۰

نقش اساسي امام سجاد(ع) در انتقال پيام واقعه کربلا

کد خبر: ۲۶۵۷
۰۰:۰۰ - ۱۴ بهمن ۱۳۸۶

امام علي ‌بن ‌الحسين(ع)، مشهور به زين ‌العابدين و سجاد بنا به نقل مشهور در سال 38 هجري در مدينه به دنيا آمد. در هنگام حادثه کربلا 22 يا 23 سال سن داشته و بنا به نظريه بيشتر دانشمندان اسلامي از برادر شهيدش حضرت علي ‌اکبر، کوچک‌تر بوده است.حيات اجتماعي، فرهنگي، سياسي و علمي امام سجاد(ع) از زواياي گوناگون قابل بررسي است. يکي از ابعاد زندگي امام سجاد(ع) همراهي او در قيام کربلا و پيام رساني آن نهضت بزرگ است.

قيام بزرگ عاشورا ماندگارترين نهضت اسلامي است که در محرم سال 61 قمري روي داده است. اين نهضت داراي دو مرحله بود. برهه نخست، آفرينش و شکل‌ گيري و جهاد و جانبازي و دفاع از کرامت اسلامي و دعوت به اقامه عدل و احياي دين محمدي و سنت و سيره نبوي و علوي بوده که به رهبري امام حسين(ع) از نيمه ماه رجب سال 60 هجري آغاز و در دهم محرم سال 61 هجري به فرجام رسيد. مرحله دوم، دوره پيام رساني و تثبيت ارزشهاي نهضت و عرصه جهاد فرهنگي و تبيين آرمان‌هاي آن قيام مقدس بود که به رهبري امام علي ‌بن‌ الحسين(ع) تداوم يافت.

امامت شيعه و رهبري نهضت کربلا در عصري به امام سجاد(ع) منتهي گشت که او به همراه نزديک‌ترين افراد خاندان آل علي(ع) به اسارت مي ‌رفتند. آل علي(ع) آماج تيرهاي ستم و تهمت و افترائات سياستمداران بني ‌اميه قرار داشتند، ارزشهاي ديني دستخوش تحريف و تغيير امويان قرار گرفته، روحيه شجاعت و حميت اسلامي و باورهاي ديني مردم سست، احکام ديني بازيچه نالايقان اموي شده، خرافه گري رواج يافته، روحيه شهامت و شهادت طلبي در زير شلاق و شکنجه و ارعاب امويان محو گشته بود.

سخت‌گيري ‌هاي بي ‌حد و حصر، مصادره اموال و تخريب خانه ‌هاي آل هاشم، محروم ساختن آنها از امتيازات جامعه اسلامي، جلوگيري مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحي و به انزوا کشاندن امام معصوم(ع) از مهم‌ترين سياست‌هاي حاکمان اموي در مبارزه با اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بوده است.

امام زين‌ العابدين(ع) در چنين عصر و جوي رسالت و امامت خود را آغاز کرد. در صورتي که تنها سه تن پيرو واقعي داشت، حرکت جهاد فرهنگي و پرورش شخصيت‌ها را در دستور کار خود قرار داد و با يک حرکت عميق و دامنه‌ دار به ايفاي نقش پيشوايي خود پرداخت اين رويکرد امام سجاد(ع) زمينه ساز انقلاب فرهنگي امام باقر(ع) و امام صادق(ع) گشت. از اين رو برخي از نويسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جديد» ناميدند.

شاهد واقعه
در زمينه حضور امام سجاد(ع) در نهضت حسيني جاي ترديدي نيست. امّا از صحنه هاي اجتماعي و سياسي امام سجاد(ع) در برهه آغازين نهضت، آگاهي‌ هاي زيادي از تاريخ به دست نمي ‌آيد، يعني از نيمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرين شب حيات امام حسين(ع) هيچ‌گونه گزارشي در منابع تاريخي به چشم نمي ‌خورد؛ آنچه که هست از اين تاريخ به بعد است.

