شيطان در تمام داستانهاي كهن و در تمامي اديان وجود دارد، شيطان آمده است تا انسان خليفةالله نباشد. شيطان بسان تاريكي مطلق در مقابل روشنايي و نور رحمت الهي است. هر چند در ابتدا بشر سعي داشت تا از شيطان دوري كند و از شر او در امان باشد اما بشر امروزي در پي فنا شدن در نيروي شيطان است. اهميت شناخت شيطان و نحوه مواجهه با او از موضوعات مهم قرآني است. حجةالاسلام و المسلمين حميد رضا مظاهري سيف، رئيس مركز مطالعات و پژوهشهاي اسلامي دانشگاه صنعتي شريف و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي دفتر تبليغات حوزة علمية قم و نويسنده هفت كتاب و هفتاد و سه مقاله در نشريات علمي است، آخرين اثر وي با نام "جريانشناسي انتقادي عرفانهاي نوظهور" بوده كه از سوي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي منتشر شده است. مظاهري سيف در اين گفتوگو به بررسي علل گرايش جوانان به شيطان پرستي پرداخته است و از نقش صهيونيسم جهاني در گسترش و ترويج شيطان پرستي سخن به ميان ميآورد، وي معتقد است: امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت ميگيرد. شخصيتهاي مشهوري نظير مادونا كاباليست ميشوند و آموزههاي كابالا در رمانهاي كوئيليو نقش پررنگي پيدا ميكند، در رمانهاي كوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي كيمياگر به روشني تعاليم كابالا ديده ميشود. مشروح اين گفتوگو را با هم ميخوانيم:
* با توجه به شرايط فعلي، علل گرايش جوانان ايراني به برخي اديان نوپديد از جمله شيطان پرستي چيست؟
بسم الله الرحمن الرحيم، در مصاحبههاي قبلي با برخي از خبرگزاريها و نشريات درباره علل و زمينههاي پيدايش و گسترش اديان و معنويتهاي نوظهور سخن گفتهام. تمام آنها در مورد گرايشهاي شيطان پرستي نيز معني دار و صادق اند. اما در خصوص گرايشهاي شيطاني عوامل ديگري هم وجود دارد كه اگر اجازه بدهيد به آنها بپردازيم.
اولين و مهمترين عامل اين است كه شيطانگرايي در وجود تمام انسانها ريشهدارد. در روايتي از امام صادق عليه السلام ميخوانيم كه قلب هر انسان دو گوش دارد در يكي شيطاني نشسته و همواره به سوي شر و پليدي دعوت ميكند و در گوش ديگر فرشتهاي است كه به خير و نيكي ميخواند. درون انسان عرصة جنگ ميان شيطان و فرشته درون است. اگر شخص ارادة خود را به سوي فرشته معطوف كند، شيطان را شكست داده و تسليم خواهد كرد، اما در صورتي انسان به پيروي از شيطان درون روي آورد، فرشتة دروني را تضعيف خواهد كرد و صد البته كه فرشتة درون هيچگاه شكست نميخورد، انسان تنها ميتواند صداي او را نشنيده بگيرد ولي امكان از بين بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشتة دروني همان نداي فطرت است كه تغيير و تبدّلي پيدا نميكند.(روم/30) به همين علت دنبال كردن نداي شيطان جنگ دروني را پايدار ميكند و چنين كسي هيچ گاه به آرامش نخواهد رسيد، و همواره با تضاد و تعارض دروني و احساس ناكامي زندگي خواهد كرد.
ممكن است ما از شنيدن انجام يك گناه احساس نفرت كنيم، اما گاهي نيز رغبتي در قلبمان ايجاد ميشود، ما انسانها گاهي از گناه و خطا و ضايع كردن حق ديگران براي منافع خود خوشمان ميآيد و به آن ميل پيدا ميكنيم، اينها نشانة فعاليت شيطان دروني است. جنبش شيطانگرايي و شيطان پرستي بر همين خصلت آدمي تكيه ميكند و سستي اراده و بيتوجهي به رسول باطني يا تمايلات متعالي فطرت سبب اقبال به دعوت شيطان از لحاظ روانشناختي و استقبال از جنبشهاي شيطانگرا به لحاظ جامعهشناختي ميشود.
جنبش شيطانگرايي ميخواهد با تقديس و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بكاهد و حتي وعدة از بين بردن آن را ميدهد، اما اين وعدة دروغي است كه هيچگاه محقق نخواهد شد. انسان هرچه قدر هم خطا كند و با فطرت و خرد و فرشتة درون خود مبارزه كند، نميتواند وجود خود را از حضور آنها تهي سازد، زيرا فطرت در حقيقت نداي خالق و هستي بخش ماست كه درون ما حضور دارد و تا هستيم او با ماست.
