به گزارش «شیعه نیوز»، اين روزها با مجوز وزارت ارشاد يک رپرتاژ آگهي صرف به نفع بندر دوبي و به هدف زير سوال بردن تفريح گاه هاي ترکيه در سينماهاي کشور به نمايش درآمده که در کمال تعجب پس از 3 سال ممنوعيت اکران در دولت گذشته، سرانجام به قول کارگردان با حوصله اش موفق به دريافت مجوز شده است تا براي نخستين بار تبليغ مستقيم دوبي، امکانات اقتصادي اين شهر مانند سيتي سنتر، دانشگاه آمريکايي ها و خيابان آل مکتوم به راحتي به پرده سينماهاي ايران کشيده شود.
در شرايطي که سينماي هاليوود با ساخت فيلم تاثيرگذار و موثر «بي وفايي» به دنبال ترساندن منطقي جامعه آمريکا و خانواده هاي اين کشور از بي بندوباري هاي اخلاقي و خيانت به خانواده در زندگي يانکي هاست، در اين سوي جهان و در پناه فرهنگ اصيل ايراني، براي نخستين بار با مجوز وزارت ارشاد فيلمي در سينماهاي ايران به نمايش درآمده که به صورت عملي راه هاي مختلف ضبط تصاوير خصوصي از افراد، راه هاي وسوسه زنان شوهردار و روش هاي خيانت را به زنان شوهردار آموزش داده و متاسفانه تا امروز نه کسي در وزارت ارشاد متوجه اين ماجراهاي آشکار شده و نه منتقدي برايش صرف مي کند که با اين محصول 100 درصد اقتصادي و تبليغاتي مقابله فرهنگي کند!
در اين فيلم سراسر اغراق و بزرگ نمايي شده از جذابيت هاي ساختماني، تزييني و ژورناليستي دوبي که با شعارهاي اقتصادي به نفع سرمايه گذاري خصوصي براي اين بندر همراه است، يک سري اتفاق بي سر و ته بهانه اي مي شود که موضوع ازدواج پسران در قفس امروزي با زنان مسن در هوس ديروزي به روايت تصوير کشيده شود.
داستاني که در سراسر آن روش هاي سوء استفاده از زنان به شيوه هاي گوناگون آموزش داده مي شود و چقدر جالب است که سازمان هاي غير دولتي دفاع از حقوق بانوان و سينه چاکان حقوق فمنيستي حتي ذره اي هم از محتواي اين فيلم دلخور و آزرده نمي شوند!
البته شايد فضاي فانتزي و ويتريني اين فيلم حتي توانسته شواليه هاي حقوق فمنيستي را هم خام کند تا کسي از وزارت ارشاد جمهوري اسلامي سوال نکند، به چه ارزشي چنين محصولاتي را بر پرده سينما آورده و زندگي اجتماعي خانواده ها را به مخاطره مي اندازيد؟
آيا به صرف نشان دادن اتومبيل گران قيمت «فراري» و «لامبورگيني»، يک خانم با دست هاي آرايش شده حناي مراکشي، چادر عربي که يک جفت چشم فقط از آن معلوم است، موسيقي هاي تند عربي، ضرب آهنگ تدوين تصاوير با مراکز تجاري دوبي، شعارهايي مانند: دوبي به مراتب بهتر از ترکيه است، در دوبي هر چيزي پيدا مي شود، اينجا پر از رستوران هاي ايراني است! يا بدتر، جمله وقيحانه؛ نبايد با اين يائسه ها زندگي کرد، بايد اين ها را سر کيسه کرد! مي توان يک فيلم سينمايي اجتماعي و اخلاقگرا را به پرده نقره اي سينماهاي وزارتخانه اصولگرا آورد؟!
در بخشي از اين فيلم سراسر توهين و افترا به زنان بزرگ ايراني که در محتواي فرهنگي دست کمي از محصول آمريکايي پسند «پرسپوليس» و فيلم ضد ايراني «300 » ندارد، دو پسر يا بهتر بگوييم، دوست پسر دو زن بيوه متمول در پي حادثه اي با هم آشنا شده و با سوار کردن يک سري کلک هاي عاشقانه و دوستي هاي غير مشروع و البته اظهار محبت هاي غير متداول با فرهنگ ايراني و بيشتر شبيه فرهنگ کشورهاي غربي، زنان عقدي خود را وارد بازي کثيفي مي کنند.
در اين بازي اين زنان در پس نمايش هاي ظاهري مجبور مي شوند به شوهران خود خيانت کرده و مراحل اين شکسته شدن حريم هاي اخلاقي با دوربين مخفي ضبط مي شود تا از آنها ضمن اخاذي، طلاق شرعي گرفته شود و در مقابل قهرمانان خوشگل و خوش تيپ با درآمد هنگفت اين کار در دوبي رستوران بزنند!
اين موضوع ها در شرايطي به راحتي به تصوير کشيده شد که جامعه ايران سال گذشته چندين مورد حادثه تلخ در انتشار فيلم هاي خصوصي پشت سر گذاشت و حتي دستگاه هاي فرهنگي و قضايي در يک مورد خاص و حساسيت برانگيز به دنبال راهکارهاي برخورد منطقي و قانوني با اين حرمت شکنان بودند.
اما در قامت چنين فيلم سينمايي به اصطلاح اجتماعي که تصاوير تبليغاتي آن سراسر پايتخت را در اختيار گرفته، ضبط تصاوير غير اخلاقي از يک زن شوهردار به صورت کامل آموزش داده شده و حتي در برخي از لحظات بازيگران چنان با قدرت، راه هاي تنظيم زاويه دوربين و روش هاي فني آن را اجرا مي کنند که مي توان حالت رضايت مندي مخاطب را در خنده هاي تماشاگران و صورت هاي هيجان زده آنها ديد.
اما در نمونه مشابهي از يک فيلم آمريکايي که سينماي هاليوود آن را ساخته ، زني راضي از زندگي با شوهر و پسرش که در حومه نيويورک ساکن است. براي خريد لوازم تولد پسرش راهي مرکز شهر مي شود.
در اين ميان حادثه اي موجب مي شود، او وارد خانه پسر جوان فرانسوي شود که در نهايت به زوال اخلاقي و خيانت او به شوهرش ختم مي شود، شوهر در مقابل براي اعاده حيثيت خود پسر فرانسوي را مي کشد و پس از اينکه پليس از پس اثبات جرمش برنمي آيد، تصميم مي گيرد براي نجات زندگي اش راهي مکزيک شود.
در اين فيلم تکان دهنده که در لحظاتي وجدان درد آشکار از انجام يک گناه بزرگ را به نمايش کشيده و سعي دارد آن را به مخاطب القا کند، کارگردان با هشياري تمام براي سکانس پاياني دو نتيجه گيري کرده و حتي در نسخه DVD سکانس سفر به مکزيک در متن اصلي فيلم قرار داده شده و برداشت دومي به عنوان سکانس حذفي باقي مي ماند.
در برداشت دوم از سکانس پاياني مرد ضمن آرزوي روزهاي خوش براي خانواده اش در برابر چراغ قرمز اداره پليس از ماشين پياده مي شود تا خودش را به پليس معرفي کند.
جالب است که در ينگه دنيا که دوستان حتي ذره اي مردم و هنر آنها را به دينمداري و فرهنگي بودن قبول ندارند، اين گونه ظريف يک بحران اجتماعي به تصوير کشيده مي شود، ولي در کشور ما که فرهنگ هاي مهاجم هر آن منتظر حمله به سوي سرمايه هاي اخلاقي و اجتماعي ما هستند، اين گونه براحتي ناموس فروشي و خيانت را آموزش داده و در قالب فيلمي جذاب براي نوجوان و جوانان، آينده کشور را به مخاطره مي اندازيم.
آيا به واقع وزارت ارشاد قبلي حق نداشت که 3 سال پيش مجوز اکران به اين فيلم نداده بود؟!
منبع: بازتاب