اولين صحنه گزارش شده حيات اجتماعي و سياسي امام زين ‌العابدين(ع) در قيام حسيني، مربوط به شب عاشورا است. او خود مي ‌گويد:
شامگاه شب عاشورا پدرم ياران خود را به نزد خويش فراخواند. من در حالي که بيمار بودم نيز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستايش مي ‌کنم و در تمام خوشي و ناخوشي او را سپاس مي ‌گويم.... من ياراني بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتي فرمانبردارتر و به صله ‌رحم پاي ‌بندتر از اهل ‌بيتم نمي ‌شناسم. خداوند شما را جزاي نيک عنايت کند.

من مي ‌دانم که فردا کار ما با اينان به جنگ خواهد انجاميد. من به شما اجازه مي ‌دهم و بيعت خود را از شما بر مي ‌دارم تا از سياهي شب براي پيمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنيد و هر يک از شما دست يک تن از اهل ‌بيت مرا بگيريد و در شهرها پراکنده شويد تا خداوند فرج خويش را برايتان مقرر دارد. اين مردم تنها مرا مي ‌خواهند و چون بر من دست يابند با شما کاري ندارند.

امام علي‌ بن ‌الحسين(ع) در آن شب که بيمار نيز بود، شب غريبي را سپري مي‌ کرد. و با چشمان خويش عظمت روح حسين ‌بن‌ علي(ع) و شهامت و وفاداري اصحاب را ديد و خود را براي روزهاي واپسين آماده مي ساخت.

در صحنه ديگر از آن شب مي ‌خوانيم که امام سجاد(ع) مي ‌فرمايد:
«شبي که بامداد آن پدرم کشته شد من بيمار بودم و عمه ‌ام زينب پرستار من بود. پدرم در حالي که اين بيت‌ها را زمزمه مي ‌کرد نزد من آمد:

يا دهر افٍّ لک من خليل کَمْ لَکَ في الاشراق و الأَصيل
من طالبٍ و صاحبٍ قتيل و الدّهر لايقَنُع بالبديل
و انّما الأمر الي الجليل و کلُّ حيٍّ سالکُ سبيل

من مقصود پدرم را از خواندن اين بيت‌ها دريافتم و گريه گلويم را گرفت امّا گريه خود را باز داشتم و دانستم که مصيبت فرود آمده است».

تقريباً همه مورخان بر اين باورند که امام سجاد(ع) در صحنه کربلا بيمار بود و اين بيماري نيز حکمت و مصلحت الهي براي امت اسلام بوده تا در سايه آن وجود حجت خداوند در زمين حفظ شود و امر خلافت و وصايت رسول(ص) تداوم يابد. و به همين دليل در ميدان رزم کربلا حضور نيافت.

او تنها بازمانده مرد از خاندان حسين(ع) بود که از کربلا زنده باز گشت تا پرچم‌دار هدايت امّت باشد.

پس از واقعه
حادثه خونين کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسين(ع) و اصحابش پايان پذيرفت و بخش دوم نهضت حسيني به رهبري امام علي ‌بن ‌الحسين(ع) آغاز شد. حال وظيفه امام سجاد(ع) بود که آرمان کربلائيان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سياست جهالت پروري امويان را به اسلام راستين، اسلام محمد و علي(ع) و اسلام قرآن رهنمون گردد.

مسؤوليت سترگ پيام ‌رساني عاشورائيان بر شانه ‌هاي امام ساجدان و عارفان سنگيني مي ‌کرد. او مي ‌بايست در عصر نوميدي از پيروزي حرکت مسلحانه به روش ديگر به بيان مسأله رهبري و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانه‌ هاي امام عدل و نشانه‌ هاي رهبران فاسد و ستم پيشه بپردازد و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظايف شان در برابر رهبر عادل و همت براي اصلاح جامعه بيدار سازد. تفکر اصيل اسلامي را براي جامعه تبيين نمايد تا اميد به ايجاد حکومت اسلامي توسط خاندان وحي را در دل همگان احيا سازد.

از سوي ديگر او خود شاهد واقعه کربلا بود و همت گمارد؛ تا ياد و خاطره حماسه‌سازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامي بارور سازد. دشمن نيز همچون تمامي عصرها اين نکته را دريافته بود که مرکز اصلي انقلاب‌ها و مبارزات عدالت‌خواهانه مردم، ولايت و امامت است. هدف قطعنامه عبيداللَّه ‌بن ‌زياد که نوشته بود: «مردي از خاندان حسين(ع) را زنده مگذاريد». حتي نوشته ‌اند عبيدالله براي دستگيري و تحويل امام زين‌ العابدين و تحويل او به مأموران پسر زياد، جايزه قرار داد.