به همين منظور شيطانگرايان از مرگ خدا سخن ميگويند تا بتوانند فرشتة درون را نابود كنند و البته اين توهمي بيش نيست. در اين مرحله كه به نتيجه نرسند ممكن است پايان دادن به هستي را پيش نهاد كنند و فكر كنند با خودكشي ميتوان از هستي و هستي بخش رو گرداند. ولي با مرگ به او نزديكتر ميشوند، در حاليكه قادر متعالي را از خود ناخشنود كرده و براي دريافت عشق بيكران او آماده نشدهاند. از اين رو با قهر و غضب مواجه خواهند شد.
بنابراين يكي از علل گرايش به شيطان پرستي پيروي از شيطان درون است كه عاقبت آن به جاهاي بسيار ناخوشايندي ميرسد.
* هدف از وجود، شيطان چيست؟
خداوند مهربان اين شيطان دروني را قرار داد تا در مصاف با او نيروهاي عظيم خرد و اراده در انسان شكوفا شود و به مراتب برتر از فرشتگان راه يابد. و با حسن اختيار، صلاحيت جانشيني خداوند و فرمانفرمايي بر تمام عالم را پيدا كند.
* چه عوامل ديگري در گرايش به شيطان پرستي موثر است؟
يكي ديگر از علل گرايش به جنبشهاي شيطاني استفادة وسيع آنها از نمادهاست. انتقال و نشر انديشهها از طريق گفتن يا نوشتن دشوار است و تعداد محدودي از مردم با آن ارتباط برقرار ميكنند. اما نمادها به راحتي جايگاه خود را در فرهنگ عمومي پيدا ميكنند و به خاطر اينكه ظرفيت كار هنري دارند، به صورت جذابي در جامعه، به خصوص بين جوانان و زنان گسترش مييابند.
نمادها همواره حامل معنا و پيام هستند و نوعي نگرش يا فكر را تداعي ميكنند و رفتار خاصي را يادآور ميشوند. مثلاً مردم با ديدن گلدسته ياد مسجد و نماز ميافتند. با ديدن چراغ قرمز احساس خطر ميكنند و ميايستند. جنبش شيطانگرايي با استفاده وسيع از نمادها و به كارگيري ظرفيتهاي هنري نظير گرافيك، سينما و از همه بيشتر موسيقي به عرصه آمده است.
نمادها و سمبولهاي شيطاني روي لباسها، گردنبندها و دستبندها، انگشترها و ساعتها، از كفش تا كلاه همه جا ديده ميشود. اين نمادها با طراحيهاي متنوع و زيبا افراد را جذب ميكنند، پس از اينكه استفاده از آنها تكرار شد و به عنوان بخشي از رفتار و سليقة شخص در آمده و به نوعي هويت و خودپندارة فرد را تشكيل ميدهد، در اين شرايط با افراد ديگري كه نمودهاي رفتاري و ذوقي همانندي را دارند، احساس همزاد پنداري كرده و خود را از آنها و آنها را از خود ميپندارد و در رفتار و گفتار و افكار به طور ناخودآگاه شبيه به آنها ميشود. به قول ارنست كاسيرر انسان حيوان نمادساز است و به خاطر قدرت تفكر و معناجويي يا معنا بخشي، كنشهاي متقابل انسانها به صورت نمادين شكل ميگيرد. و از اين راه معاني را به هم منتقل ميكنند. مثلاً دو نفر كه به هم ميرسند براي هم دست تكان ميدهند و اين حركت نماد توجه، محبت و احترام است.
معاني كه به صورت نمادين در روابط انساني جريان پيدا ميكند، به واسطة هنر بسيار مؤثرتر ميشود و سينما يكي از تأثير گذارترين هنرهاست. هنگامي كه فيلم شيطان در تاريخ 6/6/1976 پخش شد كسي فكر نميكرد كه چقدر مؤثر واقع شود به طوري كه هنگام پخش نسخة دوم اين فيلم در تاريخ 6/6/2006 بسياري از مردم از خانه بيرون نيامدند تا پر شيطان به آنها نگيرد و عدهاي هم كارهاي مهم خود را نظير عروسي و غيره به اين روز انداخته بودند تا از نيروي شيطان بهرهمند شوند!
* گويا اعتقاد به نيروي شيطان نيز در اين بين نقش مهمي دارد؟
يكي ديگر از عوامل گسترش شيطانگرايي و شيطانپرستي اين است كه شيطان را منشأ قدرت معرفي ميكنند و كاميابي و موفقيت در زندگي را در روزگار غلبة شيطان در گرو دست دادن با او و سپردن روح خود به شيطان اعلام ميكنند. شيطانگرايان ميگويند ما در دوران غلبة شر بر خير زندگي ميكنيم و اين نشانة غلبة شيطان بر خداست، پس نيروي غالب نيروي شيطان است و در صورت همراهي با او ميتوان به نيروي لازم براي رسيدن به اهداف و آرزوها دست يافت.
