داستانها و قصص مذهبي و ديني در طول تاريخ صد و ده سالة سينما در فيلمهاي بسياري به صورتها و شکلهاي مختلف به تصوير كشيده شده است. از همين روست كه در همان نخستين آثار سينمایی، تصاوير مذهبی نمود پيدا ميكند. به طور مثال در فيلم«تعصب» (ديويد وارك گريفيث، 1916) كه یک ايپزود از چهار ايپزود آن به معارضة حضرت عيسي مسيح(ع) با سران يهود اختصاص دارد يا «برگهايي از دفتر شيطان» (كارل تئودور در اير، 1919) كه به رانده شدن شيطان از درگاه خداوند و سپس فريب و اغواي افراد مختلف كه فجايع بزرگ تاريخي را به بار ميآوردند، ميپردازد. فجایعی مانند خيانت يهوداي اسخريوطي به مسيح(ع)، يا كشته شدن ماري آنتوانت، يا تفتيش عقايد در اسپانياي قرون وسطي و...
اما در طول تاريخ سينما، فيلمهايي كه بر اساس زندگي پيامبران ساخته شدهاند، اغلب در زمرة آثار سوپر پروداكشن و پر هزينه قرار داشتهاند. این فیلمها در اكران عمومي هم مورد استقبال مخاطبان بسياري واقع گرديدهاند. به عنوان نمونه براي ساخت فيلم«بن هور» در سال 1959 حدود 15 ميليون دلار خرج شد. تداركات اوّليه این فیلم، ده سال و ساختش يك سال به طول انجاميد. 496 نقش مهم با ديالوگ و صدهزار سياهي لشگر و 8 هكتار دكور و نگاتیوی به طول يك دور كره زمين در اين فيلم به كار گرفته شد تا چنان عظمتي بر پرده سينما نقش ببندد كه علاوه بر اختصاص يازده جايزة اسكار در سال 1959، ميليونها تماشاگر نيز به تماشای آن بروند.
از سویی ديگر، پردة عريض اسكوپ و صداي استريو فونيك براي نخستين بار با فيلم مذهبي «خرقه» (هنري كاسترـ1953) به دنیاي سينما راه يافت. كاستر براي روايت داستاني از كتاب مقدس، در اوج رقابت تلويزيون با سينما، به كمك كمپاني تهيه كننده فيلم يعني فاكس قرن بيستم، برگ برنده سينما را رو كرد و عدسي آنامورفيك و نمايش پردة عريض را براي عرضة شكوهمند آثار سينمايي به عرصة سينما ارائه نمود. از آن پس بود كه صداي ميخكوب كنندة استريو فونيك و تصاويري بسيار بزرگتر و عريضتر از هميشه، به ياري آن دكورهاي عظيم و سياهي لشگر فراوان آمد تا شكوه و عظمت روايات تاريخي را بيشتر به رخ بكشد و از همينجا اساساً سینمایی جديد در سينماي جهان با عنوان فيلمهاي پرشكوه و عظيم رواج يافت.
هدف از بیان مقدمه فوق، ذکر اهمیّت فیلمهای مذهبی و داستان زندگی پیامبران در طول تاريخ 110 ساله سينما است. امّا اينكه چرا چنين تمايل و علاقهاي به ساخت اينگونه آثار، به ویژه در ميان تهيهكنندگان هاليوودي حداقل تا اواسط دهه 60 ميلادي وجود داشته است، جاي بررسي و تعمّق دارد.