حميد بن‌ مسلم، گزارش نويس حادثه کربلا مي ‌گويد: لشکريان به سراغ علي ‌بن ‌الحسين ‌رفتند، او بيمار افتاده بود. شمر خواست او را بکشد، چون ابن ‌زياد دستورداده بود تا تمامي مردان خاندان حسين(ع) کشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحان اللَّه! شما کودک و بيمار را مي ‌کشيد؟ در اين هنگام عمر بن ‌سعد رسيد و گفت اين بيمار را آسيب نرسانيد.

يُريدونَ لِيُطفؤا نور اللَّهِ بأفواهِهِم و اللَّه متُّم نوره و لوکره الکافرون؛
مي ‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا - گرچه کافران را ناخوش آيد- نور خود را کامل خواهد گردانيد.

نقش سياسي امام سجاد(ع) در عصر اسارت
امام علي ‌بن ‌الحسين(ع) تنها بازمانده مرد از خاندان حسين(ع) است که بي‌ شک تداوم ‌و بقاي قيام حسيني مرهون تلاش و مجاهدت او است. او اما سرفصل‌هاي مهمترين عملکرد امام زين ‌العابدين(ع) در زمينه حادثه کربلا:

الف. انتقاد شديد از موضع فريبکاران کوفي
مورخان اسلامي نوشته‌ اند که اسيران آل محمد(ص) را روز دوازدهم محرم وارد کوفه کردند. کوفه براي خاندان وحي شهري آشنا بود، برخي از بانوان کاروان اسيران همچون زينب(س) روزگاري نه چندان دور، خود بانوي گرانقدر اين شهر بود. اين شهر مدتي مرکز حکومت امام علي(ع) بود و مردم اين شهر خاندان علي(ع) را از ياد نبرده بودند. علي ‌بن ‌الحسين را در حالي که تني رنجور و آهن و غلي در گردن داشت وارد شهر کوفه نمودند.

علي‌ بن‌ الحسين(ع) در سرزنش مردم شهر کوفه چنين فرمود:
مردم، آنکه مرا مي‌ شناسد، مي ‌شناسد. آنکه مرا نمي ‌شناسد خود را به او مي ‌شناسانم. من علي، فرزند حسين، فرزند علي‌ بن ‌ابيطالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وي را اسير کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بريدند، در حالي که نه به کسي ستم کرده و نه با کسي مکري به کاربرده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بريدند و اين مرا فخري بزرگ است.

مردم آيا شما به پدرم نامه ننوشتيد؟ و با او بيعت نکرديد؟ و پيمان نبستيد؟ و فريبش نداديد؟ و به پيکار او برنخاستيد؟ چه زشت‌کارانيد و چه بدانديشه و کرداريد. اگر رسول خدا به شما بگويد: فرزندان من را کشتيد! و حرمت مرا در هم شکستيد! شما از امت من نيستيد، به چه رويي به او خواهيد نگريست؟

سخنان امام سجاد(ع) تحولي شگفت در کوفيان ايجاد کرد و از هر سو بانگ گريه برخاست. مردم يکديگر را سرزنش کردند. سپس علي ‌بن‌ الحسين(ع) بر اين نکته تأکيد کرد که سيرت ما بايد چون سيرت رسول خدا باشد که نيکوترين سيرت است. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسي و مخلصانه سيد ساجدان قرار گرفته بودند، فرياد برآوردند که ما فرمانبردار توايم و از تو نمي ‌بريم و با هر کس که گويي پيکار مي ‌کنيم و با آنکه خواهي در آشتي به سر مي ‌بريم! يزيد را مي ‌گيريم و از ستمکاران بر تو بيزاريم.

امام علي ‌بن ‌الحسين(ع) از موضع سست کوفيان آشنا بود فرمود:
هيهات! اي فريبکاران دغل باز، اي اسيران شهوت و آز. مي ‌خواهيد با من هم کاري کنيد که با پدرانم کرديد؟ نه به خدا. هنوز زخمي که زده‌ايد خون فشان است و سينه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان است. تلخي اين غمها گلوگير و اندوه من تسکين‌ ناپذير است. از شما مي‌ خواهم نه با ما باشيد نه بر ما.