در حاليكه واقعيت چيز ديگري است. ما در دورة مهلت يافتن شيطان و متأسفانه سستي انسان به سر ميبريم. شيطان نه تنها رقيب خداوند نيست، بلكه رقيب انسان هم نيست و اگر انسان به خود بيايد و به خدا پناه ببرد شيطان در برابر او عاجز و ذليل خواهد شد. قرآن كريم ميفرمايد: نيرنگ شيطان ضعيف است.(نساء/76) و سلطهاي بر اهل ايمان و توكل كنندگان ندارد،(نحل/99) سلطة او فقط بر كساني است كه به او دل سپرده و فرمانش را ميپذيرند و او را شريك پروردگارشان ميپندارند. (نحل/100)
جنبش شيطانگرايي در راستاي جا انداختن اين دروغ بزرگ كه در دوران غلبة نيروي شيطان به سر ميبريم، دست به فعاليتهاي تبليغي گستردهاي زده است. از جمله توليد فيلمهايي نظير كودك رزماري، دروازه نهم و گابريل. رومن پولانسكي در فيلم كودك رزماري (1968) تولد شيطان را اعلام كرد، تولدي كه همه از آن خوشحال اند و او را فرزند قدرتمندترين قدرتمندان ميدانند. سپس در فيلم دروازه نهم (1999) شيطان را به صورت نيرويي كه غلبه يافته معرفي ميكند. نيرويي كه خيلي از مردم و حتي افراد شاخص نظير اساتيد دانشگاه و ثروتمندان در جستجوي راهي براي سپردن روح و جسم خود به او و متقابلاً برخورداري از قدرت او هستند.
سرانجام در فيلم گابريل توليد سال 2008، ميبينيم كه زمين را ظلمت و پليدي فرا گرفته و خداوند فرشتگان را براي نجات زمين ميفرستد؛ اما آنها نيز آلوده ميشوند و در پايان گابريل كه همان جبرئيل است با دلخوري از خداوند، دست از زمين ميكشد و به آسمان صعود ميكند، تا نگذارد كه خدا فرشتگان ديگر را به زمين بفرستد. اين فيلمها كه با تكنيكهاي بالا و جذابيتهاي زياد داستاني توليد ميشود، در نهايت باور يا دست كم اين احتمال را تقويت ميكند كه نيرويي به نام نيروي شيطان وجود دارد و پيوستن به او بسيار مفيد و مؤثر است.
يكي ديگر از عوامل جذابيت و رويآوري به جنبش شيطاني كه بسيار شيطنت آميز به كار گرفته شده، ميل به انتقاد و اعتراض در جوانان است. بدون شك مدل زندگي ما كه بر اساس اهداف و برنامههاي تمدن غرب شكل گرفته با فطرت و طبيعت انسان ناسازگار و خيلي آزار دهنده است. نظام اقتصادي، سياسي، آموزشي، فرهنگي و اجتماعي ما - منظورم از ما تمام مردم دنياست - ظالمانه و سرشار از تباهي است. در اينجا نميخواهم به اين موضوع بپردازم و در جاهاي ديگر توضيح دادهام. اما نشانههاي اين تباهي كه در تار و پود تمدن معاصر و زندگي ما پيچيده، افسردگيها، اضطرابها، رنجهاي بيهوده، ارزشهاي پوچ نظير پول، مدرك، مدالها و جوايز مسخرة بين اللمللي و هزاران پديدة موهوم و بيمعناي ديگر است.
نوجوان و جواني كه تازه با اين عرصه آشنا ميشود و هنوز اين هنجارهاي بيمعنا را دروني نكرده ستم و تجاوز به حريم خود را كاملاً احساس ميكند و به سركشي رو ميآورد. دقيقاً به همين علت در دهة 1960شاهد جنبشهاي دانشجويي وسيع در آمريكا و اروپا بوديم. دقيقاً در اوج اين جنبشها بود كه پديدهاي به نام موسيقي متال به عنوان موسيقي اعتراض به وجود آمد. آن جنبشها و اين سبك موسيقي در ابتدا اهداف بسيار درستي داشت. اهدافي نظير مخالفت با مصرفگرايي، فاصلة فقير و غني، سرمايهداري، جنگ، فرسايش روابط انساني و... مثلا ً جوانان ميرفتند و از زبالهها لباسهاي پاره پيدا ميكردند و ميپوشيدند تا به اختلاف طبقاتي و بيعدالتي اعتراض كنند، داد و فرياد راه ميانداختند، ويژگي موسيقي متال فرياد، حرفهاي اهانت آميز و سروصداي بلند است. البته روشهايي كه از سوي اين جوانان به كار برده ميشد هميشه درست نبود اما اهداف خوبي در كار بود.