به نظر ميآيد آنچه در اين ميان براي تهيهكنندگان هاليوودي از درجه اهميّت بالاتري برخوردار بوده، قابليّت بالاي دراماتيزه كردن روايات و قصّههاي مذهبي بوده كه اغلب از فراز و نشيب و كشش و جذابيّت فوقالعادهاي براي مخاطب برخوردار هستند. به همين دلیل، اين تهيهكنندگان تنها با استفاده از ظاهر پركشش روايات فوق، درونماية ديني آن را وانهاده و به پرزرق و برقتر كردن همان پوسته و ظاهر پرداختند. از همين روست كه بعضي بر اين اعتقادند كه آثار فوق، بيشتر در زمرة فيلمهاي تاريخي قرار ميگيرند تا اينكه فيلم ديني قلمداد شوند. در واقع فيلمسازان هاليوود با سوء استفاده از علايق مذهبي مردم، در درجة نخست نيات و اهداف سودجويانة خود را از ساخت اين فيلمها پيگيري كردند و پس از آن نیز، به قلب چهرة پاك اوليای الهي و آلودن آنها در تصاويري كه بر پرده ميبردند، پرداختند. به عنوان مثال حضرت موسي(ع) در اوايل فيلم «ده فرمان» «سيسيل ب دوميل» بيشتر جواني عاشقپيشه و اشرافزاده است، به ویژه با چهره و فيزيك «چارلتن هستن» كه سوپر استار مانکنی هاليوود در آن سالها بود. به اين ترتيب، تهيهكنندگان هاليوودي در واقع با تصوير سازي پيامبران الهي به وسيلة هنرپيشهها و بازيگراني كه در هزار و يك نقش منفي و مثبت ديگر بازي ميكردند، قداست چهرة پيغمبران خدا را در اندیشه و فکر عمومي خدشهدار كردند. از طرف ديگر با جا انداختن اينگونه فيلمها و جلب اعتماد تماشاگران، به تدريج داستانها و روايات خود را در اين فيلمها جعل نمودند. اين جعل روايات مذهبي، به ویژه در مورد فيلمهاي ساخته شده در كمپانيهايي كه لابي يهود در مالكيتش نفوذ داشت، نمود بيشتري پيدا ميكرد.
برای نمونه در فيلم «كتاب آفرينش»، این روايت مسلم تاريخي ـ ديني كه حضرت ابراهيم(ع)، اسماعيل را به يك قربانگاه ميبرد و خداوند به جاي او ذبح ديگري ظاهر ميكند و سپس حضرت ابراهيم(ع) به كمك حضرت اسماعيل، خانة كعبه را بنا ميكند، تغيير یافته و به جاي حضرت اسماعيل، اسحاق را جايگزين شده كه حضرت موسي(ع) از نوادگان وي محسوب ميشود.
امّا از اواسط دهة 60 كه موج عصيانگري اروپا به شیوههای مختلف به آمريكا هم رسيد و در سينمايش نیز تأثير گذاشت، به تدريج به همراه تحليل رفتن مباني اخلاقي و خانوادگي در فيلمها، فضاي دگرانديشي در موضوعات مذهبي و ديني هم تشديد شد، به گونهای كه برخي فيلمسازان حتي به خود اجازه دادند برداشتهایي كاملاً مادي دربارة سوژهها و داستانهاي ديني ارائه دهند و مباني مذاهب مختلف را كهنه و عقب مانده به تصوير بكشند. اين نوع تلّقيها حتي تا اثر موزيكالي همچون«عيسي مسيح فوق بازيگر» ساخته فيلمساز يهودي، نورمن جويس در سال 1973 نیز رسيد. اين در حالي بود كه قدرت باندهاي لابي يهود در هاليوود به جايي رسيده بود كه در عين به سخره كشيدن مذاهب ديگر، هر گونه تجديدنظر نسبت به دين يهود را مصادف با اضمحلال و ضلالت تصوير ميكردند، آنگونه كه همين «نورمن جويسن» در اثر موزيكال «ويلن زن روي بام» نمايش داد.