ب. مبارزه با حاکمان اموي
مبارزه با ستم و ستم‌ پيشگان و دفاع از حق مظلومان از جمله مشخصه‌ هاي رهبران آسماني است. اين ويژگي در سيره تمامي پيشوايان شيعه وجود داشته و آنان در اين راه رنج‌هاي فراواني را به جان خريدند.

امام علي ‌بن ‌الحسين(ع) نيز همچون ديگر مصلحان آسماني لحظه‌ اي در راه مبارزه با ستم و گناه از پاي ننشست و در مقابل هيچ ستمگري کرنش نکرد. او در عصر اسارت به خوبي ثابت کرد که مي‌ توان حتي در مقابل ستم ‌پيشگاني چون ابن‌ زياد و يزيد که حتّي از ريختن خون چون حسين، ريحانه رسول، ابايي ندارند، ايستاد و حتي کلمه‌ اي که رنگ ذلّت داشته باشد بر زبان نراند.

اولين رويارويي و برخورد زين ‌العابدين(ع) با حاکمان اموي پس از واقعه کربلا، برخورد و گفتگوي امام با پسر زياد حاکم خيره سر کوفه بود. وقتي اسيران آل محمد(ص) را وارد کاخ ابن ‌زياد نمودند، عبيدالله بن ‌زياد از نام او پرسيد. فرمود من علي فرزند حسينم. ابن ‌زياد گفت: مگر خداوند علي ‌بن‌ الحسين را نکشت؟ امام علي(ع) فرمود: برادري داشتم که مردم او را کشتند. پس زياد گفت: خداوند او کشت، امام(ع) فرمود: «اللَّه يتوفي الانفس حين موتها». استدلال امام(ع) اشاره به اين بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد.

ابن ‌زياد که مست غرور و کينه بود از اين حرکت استدلالي سيّد عارفان درمانده گشت و سخت خشم گرفت و دستور داد تا او را بکشند. اين منطق آنان بود که هر کس در مقابل آنان با شجاعت به افکار و پندارهاي نارواي آنان پاسخ گويد و نقد کند، تهديد به مرگ شود. ولي پسر مرجانه مي ‌بايست دريابد که علي ‌بن ‌الحسين(ع) چونان بزدلان کوفي نبود که با يک خروش، خويش را ببازد. او با قاطعيت و شجاعت تمام در پاسخ ابن زياد فرمود:

«أ بالقتل تُهِدّدني؟ أما علمت انّ القتلَ لَنا عادةً و کرامتنا الشَّهادة»؛
آيا من را از مرگ مي ‌ترساني؟ مگر نمي ‌داني شهادت ميراث کرامت و افتخار ماست.

نکته مهمي که در اين گفتگو به چشم مي ‌خورد اولاً قاطعيت و شجاعت و روحيه شهادت‌ طلبي امام سجاد(ع) است و ديگر آگاهي کامل امام سجاد(ع) به نوع پشتوانه فکري حکومت امويان در جوامع بشري حکومت‌ها هر اندازه که توانمند و مقتدر باشند، بي‌ شک نيازمند پشتوانه فلسفي و عقيدتي ‌اند تا تکيه گاه نظام سياسي و اقتصادي آنان بوده و توجيه گر رفتار و مواضع آنها باشد. اين پشتوانه فکري بر حسب تفاوت جامعه ‌ها مختلف است. بني ‌اميه نيز براي تخدير افکار مردم و رام ساختن آنان شگردهاي زيادي داشتند که يکي از راهکارهاي اساسي آنان جبرگرايي بود. در برابر هر کاري تلقين مي‌ نمودند که اين کار خدا بود که اينگونه شد و اگر مصلحت خدايي ايجاب نمي ‌کرد اين گونه نمي ‌شد. و اين خود يکي از حربه‌ هاي سياسي آنان براي ظلم و جنايت بود.