ديري نگذشت كه اين جنبش به جهات انحرافي سوق پيدا كرد. در بين شعارهايي نظير عشق به مردم و عدالت، دعوت به استفاده از ماريجوانا و ساير مواد مخدر پيدا شد، گروهايي موسيقي خود جوش مورد حمايت شركتهاي سرمايهداري قرار گرفتند و گروههايي نظير هندريكس و گروه كِريم موسيقي متال را به سوي تجاري شدن سوق دادند، تاجايي كه امروزه خوانندگان معروف مثل مرلين منسون و گروههاي مطرح متال كاملاً در خدمت نظام سرمايه داري قرار گرفتهاند و لباسهاي پاره با قيمت گزاف در بوتيكهاي شيك به فروش ميرسد.
اين گروهها از آنجا كه خلاف ارزشهاي اجتماعي حركت ميكردند و تندي و اهانت ورد زبانشان بود و نهادهاي اجتماعي نظير اقتصاد، حكومت، آموزش، خانواده و دين را مورد حمله قرار ميدادند، ظرفيت خوبي براي گرايشهاي شيطاني داشتند و از سوي دستهاي پنهان سرمايهداري به همين سمت منحرف شدند، "ازي آزبورن" خوانندة گروه "بلك سبث" كه شايد بتوان آن را پايه گذار سبك متال معرفي كرد، در مصاحبهاي در سال 1976 اعلام كرد كه ما يك گروه موسيقي هويمتال هستيم و هرگز به دنبال تفكرات شيطاني نرفتهايم. اين موضع گيري براي آن بود كه نشريات زيادي آنها را به عنوان گروه شيطاني معرفي ميكردند و عدهاي با حالات، آداب و لباسهاي شيطانگرايي در كنسرتهاي آنها حاضر ميشدند.
به تدريج گروههايي كه ديدند حال و هواي شيطاني مورد استقبال و تبليغات خوبي قرار ميگيرد و مي تواند ثروت و شهرت خوبي براي آنها به ارمغان بياورد، دست به كارهاي شيطاني زدند، از اينجا بود كه بلك متال يا متال جادويي و ساير شاخههاي موسيقي هوي متال شكل گرفت. مثلاً گروهي مثل "نيروانا" كه نام خود را از بوديسم برگرفته و به طور نااميدانهاي از رنج و پليدي سخن ميگويد، با پشتيباني شبكه "ام.تي.وي" سبك متال آلترناتيو را مطرح كرد و به شهرت و ثروت فراواني رسيد. و تا زمان خودكشي "كرت كوبين" (خوانندة اين گروه) پول هنگفتي را به جيب تهيه كنندگان تلوزيوني خود سرازير كرد.
* اين سودهاي سرشار، در ديگر كشورها نيز با استقبال مواجه شد؟
هدفي كه شركتهاي بزرگ در چند سال اخير دنبال كردهاند اين است كه مدل بومي اين گروهها را در هر كشوري ايجاد كنند. گروههايي مثل "هدهانتز" در آلمان و گروههاي "آنگرا" و "راپسودي" در آسياي جنوب شرقي و نسخههايي از گروه "ديسايد" در ايران، نمونههاي قابل توجهي هستند.همانطور كه ميبينيد، كارتلهاي سرمايهداري و سياسي با برنامه ريزي حساب شده و سوء استفاده از بيتوجهي مردم توانستند يك تهديد جدي عليه خود را به فرصت تبديل كنند. و جواناني را كه ممكن بود نظام سلطه را در هم بريزند و مدل ديگري براي زندگي بيابند، به سمت داد و فريادهاي بيهوده و اعتراض بدون فكر و برنامه جهت دادند و همتشان اين شد كه چگونه پابهپاي گيتار الكتريك فرياد بكشند و به زمين و زمان فحش بدهند. در واقع با استعداد و پول همين جوانان، نيروي تحول و اعتراض فعال را از آنها گرفتند!. در راستاي كشف و حمايت و البته بهرهبرداري از استعدادهاي درخشان در اين زمينه از سال 2000 جشنواره گروههاي زير زميني برگزار شد. و همانطور كه ميبينيم حركت اعتراضي و تحولخواهانة جوانان با فريادهاي مأيوسانه، و سرگرميهاي نيرو زدا و فكر سوز، و تلاش براي به دست آوردن جوايز جشنوارهها به ارزش موهوم ديگري تبديل شده كه خاصيتي جز تداوم، ظلم و بيعدالتي و بيرحمي در دنيا ندارد. بنابراين يكي ديگر از علل جذابيت شيطانگرايي مخالفت و اعتراض به نظم موجود و ارزشهاي رايج اجتماعي است، كه براي جوانان هيجانزا و جالب است.
* شيطان پرستي و گرايش به آن علل مختلفي دارد، نقش فطرت انسان را در اين زمينه چگونه ارزيابي ميكنيد؟
عامل ديگر گرايش به شيطانگرايي ريشة عميق فطري دارد. روح ما انسانها پيش از پيوستن به تن مادي و حضور دراين دنيا، در عالم ملكوت و در محضر خداوند بوده و پروردگار خود را با تمام جلوهها مشاهده كرده و با تمام صفات عالي ميشناخته است. روح ما از آن جهت كه خداوند را با صفات جمال و لطف و رحمت ديده و شناخته به او عشق ميورزد و از جهتي كه او را با صفات جلال و جبروت و عظمت و قهاريت ديده، خشيت و هيبت را تجربه كرده است.
