محمد مسجد جامعی در وبلاگ خود با عنوان "ایران و ژئوپولتیک تشیع" اینگونه مینویسد :
ایران مدتی است که در شرایط کاملاً جدیدی قرار گرفته است. اما این شرایط گویا نه چندان برای مسئولان امر روشن است و نه برای نخبگان و توده مردم. احتمالاً بخشی بدان علت است که مذاکرات هسته ای وقت و انرژی دستگاه سیاست خارجی را به خود اختصاص داده و حوزه های دیگر کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
پس از ورود داعش به عراق و کمک های مؤثر و حیاتی ایران جهت جلوگیری از سقوط بغداد و اربیل که عملاً کارسازترین کمک بود و بارها به صراحت مورد تأکید مقامات عراقی و کردهای عراقی قرار گرفت، تصویر ایران در نزد دیگران و به ویژه در نزد دست اندرکاران مسائل سیاسی و نظامی و استراتژیکی دگرگون گردید. اینان به مناسبت های مختلف صراحتاً و یا تلویحاً پذیرفتند و گفتند که ایران مهمترین نقش را در حفظ دولت بغداد و اربیل داشته است.
با توجه به افکار و عقائد تند سلفی داعش و کیفیت ورود و پیشروی آنان در عراق، به سرعت این فکر شکل گرفت که ایران عملاً به مثابه کشوری که نسبت به سرنوشت شیعیان و مقدساتشان بی تفاوت نیست، واکنش نشان داده است. حال اینکه به صحنه آمدن ایران، صرفاً به این دلائل بوده و یا به عللی فراتر، چندان مورد بحث نیست، دیگران چنین تصوری دارند و آن را صریحاً گفته و نوشته اند.
بر اساس چنین دیدگاهی ایران به مرکز ثقل تشیع تبدیل شده است. البته این فکر از مدتها پیش وجود داشت و پس از پیروزی انقلاب تشدید و تقویت شد، اما هیچگاه ظهور و بروز کنونی را نداشت. مقالاتی که در طی ماههای اخیر نوشته شده و می شود و نیز اظهارنظرهای افراد مطلع اعم از تحلیلگران و یا سیاستمداران و سیاست سازان همگی بر این نکته تأکید دارد. اما مسئله این است که این تحول بزرگ در تلقی از ایران، احتمالا در درون کشور چندان احساس و درک نشده است.
نتیجه طبیعی جریان اخیر بی اعتنایی به اصول و مسئولیتهایی است که مرکزیت ژئوپولتیکی ایران اقتضا و ایجاب می کند و اصرار بر همان سیاستهای اتخاذ شده قبلی است.
از جمله ارکان سیاست های راهبردی ما دفاع از مظلومان و مستضعفان است. اما این حمایت با تکیه به اندیشه ها و روش های انقلابی یک نوع سیاست تولید می کند و حمایت از آنان به مثابه کشوری نیرومند که به قطب بزرگ منطقه تبدیل شده است، سیاستی دیگر. این به معنای محافظه کاری و عدول از اصول نیست، دقیقاً ناشی از مسئولیت پذیری و عدم آسان جلوه دادن مسائلی است که به واقع پیچیده و چند بعدی است و تصمیم گیریها می باید با توجه بدانها صورت پذیرد. ذیلاً با اختصار کامل نکاتی را متذکر می شود:
1. مرکزیت ژئوپولتیک تشیع را این شرائط جدید قطبی شده منطقه است که به وجود آورده و حتی می توان گفت به ما تحمیل کرده است. البته ایران قرنهاست که قطب بزرگ تشیع است، اما هم اکنون به گرانیگاه آن تبدیل شده و حداقل این است که دیگران بدین گونه به او می نگرند و بر اساس همین نگرش است که سیاستگذاری کرده و با ما تعامل می کنند. لذا مجبوریم آن را به درستی بشناسیم و دریابیم که تلقی موجود کشورهای منطقه و نیز قدرتهای بزرگ کنونی از ما چیست.
2. مرکزیت نام برده هم برای ما یک فرصت است و هم یک تهدید و فراتر از همه یک مسئولیت. اگر درست عمل کنیم به خود و متحدانمان کمک کرده ایم و در غیر این صورت به هر دو زیان وارد ساخته ایم. شرط نخست متناسب رفتار کردن، متناسب سخن گفتن و متناسب تصمیم گرفتن است. نباید با رفتار و سخنان خود موجبات وهن خود و وهن هموطنان و متحدانمان را فراهم آوریم. همچنانکه نباید در قبال اقدامات ناشایسته و بعضاً هتاکانه دیگران نسبت به شهروندان خود بی تفاوت بمانیم. ـ به ویژه در مورد زائرانی که به حج و عمره می روند ـ وقتی قدرتی تشکیل می شود خصوصاً هنگامی که از جانب دیگران به رسمیت شناخته می شود، می باید به تمامی آنچه که از لوازم قدرتمند بودن است، ملتزم باشد و بماند. در غیر این صورت ما خود بیش از دشمن به خود ضربه خواهیم زد و موجبات تضعیف قدرت و موقعیت خود را موجب خواهیم شد.