امام علي ‌بن ‌الحسين(ع) با وقوف و آگاهي کامل به اين نيرنگ سياسي امويان، هم در کاخ ابن زياد و هم در قصر يزيد در شام، به مبارزه با اين پندار فکري امويان پرداخت و آن را نشانه رفت و با استدلال به آيات قرآن آن را مورد حمله قرار داد.

ج. هدايت خلق به رهبران راستين اسلام
شام از هنگامي که به قلمرو مسلمانان در آمد، تا عصر امام سجاد(ع) تنها حاکمان و فرمانروايان طائفه بني ‌اميه را در خود ديده بود. مردم اين سرزمين نه محضر پيامبر(ص) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شاميان اسلام را در چهره امويان ديده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پيامبر مي ‌دانستند. در عصر حکومت و فرمانروايي چهل ساله معاويه بر ديار شام، بر اين نکته همت شده بود که مردم شام را در جهل و بي ‌خبري نگاهدارند.

از اين رو آنان بر خلاف کوفيان تنها همين را مي‌ دانستند که فردي خارجي به نام «حسين» بر اميرالمؤمنين يزيد!!! شوريده و توسط سپاه خليفه به قتل رسيد و خاندان وي به اسارت گرفته شدند. از اين رو شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.

علي ‌بن‌ الحسين(ع) در حالي که غل جامعه برگردن وي آويخته و دست او را با زنجير بسته بودند وارد آن شهر کردند. امام محمد باقر(ع) از پدرش علي ‌بن‌ الحسين(ع) روايت مي ‌کند که حضرت فرمود: «من را بر شتري که عريان بود و جهازي نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسين را بر نيزه‌ اي نصب نموده بودند... با اين وضع وارد دمشق شديم».

وظيفه خطيري که بر دوش امام سجاد(ع) بود آن بود که در اين شهر با چنين وضعي که به خود گرفته بود، خاندان وحي و اهل بيت عصمت که عدل قرآن بودند را به شاميان بي‌ خبر بشناساند تا مردم رهبران حقيقي اسلام را دريابند. شناساندن اين امر کاري بود که بايد انجام مي ‌شد، به ويژه که رخدادهاي بعد از پيامبر(ص) سبب خاموش شدن خاندان رسول خدا(ص) در صحنه سياست شده بود. امام زين ‌العابدين(ع) در شام به اين امر همت گمارد هم در برخوردهاي شخصي که در بين راه و در شام پيش آمد و هم در خطبه معروفش در مسجد اموي شام به معرفي اهل بيت(ع) پرداخت.

د. افشاگري چهره بني ‌اميه و بيداري افکار عمومي
بني ‌اميه چهره واقعي خود را در زير پرده ريا و حيله و نيرنگ و حتي مقدس مآبي، مخفي مي ‌داشتند. شهادت امام حسين(ع) تا حدودي اسرار را بر ملا کرد ولي اسارت امام سجاد(ع) پرده تزوير و رياکاري را از چهره بني ‌اميه بالازد، و عدم پاي ‌بندي آنان به تعهدهاي و ديني اخلاقي و رسوائيها و فجايع آنها را روشن ساخت.

مورخان اسلامي نوشته‌ اند: که امام سجاد(ع) را در حالي که غل و زنجير بر گردن وي نهاده بودند، به قصر يزيد وارد نمودند. او اسيري سرافراز و آزاده بود که شکنجه غل جامعه نتوانست وي را به تسليم وا دارد و در اولين گام به هنگام ورود به مجلس يزيد در حالي که يزيد به شعر حصين ‌بن‌ حمام مرّي تمثل جسته و به شادي پرداخته بود فرمود:

«براي تو قرآن از شعر سزاوارتر است: «ما أصاب من مصيبة في الارض و لا في أنفسکم الاّ في کتابٍ من قبل أن نبرأها انَّ ذلک علي اللَّه يسير. لکيلا تأسوا علي مافاتکم و لاتفرحوا بما اتاکم و اللَّه لايحبُّ کلَّ مختالٍ فخورٍ»؛ هيچ مصيبتي نه در زمين و نه در نفسهاي شما (به شما) نرسد، مگر آنکه پيش از آنکه آن را پديد آوريم، در کتابي است. اين بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به (سبب) آنچه به شما داده است شادماني نکنيد، و خدا هيچ خودپسند فخر فروشي را دوست ندارد.