در اين دنيا كه ازآن تجربة والا و ملكوتي دور شدهايم هم در جستجوي زيبايي و عشق هستيم و هم فطرتاً مايل به خوف و هيبت و خشيت. همانطور كه اگر زيبايي حقيقي را نبينيم و عشق حقيقي را نيابيم، زيباييهاي موهوم و عشقهاي پوچ قلبمان را فراميگيرد، اگر عظمت و شكوه بيكران الاهي را نشناسيم، با خوف و عظمت موهوم دل خود را به تپش وا ميداريم. جنبش شيطاني با خشم و خشونت و ايجاد ترس براي لحظاتي قلب انسان را ميلرزاند و به اين نياز عميق فطري پاسخي موهوم و منحرف ميدهد. در موسيقيهاي شيطان پرستي، گريمهاي وحشتناك خواننده، اشعار تند و پرنفرت، صداي بلند و حجم بالاي صدا، سرعت ريفها و ملودي، استفاده از تكنيكهاي پالم ميوت، افكتهاي ديستروشن و صحنه پردازي هول انگيز و نعرههاي دلخراش، هر بيننده و شنوندهاي را تحت تأثير قرار ميدهد و قلب او را ميلرزاند. اين هيجان براي عدهاي از جوانان دلپذير است. به ويژه اگر تصور كنيم كه جوان امروز سالهاي پرشور زندگي خود را بدون توجه به نيازهاي طبيعي در مدلي تحميلي و تكراري و ميگذراند، جواني كه ناگزير است تا اواسط دهة سوم زندگي درسهاي بيارزشي را بخواند كه در آينده به هيچ دردي نخواهد خورد و در اوج استعداد و غرور و توانايي به عنوان يك شهروند كامل شناخته نميشود، نه شغل، نه ازدواج و نه هيچ يك از خواستههاي او به موقع تعريف نشده است. در اين شرايط اگر به معنويت ناب و معرفت خداوند هم دستي نداشته باشد، فضاي موسيقي شيطانگرا و هراس و هيجان آن تنوع جالبي به زندگي او ميدهد. و پاسخي موقت و دروغي خوشايند خواهد بود.
* از ويژگي هاي بارز شيطان پرستي در ايران و تفاوت شيطان پرستان در ايران با ساير كشورها بگوييد؟
شيطانپرستي يا شيطانگرايي در كشور ما هنوز در دورة نمادين به سرميبرد و به ايدئولوژي تبديل نشده است. اما در كشورهاي غربي با توجه به شبكه فراماسونري و نيز مباني عرفان يهودي (قبالا يا كابالا) به يك ايدئولوژي سياسي و مذهبي تبديل شده و كاملاً با آرمانهاي صهيونيسم هماهنگي دارد. ولي بايد توجه داشت كه با كاركردي كه نمادها دارند، بعد از مرحلة ترويج نمادها، نوبت به انتقال ايدئولوژي خواهد رسيد.
خيلي روشن عرض كنم وقتي سلام و عليك جوانان ما اشاره به نماد سرشيطان شد و آنگاه ديدند كه فلان هنرپيشة صهيونيست، فلان ورزشكار كاباليست و رئيس جمهور آمريكا نيز دستش را آنطور بالا ميبرد، به طور ناخودآگاه با آنها احساس همانندي كرده و ارزشها و انديشههاي آنها را از آن خود ميداند.
حالت سرشيطان نمادي از بافومت است كه به صورت يك بز روي كره زمين نشسته و به معناي تحقق حكومت شيطان در زمين است.
متأسفانه مسئولين به اين ابعاد موضوع توجه ندارند و جنبش شيطاني را فقط از منظر انحرافات اجتماعي ميبينند و از لايههاي عميقتر تغافل ميكنند. با در نظر گرفتن لايههاي عميق اين بحث مواجهه با آن تنها كار نيروي انتظامي نيست، بلكه سازمانهاي فرهنگي و سياسي كشور بايد براي آن فكر كنند و برنامه داشته باشند.
موضوع ديگر در مورد شيطانگرايي در ايران و بلكه دنياي اسلام اين است كه در فرهنگ يهودي - مسيحي ايمان در برابر عقل و دانش قرار دارد و شيطان نماد عقلگرايي است. البته در آنجا عقل محدود به عقل منفعتجو و دنياگراست. اما به هر حال شيطان نماد عقل و دانش قلمداد ميشود كه با دعوت آدم و حوا به خوردن از ميوة درخت دانش با انسان از بهشت رانده شد. و اين موضوع زمينة جذب خيلي از افراد به شيطان بودهاست. اما در دنياي اسلام اين حنا رنگ ندارد و شيطان نماد جهل و وهم است و ايمان بر شالودة خرد و معرفت استوار ميشود. از اين جهت جنبش شيطانگرايي اگر بخواهد توفيقاتي را كه در ساير كشورها داشته، در ايران و جهان اسلام تجربه كند، ناگزير است كه به تحريف در دين اسلام دست بزند. و البته اقداماتي را در اين راستا آغاز كرده و برخي از آموزههاي عرفاني را كه با سوء تفسير به عقلستيزي تبديل ميشود، برجسته ميكنند. به خصوص با حمايت از برخي فرقههاي منحرف صوفيه، عرفان ناب اسلامي را در چهرهاي مسخ شده مينمايند.
* دربارة ريشههاي شيطانگرايي در عرفان يهود توضيح دهيد.
به اعتقاد يهوديان، بنياسرائيل قوم برتر هستند و هيچ غير يهودي، در جامعه يهوديان پذيرفته نميشود، بنابراين يهوديان نميتوانند مثل پيروان ساير اديان ديگران را به دين خود دعوت كنند، آنها اين خلاء را با عرفان يهودي پر كردهاند. يعني اگرچه شما به عنوان يك مسلمان يا مسيحي نميتوانيد يهودي شويد ولي ميتوانيد به عرفان يهود بپيونديد. امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت ميگيرد. شخصيتهاي مشهوري نظير مادونا كاباليست ميشوند و آموزههاي كابالا در رمانهاي كوئيليو نقش پررنگي پيدا ميكند، در رمانهاي كوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي كيمياگر به روشني تعاليم كابالا ديده ميشود.
البته عرفان يهود سر سفرة تعاليم انبياي بزرگ الاهي نشسته است و مطالب صحيح آن زياد است و در همين مطالب صحيح با عرفان اسلامي همانندي پيدا ميكند. اما تحريفات وحشتناكي هم در آن صورت گرفته كه مشكل از همين تحريفات آغاز ميشود.
يكي از تحريفات عرفان يهود اين است كه آنها خدا را داراي تجليات يا سفيراهاي خير و شر ميدانند و در واقع جلوههاي جلال و قهر و سخط الاهي را جلوههاي شر كه منشأ پيدايش شر در عالم است، معرفي ميكنند. رهبري نيروهاي شر به دست فرشتهاي به نام "سَمائيل" سپرده شده و در فيلم "گابريل" وقتي "جبرئيل" به زمين ميآيد، ميبيند كه سمائيل يعني يكي از فرشتگاني كه در بهشت باهم بودند، بر زمين حكومت ميكند. جهان شر الاهي "سيترا احرا" نام دارد.
بر همين خشت كج، آموزة ديگري را مينهند و آن آموزة "شميطاها" يا ادوار تاريخ است. براساس قبالا جلوههاي خداوند در ادوار مختلف تغيير ميكند، گاهي در دوران تجلي لطف و رحمت و به سر ميبريم و گاهي در عصر قهر و غضب و جلال و جبروت الاهي، چنانكه در تورات ميبينيم قوم بنياسرائيل گاهي مشمول رحمت خداوند بودهاند و گاهي گرفتار قهر و غضب او. دوران قهر و غضب كه حتي دامن پيامبران را ميگيرد، دورهاي است كه ميل انسان به گناه زياد ميشود و انسان سر به عصيان ميگذارد.
دوران تجلي قهر و جبروت عصر غلبة شيطان است و با نگاه توحيديتر در واقع شيطان دست چپ خداست. در مكتب كابالا ظهور مسيح سرآغاز تجليات رحمت و لطف الاهي است و تا پيش از آن يا به عبارتي در آخرالزمان دورة غلبة ضد مسيح يا همان شيطان است كه آن را عصر آكواريوس مينامند. "آكواريوس" انعكاس "سيترا احرا" در زمين است و ما امروز در عصر آكواريوس به سر ميبريم. بنابراين اگر ميخواهيد، به قدرت و نيروي زندگي و كاميابي برسيد بايد با شيطان همراه شويد، حتي اگر ميخواهيد در عصر شيطان با تجلي خدا هماهنگ باشيد، بايد شيطاني شويد.
* در حاليكه نگرش اسلامي در اين زمينه متفاوت است؟
در نگرش اسلامي تمام صفات خداوند عين ذات او و خير مطلق است.(خطبة اول نهج البلاغه را ببينيد.) نبايد صفات الاهي را تكهتكه كرد. صفات و اسماء الاهي كمالات ذات او هستند كه ما در تحليل عقلي براي شناخت خود آنها را متعدد ميكنيم، اما تمام آن صفات پاك يك حقيقت دارد و آن ذات اقدس احدي است. انسان به عنوان خليفة خدا و آيينة تمام نماي او بايد تمام صفات خدا را با هم در قلب خويش متجلي سازد و ميان لطف و قهر و جمال و جلال جمع كند؛ در اين حال به نوعي عشق سرشار از هيبت و خوف همراه با رجاء و بندگي و خدمت عاشقانه به پروردگار خويش ميرسد.
در كابالا بر اثر تمايز ميان نامهاي و صفات خداوند به نوعي شرك پنهان معتقد شدهاند و به جاي ذات كامل صفات را ميپرستند. و اين كاري بود كه قوم عاد كردند و حضرت هود به آنها فرمود: "أَ تُجادِلُونَني في أَسْماءٍ سَمَّيتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنّي مَعَكمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ" آيا در نامهايي كه شما و پدرانتان ناميدهايد با من جدال ميكنيد در حاليكه خداوند هيچ برهاني را بر آن فرو نفرستاده است. پس منتظر باشيد، من هم با شما منتظر هستم."اعراف/71 "
قوم عاد از نظر علمي بسيار پيش رفته بودند و قرآن ميفرمايد به آنها قدرت و تمكني داديم كه به شما نداديم. (انعام/6) به همين جهت خداوند معجزة خاصي به حضرت هود نداد و ميخواست تا آنها با انديشه و خرد خود و نگريستن به آن همه نعمتي كه خداوند به آنها داده است حق را بفهمند. ولي آنها خدا را در نامها و صفاتش تجزيه كرده بودند و به جاي خداوند يكتا، نامهاي او را ميپرستيدند. و اين دقيقاً راهي است كه در قبالا پيموده ميشود و عاقبت آن هم روشن است.
* با اين تفاسير، دقيقاً كدام نهادها و سازمانها ( اعم از رسمي يا غير رسمي) مسئول و نقش بازدارنده را در گرايش به اين امر دارند؟
بدون شك در مرحلة اول يك نقش ستادي بايد تعريف شود تا برنامههاي هماهنگي را براي تمام سازمانهايي كه ظرفيت حركت در اين جهت را دارند، طراحي و ارائه نمايد. اين نقش قانوناً به عهده سازمان ملي جوانان يا شوراي فرهنگ عمومي وزارت ارشاد است.
سپس رسانهها به ويژه رسانه ملي بايد با كارهاي كارشناسي اساسي وارد صحنه شوند و اقدام كنند. دوست دارم در اينجا درد دلي را مطرح كنم. سال گذشته دربارة معنويتهاي نوظهور طرحي نوشتيم، كه يكي از شبكهها اين طرح را پذيرفت و در حد خوبي تصويب كرد. بعد خودشان گفتند كه اين برنامه يك بخش پژوهشي ميخواهد، وقتي طرح پژوهشي ارائه شد و آنها مجوز پژوهش را پيش از مجوز توليد صادر كردند، به تهيه كننده گفتند كه بودجه پژوهش را از سازمانهاي ديگر جذب كنيد تا بعد از انجام و تأييد پژوهش، مجوز توليد را صادر كنيم و اين پروژه عملاً متوقف شد.در اين موارد بايد در يك طرح كلان تقسيم وظايف روشن باشد، اگر قرار است كه صدا و سيما بودجههاي پژوهشي نداشته باشد، با يك معرفي نامه به طور مشخص و با روند تعريف شده، تهيه كننده را به سازمان مربوطه مثلاً معاونت پژوهشي سازمان تبليغات معرفي كند كه تكليف روشن باشد و آنها هم وظيفة خود بدانند كه به اين معرفي نامه و در خواست آن ترتيب اثر بدهند. اگر هم هماهنگي بين سازمانها كار محالي است، خود سازمان صدا و سيما هماهنگي دروني برقرار كنند و اين موارد را در يك گردش كار روشن و سريع به مركز پژوهشهاي سازمان ارجاع دهد. تا اين مسائل روي زمين نماند.
مسألة ديگر اين است كه برخي سازمانها، كارشناسان منفصل از خودشان را در جريان اطلاعات لازم قرار دهند. ما بايد دعوا كنيم تا اجازه دهند كه به بخشي از مطالب، حتي مطالبي كه خودمان دنبال كرديم دسترسي داشته باشيم. اين شكاف بين كارشناسان و سازمانهاي دولتي باعث ميشود كه هم كارشناسان دست از مطالعه دراين زمينهها بردارند، و حرفي براي گفتن نداشته باشند و هم سازمانهاي مربوطه كارهاي غير كارشناسي انجام دهند، كه بعضاً مخل امنيت ملي است و خودشان فكر ميكنند كه كار درستي انجام دادهاند. اين مشكلات باعث شده كه ظرفيتهاي عظيم علمي و معنوي حوزة علميه و حتي اساتيد دانشگاهها در موضوعاتي مثل جنبشهاي نوپديد معنوي و ديني يا شيطانگرايي و شيطان پرستي مورد استفاده قرار نگيرد. بنده با اطلاع عرض ميكنم كه سازمانهاي توانمند در اين زمينه يا هيچ كاري نميكنند يا كارهاي بيهوده و بيخاصيتي را انجام ميدهند كه اگر اثر منفي نداشته باشد، بيترديد تأثير مثبتي هم ندارد.
