روزي سفيان ثوري امام جعفر صادق عليهالسلام را ديدار کرد و مشاهده نمود که آن حضرت لباسي سفيد بر تن دارد. گفت: اين لباس برازنده شما نيست!حضرت فرمودند: گوش کن، چيزي برايت ميگويم که اگر بر حق و سنت بميري نه بر بدعت و گمراهي، براي دنيا و آخرتت مفيد و سودمند خواهد بود.
اين را بدان که رسولاللّه صلياللّهعليهوآله در عصري زندگي ميکرد که فقر و نداري بر آن حاکم بود، اما پس از آنکه دوران فقر و تنگدستي جامعه پايان يافت و فراواني و وفور نعمت پيش آمد. شايستهترين اشخاص براي اين نعمتها نيکوکارانند نه بدکاران، مؤمنانند نه منافقان، مسلمانانند نه کافران. پس تو چه ميگوئي اي سفيان! به خدا سوگند با اينکه ميبيني اينگونه لباسي نفيس و سفيد پوشيدهام، مع ذلک از آن روزي که به حد تکليف رسيدهام، صبح و شامي فرا نرسيده است که در ميان اموال و دارائي من حق خدائي بوده باشد و من آن را به جاي خود پرداخت نکرده باشم (1).
روزي ديگر عدهاي از مردمان صوفي مسلک و متظاهر به زهد که داعيهاي هم داشتند و مردم را به مرام و مسلک خود ميخواندند و ميخواستند همه مثل آنها ظاهري ژوليده کثيف و پريشان داشته باشند، نزد امام صادق عليهالسلام آمدند و گفتند: دوست ما نتوانست با شما حرف بزند و دلايل آماده نبود و نتوانست مطرح سازد. (2)
امام صادق عليهالسلام فرمودند: اکنون دلايل خود را مطرح کنيد. آنان گفتند: دلايل ما از خود قرآن است.
حضرت فرمودند: بيان کنيد که آيههاي قرآن شايستهترين چيزي است که ما بايد آن را پيروي کنيم و برنامه عمل خود قرار دهيم.
گفتند: خداوند تبارک و تعالي درباره قومي از ياران پيامبر چنين ميگويد: و يوثرون علي انفسهم ولو کان بهم خصاصة و من يوق شحّ نفسَه فاولئک هم المفلحون(3) آنان بر نفس خود ايثار ميکنند و هر چند که خود فقير و نادارند (ديگران را مقدم ميدارند). و کساني که جلوي طمع و حرص نفس خويش را ميگيرند همان رستگارانند.
و در جاي ديگر فرمود: و يطعمون الطعام علي حبّه مسکينا و يتيماً و اسيراً ... (4) آنان طعام و خوراکي را با اينکه به آن علاقمند هستند و نياز دارند به فقير يتيم و اسير ميبخشند.
همين دو آيه به عنوان دليل مسلک ما کافي است!
يکي ديگر از آنان هم که در گوشهاي نشسته بود معترضانه به امام گفت: ما ميبينيم شما به خودداري از طعامهاي پاکيزه دعوت ميکنيد مع ذلک به مردم دستور ميدهيد از دارائيشان بيرون روند تا خود شما از آنها لذت ببريد و بهرهمند گرديد!(5) .
حضرت فرمودند: اين حرفهاي بيفايده را کنار بگذاريد و به من بگوئيد ببينم شناخت شما نسبت به قرآن چگونه است؟ آيا ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را که تمام گمراهيها و تباهيها در ميان امت مسلمان از همين نقطه آغاز ميشود ميدانيد؟
گفتند: قسمتي را آري و نه همه را.
حضرت فرمودند: گرفتاري شما از همين جا شروع ميشود (که ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن را نميفهميد) و احاديث رسولخدا صلياللّهعليهوآله هم همينطور هستند. اينکه گفتيد خداوند برخي ياران پيامبر را ستوده و از عملکرد نيکويشان ما را خبر داده است کار آنان وقتي بوده که نهي و منعي از آن نبوده و پاداشي هم از اين نوع ايثار (6) ميبردند.
بعد خداوند (جلّوعزّ) فرماني برخلاف فرمان اول صادر کرد. پس اين فرمان آن اولي را از بين برد و اين فرمان دوم لطف و رحمتي بود از سوي خداوند در حق مومنان تا خود و خانواده و عيالشان به ضرر و زحمت نيفتند و در خانوادهها به بچههاي کوچک پيرمردان و پيرزنان ستم نشود که آنان حوصله و تحمل گرسنگي را ندارند(و از طريق زهد نانآورشان صدمه و آسيب نبينند).
