به گزارش «شیعه نیوز»، دالیا
مجاهد کارشناس سرشناس آمریکایی مصری الاصل ، رییس و مدیر اجرایی انجمن
مجاهد (شرکت آموزش اجرایی و مشاوره متخصص جوامع مسلمان و خاورمیانه) مستقر
در واشنگتن دی. سی است. وی مدیر اجرایی پیشین و تحلیل گر ارشد مرکز مطالعات
اسلامی گالوپ است که در آن جا تحلیل پیمایش های جهان بینی مسلمانان در
آمریکا و اروپا را سرپرستی می کرد. وی به همراه جان اسپوزیتو کتاب مهم " چه
کسی برای اسلام حرف می زند؟ میلیون ها مسلمان در واقع چگونه می اندیشند"
را نوشت.
باراک اوباما مجاهد را به عنوان رییس انجمن مشاوره درباره همکاری های دینی
و همسایگی در سال 2009 منسوب کرد، که وی را به نخستین زن مسلمان آمریکایی
در بر عهده گرفتن چنین پست ارشدی تبدیل کرد. در این پست، مجاهد به دیگر
رهبران آمریکا در ارائه پیشنهاداتی به رئیس جمهوری آمریکا درباره اینکه
چگونه سازمان های دینی می توانند با دولت برای حل مسائل چالش های دشوار
جامعه همکاری کنند، پیوست. مجاهد برای گرفتن رای اعتماد به صحن کمیته روابط
خارجی سنای آمریکا درباره برخورد آمریکا با جوامع مسلمان دعوت شد، وی
پیشنهادهای مهمی را برای انجمن مشاوره امنیت داخلی ضد گروه های تندرو خشونت
گرا ارائه داد.
مجمع جهانی اقتصاد مجاهد را رهبر جهانی جوان نامید. وی عضو انجمن برنامه
ریزی مجمع درباره جهان عرب و هم چنین سخنران معمول در کنفرانس هایشان می
باشد. مجاهد هم چنین عضو خانه آزادی و سولیا می باشد و پژوهشگر ارشد
غیرمقیم سیاست عمومی در انستیتوی سیاست عمومی و امور بین الملل ایسام فار
در دانشگاه آمریکایی بیروت است. مجله تجارت عربی وی را به عنوان یکی از
تاثیرگذارترین اعراب در جهان در سال های 2010 تا 2012 معرفی کرد. آشوکا
مجاهد را نوآور اجتماعی سال جهان عرب در سال 2010 نامید و انجمن Alumni
دانشگاه ویسکانسین به وی جایزه ای با اعتبار زیر 40 سال را اعطاء کرد،
جایزه ای که برای کمک های مهم به وسیله فارغ التحصیل شدن از دانشگاه
ویسکانسین می باشد.
مجاهد مفسر همیشگی در کانال های رسانه ای جهان و مجامع بین المللی و هم
چنین کارشناس جهانی اتحاد تمدن ها سازمان ملل هم می باشد. تحلیل های وی در
وال استریت ژورنال، مجله فارین پالسی، مجله ریویو بین المللی هاروارد و
بسیاری دیگر از ژورنال های آکادمیک و عمومی چاپ شده اند. مخاطبان وی سران
دولت، نمایندگان مجلس از سراسر جهان و رهبران مذهبی از هر دینی می باشند.
گفتوگوی شفقنا با او را در ادامه میخوانید:
برگردیم به زمانی که شما مدیر اجرایی مرکز
مطالعات اسلامی گالوپ بودید، شما یک سری تحقیقات عقاید عمومی انجام دادید
تا مشخص نمایید اندیشه مسلمانان درباره تروریسم، افراطی گری و .... چیست،
شما در واقع یافته هایتان را در کتاب " چه کسی برای اسلام حرف می زند؟
میلیون ها مسلمان در واقع چگونه می اندیشند"، گردآوری کردید. درباره تحقیق و
یافته هایتان برای ما بگویید؟ مسلمانان واقعا چگونه فکر میکنند؟
مسلمانان در سراسر جهان بسیار متفاوت می باشند، به زبان های مختلف تکلم می
کنند، تاریخ های متفاوت دارند، و دین شان را به شیوه های متفاوت تفسیر می
نمایند. این پلورالیسم در اسلام ساخته می شود و مورد احترام و تکریم می
باشد. آن ها هم چنین دیدگاه های مختلفی درباره رهبری آمریکا دارند. برای
مثال، در حالی که مسلمانان در خاورمیانه غیر ممکن بود رهبری آمریکا را
تایید یا تصدیق کنند، مسلمانان صحرای آفریقا به صورت کلی دیدگاههای مثبتی
درباره آمریکا دارند. مسلمانان هم چنین دیدگاه های متفاوتی درباره نقش دین
در سیاست و هم چنین اینکه قوانین دینی چگونه می بایست تفسیر شوند، را
دارند.