3. ژئوپولتیک تشیع ماهیتاً دینی و مذهبی و اعتقادی است و با انواع دیگر ژئوپولتیک تفاوت دارد. هنگامی که قدرت منشأ دینی پیدا می کند نقاط ضعف و قوت و شکنندگی های خاص خود را می یابد. حفظ این قدرت متناسب است با حفظ اعتقاد و احترام نشأت گرفته از ایمان دینی. لذا هر آنچه و به هر صورتی این اعتقاد و احترام را متزلزل سازد و یا پرده رودربایستی را بدرد، این قدرت را خواهد شکست. بر این اساس ما نباید با بی اعتنایی و یا حتی رودررویی با شیعیانی که عرف و عادات و رموز دیگری دارند، آنان را در مقابل خود قرار دهیم. این موجب تضعیف ما می شود. این وظیفه ای است که هم به مسئولان مربوط می شود و هم به مردمان عادی ـ این سخن خصوصاً در مورد اجتماعات بزرگ شیعه که از نقاط مختلف می آیند، همچون راهپیمایی اربعین ـ صحیحتر است .
4. اصولاَ «از موضع قدرتی ژئوپولتیکی سخن گفتن» متفاوت است با «از موضع یک انقلابی سخن گفتن»: اینکه این تفاوت چیست؟ و در چیست؟ خود بحث مفصلی است. اما اجمالاً داستان چنین است و اگر این نکته پذیرفته شود سیاست ما در قبال مسائل فراوانی و به ویژه همسایگان تغییر خواهد کرد و به احتمال قریب به یقین بیشتر به نفع کسانی خواهد بود که ما از مدتها پیش در پی حمایت از آنان هستیم.
در اینجا لازم است به مورد بحرین اشارت رود. هیچ سخنی در مورد مشروعیت و مقبولیت خواسته های معترضان نیست، اما نکته اینجا است که راه مناسب برای نیل به این اهداف کدام است و ما با توجه به وزن و ظرفیتمان چگونه و از چه راه هایی می توانیم به آنها کمک کنیم تا سریعتر و کم هزینه تر به اهداف خود نائل شوند. واقعیت این است که ما هیچگاه از ظرفیت ژئوپولتیک خود در چنین مواردی سود نجسته ایم. صرف اینکه ما از خواسته های به حق معترضان حمایت می کنیم می تواند سخن یک سازمان غیردولتی باشد و نه یک قدرت بزرگ به رسمیت شناخته شده منطقه ای. این ظرفیت ژئوپولتیک هم برای معارضان قابل قبول و احترام است و هم برای نظام حاکم و حامیانش. لذا می تواند راه را برای نیل به نتیجه ای قابل قبول هموار سازد.
5. به همان گونه که پس از تحولات سالهای اخیر ما به گرانیگاه تشیع تبدیل شده ایم به گونه ای دیگر معدودی از کشورهای منطقه به گرانیگاه تسنن تبدیل شده اند. البته کیفیت شکل گیری این دو، مختصات و ویژگی هایشان متفاوت و بعضا بسیار متفاوت است. اما این واقعیت وجود دارد و نباید و نمی توان بدان بی تفاوت بود. اگر این مسئله پذیرفته شود به مراتب بهتر می توان به چگونگی تعامل و احیاناً همکاری اندیشید. تلقی ما از حداقل بعضی از همسایگان مان نمی تواند بر اساس واقعیت جغرافیایی آنان و در محدوده آن شکل بگیرد و بدون توجه به مناطق نفوذ و دلواپسی ها و مصالح شان سیاستمان تدوین شود. همچنانکه ما کشوری هستیم بیش از محدوده مرزی مان، در حال حاضر کشورهای دیگری هم هستند که چنین اند. در نهایت باید نوعی مصالحه ژئوپولتیکی را بپذیریم.
6. هم اکنون با توجه به گرایشهای نوین ترکیه در منطقه ما سه قدرت منطقه ای وجود دارد که عبارتند از عربستان و ترکیه و مصر. نوع قدرت و حوزه نفوذ و پایداری این دو آنگونه که در نزد ما هست با این سه متفاوت و بلکه به کلی متفاوت است. بدون شک قدرت ژئوپولتیکی ایران از درون به مراتب قویتر و ماهیّتاً غیرشکننده تر است.
مضافاً که سیاست منطقه ای این سه در وضعیت کنونی ثابت و مستقر نیست تا آنجا که می توان گفت که نمی دانند چه می خواهند. این سخن در مورد عربستان، به دلائل عدیده ای صحیحتر است و البته این شناوری و تلوّن ادامه خواهد داشت. اما علیرغم این همه حداقلی از دایره نفوذ حیاتی وجود دارد که می باید در مد نظر قرار گیرد. مصلحت و منفعت ما و این سه و کل منطقه ایجاب می کند که حوزه های حیاتی هر یک معلوم شود. و در کنار آن حقوق دوستان و متحدان هر یک که در حوزه نفوذ دیگری قرار دارد، محترم شمرده شود. این در نهایت به نفع ما و متحدان ما و اساساً تمامی منطقه است.
7. و به عنوان آخرین نکته می باید گذار از «انقلاب » به «قدرت» را بپذیریم و به الزاماتش تن در دهیم. این به معنای دست شستن از اصول و ارزشهای انقلاب نیست، به معنای تطبیق دادن آن مبانی با شرایط جدیدی است که پدیده آمده است. شرائطی که هم به موقعیت کنونی بین المللی باز میگردد و هم وضعیت آشفته و قطبی شده منطقه ای و البته این جریان در آنجا که به خود ما باز می گردد نتیجه فعلیت یافتن ظرفیت عظیم تاریخی و فرهنگی و انسانی این ملت کهنسال است. به هر حال پیمودن مرحله گذار یک ضرورت است و بدون لحاظ کردن آن با مشکلات فراوانی مواجه خواهیم شد. همچنانکه لحاظ کردن آن، چنانکه گفته شد، به نفع ما و متحدانمان و تمامی منطقه خواهد بود.
محمد مسجدجامعی
8/12/93