اگر من که فقط يک قرص نان دارم ايثار کرده و آن را به ديگري بدهم، پس فرزندان من چه بخورند؟ آيا آنها از بين بروند و هلاک شوند؟ لذا رسول خدا فرمود: پنج عدد خرما گرده نان، دينار و يا درهمي که انسان دارد و ميخواهد خرج کند، بهترين مورد خرج و انفاق بر پدر و مادر است، بعد اهل و عيال خود آدمي و در مرحله سوم براي خويشاوندان فقير و نزديک و بعد براي همسايگان نادار و محتاج و در پنجمين مرحله که پائين ترين درجه و کم ثوابترين همه است، خرج در راه خدا (به طور کلي) ميباشد.
روزي پيامبر صلياللّهعليهوآله درباره يکي از انصار که به هنگام مرگ، همه دارائياش را که منحصر به پنج يا شش برده بوده آزاد کرده و کودکان خردسال هم از خود باقي گذاشته بود، فرمود: اگر مرا از اين جريان آگاه ميساختيد نميگذاشتم او را در کنار مسلمانان دفن کنيد که او با اين کارش بچههاي گدا و سائل به کف از خود باقي گذاشته و رفته است.
پدرم حديث کرد که رسولخدا صلياللّهعليهوآله ميفرمود: در خرج و انفاق، اول بايد از اهل و عيال شروع کني، سپس هر کسي نزديکتر باشد اولويت با اوست و اين سخن قرآن است و مطلبي است که برخلاف پندار شما از سوي خداوند عزيز و حکيم مقرر گشته است: والّذين اذا انفقوا لم يُسرِفوا و لمَ يقتروا و کان بين ذلک قواماً(7)، آنان که به هنگام انفاق اسراف نميکنند و سخت هم نميگيرند، بلکه روشي ميانه دارند.
خداوند عمل کساني را که اصلا چيزي براي خود باقي نميگذارند و همهچيز را به ديگران ميبخشند و باصطلاح شما ايثار ميکنند اسراف ناميده و در بيش از يک جا فرموده: انّه لا يحب المسرفين (8) خداي تعالي مؤمنان را از اسراف و زيادهروي در خرج و انفاق نهي نمود، چنانکه از سختگيري و امساک نيز منع فرمود اما به روش ميانه فرمان داد، يعني انسان نبايد همه آنچه را که دارد خرج و يا انفاق کند وآنگاه از خدا بخواهد که به وي روزي دهد که چنين دعائي مستجاب شدني نيست.
به علت حديثي که از رسول خدا به ما رسيده است که فرمود: دعاي چند صنف و گروه از امت من مستجاب نميشود:
مردي که پدر و مادرش را نفرين کند و عليه آنها دعا نمايد.
مردي که بدهکارش را که از پرداخت بدهي خودداري ميکند و يا منکر ميشود نفرين کند در حاليکه ميتوانست نوشتهاي از او بگيرد و يا شاهدي اقامه کند.
مردي که زنش را نفرين کند چون خداوند راه خلاصي گذاشته و طلاق را حلال دانسته و او ميتواند بدين وسيله خود را رها سازد.
مردي که در خانهاش مينشيند و بدون اينکه حرکتي کند و بيرون رود و به جستجو بپردازد از خدا روزي بطلبد، زيرا خداوند جلجلاله ميفرمايد: اي بنده من! آيا تو راهي براي جستجوي روزي نداري و من تن سالم به تو ندادم که ميتواني در روي زمين حرکت کني و تلاش و کوشش نمائي که در اين صورت پيش من معذور بودي که به فرمان من رفتي؟ و براي اينکه باري بر دوش خانوادهات نباشي، اگر خواستم برايت روزي ميدهم و اگر خواستم از دادن روزي امساک ميکنم، ولي به هر حال تو معذور نيستي که تلاش نکني.
و مردي که خداوند به او روزي فراوان و مال کلان داده است، اما همه را بي رويه خرج کند و بعد رو به خدا نموده و گويد: پروردگارا! به من روزي بده، که خداوند در جواب گويد: آيا من به تو روزي گسترده ندادم ؟ چرا با اقتصاد و تدبير خرج نکردي و آنگونه که فرمان داده بودم، عمل ننمودي؟ چرا اسراف کردي؟ مگر من تو را از اسراف و ولخرجي منع نکرده بودم؟
و بالاخره مردي که درباره قطع رحم و خويشاوندان نزديکش دعا کند که اين دعا هم مستجاب نخواهد شد.