اما در حالی که در میان بسیاری از جوامع مسلمان تفاوت هایی وجود دارد آنها
همگی در یک چیز مشترک هستند: دین بخش مهمی از زندگی روزمره شان می باشد.
درباره تروریسم وضعیت چگونه است؟ جریان اصلی
رسانه هنوز به ارائه بیانیه های محکوم کننده ادامه می دهد. اغلب آنها
اسلام و مسلمانان را با تروریسم در یک صف قرار می دهند اما به ندرت درباره
عقاید مسلمانان درباره تروریسم می شنویم. بر اساس تحقیقات شما چگونه
مسلمانان در میانه سربرآوردن تروریسم، موضع خود را روشن می سازند؟
اکثریت مسلمانان مخالف اعمال تروریستی هستند که به نام اسلام انجام می
شوند. این امر به شکل آشکار از طریق مطالعه مرکز گالوپ از بیش از 100 کشور
در سرتاسر جهان با نام دیدگاه های خشونت اثبات شد که خود من در آن شرکت
داشتم. چه چیزی موجب پذیرش یا انکار عمومی حملات به شهروندان در طول ده سال
از 11 سپتامبر می شود؟ برخلاف کژفهمی های عمومی، کشورهای با اکثریت مسلمان
حداقل همانند دیگر جوامع حملات به شهروندان را محکوم کردند. در خاورمیانه،
تلاش دینی به انکار گسترده این حملات ارتباط داشت.
بنابراین، چگونه ما تروریست هایی را که نمادها و شعارهای دینی را به کار
می گیرند، تعریف می کنیم؟ نخست، بایستی به دقت گوش بدهیم و آنچه که ما از
زیر لایه دینی می شنویم اساسا یک استدلال سیاسی است و نه دینی. از بمب
گذاران بوستون تا قتل وحشتناک سرباز انگلیسی در وولویچ، تروریست ها خشونت
شان را با گلایه های مدرن و نه تفسیر قرون وسطایی توجیه می کنند.
می توان همین امر را درباره تروریست های از هر نوعی دیگر نیز گفت. نماد ها
و زبانی که آن ها به کار می گیرند به پیش زمینه فرهنگی شان وابسته است.
اما پیام اصلی آن ها همان است: اشتباهات درک شده برای تصحیح شدن به خشونت
نیاز دارند. یکی از آخرین مثال ها در این باره حادثه دو سال پیش در نروژ
بود، هنگامی که آندرس برایفیک، که از نابودی خشونت آمیز عرب های اروپایی
دفاع می کرد، ساختمان های دولتی را بمب گذاری کرد و در نتیجه آن 78 نفر
کشته شدند و کمپ تابستانی جوانان را در اُسلو مورد حمله قرار داد، به 69
نفر تیراندازی کرد که اکثرشان نوجوان بودند.
ثانیا، آیا یک تروریست ادعای دفاع از اسلام یا اکثریت مسیحیان سفید پوست
اروپا را دارد؟ هویت اوست که زمینه افراطی شدنش را فراهم می کند و نه علت
آن را.
منظورتان از این که هویت زمینه را فراهم می
کند و نه علت چیست؟ آیا به این امر اشاره می کنید که افراطی شدن یک انحراف
اجتماعی است که به هیچ وجه با اسلام ارتباط ندارد؟
مورد وید میشایل، یک برتری طلب سفید پوست راست گرا، و حمله وی یه یک معبد
سیک ها در اُواک کریک ویسکانسین را در نظر بگیرید. بر اساس گفته های مردی
که خود را به عنوان یار نظامی پیشین معرفی کرد، مهاجم اغلب درباره " جهان
مقدس رادیکال" حرف می زد. پیش زمینه محافظه کارانه ی وی علت افراطی شدن وی
نبود و این امر هم درباره مسلمان یا چچنی بودن بمب گذاران بوستون که به
خشونت روی آوردند، صدق می کند. در هر دو مورد، افراطی شدن در درون یک زمینه
فرهنگی جنایت کارانه اتفاق افتاد و بنابراین حاصل نمادها، فضای مجازی و
شعار این خرده فرهنگ بود.