استدلال قرآني سيد عابدان، چون پتکي بود که بر سر يزيد خود پسند فخر فروش فرود آمد. او سخت خشم گرفت و گفت: پدرت خويشاوندي را بريد و حق مرا نديده گرفت و بر سر قدرت با من به ستيز برخاست. خدا با او آن کرد که ديدي. امام سجاد(ع) به تمسک به آيه قرآن جواب وي را داد و افزود:

اي پسر معاويه و هند و صخر، پيش از آنکه تو به دنيا بيايي پيغمبري و حکومت از آن پدر و نياکان من بوده است. در روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست پدر من بود و در همان نبردها پدر تو و جد تو پرچم کافران را در دست داشتند.

آنگاه فرمود: اي يزيد اگر مي‌ دانستي چه کرده ‌اي و بر سر پدر و برادر و عموزاده‌ها و خاندان‌ من چه آورده‌ اي به کوهها مي ‌گريختي و بر ريگها مي‌ خوابيدي و ناله سر مي‌ دادي.سر پدرم حسين فرزند علي(ع) پسر فاطمه(س) که وديعت رسول خدا است، بر در شهر شما آويزان است؟ روز قيامت که مردمان جمع شوند، تو جز خواري و پشيماني نخواهي داشت.

هـ. منشور جاويد در معرفي اهل بيت(ع)
از درخشانترين صفحات زندگي پيام بر کربلا، سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجد اموي شام است. امام علي ‌بن‌ الحسين(ع) در اين سفر و در اين صحنه، در لباس اسارت همان‌ جهاد عظيمي را انجام داد که حسين ‌بن ‌علي(ع) در کربلا در قالب خون و شهادت به انجام رسانده بود. او با يک خطبه، انقلاب شگفتي در قلمرو امپراتوري شام به وجود آورد و تحولي بزرگ در مردم آن سامان که چهل سال در زير تبليغات مسموم معاويه خو گرفته بودند، ايجاد نمود.

روزي يزيد، خطيب درباري خود را به منبر فرستاد. او در مذمت و نکوهش علي(ع) و حسين(ع) و نيز در مدح معاويه و يزيد سخن گفت. امام علي ‌بن‌ الحسين(ع) از ميان جمعيت فرياد بر آورد: واي بر تو اي خطيب! خشنودي خلق را به خشم خداوند خريدي و جايگاهت را در آتش دوزخ قرار دادي.

آنگاه از يزيد خواست تا رخصت دهد بالاي آن چوب برود و سخني چند که خشنودي خدا و پاداش براي حاضران را در پي دارد براي مردم بگويد. يزيد علي ‌رغم اينکه هيچ‌گونه تمايلي به اين کار نداشت و گفته بود که اگر آن جوان برفراز منبر رود او و خاندان ابوسفيان را رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به علي ‌بن‌ الحسين اجازه سخن داد.

امام سجاد(ع) بر منبر رفت و چنين فرمود:
مردم! خداوند به ما خاندان پيامبر(ص) شش امتياز ارزاني داشته و با هفت فضيلت بر ديگران برتري بخشيده است: شش امتياز ما اين است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواري، فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهاي مؤمنان بخشيده است. هفت فضيلت ما اين است که پيامبر برگزيده خدا از ماست، صدّيق (علي ‌بن‌ ابي ‌طالب(ع)) از ما است، جعفر طيّار از ما است. شير خدا و شير رسول او (حمزه سيد الشهداء) از ما است، دو سبط اين امت (حسن و حسين(ع)) از ما است، زهراي بتول (يا مهدي امت) از ما است.

مردم! هر کس مرا مي‌ شناسد که مي‌ شناسد و کسي که مرا نمي ‌شناسد خود را به او مي ‌شناسانم. من پسر مکه و منايم، من پسر زمزم و صفايم، من فرزند آن بزرگواري هستم که حجرالاسود را با گوشه عبا برداشت، من فرزند بهترين کسي هستم، که احرام بست و طواف و سعي به جا آورد، منم فرزند بهترين انسان‌ها، منم فرزند کسي که در شب معراج از مسجدالحرام به مسجدالاقصي برده شد، منم فرزند کسي که در سير آسماني به سدرةالمنتهي رسيده، منم پسر کسي که در سير ملکوتي آنقدر به حق نزديک شد که رخت به مقام «قاب قوسين او أدني» کشيد.