خداوند به پيامبرش ياد داد که چگونه انفاق و خرج کند بدين ترتيب که روزي پيامبر هفت مثقال طلا داشت و دوست نداشت که بخوابد و آن را انفاق و خرج ننمايد، لذا شبانه آن را صدقه داد. صبح که شد چيزي براي خود نداشت.
اتفاقاً مرد بينوائي از او کمک خواست، ولي پيامبر چيزي نداشت که به او بدهد. گدا، پيامبر را ملامت کرد و پيامبر از اين جريان غمگين شد که چرا چيزي ندارد که به او بدهد، زيرا که پيامبر بسيار دلسوز و مهربان بود. در اينجا خداوند رسولش را ادب فرمود و چنين دستور داد:
ولا تَجعلْ يَدک مَغلُولةً الي عُنقکَ ولاَ تبسطها کلَّ البسطِ فَتقُعدَ مَلوماً مَحسوراً (9) دستت را به گردن مبند (زياد ممسک مباش) وبيش از حد نيز دست خود را مگشاي، که مورد سرزنش قرار گيري و از کار فروماني. خداوند ميخواهد به رسول خويش بفرمايد که گاهي مردم از تو چيزي ميخواهند و تو را در ندادن معذور نميدانند، اگر همه آنچه را که داري يکجا خرج کني و از دارائي بيرون آئي، حسرت ميخوري. اينها احاديثي است که قرآن صحت آنها را تا›ييد ميکند و قرآن هم که مورد تصديق مؤمنان و مردان خدائي است. ...
پس از او ميدانيد که سلمان و ابوذر داراي چه فضيلت و ارزشي در اسلام هستند که رضوان خدا بر ايشان باد. روش زندگي سلمان چنان بوده است که وقتي سهم خود را از بيتالمال ميگرفت هزينه سالانهاش را کنار ميگذاشت تا سال بعد فرا رسد و دوباره سهم خود را بگيرد.
عدهاي به سلمان اعتراض کردند که تو با اين زهدي که داري، چرا چنين ميکني؟ تو از کجا ميداني؟ شايد امروز يا فردا بميري!
او در پاسخ گفت: چرا شما اميدي براي زنده ماندن من نداريد همچنان که بيم داريد که من بميرم؟ اي بي خبران! نميدانيد که نفس انساني در صورت عدم تا›مين معيشتش مضطرب و نگران ميشود، اما وقتي که هزينه زندگياش تا›مين باشد آرامش پيدا ميکند؟
اما ابوذر! او چندين بچه شتر و بره گوسفند داشت. شير آنها را ميدوشيد و موقعي که خانوادهاش هوس گوشت ميکردند از آنها سر ميبريد. و نيز هنگامي که مهماني به او ميرسيد و يا از همشهريانش کساني احتياج به گوشت پيدا ميکردند شتري نحر ميکرد و گوشت آن را تقسيم مينمود و خود هم سهمي به اندازه ديگران نه کم و نه زياد بر ميداشت. پس چه کسي از اينها زاهدتر است؟ اينان کساني هستند که رسولاللّه صلياللّهعليهوآله دربارهشان آنگونه تعريف کرده است، مع ذلک آنان در زندگي خود روزي نبوده که مالک هيچ چيز نباشند. آيا شما ميگوئيد مردم لوازم زندگي خود را دور بريزند و ديگران را در استفاده از آنها بر خود و خانوادهشان مقدم بدارند؟
اي جماعت صوفي! شنيدم پدرم به روايت از پدرانش از رسول خدا فرمود: آنگونه که من از وضع مؤمن در شگفت ميمانم، از هيچ چيز ديگر تعجب نميکنم. او اگر در دنيا با قيچي قطعه قطعه شود آن را براي خود خير ميداند و اگر مالک همه آنچه ميان مشرق و مغرب است باشد آن را نيز براي خود خير و صلاح ميداند. به هر حال، هر چه خداوند برايش بخواهد او آن را براي خود خير و صلاح ميداند.
اي کاش ميدانستم که آيا همين اندازه صحبت براي شما کافي است يا بيشتر توضيح دهم؟! آيا نميدانيد که خداوند عزوجل در امر جهاد نخست هر يک نفر مؤمن را با ده نفر کافر برابر دانسته و واجب کرده بود که يک مؤمن به تنهائي در برابر ده تن کافر بايستد و پيکار کند و اگر به آنها پشت کند و فرار نمايد مستحق آتش ميشود؟ سپس خداوند در حق مؤمنان لطف کرد و به جاي ده مرد، دو مرد را منظور فرمود. و آن تخفيفي بود از سوي خداوند عزوجل در حق مؤمنان.