به معنای دقیق کلمه، جریان اصلی جامعه مسلمانان آمریکایی، مسئول مسلمانان
منحرف نیست که به تروریسم روی می آورند، به گونه ای که حزب جمهوری خواه
مسئول افراطی های راست گرا می باشد که همین کار را انجام می دهند. در واقع،
فرای از تن دادن به این خشونت، بر اساس گزارش سال 2011 گالوپ درباره ی
جوامع دینی آمریکا، آمریکایی های مسلمان محتمل ترین جامعه دینی آمریکا برای
محکوم کردن صریح حملات به شهروندان به عنوان یک اشتباه اخلاقی هستند، خواه
به صورت فردی و خواه به صورت نظامی.
بر اساس بهترین پژوهشهای انجام شده، افراطی شدن مسلمانان در غرب خارج از
جامعه مسلمانان اتفاق می افتد، که در لجاجت و اعتراض به جامعه می باشد.
از آن جا که اثبات شده است که تروریسم خودش
یک بیماری است چرا دولت ها کارهای بیشتری برای ریشه کن کردن آن به جای جنگ
علیه مردمی که خود به گروگان های افراط گرایی تبدیل شده اند، انجام نمی
دهند؟
کارهای بسیاری می توان انجام داد، اما هیچ چیزی موثرتر از پایان دادن به
تضادهای بحرانی نیست که آمریکا در جهان اسلام با آن درگیر است، نیست.
مسلمانان قربانیان شماره یک القاعده هستند. بنابراین هیچ کسی نمی خواهد به
این خشونت های بدون معنا بیش از چیزی که آن ها انجام می دهند، پایان دهند.
القاعده هم چنین مردان جوان آن ها را به دام می اندازد، از عصبانیتشان در
اعتراضات مشروع رایج سوءاستفاده می کند، تا آن ها برای یک زندگی جنایی
استخدام کند. بنابراین هیچ کس بیش از مسلمانان آرزوی پایان دادن به این امر
را ندارد. مهم ترین گام هایی که بایستی برداشته شوند آموزش جوانان درباره
دینشان است. اسلام قرآن نمی تواند هم زمان با ایدئولوژی القاعده در قلب و
ذهن آن ها وجود داشته باشد. این ها نیروهای متضاد با هم هستند و هر چه فهم
آن ها از اسلام قرآن بیشتر باشد در مشاهده اشتباه بودن ایدئولوژی القاعده
تواناتر خواهند بود. زنان به عنوان مادران، معلمان، پژوهشگران و رهبر جامعه
می توانند نقش اساسی در این زمینه داشته باشند.
نظرتان درباره باور غربی ها که زنان مسلمان در سایه و حاشیه زندگی می کنند، چیست؟ زنان مسلمان به چه می اندیشند؟
دیدگاه های زنان مسلمان پیچیده هستند. آن ها خواهان حقوق برابر می باشند،
اما می گویند که ایمانشان مانعی برای دست یابی به این اهداف نیست، اغلب
آنان ایمانشان را به عنوان نیرویی برای رسیدن به آزادی و نه تعصب
میبینند. به هر حال همانند اکثر زنان، دغدغه های اصلیشان مشابه دیگر
شهروندان کشورشان می باشد و حول مسائل توسعه، آموزش و بیکاری می چرخد و نه
حقوق زنان. درباره "حجاب"، اکثریت مسلمانان می گویند آن ها موهایشان را در
اماکن عمومی می پوشانند و هنگامی که چرایی این کار از آن ها پرسیده میشود،
رایج ترین پاسخ این است که آن ها بر این باورند که حجاب یک دستور دینی
است. به صورت خیلی ساده حجاب بخشی از عمل به ایمانشان می باشد. زنانی که
حجاب را رعایت می کنند آن را تنها با تقوا همراه نمی دانند بلکه همراه آن
"اعتماد به نفس" و "کرامت" را می بینند.