اين به هجو كشيدن اعتقادات و باورهاي ديني دردهههاي بعد، حتي در دهة 90 كه نوعي جنبش بازگشت به مباني اخلاقي و ديني در جامعه غرب پديدار شد و بعدي از سينماي آن نيز بالتبع به سمت و سوي آثار اخلاقي و ديني چرخش پيدا كرد، ادامه يافت. اين برخورد هجوگونه و استهزاء آميز به ویژه با عالم ارواح و فرشتگان، آخرت و جهان مردگان و از اين قبيل موضوعات در سينماي دهة 90 و نيمة اوّلين دهه قرن بيست ويكم به وفور ديده میشود. اگرچه فيلم «روح» جري زوكر، اثر غير قابل قبولي در زمينة مواجهه با دنياي ارواح و مسئله كيفر و پاداش اخروي نبود، ولي از آنجا كه در هاليوود، هر مضمون و سوژة جدي آنقدر دستمالي ميشود كه تا حدّ يك بازي صرف در فيلمها نزول پیدا كند، ادامه اين بازي با ارواح تا فانتزيهايي همچون «وحشتآفرينان» (پيتر جكسن) يا «كاسپر» (برداسيلبرلينگ) نيز ادامه یافت. از سویی ديگر، برخي از اين موضوعات ديني همچون حضور فرشتگان الهي روي زمين نيز در فيلمهايي مثل «مایکل» (نورا افرون) يا «شهر فرشتگان» (براد سيلبرلينگ) و يا «افتادن روي زمين» به هجو كشيده شد و وجهي طنزآميز يافت. شوخي با فروش روح آدمي به شيطان در «فريب خورده» با بازي براندان فريزر، نحوة حضور شيطان و اعوان و انصارش در روي زمين در «نيكي كوچولو» با بازي ادام سندلر و بالاخره طنز موهن «بروس قدرتمند» با بازي جيم كري (كه آشکارا به قدرت خداوند توهین میکرد و اکران آن حتي در برخي كشورهاي اسلامي نیز ممنوع گرديد) از جملة تداوم تلاشهاي ضدّ مذهبي در هاليوود دهههاي اخير است.
امّا خيزش نوين ديني در غرب اواخر دهة 90 و اوايل هزارة سوم ميلادي، سرعت افزونتري يافت. نهادهاي اجتماعي جامعه در حال اضمحلال غرب به اين نتيجه رسيده بودند براي جلوگيري از فروپاشي دروني اين جامعه، بايستي به مباني ديني و اخلاقي بازگشت كرد. گرايش شديد جوانان به مذهب در اين سالها نشان از جدي بودن اين بازگشت دارد كه حتي در بعضي آثار سينماي آمريكا هم هويداست.
امّا آنجا كه به هر حال، همواره هراس از اديان محكم الهي و مذاهب ريشهداري همچون اسلام و مسيحيت وجود داشته است، بخشي از سينماي هاليوود در اين دهة به سمت طرح مكاتب انحرافي رفت. در اواخر دهه 90 بود كه ناگهان گرايش به بوديسم ـ به ویژه در ميان طبقه روشنفكر ـ نضج گرفت و سينماي هاليوود نيز از این گرایش عقب نماند. به يكباره در يك فاصلة زماني كوتاه، سينماگران مختلف با مليّتهاي گوناگون به تصوير روايتهاي مختلف از بودا و لاماهاي طرفدارش پرداختند. از روايت كودكانه برناردو برتولوچي در «بوداي كوچك» كه تحولات سيذارتا را از تولد تا رياضت كشيدنها و رسيدن به مقام بودا در مقابل دوربيناش قرار داد تا حكايت ژان ژاگ انو از معلم «دالامايی لاما» با عنوان«هفت سال در تبت» و قصه مارتين اسكورسيزي در «كوندون» از زندگي دالامايی لاما از كودكي تا نوجواني و تبعديش.