* به تازگي نهاد نمايندگي مقام رهبري نسبت به اشاعه اين گرايش (شيطان پرستي) در دانشگاهها و در ميان دانشجويان هشدار داده است، به نظر شما به عنوان يك كارشناس از چه سازوكارهايي ميتوان براي مهار اين نحله فكري استفاده كرد؟
روشنترين راه اين است كه بينش بدهيم. وقتي يك دانشجو بداند كه از نيروي او چه سوء استفادههايي ميشود و با برنامهاي شيطاني توانايي اعتراض و قدرت تغيير زندگي را در او تباه ميكنند. اگر يك جوان بداند كه تصور بنيانگذاران و مروجان جنبش شيطاني اين است كه ميتوانند مردم را مثل يك گوسفند در جهت اهداف و اميال خود مهار كنند و به خدمت بگيرند، اگر بدانند كه با برنامهريزي نه تنها توان فكري و نيروي بدني او بلكه ذائقة زيباشناسي و ارزشهاي انسانياش را بازيچه خود ساخته و به لايههاي عميق معنوي و فطري او تعرض ميكنند، هيچ كس به آن روي نخواهد آورد.
* به نظر شما چرا نسبت به پيامدهاي نامطلوب اين گونه تفكرات در كشور ما اطلاع رساني نميشود؟
چه كسي اطلاع رساني كند، در حاليكه كساني كه اين مسئوليت را به عهده دارند، چيزي از آن نميدانند. آسيب بزرگ خود كارشناس پنداري مسئولين به ويژه مسئولين فرهنگي باعث شده است كه نه كارشناسان به خوبي رشد كنند و كارآيي داشته باشند، و نه خود مسئولين عملكرد مفيد و مؤثري ارائه دهند. در شوراي فرهنگ عمومي كه نمايندگان سازمانهاي فرهنگي و ساير سازمانهاي مربوطه حضور دارند، چند ماه پيش جلسهاي تشكيل شد و بحث شيطان پرستي را به جهت عدم شناخت و تقليل به انحرافات اجتماعي، از شمار معنويتهاي نوظهور خارج كردند، در حاليكه اين جنبش مهمترين جنبش معنوي و ديني روزگار ماست و اگر برنامههاي ابرفرهنگ استكباري موفق شود در آيندة نهچندان دور مذهب بسياري از مردمان زمين خواهد شد. و شاهد خواهيم بود كه شيطانپرستان يهودي، مسيحي، مسلمان و بودايي در همايشهاي سالانة خود براي دنيايي شيطاني بيانية اخلاقي، اجتماعي، سياسي و حقوقي صادر كنند. و براساس اصول اعتقادي خود در در ساحتهاي گوناگون زندگي به بسط ايدئولوژي شيطاني بپردازند.
اصول اعتقادي شيطانگرايي كه توسط آنتوان لاوي بيان شده، عبارت اند از:
1- دست و دلبازي به جاي خساست
2- زندگي حياتي به جاي نقشه خيالي و موهومي روحاني
3- دانش معصوم به جاي فريب دادن رياكارانه
4- صحبت كردن با كساني كه لياقت آنرا دارند به جاي عشق ورزيدن به نمك نشناسان
5- انتقام و خونخواهي كردن به جاي برگرداندن صورت
6- شيطان به ما مسئوليت در برابر مسئول را به جاي مسئوليت در برابر موجودات ترسناك خيالي مي آموزد
7- انسان مانند ديگر حيوانات است , گاهي بهتر ولي اغلب بدتر
8- شيطان تمام آن چيزهايي كه گناه شناخته مي شود را ارائه مي دهد , چون كه تمام آنها به يك لذت و خشنودي فيزيكي , رواني يا احساسي منجر ميشوند .
9 - شيطان بهترين دوست كليسا است چرا كه در تمام اين سالها وجود شيطان دليل ماندگاري كليساهاست.
در اين اعتقادات حرفهاي درست و نادرست به هم آميخته شده و ايدئولوژي شيطاني به جهت اينكه حرفهاي درستي هم دارد، امكان تحقق و تداوم در دنياي آينده را خواهد داشت و در كنار آن نگرشهاي باطل، خشونتآميز، هوس مدارانه و غير انساني خود را نيز عملي خواهد ساخت. و سالها طول ميكشد تا پس از تجربة زندگي بر اساس طرح شيطاني به تعارضها و رنجها و ناكاميهاي آن پيببريم و در جستجوي طرح ديگري براي زندگي برآييم. و به همان نقطهاي برسيم كه انسان ناكام امروز رسيده است.
حال چه كسي ميخواهد نسبت به اين امور روشنگري و اطلاع رساني كند. بدون وجود هستههاي قوي پژوهشي با مطالعات ميان رشتهاي و رويكرد آينده پژوهانه، مگر ميتوان اين توطئة بزرگ را شناخت، تا در گام بعد به ترويج اين شناخت انديشيد.
............................................................................................
خبرگزاری فارس