه 361 و فتح القدير ، جلد 5 صفحه 460) .
دختر اول شخص عالم خلقت در حال آسياب كردن جو است . در روايت ديگرى آمده است كه سلمان وارد شد و ديد كه حضرت زهرا عليهاالسلام مشغول آسياب كردن جو هستند و دسته آسياب خون آلوداست .
تأمّل در اين روايات روشن مىكند كه حضرت زهرا عليهاالسلام هم در سلوك مادّى و معنوى متحمل مشقت و سختى مىشدند .
در روايت آمده است : وقتى دستور عبادت آمده ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم شبها مىخوابيدند ، تا اين آيه نازل شده .
«1 . يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً» (سوره مزمل ، آيه 4 ـ 1) .
خداوند به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم دستور داد كه بخشى از شب را بخوابد ، حضرت زهرا عليهاالسلام نيز همانند پدرشان صلىاللهعليهوآلهوسلم عبادت مىكردند ، تا آنجا كه مخالفان نيز به اين امر اعتراف دارند .
حضرت زهرا عليهاالسلام اگر اراده مىكردند مىتوانستند از تمام تنعمات دنيوى بهرهمند شوند ، امّا ايشان عليهاالسلام هرگز چنين ارادهاى نكردند . در روايات آمده است رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم هنگامى كه در خانه چيزى نداشتند ، به خانه حضرت زهرا عليهاالسلاممىآمدند ، در آن جا نيز گشنگى حسنين عليهماالسلام را مىديدند .
حضرت زهرا عليهاالسلام با تحمّل اين مشقتها به آن مراتب عالى در آن عالم مىرسند .
حال سؤالى كه به نظر مىرسد و امروزه اهل سنّت آن را بيان مىكنند اين است كه حضرت زهرا عليهاالسلام فدك را براى منافع دنيوى از ابوبكر و عمر پس گرفتند .
سؤال ما از علماى اهل سنّت اين است : كسى كه در زمان حيات پدر صلىاللهعليهوآلهوسلم با اين وضع زندگى مىكند و افطار (قرص نان) خود و فرزندانش را به فقرا مىدهد .
«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً» (سوره انسان ، آيه 8) .
و سه شبانه روز گرسنگى را تحمّل مىكند . آيا براى حطام دنيا مىجنگد ؟
شأن نزول سوره انسان « هل أتى » را اهل سنّت نقل كردهاند (كشاف ، جلد 4 صفحه 670 و تفسير فخررازى ، جلد 30
صفحه 244) ، هنگامى كه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم به خانه حضرت زهرا عليهاالسلام رفتند ديد كه حسنين عليهماالسلام مانند دو پرنده از گرسنگى مىلرزند .
كسى كه اينگونه زندگى مىكند ، آيا براى پول و ثروت ، دنيا و ... در برابر حكومت مىايستد ! اين قضاوت كمال بى انصافى است ، يا شايد حقد و كينهاى باشد كه نسبت به آنان دارند .
ايستادن و مقاومت حضرت زهرا عليهاالسلام در برابر فدك براى چه بود ؟ اين خاندان عليهمالسلام اصلاً به دنبال دنيا نبودند ، زيرا هنگامى كه اميرالمؤمنين عليهالسلام اقتدار پيدا كردند و تمام عالم اسلام زير نگين حكومتشان در آمد ، فدك را باز پس نگرفتند .
ريشه مطلب اين است كه حضرت زهرا عليهاالسلام چنين مقاومتى كردند ، كه به تمام مسلمانان و دنيا اعلام بكنند :
حاكمانى كه امروز آشكارا حق دختر پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را مىخورند ، فردا با حقوق امّت چه خواهند كرد ؟ و به تاريخ بگويند كسانى كه مسير خلافت رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلمرا منحرف كردند از آغاز با حق مسلم دختر رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلمچنين رفتار كردند ، و فردا حقوق ساير مسلمانان را نيز همين گونه لگدمال خواهند كرد .
عايشه روايت كرده :
« ما رأيت أحدا أصدق لهجة منها إلاّ ان يكون الّذي ولدها » (مستدرك الحاكم ، جلد 3 صفحه 161 و سير اعلام النبلاء ، جلد 2 صفحه 131) .
وقتى عايشه اعتراف مىكنند راستگوتر از حضرت فاطمه عليهاالسلام در عالم وجود ندارد مگر پدرش صلىاللهعليهوآلهوسلم . به این معنی است که هرگز ايشان عليهمالسلام دروغ نمىگويند .
آيا رواياتى وجود دارد كه از شهادت تعبير به وفات شده باشد ؟
آرى شهادت اميرالمؤمنين عليهالسلام در كتب روايى و تاريخى به وفات تعبير شده است ، بعضى « قُتل » تعبير
كردهاند امّا در مورد حضرت زهرا عليهاالسلام تعبير به « مقتولة » و « شهيدة » داريم . در روایتی حضرت موسى بن جعفر عليهالسلام می فرمایند :
« ان فاطمة صدّيقة شهيدة » (كافى ، جلد 1 صفحه 457) .
تعبير مهم نيست ، اصل اذعان به اين داستان است كه خود اهل سنّت روايت كردهاند . علّت شهادت حضرت
صدّيقه عليهاالسلام چه بود ، و ايشان عليهاالسلام چگونه از دنيا رفتند .
آيا مىتوان به عنوان تغيير رويكرد سياسى حكومت عنوان كرد كه به خاطر مبانى وحدت تا قبل از سال 76 تعبير وفات به كار برده مىشد و بعد به خاطر تغيير موضع دولت ، تعبير به شهادت جايگزين مىشود ؟
اطلاعى در اين زمينه ندارم كه چرا قبل اينگونه بوده است ، و از توجيه آن اطّلاعى ندارم كه چرا در گذشته
اين گونه تعبير مىشد و امروز ، تعبير درست به كار برده مىشود .
اين مسأله ريشه سياسى دارد يا ريشه اعتقادى ؟
شايد كم توجّهى و بى توجّهى به اين مسأله بوده است .
اين روايت از روايات صريحى است كه منشأ شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام را بيان مىكند . اسمش را مىشود شهادت گذاشته يا نه ؟
« وكان سبب وفاتها ان قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف بأمره فأسقطت محسنا فمرضت من ذلك مرضا شديدا » (دلائل الإمامه ، صفحه 134) .
سبب از دنيا رفتن حضرت عليهاالسلام اين بود كه قنفذ (غلام عمر) به دستور اربابش با قسمت انتهايى غلاف شمشير كه از جنس فلز است به شدّت به سينه حضرت زهرا عليهاالسلام كوبيد و در نتيجه محسن عليهالسلام سقط شد و حضرت عليهاالسلامبه شدّت مريض شدند .
در روايت ديگر كه ذهبى نقل مىكند ، آمده :
« ان عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن » (ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 139) .
خود خليفه با لگد به سينه حضرت فاطمه عليهاالسلام زد كه منجر به سقط جنينشان شد .
اين تعبيرات چه بيان مىكند ؟ كسى كه ريشه در گذشتش اين بوده است ، در تقويم چه بنويسيم ، وفات بنويسيم يا درگذشت ؟ وقتى ريشه فوت چنين جرائم و فجايعى است . اگر به كسى كه با اين وضعيت از دنيا مىرود شهيد نگوييم ، به چه كسى بايد شهيد بگوييم ؟
حال سؤال اين است : ابوبكر كه روايت دخترش را در مورد صداقت و راستگويى حضرت زهرا عليهاالسلام قبول دارد ، چرا ادّعاى حضرت عليهاالسلام را نسبت به فدك نمىپذيرد ، امّا حديث مجعول :
« نحن معاشر الأنبياء لا نورث » .
را مىپذيرد ؟ راوى اين حديث هم كه مالك بن اوس بن الحدثان است و منابع عامّه هم او را توثيق نكردهاند . از طرف ديگر خود ابوبكر وقتى مورد سؤال قرار مىگيرد در مورد ارث جدّه مىگويد نمىدانم ، بعد مغيرة بن شعبه جواب مىدهد ، مغيرة بن شعيه كه جزء فاسقان است ، داستان فحشاء و فساد او هم مايه آبرو ريزى او است ، حكم فقهى چنين فردى مورد پذيرش قرار مىگيرد ، امّا ادّعاى حضرت زهرا عليهاالسلامكه بنابر نقل خودشان راستگوتر از ايشان وجود ندارد ، پذيرفته نمىشود .
حضرت زهرا عليهاالسلام مىخواهند بيان كنند ، كسانى كه امروز با احكام الهى اينگونه بازى مىكنند ، فردا چه خواهند كرد ؟
عمر بن الخطاب حكم تيمم را نمىداند ، دستور سوزاندن و از بين بردن روايات صادره از رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم را صادر مىكند .
معاويه جلوى تفسير گفتن ابن عباس را مىگيرد ، ابن عباس به او مىگويد آيا قرآن نخوانيم ، معاويه مىگويد : قرآن بخوانيد امّا تفسير نگوييد .
اينها فردا چه مكاتبى را جعل خواهند كرد ؟ فرياد حضرت زهرا عليهاالسلامبراى بيان اين مطالب است و هشدارى بود براى اتّفاقاتى كه بعدا خواهد افتاد .
سؤإلى كه امروزه مطرح مىشود و در سايتها و شبكههاى ماهوارهاى مورد جنجال تبليغاتى است و به آن زياد پرداختهاند بيان شكل وفات و يا شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام در تقويمهاى چاپ ايران مىباشد . تقويمهاى كه پيش از سال 76 به چاپ مىرسيد عنوان وفات حضرت زهرا عليهاالسلام در آن ثبت شده بود و پس از آن تاريخ اين عنوان به شهادت تغيير داده شد ؟ نتيجهاى كه از اين گفته گرفته مىشود اين است كه شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام اصالت ندارد و به نوعى ساخته و پرداخته امروزيان است نظر شما در اين باره چيست ؟
نظر ما پيشاپيش روشن است ، تقويم حجيّت ندارد ، نوشتن تقويم مأخوذ از دستورى است كه داده مىشود ، ثانيا بالاتر از تقويم در منابع روايى آمده است كه « توفيت بعد أبيها » يا « ماتت » تعابير ، فوت ، وفات و در گذشت اعم است از اين كه كيفيت وفات چگونه بوده است .
شايد رواياتى كه چنين تعبيرهاى در آن به كار رفته ، به خاطر خوف از دستگاه حكومت وقت بوده است حضرات ائمّه عليهمالسلام مراعات شؤون زندگى را مىكردند ، حتّى برخى از فروع فقهى را ائمّه عليهمالسلام براساس نظرات حاكم بيان كردهاند ، امّا همه اينها را حمل بر تقيّه مىكنيم .
يك فرد به ظاهر مسلمان به فرق حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام ضربت زدند ؟ آيا حضرت عليهاالسلام شهيد هستند يا نيستند ؟
همه ائمّه عليهمالسلام از طريق مسموميّت از دنيا رفتند ، آيا اينها شهيد هستند يا نه ؟
اطلاق شهيد ، يعنى يك نوع ايذايى كه منجر به قتل شود ، اگر اين اطلاق درست نباشد ، چنين اطلاقى نسبت به حضرت زهرا عليهاالسلام نيز درست نخواهد بود .
پاسخ جنابعالى يعنى اثبات شهادت ، امّا سؤإلى كه مطرح شده اين است ؛ اهل سنّت مىگويند : قبل از سال 76 تعبير شهادت در تقويم نبوده و بعد از سال 76 اين تعبير به كار برده شده است و در اينترنت عكس هم از تقويمها وجود دارد ، اهل سنّت مىگويند : قضيّه شهادت مسألهاى است كه جديدا دارد مطرح مىشود و قبلاً نبوده است . چه پاسخ قانع كنندهاى به اين گروه بدهيم و بگوييم به اين علت سياسى يا ... اينگونه تعبير به كار برده مىشده است ؟
به نظر بنده مىآيد كه شايد يك مدارا و مماشات سياسى بوده باشد ، امّا بيشتر حمل بر بى توجهى مىكنم الآن بزرگان ما و صاحبان قدرت توجّه پيدا كردند كه ريشه تمام گرفتارىها بر مىگردد به ماجراى سقيفه و آن حوادثى كه بعد رخ داد . بنابر اين چرا آنها را كتمان كنيم ، بنابر اين دست از كتمان برداشتند و تصريح مىكنند . انشاء اللّه آن آقايان هم توجّه پيدا كنند .
سؤال ديگر كه متأسفانه از زبان بعضى از شيعيان شنيده مىشود ، مسأله نوع تعامل اميرالمؤمنين عليهالسلام با دستگاه خلافت است و بعضا گفته مىشود ، ايشان با حكومت وقت رابطه صميمى داشتهاند و متقابلاً از سوى سه خليفه طرف مشورت قرار مىگرفتهاند ، در مراسم آنان شركت مىكردند ، دخترشان را به خليفه دوم دادهاند و اين مسأله بيان مىشود كه اميرالمؤمنين عليهالسلام در طى 25 سال در برابر دستگاه خلافت سكوت اختيار كردهاند و عملاً نارضايتى خود را از دستگاه خلافت ابراز نداشتهاند، ديدگاه حضرتعالى در هر دو مورد همكارى و سكوت چيست آيا اين امور مىتواند دليلى بر تأييد دستگاه خلافت از سوى اميرالمؤمنين عليهالسلام باشد ؟
پاسخ پرسش شما يك كتاب است و در كتاب سيرى در آيات ولايت و امامت ، جلد 3 پاسخ آن را بيان كردهايم .
مدارا كردن اميرالمؤمنين عليهالسلام با خلفا يك تحريف و دروغ آشكار و بزرگ تاريخ است ، اگر حضرت عليهالسلاماهل مدارا بودند بايد همان روز اول و مانند ديگر مسلمانان به مسجد مىرفتند و بيعت مىكردند ، مورد اتّفاق همه است كه اميرالمؤمنين عليهالسلام و جمع كثيرى تا حضرت زهرا عليهاالسلام در قيد حيات بودند چنين كارى نكردند ، اگر چنين نسبتى به حضرت عليهالسلام بدهيم يك نسبت خلاف دادهايم . كه حتّى خلاف منقولات تاريخى اهل سنّت نيز مىباشد ، امّا اين كه چرا بعد حضرت عليهالسلام سكوت كردند ؟ حضرت عليهالسلام امام بودند ، ايشان عليهالسلام وظيفه خود را تشخيص مىدادند و براساس پيش بينى رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم به ايشان دستور داده بودند ، حضرت عليهالسلام در خانه نشستند كه اساس ديانت از بين نرود ، و نام اسلام و رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم از بين نرود سكوت كردند ، امّا اينكه مشورت مىكردند ، در جلد 3 سيرى در آيات ولايت و امامت مفصل بحث كرديم و موارد مشاوره را ذكركرديم كه موارد مشاوره بسيار موارد نادرى است از جانب دو خليفۀ نخست . مشورت خليفه سوم شايد محدود به دو سه مورد بشود ، بنابر اين ، به نظر من اين مطالب كه به حضرت عليهالسلام نسبت می دهند ، خلاف واقع است ومطابق واقع نيست خلفا قدرت داشتند ، تزوير مىكردند ، يعنى قدرتى كه همراه تزوير باشد ، قدرت حكومت با سر نيزه و پول و به خصوص تزوير و تلبس حقايق .
يكى از معضلات تاريخ براى همه ما اين است كه چگونه شد مردم به فاصله كوتاهى از حجة الواداع 18 ذى الحجّه و واقعه غدير همه مسائل را كه از لبان از رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم شنيدند ، و امّا با فاصله كوتاهى بعد از روز ارتحال رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلمدر 28 صفر ، فاصله 70 و چند روز ، چشم روى ، همه مشهودات خود بستند و حتّى در روايات داريم كه اميرالمؤمنين عليهالسلاموقتى در شب حضرت صديقه عليهاالسلام را سوار بر مركب مىكردند در خانۀ ، مهاجر و انصار مىرفتند مىگفتند ما قبل از تو بيعت كرديم قول و وعده دادهايم و بيعت خود را نمىشكنيم ، اين يكى از معضلات است يك بخش عمده آن فضا سازى فوق العاده قوى بود كه به وسيله اصحاب سقيفه اتفّاق افتاد و اين فضا سازى همه را تحت تأثير قرار داد و بسيارى را مرعوب كرده بود ، همه چيز در اختيار قدرت بود حتّى معشيت معمولى مردم در اختيار جريان حاكم بود .
بحث ازدواج ام كلثوم با عمر نيز از مجعولات تاريخى است كه در جلد سوم كتاب سيرى در آيات ولايت و امامت به طور مفصل بحث كردهايم و ثابت كرديم كه اين ام كلثوم دختر ابوبكر ، و خواهر محمد ابن ابوبكر و دختر اسما بنت عميس است . اسماء بعد از وفات ابوبكر به همسرى اميرالمؤمنين عليهالسلام در آمد و پچههاى اسماء را حضرت عليهالسلام به عنوان بچههاى خودش تلقى مىكردند . و اين ام كلثوم دختر اسماء بود و دختر خوانده اميرالمؤمنين عليهالسلام بود .
چهار نظريّه در مورد ازدواج عمر با ام كلثوم است عدهاى اعتقاد دارند اميرالمؤمنين عليهالسلام دخترى به نام ام كلثوم نداشته ، و ام كلثوم كه در قضيّه كربلا از او ياد مىشود . حضرت زينب عليهاالسلام است كه كينه او ام كلثوم بوده گروه ديگر معتقدند حضرت عليهالسلام دختر داشته ولى به خواستگارى خليفه دوم پاسخ مثبت ندادند .
گروه سوم معتقدند ام كلثومى كه با عمر ازدواج نمود ، دختر ابوبكر و خواهر عايشه است ، و روايت آن مفصل است .
و عايشه مخالف اين وصلت بود و تحذير مىكرد اسماء را كه دخترش را به آن بدهد ، كه مرد غليظ و تندخو است .
يك نظر ديگرى است كه با كمال تأسف بايد بيان بكنيم كه حضرت دخترى به نام امكلثوم داشتند و به ازدواج عمر هم در آمد . امّا اين پذيرفتن از روى اراده و مبل و علاقه نبود و ايشان عليهالسلام با اكراه مجبور شدند .
در روايتى امام صادق عليهالسلام مىفرمايند :
« لمّا خطب إليه ، قال له أميرالمؤمنين عليهالسلام : إنّها صبيّة ، فلقي العبّاس وقال له : ما لي ، أبي بأس ؟ قال : وما ذاك ؟ قال : خطبت إلى ابن أخيك فردّني ، أما واللّه لأعورنّ زمزم ولا أدع لكم مكرمة إلاّ هدمتها ولاُقيمنّ عليه شاهدين بأنّه سرق ولاُقطعنّ يمينه ، فأتاه العبّاس فأخبره وسأله أن يجعل الأمر إليه فجعله إليه » (كافى ، جلد 5 صفحه 346) .
هنگامى كه عمر از ام كلثوم خواستگارى كرد ، اميرالمؤمنين عليهالسلام به او فرمودند : ام كلثوم كودك است سپس عمر ، عبّاس را ديد و به او گفت : آيا در من نقصى وجود دارد ؟ عبّاس گفت : چرا[چنين مىپرسى] ؟ عمر گفت : برادرزادهات را خواستگارى كردم ؛ امّا به من پاسخ منفى دادند . به خدا سوگند ! [اگر ام كلثوم را به من ندهيد] چاه زمزم را كور مىكنم و هيچ كرامتى براى شما باقى نمىگذارم و دو شاهد حاضر خواهم كرد كه على عليهالسلام سرقت كرده و دست راست او را قطع مىكنم . عباس به حضور اميرالمؤمنين عليهالسلام شرفياب شد و سخن عمر را به ايشان عليهالسلام عرض كرد . عباس درخواست كرد كه امر ازدواج به او واگذار شود و اميرالمؤمنين عليهالسلام پذيرفتند .
واقعا جاى تأسف است ، وقتى پاى آبرو پيش بيايد اين مسايل روى مىدهد .
از ديگر امورى كه در تبليغات و نوشتههاى مخالفان شيعه ديده مىشود ، موضوع شجاعت اميرالمؤمنين عليهالسلام به دنبال آن انكار ماجراى هجوم به منزل ايشان عليهالسلام و مضروب شدن حضرت زهرا عليهاالسلام است به طور كلى چگونه مىتوان عدم درگيرى فيزيكى اميرالمؤمنين عليهالسلام را با طرفداران حكومت سقيفه توضيح داد تا اين تضاد ظاهرى براى عموم مردم قابل رفع گردد ؟
دو پاسخ مىتوان به اين پرسش ارائه داد :
1 . شكل و صورت ظاهرى واقعه ، وقتى در خانه باشيد ،و در خانه بسته باشد و يك مرتبه طبق نقل موثق ، جمع كثيرى پشت در خانه بيانيد و هجوم بكنند به در خانه ،در مقابل خانم و آقا و دو ، سه طفل خردسال ، آيا اين حمله ناگهانى چه قدرت مقاومتى مىگذارد ؟ شجاعترين آدمها هم چه مىتواند بكند ؟ شجاعت اميرالمؤمنين عليهالسلام درست است ، قرار نيست كه بگوييم كه حضرت عليهالسلام از اعجاز استفاده بكنند ، در تمام جنگها زخم بر مىداشتند اگر قرار بود از اعجاز استفاده بكنند نبايد زخمى مىشد اين مسير عادى و طبيعى در امور جارى زندگى بوده نيرومندترين افراد را در نظر بگيريد ، وقتى يك عدّه يك دفعه و ناآگاه به او حمله مىكنند و به خانهاش مىريزند ، دست و پاى او را مىبنند چه مىتواند بكند و چه قدرت مقاومتى مىماند اين نكته صورتى است كه براى همه قابل فهم است .
اما اين كه چرا حضرت عليهالسلام سكوت كردند روايات صحيحى در دست است از روايات شيعه ، كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم قبلاً از حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام پيمان گرفته بودند كه اين اتفاقات خواهد افتاد و تو مأمور به صبر و سكوت هستى ، بايد سكوت بكنى تا اين اتفاقات بيفتد و شما حق عكس العمل جدّى در مقابل اين اتفاقات ندارى اين مقرّر است و مقدر شده است و بايد اتّفاق بيفتدد .
چرا پس از غصب خلافت حضرت زهرا عليهاالسلام براى خطبه خواندن به مسجد رفتند و چرا اميرالمؤمنين عليهالسلام نرفتند ؟
اينها در همين فاصله كوتاه چهرهاى از اميرالمؤمنين عليهالسلام ساخته بودند كه وقتى ، حضرت را به زور به مسجد بردند ، شمشير بالاى سر حضرت بردند و گفتند اگر بيعت نكنى گردنت را مىزنيم ، حضرت عليهالسلام فرمودند ، اگر چنين كنيد ، خدا و برادر رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم را كشتيدهايد ، پاسخ دادن بنده خدا بله امّا برادر رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم نه !
انكار امر بديهى و جريان مواخات كه دو بار روى داد ، و همه محدّثين عامّه آن را نقل كردهاند كه وقتى عقد اخوت برقرار شد ، هر دو بار رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم اميرالمؤمنين عليهالسلام را به عنوان برادر خود انتخاب كردند .
جلوى همه صحابه اين فضيلت را انكار مىكنند و كسى نيست كه به خليفه دوم بگويد چگونه اين فضيلت را انكار مىكنى ؟ اينها زمينههاى بود كه نفوذى براى كلام اميرالمؤمنين عليهالسلام باقى نماند .
ضمن اينكه خود اميرالمؤمنين عليهالسلام طرف فضیه بودند ، آنها هر چه حضرت مىرفت و تلاش مىكرد ، مىگفتند براى به دست آوردن حكومت دارد تلاش مىكند ولى حضرت زهرا عليهاالسلام نه اينگونه نفى فضيلت و كمال از ايشان شده بود و نه طرف دعوا بودند ، به عنوان فرد سوم حضرت عليهاالسلام رفتند از حق و امام و مقام امامت دفاع بكنند ، و اين طبعا اوقع در نفوس و اثرش بيشتر بود ، لذا اين وظيفه را خود حضرت زهرا عليهاالسلام به عهده گرفتند و يقينا تأثير حضور حضرت زهرا عليهاالسلام بيشتر از حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلامبود .
تاريخچه عزادارى براى حضرت زهرا عليهاالسلام به چه زمانى باز مىگردد و اولين روايات در تاريخ به چه زمانى اشاره دارد ؟
در رابطه با عزادارى سيّد الشهدا عليهالسلام چون در همان عصرى كه واقعه عاشورا ، اتفاق افتاد ، يك قداست زدايى از قاتلين از دشمنها و كسانى كه در برابر سيّد الشهدا عليهالسلام ايستادند شد ، وقتى يزيد چنين فاجعهاى را رقم زد بنى اميه نيز به او اعتراض كردند و جامعهاى اسلامى عكس العمل جدّى منفى نشان داد . به گونهاى كه خود يزيد مجبور شد ، گناه را به گردن عبيداللّه بيندازد ، لذا دست ائمّه عليهمالسلام براى اعلان شهادت سيّد الشهدا عليهالسلام و مظلوميّت حضرت عليهالسلامو بيان فجايع ، اقامه عزا ، تشويق به عزادارى ، تشويق شعرا به شعر گفتن دستسشان به طور نسبى باز بود ، و در مقطعى دستهها بسته شد ، امّا كسانى كه مقابل حضرت صديقه عليهاالسلام بودند ، هنوز هم ، در ميان اكثريّت مسلمانان از يك قداستى برخوردار بودند چون جايگاه خلافت جايگاه عظيمى بود و هر كس در آن جايگاه بود هالهاى از نور او را مىگرفت ، و كسى جرأت اينكه بيايد و براى حضرت زهرا عليهاالسلاماقامه عزادارى بكند ، نداشت ، الآن بايد قدر شرايط فعلى را در كشور خودمان بدانيم كه اين ايمنى را داريم كه لا اقل اقامه عزا براى حضرت صدّيقه عليهاالسلام مىكنيم . و انشاء اللّه دوام داشته باشد .
به نظر حضرتعالى برگزارى مجالس و عزادارى گسترده در ايام فاطميّه چقدر لازم است و چه ثمراتى را براى حق و حقيقت دارد توصيه حضرتعالى به كسانى كه مخالف بزرگداشت چنين ايامى هستند چيست ؟
ضرورت احياى فاطميّه به ضرورت معرفت دينى باز مىگردد ، اگر قرار باشد كه نسبت به اساس دين و به معارف دين معرفت پيدا بكنيم بايد فاطميّه را احياء كنيم ، خداوند سبحان در سوره مبارك ممتحنه مىفرمايد :
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء» (سوره ممتحنه ، آيه 1) .
نهى شديم كه دشمنان خدا را دوست خودمان قرار بدهيم ، چگونه دشمن خدا را بشناسيم تا از آنان دورى بكنيم ؟ امروز نظر مهمى كه در محافل سياسى وجود دارد و آن دشمنشناسى و ضرورت آن است فرق نمىكند ، كه چه دشمنى باشد دشمن بالفعل كه شمشير كشيده و اسلحه روز به دست دارد يا دشمن اعتقادى كه با اعتقاد صحيح ما بازى مىكند، اميرالمؤمنين عليهالسلام براى ما نحوه شناخت دشمن را معرفى كردهاند ، پس ضرورت دشمنشناسى يك امر بديهى است ، معيار و روش شناخت دشمن چگونه است ؟ اميرالمؤمنين عليهالسلام مىفرمايند :
« واعلموا أنّكم لن تعرفوا الرّشد حتّى تعرفوا الّذي تركه ولن تأخذوا بميثاق الكتاب حتّى تعرفوا الّذي نقضه ، ولن تمسّكوا به حتّى تعرفوا الّذي نبذه » (نهج البلاغه ، خطبه 147) .
و بدانيد كه هيچ گاه حق را نخواهيد شناخت ، جز آنكه ترك كننده آن را بشناسيد ! هرگز به پيمان قرآن وفادار نخواهيد بود ، مگر آنكه پيمان شكنان آن را بشناسيد و هرگز به قرآن چنگ نمىزنيد ، مگر آنكه رها كننده آن را شناسايى كنيد .
اگر قرار باشد كه دشمن را بشناسيم ، اگر راه رشد صلاح و سعادت را مىخواهيم بايد نقاط برابر آن را بشناسيم .
روايات صريحى داريم كه اهل سنّت هم نقل كردهاند ، در صحيح بخارى كه از نظر اهل سنّت تالى قرآن است آمده است كه:
« إنّ اللّه يرضى لرضا فاطمة ويغضب لغضبها » (صحيح بخارى ، جلد 5 صفحه 83) .
خداوند با خشنودى فاطمه صلىاللهعليهوآلهوسلم خشنود و با خشم ايشان عليهاالسلام غضبناك مىشود !
احياى فاطميّه همان فرياد مظلومیت اميرالمؤمنين عليهالسلام است كه از گلوی شيعيان به صدا در آمده ، همان مولى و بزرگوارى كه به ايشان اجازه گريه كردن هم نداند و حاضر نشدند كه بغض حضرت شكسته بشود ، به اعتقاد من وقتى روح حضرت صدّيقه عليهاالسلام از بدنشان جدا شده ، واقعا روح حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام نيز از بدنشان پر كشيد وقتى در آن دل تاريك شب پيكر پاك فاطمه عليهاالسلام را تشييع و تدفين كردند ، خود اميرالمؤمنين عليهالسلام نيز در همان شب تشييع و تدفين شدند احياى فاطميّه براى شناخت حق و باطل است تا طبق آن معيار ، حق و باطل را بشناسيم و طبق آن عمل كنيم اگر كسى با احياى فاطميّه مخالف است در واقع با كيان ديانت مخالف است با حق و حقيقت مخالفت مىكند كسانى كه با احياى فاطميّه مخالفند درك درستى از تعظيم شعائر دينى ندارند اگر فاطميّه احيا بشود و ما معرفت كامل پيدا بكنيم . نه فقط در حد زبان ، نبوت و رسالت ، توحيد و امامت احيا و مستحكم مىشود ، بلاخره فريبندگى چهرهها اكثريت را دچار سرگردانى مىكند همچنان كه اكثريت مسلمانان دچار تزلزل و لغزش شدند .
همچنان كه در تاريخ از اين اتفاقات روى داده است . در كتاب فيض القدير كه از منابع اهل سنّت است ، نقل شده است كه ، هنگام جنگ جمل ، شخصى كه از گذشته طلحه و زبير آگاه بود ، از اميرالمؤمنين عليهالسلام سؤال كرد :
« أيمكن أن يجتمع الزبير و طلحة و عائشة على باطل ؟ فقال عليهالسلام : إنّك لملبوس عليك ، إنّ الحقّ والباطل يعرفان بأقدار الرّجل ؟ إعرف الحقّ تعرفْ أهلَه ، وإعرف الباطل تعرْف أهلَه » (بحارالأنوار ، جلد 22 صفحه 105 ، و از منابع اهل سنّت : فيض القدير ، جلد 1 صفحه 272 . (با اندكى تفاوت) .
آيا ممكن است زبير و طلحه و عايشه بر امر باطل هم رأى و هم عقيده شوند ؟ اميرالمؤمنين عليهالسلام در پاسخ فرمودند : همانا تو مردى هستى كه به اشتباه گمان مىكنى حق و باطل طبق شخصيّت و منزلت مردم تشخيص داده مىشود . حق را بشناس تا اهلِ آن را نيز بشناسى ، همچنين باطل را بشناس تا اهل آن را تشخيص بدهى .
حق و باطل را با شخصيّتها و جايگاه و سوابق و لواحق افراد نمىتوان شناخت بايد خود حق را شناخت و در پرتو آن اهل حق را شناخت ، بايد باطل را شناخت و سپس پيروان آن را شناخت .
اگر فاطميّه را احياء مىكنيم براى احياى حق است و شناخت حق موقوف به شناخت نقطه مقابل حق كه باطل است مىباشد ، لذا است كه معتقديم در اين راه بايد ثابت قدم باشيم و بنا به فرمايش اميرالمؤمنين عليهالسلامنبايد از تعداد اندك خودمان هراسى به دل راه دهيم . انشاء اللّه همه استواريم ، و از آنان پاداش اخروى مىطلبيم .
از شما متشكرم كه در احياى معارف تلاش مىكنيد .