بعد از خیزش موج بوديسم، كالتهاي به اصطلاح عرفاني رواج یافت كه با سوء استفاده از علاقة همزمان نسل جديد به معنويت و نوگرايي، مخاطبان را به طرف نوعي رياضتهاي بيپايه و بنياد جلب میکرد و با بهرهگيري از آيين هندو و امثال آن، سعي مینمود دكان جديدي براي انحراف نسل جوان از اديان الهي به طرف مكاتب من درآوردي به وجود آورد. طبق معمول سينما هم علمدار اين حركت جديد شد. از فيلم «دود مقدس» جين كمپيون تا فیلمی همچون «مظنون صفر» و تا نضج ناگهاني فيلمهاي به اصطلاح رزمي ـ عرفاني شرقي كه حضور پر سرو صدايش در سينماي غرب به هر حال شبهه برانگيز است. از فیلمهایی همچون «ببر خيزان و اژدهاي پنهان» انگ لي گرفته تا «قهرمان و خانه خنجرهاي پرنده» ژانگ ييمو و «يگانه» جيمز و ونگ و حتي آن عرفان شرقي فيلم ماتريكس كه قهرمانش به نوعي منجي آخرالزماني هم ميشود؛ با اين تعريف كه اين منجي از ميان خود اسيران شبكة ماتريكس، سر بر ميآورد. وقتي منجی به آن عرفان شرقي دستپخت اكل و آرشيتكت «ماتريكس» دست يابد، تازه متوجه ميشويم همين منجي هم ساختة دست آندو بوده است! و این يعني تزريق نااميدي و يأس از هر چه منجي و ناجي است و اينكه بالأخره همة سرنخها در دستان همان آرشيتكتهاي بشري است.
فيلمهاي ديگري هم به قدرت پايان ناپذير شيطان و ناتواني بشر از رهايي از آن اشاره دارند، مانند: «وكيل مدافع شيطان»، «روز ششم»، «پايان جهان»، «دروازة نهم» و... كه با بزرگ نمايي قدرت شيطان، انسانها را از هر چه گرايشهاي ديني است، ميترساند.
امّا در اين ميان ميتوان آثاري هم يافت كه به هر حال مخاطب را به تفكر ديني رهنمون ساخته و ذهنش را براي تعمق و تدبر آماده ميسازند. فيلمهايي مانند: «هفت» و «باشگاه مشتزني» (ديويد فينچر) يا «تماس» (رابرت زمه كيس) و يا «ماگنوليا» (پل تاماس اندرسن) كه اغلب به سرگشتگي انسان امروز و قرار گرفتن عذاب الهي بر سر اشاره دارد. يا فيلمي همچون«رؤياهايي كه ميآيند» ساخته وينسنت وارد، كارگردان استراليايي كه اساساً جهشي ساختاري در سينماي ديني محسوب میگردد. وينسنت وارد، با نمایش تصاويري خيرهكننده از عالم آخرت بر اساس آنچه كه در كتب مقدس ديني آمده است، علاوه بر ارائة نوعی نگرش مذهبي به پاداش و عذاب خداوندي، با استفاده از تكنولوژي پيشرفته، ساختار را در خدمت مضمون ديني فيلم قرار داد.
گرايش امروز جامعة غرب به سوي مضامين و باورهاي ديني انكارناپذير است. يك دليل اثبات اين مدعا، استقبالي است كه در سالهای گذشته از فيلم «مصائب مسيح» مل گيبسن به عمل آمد و آن را در ردة هشتم پرفروشترين فيلمهاي تاريخ سينما ـ حتي بالاتر از سري«اينديانا جونز» ـ قرار داد. اين در حالي بود كه پيش از این، فیلمهای بسیاری دربارة زندگي و به صليب كشیده شدن حضرت مسيح(ع) ساخته شده بود. شايد به همين دليل است كه هنوز هاليوود براي ساختن فيلمهاي ديني علاقه نشان ميدهد. امّا بيمناسبت نيست براي دريافت مقاصد تهيهكنندگان هاليوودي از ساخت چنين فيلمهايي و اهدافي كه از قِبَل آنها جست و جو ميكنند، نگاهي دوباره به فيلم«مصائب مسيح» مل گيبسن که به عنوان الگوي فيلمهاي ديني هاليوودي و اخيرترين اين دسته آثار محسوب ميشود، داشته باشيم.
مصائب مسیح
به نظر ميآيد روايت مل گيبسن از روند به صلیب کشیده شدن حضرت مسيح(ع) بيشتر تحت تأثير ساختار سينماي غلوآميز، پرسرو صدا و به اصطلاح آرتيستي و صرفاً تجاري امروز هاليوود ميباشد. همچنانكه روايت دهه نودي «رنج و شور» ژاندارك نيز در دوربين لوك بسون بيشتر به قصههاي شواليههاي افسانهاي شبيه است تا بازآفريني حماسه معنوي دختر چوپان جواني كه شجاعانه درمقابل انگيزاسيون كليساي قرون وسطي ايستاد.
سكانسهاي بسيار طولاني شلاق زدن عيسي مسيح(ع) به دست سربازان رومي كه بيشتر از آنكه تكان دهنده باشد، ـ به ویژه در اواسط فیلم ـ كسالتبار و خسته كننده و سوهان روح ميگردد و حتي قطعهاي سردستي و متناوب گيبسن به چهره شاهدان اين مراسم نيز از كسالت آن نميكاهد. همچنين است سكانس طولاني حمل صليب تا روي تپههاي «جلجتا» كه بارها و بارها، نقش زمين شدن بازيگر كاراكتر عيسي مسيح را شاهد هستيم تا آنجا كه از تكرار و يكنواختي صحنه كلافه ميشويم. به ویژه با آن سر وصداي متداوم مردم و نعرهها و عربدههاي سربازان رومی كه گاهي تماشاگر را نه از آنها كه از خود فيلم عصبي ميكند.
خشونت فيلم هم بيشتر آزاردهنده و مهوّع است و به ژانر استفاده شده در فيلمهاي صرفاً تجاري حادثهاي يا جنايي و يا ترسناك امروز كه خون و گوشتهاي قطعه قطعه شده از در و ديوارش ميريزد، همچون: «كشتار اره برقي تگزاس»، «پيچ عوضي»، «تب كلبه»، «اژدهاي سرخ» و ... شبیه است تا اينكه تأثيرگذار و تكاندهنده باشد.
زرق و برق ماهوارهها همچنانكه در MTV مل گيبسن و در واقع در سينماي امروز تحت تأثير كليپهاي پرداخت افسانهها و قصهها و قهرمان
جلوه دادن شخصيّتهاي داستاني موفق مينمايانند، در روايت روابط و قهرمانان واقعي الكن ميباشند؛ زیرا ميخواهند يا ناچارند همان ساختار معمول را به كار ببندند.
نكتة قابل توجه اينكه فيلم مصائب مسيح در اكران نخست، به دليل صحنههاي خشونتبار و آرتيستي خود مورد توجه مسيحيان متعصب قرار نگرفت و مل گيبسن ناچار شد با حذف برخي از صحنههاي ذكر شده، آن را دوباره به اكران در آورد و با تبليغات فراوان، اين بار، همة مسيحيان عالم را به ديدن فيلم دعوت نمايد.
فيلم «مصائب مسيح» به رغم همة پروپاگانداي سرسامآور رسانههاي غربي، فيلمي ضدّ يهود نیست و حتي در حدّ نسخههايي كه نيكلاس ري و فرانكو زفيره لي درباره زندگی حضرت مسيح(ع) ساختهاند، میباشد.
چنانچه از اين بابت، همان اپيزود فيلم «تعصب» گريفيث، ضدّ يهودتر مينماياند. در آن فيلم، واقعاً قرار بود تصاوير به صليب كشيدن حضرت مسيح(ع) از سوی يهوديان فيلمبرداري شود كه با اعتراض جماعت يهود، گريفيث به جاي يهوديان، سربازان رومي را جايگزين كرد. امّا گریفیث همچنان تأثير احبار و راهبان يهود را در صدور حكم تصليب حضرت مسيح(ع) باقی گذارد، به طوري كه در فيلم مذكور، آنها به طور مستقيم اين حكم را جاري مينمايند؛ درست برخلاف آنچه در فيلم مل گيبسن تبليغ گرديد كه يهوديان را تنها در حكم سنگسار مُحِقّ ميدانست و صدور محكوميت تصليب را بر عهدة كنسول روم در يهوديه گذاشت.
در «مصائب مسيح» مل گيبسن، در واقع عامل و طالب اصلي به صليب كشيدن مسيح، مردم هستند و آنها هستند كه فرياد ميكشند و خواستار مجازات او ميشوند و حتي بچههايشان، وحشي و خشن تصوير ميشوند (نگاه كنيد به بچههايي كه به آزار واذيت يهودا پس از استرداد انعام راهب بزرگ اقدام ميورزند) درحالي كه واكنش و تكفير راهب بزرگ يهوديان و برخي دستيارانش در مقابل فردي كه ادعاي آوردن مذهبي جديد و نو دارد، بسيار طبيعي و آرام نشان داده ميشود. حتي اين افراد شدت شكنجة حضرت عيسي(ع) را از سوي سربازان رومي نميتوانند ببینند و ميدان تنبيه را ترك ميكنند و بارها دوربين گيبسن روي چهرة متأثر آنها از ضرب و جرح مسيح(ع) تأكيد ميكند. اين روميان هستند كه وحشيانه در طول فيلم حضرت مسيح(ع) را به شیوههای مختلف و با انواع و اقسام ابزار و وسايل شكنجه ميزنند و به خاك و خون ميكشند و آنها هستند كه در مقابل دوربين، ددمنش و خونخوار جلوه مينمايند و شوراي يهوديت به نوعی هیچ تقصیری در این ماجرا ندارد.
گيبسن در «مصائب مسيح» حتي از نشان دادن مستقيم صحنة سنگسار مريم مجدليه كه در ديگر فيلمهاي ذكر شده در اين باب، از تصاویر و صحنههای ضدّ يهودي محسوب ميگرديد، خودداري نموده، تنها در يك تراولينگ گذرا به آن ميپردازد كه فقط براي تماشاگر آشنا به اين ماجرا قابل درك و فهم ميباشد.
به نظر ميرسد تمركز تبليغات توزيع كنندگان فيلم روي وجه ضدّيهودي فيلم همان ترفند هميشگي هاليوود براي تأثير روي مخاطبان است. براي اثبات كارگر افتادن اين ترفند همين بس كه فروش فيلمي با هزينه فقط 25 ميليون دلار و پيشبيني نهايتاً 50 ميليون دلار استقبال گيشهاي، در همان اوّلين هفتههاي اكران به 500 ميليون دلار رسيده است.
اين قضاوت را با توهم «تئوري توطئه» اشتباه نگيريد. اين ويژگي سيستم امروز رسانهاي است كه در خدمت منافع كمپانيهاي بزرگ سيستم غالب هاليوود فعالیت نمايد. همان سيستمي كه فيلمهايي چون «دنياي آب» را پيش از پايان توليد، زمين ميزنند و درمقابل، آدمهاي مهجوري چون «واديم پرلمن» را به دليل نزديكي به اين سيستم، به رغم فيلم آماتوري و ضعيفاش(خانهاي از شن و مه) به عرش ميرسانند و حالا هم فيلمي را كه در همين سيستم، خيلي معمولي ساخته شده و البته مانند ديگر فيلمهاي معمولي سينماي امروز آمريكا، به وسيله تكنولوژي پيشرفته و متخصصاني كه كار خود را خوب بلدند، اثر نسبتاً خوش ساختي از كار در آمده، به عنوان اثري آرمانگرا و ضدّيهود و ضدّسيستم معرفی میکنند و آن را نه تنها در بيش از 3000 سينماي آمريكا (كه عمدتاً در اختيار يهوديان قرار دارد) بلكه در تمامي اقمار رسانهاي خود از جمله سينماهاي فلسطين اشغالي به نمايش در میآوردند.
سعيد مستغاثي
ماهنامه موعود شماره 96