به من بگوئيد ببينم حکم قاضيان خود را در اينکه نفقه زن را بر شوهر واجب ميدانند اما شوهر ميگويد من زاهد هستم و چيزي ندارم، حکم را عادلانه ميدانيد يا ظالمانه؟ اگر آن قضاوت را قضاوت جور بدانيد و حکمشان را هم حکمي ظالمانه تلقي کنيد مردم خود شما را ظالم و ستمگر ميشناسند و اگر آن قضات را جائر ندانيد و حکمشان را عادلانه بدانيد حرف خود را نقض کردهايد که هر انساني لازم است هزينه زندگي خود و خانوادهاش را داشته باشد. و همچنين اين قضاوت، وصيت و احسان انسان را در بيش از يک سوم مالش مردود ميدانند.
به من بگوئيد ببينم اگر مردم، زاهد پيشه باشند به آن معني که شما ميپنداريد پس اين همه کفارهها نذورات و زکات طلا و نقره و خرما و کشمش و ديگر چيزهائي را که به عنوان زکات واجب ميشود مانند شتر گاو و گوسفند چه کساني بگيرند؟ (مگر نه اين است که برداشت شما از زهد آن است که انسان گرسنه بماند و برهنه و کثيف زندگي کند؟) چون به نظر شما هيچکس نميتواند مال دنيا را براي خود داشته باشد و هر چند که خود نيازمند و فقير باشد بايد آنرا به ديگري دهد.
پس چه مسلک بدي داريد شما! و چقدر نسبت به قرآن و سنت و احاديث رسول خدا که مورد تصديق قرآنند، جاهليد! شما در آيههاي غريب قرآن و در ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و امر و نهي آن دقت نميکنيد و به آنها توجه نداريد.
به من بگوئيد سليمان بن داود را چگونه ميشناسيد؟ او از خدا براي خود سلطنت خواست، که سلطنتي پس از او شايسته براي هيچکس نباشد. (10) خداوند هم به او چنين حکومت و سلطنتي داد و او حق ميگفت و به حقيقت عمل ميکرد و ما ميبينيم خداوند اين تقاضا و اين زندگي را براي او عيب نگرفت و براي هيچ مؤمني هم آن را عيب و ننگ نميداند. قبل از سليمان، پدر او داود را در نظر بگيريد که چه حکومت، قدرت و سلطنت محکمي داشت. و همچنين يوسف که به پادشاه مصر گفت: مرا خزانهدار خود قرار بده که من مردي امين و دانا هستم. و قدرت او چنان گسترش يافت که تمام کشور مصر را تا سرزمين يمن فرا گرفت و همه در سالهاي خشکي و قحطي، از او طعام ميگرفتند. او نيز حق ميگفت و حق عمل ميکرد و کسي را نميشناسيم که اين زندگي را براي او ننگ و عار بداند.
پس اي مدعيان زهد و تصوف! از آداب الهي و اصول تربيتي خدائي درباره مؤمنان، ادب آموزيد و به امر و نهي خدا بسنده کنيد و امور مشتبه را رها نمائيد و چيزي را که نميدانيد به اهل آن واگذاريد که در پيشگاه خداوند تبارک و تعالي معذور خواهيد بود و پاداش هم خواهيد برد و نيز درصدد دانستن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن باشيد و حلال را از حرام بازشناسيد که آن، شما را به خداوند نزديکتر ميکند و شما را از جهل و ناداني دور ميسازد و جهالت را به اهل آن واگذاريد که جاهل در جهان کم نيست. اين اهل علم و دانشند که اندکند و خداوند فرمود: فوق کلّ ذي علم عليم. (11)
پينوشتها:
1. کافي، ج 5 ص 65
2. معلوم مي شود اينان يکبار هم جلوتر نزد امام آمده، ولي قادر به سخن و بحث نشده بوده اند.
3. الحشر / 10
4. الدهر / 9
5. گواينکه هميشه افرادي پر مدعا و بي ادب وجود دارند که پا از گليم خود فراتر مي گذارند و نسبت به بزرگان دين اسائهآ ادب مي کنند و ندانسته به آنان خرده مي گيرند و کاتوليک تر از پاپ مي شوند.
6. يعني انسان با وجود فقر و مسکنت خود و خانواده اش، ديگران را مقدم بدارد و هزينه زندگي خود و خانواده را به آنها ببخشد و خود گرسنه بماند.
7. الفرقان / 67
8. الانعام 141الاعراف 31
9. اسراء / 29
10. وهَب لي مُلکاً لا يَنبغي لاِ حدٍ من بَعدي، بحارالانوار /14 136
11. تحفالعقول/ 376