منم فرزند کسي که با فرشتگان آسمان نماز گزارد، منم فرزند کسي که خداوند بزرگ به او وحي کرد، منم فرزند محمد مصطفي، منم فرزند علي مرتضي، منم فرزند کسي که آنقدر با مشرکان جنگيد تا زبان به «لا اله الا اللَّه» گشودند، منم فرزند کسي که در رکاب پيامبر خدا با دو شمشير و دو نيزه جهاد کرد، دو بار هجرت کرد، دو بار با پيامبر بيعت نمود، در بدر و حنين شجاعانه جنگيد، و لحظه ‌اي به خدا کفر نورزيد، من فرزند کسي هستم که صالح‌ترين مؤمنان، وارث گريه کنندگان (از خشيت خدا)، شکيباترين صابران، بهترين قيام کنندگان از تبار ياسين است.

نياي من کسي است که پشتيبانش جبرئيل، ياورش ميکائيل و خود حامي و پاسدار ناموس مسلمانان بود. او با مارقين (از دين به در رفتگان) و ناکثين (پيمان شکنان) و قاسطين (ستمگران) جنگيد، و با دشمنان کينه‌ توز خدا جهاد کرد. منم پسر برترين فرد قريش که پيش از همه به پيامبر گرويد و پيشگام همه مسلمانان بود. او دشمن گردنکشان، نابود کننده مشرکان، تيرخدايي براي نابودي منافقان، زبان حکمت عابدان، ياري کننده دين خدا، ولّي امر خدا، بوستان حکمت الهي و کانون علم او بود.

منم پسر فاطمه زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خديجه کبري، من پسر آنم که او را به ستم به خون کشيدند و سرش را از قفا بريدند. من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد. عمامه و رداي او را ربودند در حالي که فرشتگان آسمان در گريه بودند... من پسر آنم که سرش را بر نيزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسيري بردند....

امام زين ‌العابدين(ع) در معرفي خود که در حقيقت شناساندن شجرنامه امامت و رسالت بود، آنقدر داد سخن داد که صداي گريه و ناله مردم بلند شد. يزيد ترسيد يورش برپا شود، به مؤذن دستور داد تا اذان بگويد. مؤذن وقتي به «اشهد انَّ محمداً رسول اللَّه» رسيد، امام از بالاي منبر روبه يزيد کرد و گفت:

آيا محمد(ص) جدِّ من است يا جدِّ تو؟ اگر بگويي جد تو است، دروغ گفته‌ اي و حق را انکار کرده ‌اي، و اگر بگويي جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتي؟!.

شاميان حاضر در مسجد که تحت تاثير تبليغات امويان در غفلت به سر مي‌ بردند و خاندان پيامبري(ص) را نمي ‌شناختند، با اين خطبه امام سجاد(ع) متوجه واقعيت شدند. به همين دليل در ميانه خطبه يزيد از ادامه آن جلوگيري کرد و سپس براي کسب وجهه عمومي گناه را به گردن ابن‌ زياد انداخت.

از نکات مهم اين خطبه اين است که امام سجاد(ع) خود و پدر و خاندانش را فرزندان پيامبر اسلام(ص) ناميد، در حالي که امويان مي ‌کوشيدند آنها را از ذريه علي(ع) دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذريه پيامبر بنامند.

خون امام حسين(ع) و پيام رساني امام زين ‌العابدين و عقيله بني ‌هاشم حضرت زينب کبري(س) چنان امويان را رسوا ساخت که مجاهد بن جبر يکي از شخصيت‌هاي اسلامي آن روزگار مي ‌گويد: به خدا سوگند مردم عموماً يزيد را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عيب گرفتند و از او روي گرداندند.

و. زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهيدان کربلا
از جمله راهبردهاي سياسي امام زين ‌العابدين(ع) در عصر خفقان امويان، زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهيدان کربلا که در واقع زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و ايثار بوده، مي‌ باشد. در مناقب ابن‌ شهر آشوب از امام صادق(ع) آمده است که علي ‌بن‌ الحسين(ع) مدَّت بيست سال براي پدرش مي ‌گريست و همين که براي او سفره غذا مي آوردند و آب و نان را مي ‌ديد، بي ‌اختيار اشک از چشمانش سرازير مي ‌گشت، تا آنجا که روزي يکي از غلامان امام، آن حضرت را از اين عمل، باز داشت و عرض کرد: مي‌ ترسم از شدت اندوه جان سپاري!. امام زين ‌العابدين(ع) در پاسخ او فرمود: من اندوه خود را به درگاه خداوند مي‌ برم. غم مرا جز او نمي ‌داند و من به او پناه مي ‌برم و آنچه من مي ‌دانم شما نمي ‌دانيد. سپس فرمود: من هر وقت قتلگاه فرزندان فاطمه را به ياد مي ‌آورم، بغض گلويم را مي ‌گيرد و نمي ‌توانم خودداري کنم.

ز. برانگيختن نهضت‌هاي خونخواهي حسيني
بي ‌شک سخنان بيدارگرانه امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) در عصر اسارت، وجدان‌هاي خفته امت اسلام را بيدار ساخت و انگيزه‌ هاي انتقام خواهي و خونخواهي از شهيدان کربلا را در نهاد آنان بارور ساخت تا قيام‌هاي خون خواهان کوفي در قالب جنبش توابين و سپس قيام مختار شکل گرفت. هر چند با توجه به شرايط حساس و بحراني و خفقان شگفت آن عصر، امام سجاد(ع) در هنگام ظهور آن نهضت‌ها بيان صريحي نداشت ولي نقش سخنراني ‌هاي امام در کوفه و شام و موضع‌گيري ‌هاي پنهاني امام(ع) را نبايد ناديده گرفت.

موضع‌گيري ‌هاي قاطع و پر صلابت امام ‌سجاد (عليه السلام) در برابر هشام ‌بن عبدالملک (دهمين خليفه ‌اموي) و عظمت روز افزون امام عليه السلام در ميان مردم، به ويژه در ميان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد (عليه السلام) کمر بست، برادر او وليد بن عبدالملک، به دستور او آن حضرت را مسموم کرده و به‌ شهادت رساند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حيثيت اسلام، و مبارزه با طاغوت‌هاي ‌اموي و مرواني، شهد شهادت نوشيد، چند روز در بستر شهادت آرميده بود، معالجات‌ سودي نبخشيد، او در لحظه آخر عمر همان وصيت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگامي‌ که پدرم امام حسين (عليه السلام) شهيد شد، ساعتي قبل مرا به سينه ‌اش چسبانيد و فرمود:

«يا بني اياک و ظلم من لايجد عليک ناصرا الا الله؛ اي پسر جانم! بپرهيز از ستم‌ کردن بر کسي که ياوري براي انتقام تو، جز خدا ندارد.» نيز به پسرش امام ‌باقر (عليه السلام) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصيت مي ‌کنم که پدرم هنگام شهادت مرا به آن وصيت کرد:

«يا بني اصبر علي الحق و ان کان مرا; اي پسر جان! در راه حق‌ صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج ‌آور باشد.»

به اين ترتيب آن امام همام بعد از نهضت عظيم امام حسين (عليه السلام) پس از حدود 35 سال مبارزه به صورت‌هاي گوناگون، در 57 سالگي به لقاءالله پيوست، و با خون سرخ خود پاي نهضت‌ خونين پدرش را امضاء کرد. مرقد مطهرش در قبرستان بقيع قرار دارد.

آن امام بزرگوار در فرازي از صحيفه سجاديه که از گنجينه‌ هاي بزرگ معارف و عرفان است و از او به يادگار مانده، به درگاه خدا چنين عرض مي ‌کند:
«خدايا! به من دست و نيرويي ده تا بتوانم بر کساني که به من ‌ستم مي ‌کنند پيروز شوم، و زباني عنايت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال بر مخالف چيره شوم، و انديشه ‌اي ده تا نيرنگ فکري دشمن را درهم شکنم، و دست ‌ستمگران را از تعدي و تجاوز کوتاه سازم.»

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: