به گزارش «شیعه نیوز»، آيتالله حسين مظاهري، در گفتاری باعنوان «زينب (سلام الله علیها) و احياي دين» آورده است:
امام حسين(علیه السلام) براي احياي اسلام قيام کرد. به گواهي تاريخ، پس از شهادت ايشان، طولي نکشيد که ريشه بنياميه خشکيد و اسلام باقي ماند؛ اما بايد توجه داشت که پس از شهادت امام حسين(علیه السلام) نوبت به امام سجّاد(علیه السلام)، حضرت زينب(سلام الله علیها) و اهل بيت رسيد که با اسارت خود، موج شهادت و وقايع جانسوز کربلا را سراسري کنند. اگر قضيه اسارت رخ نميداد، موج کربلا در جهان منتشر نميشد. در واقع، حرکت حسيني ابتدا با اسارت و سپس با عزاداري شيعيان، جاودان و سراسري شد و هميشه باقي خواهد ماند. از اين رو ميتوان گفت: شهادت، اسارت و عزاداري در يک راستا هستند.
حضرت زينب(سلام الله علیها) با تلاش و فداکاري فراوان، سفر اسارت را بسيار خوب اداره کرد و به ثمر رسانيد. از اين جهت، اسلام مرهون زحمات آن بانوي بزرگوار است. البته در اين ميان نبايد از نقش اساسي امام سجّاد(علیه السلام) غافل شد؛ چرا که آن حضرت در مدت سي و چهار سال بعد از شهادت امام حسين(علیه السلام)، براي احيا و پرورش حرکت حسيني تلاش کرد و تشيع را در بين مردم جا انداخت و باعث شد که شجره طيبه قرآن به بار بنشيند.
حضرت زينب(سلام الله علیها) در دوران اسارت، قافلهسالار کاروان اسرا بود و زير نظر امام سجاد(علیه السلام) اهداف اسارت را دنبال کرد. در حقيقت اگر زينب نبود، نتايج متعالي از اسارت به دست نميآمد و اهداف اصلي قيام امام حسين(علیه السلام) محقّق نميشد.
شايستگي حضرت زينب(سلام الله علیها)
قافلهسالاري کاروان اهل بيت و به ثمر نشاندن خون شهداي مظلوم کربلا، لياقت خاصي ميطلبيد که زينب(سلام الله علیها) از آن برخوردار بود. در حقيقت حضرت زينب براي پيروزي در وظيفه خطيري که بر عهده داشت و نيز براي نتيجهگيري از شهادت و اسارت، نيازمند برخورداري از فضايل نيکو و صفات حسنه اخلاقي بود. به عبارت ديگر، قافلهسالار اسراي کربلا بايد به صفاتي از جمله صبر، گذشت، وفا، اخلاص، ايثار و شجاعت متصف باشد و زينب چنين بود. او قضيه کربلا و وظايف خويش را در دوران طفوليت، از مادر گرامياش حضرت زهرا(سلام الله علیها آموخته بود؛ مثلاً طبق آنچه در برخي مقاتل آمده است، حضرت زهرا(سلام الله علیها) پيراهني که با دست مبارک خود، رشته و بافته و دوخته بود، به زينب داد که در وقت وداع، به برادر بدهد و از طرف مادر، زير گلوي او را نيز ببوسد. اميرالمؤمنين(علیه السلام) نيز دخترش را از واقعه کربلا آگاه ساخته بود. پس حضرت زينب(سلام الله علیها) از کودکي براي اين حرکت سرنوشتساز تربيت و براي سربلندي در اين ميدان آماده شده بود و با اطلاع قبلي و با بصيرت کامل به کربلا آمد و خالصانه برادر خويش را همراهي کرد.
تبلور شجاعت
شجاعت سه مرتبه يا سه معنا دارد: مرتبه اول نترسيدن از ديگران به خصوص افراد زورگو و قدرتمند است. مرتبه دوم كه بالاتر است، تسلط بر هوا و هوس و نفس امّاره است؛ بالاتر از اين دو مرتبه، اين است كه انسان در جزر و مدّ روزگار خود را نبازد. مرتبه اول شجاعت، به خوبي در شخصيت حضرت زينب(سلام الله علیها) ظهور و بروز داشت؛ به گونهاي که در دوران اسارت و پس از آن، هيچگاه از افراد زورگويي چون ابنزياد و يزيد نترسيد و در برابر سخنان ناحق و بيمنطق آنان با عزت و اقتدار تمام و با قاطعيت ايستادگي کرد.
در مجلس ابن زياد وقتي اسرا وارد مجلس شدند، حضرت زينب(سلام الله علیها) در گوشه نشست که در ديد نامحرم نباشد. ابنزياد گفت: «ديدي خدا با شما چه کرد؟» حضرت برخاست و با شدت فراوان فرمود: «ما رأيتُ إلّا جميلا. هؤُلاء قومٌ كتب الله عليهمُ القتل فبرزوا إلى مضاجعهم و سيجمعُ الله بينك و بينهُم فتُحاجُّ و تُخاصمُ فانظُر لمن الفلجُ يومئذٍ، ثكلتك أمُّك يا ابن مرجانه!»1 چيزي جز زيبايي نديديم. شهادت و اسارت، سرنوشت ما بود و ريشه شما را خواهد سوزاند؛ اما به زودي خواهي مرد. پس، منتظر باش ببين چه کسي رسوا ميشود؟ مادرت به عزايت بنشيند! ابن زياد از اين کلمات شجاعانه به اندازهاي عصباني شد که دستور قتل حضرت را داد؛ امّا مشيّت الهي اقتضا نکرد و نيّت شوم او عملي نشد.
در مجلس يزيد هم حضرت زينب(سلام الله علیها) با شجاعت تمام، خطبه بسيار کوبندهاي خواند. آن جلسه به عنوان جشن پيروزي ترتيب داده شده بود؛ اما سخنان قاطع حضرت زينب(سلام الله علیها) و امام سجّاد(علیه السلام) يزيد را رسوا کرد و پيروزي ظاهري او را به شکستي مفتضحانه مبدل ساخت. حضرت زينب(سلام الله علیها) بعد از حمد الهي، خطاب به يزيد فرمود: «تو فکر ميکني که خداوند ما را ذليل و تو را عزيز کرده است؟ هرگز چنين نيست؛ زيرا خدا به تو مهلت داده است که هرچه ميخواهي، ظلم کني تا عذاب خود را زياد کني. پس صبر کن و عاقبت خود را ببين.» سپس اين آيه شريفه را قرائت کرد: «و لا يحسبنّ الذين كفروا أنّما نُملي لهم خيرٌ لأنفُسهم إنّما نُملي لهم ليزدادوا إثماً و لهم عذابٌ مُهين».2در بخش ديگري از خطبه نيز ميفرمايد: «اي يزيد! تو دشمن پيامبري. تو و کساني که تو را بر حکومت نشاندند، به زودي خواهيد فهميد که ظالمان چه جايگاه بدي دارند. هرچند مجبورم با تو سخن بگويم، امّا تو در نزد من خوار و کوچکي!»3
رسوايي و ترس يزيد
خطبههاي کوبنده و رفتار شجاعانه و همراه با قاطعيّت حضرت زينب و امام سجّاد(علیه السلام) در شام، چنان تأثيرگذار بود که بنياميّه را رسوا کرد. حتي يزيد که در ابتدا ادعاي فراواني در حقانيت خود داشت، در نهايت و پس از آنکه رسوايياش آشکار شد، به ظاهر اظهار پشيماني کرد و همه تقصيرها را به گردن ابن زياد انداخت. سپس بر خلاف توصيه برخي اطرافيان، نه تنها اسيران را نکشت، بلکه دستور داد آنان را به همراه تعدادي محافظ به مدينه ببرند و مراعات حالشان را بکنند. هنگام عزيمت کاروان نيز به امام سجّاد(علیه السلام) گفت: «خدا لعنت كند پسر مرجانه را، اگر من با پدرت روبرو شده بودم، نميگذاشتم او را بكشند. وقتي به مدينه رسيدي، هر درخواستي داشتي، بنويس تا اجابت کنم.»4
مظهر وظيفهشناسي
برخورداري از شجاعت، حتي در مرتبه اول آن، اين توان را به انسان ميدهد که پس از تشخيص وظيفه، به آن عمل نمايد و هراسي از موانع انجام وظيفه نداشته باشد. حضرت زينب(سلام الله علیها) چنين بود؛ يعني شناخت وظيفه و عمل به وظيفه در سيره ايشان، به خصوص در مدت اسارت به خوبي مشهود بود؛ براي مثال، وقتي وظيفه ايشان اقتضا ميکرد که سخنراني کند و با خطبه خواندن، به افشاگري بنياميه بپردازد، به خوبي به وظيفه خود عمل ميکرد و از هيچ کس ترس و واهمه نداشت. خطبههاي حضرت در بازار کوفه، مجلس ابنزياد، بازار شام و مجلس يزيد بسيار عالي و کوبنده بود و در تاريخ ثبت شده است. ايشان چنان خطبه ميخواند که به تعبير راوي، گويا اميرالمؤمنين(علیه السلام) خطبه ميخواند. با شروع خطبه ايشان، همه ناگهان ساکت ميشدند و سخنان آن بانوي بزرگوار را ميشنيدند.5
حتي در همان روزهاي اول اسارت، در کوفه، نزديک بود مردم با اطلاع از حقايق و با افشاگري حضرت زينب، عليه بنياميّه قيام کنند، اما چون شورش آنان در آن موقعيّت، منجر به سرکوب ميشد و نتيجه مطلوب، يعني انتشار سراسري موج کربلا را در بر نداشت، امام سجّاد(علیه السلام) مانع آن شدند و فرمودند: «يا عمّه اسكُتي... أنت بحمدالله عالمهٌ غيرُ مُعلّمه، فهمهٌ غيرُ مُفهّمهٍ:6 عمّهجان، صبر کن؛ شما عالم و زن فهميدهاي هستيد که بدون معلم به اين درجه رسيدهايد.» حضرت نيز سکوت اختيار کرد.
تقواي حضرت زينب(سلام الله علیها)
مرتبه دوم شجاعت، يعني غلبه بر هواي نفس نيز در شخصيّت حضرت زينب(سلام الله علیها) تجلّي بارزي داشت. پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ميفرمايند: «أشجعُ النّاس من غلب هواه:7 شجاعترين مردم کسي است که بر نفس خود مسلّط باشد»؛ به همه واجبات مخصوصاً به نماز اهميت دهد و در عمل به مستحبات به خصوص نماز شب، انس با قرآن و خدمت به خلق خدا کوشا باشد و از گناهان و حتي مکروهات اجتناب ورزد. چنين کسي با مداومت بر عبادت، به مقام عبوديت نائل خواهد شد.
حضرت زينب(سلام الله علیها) به مقام عبوديت رسيده بود و چنان در آن مقام پيش رفته بود که امام حسين(علیه السلام) هنگام خداحافظي، از او خواستند که در نماز شب خود، به آن حضرت دعا کند. حضرت زينب(سلام الله علیها) با رياضتهاي ديني به مقام عبوديت رسيده بود و در آن مقام، از نماز لذت ميبرد؛ زيرا بهترين لذت در مقام عبوديت، نماز، به خصوص نماز شب است. به تعبير قرآن، نماز شب انسان را به مقام محمود ميرساند؛8 مقامي که حضرت زينب(سلام الله علیها) از آن برخوردار بود.
اهتمام به نماز شب
نماز شب آن حضرت هيچگاه، حتي در اين مسافرت و در شام عاشورا ترک نشد. شام عاشورا براي او شب سختي بود؛ ايشان علاوه بر مصيبت از دست دادن شش برادر، دچار لشکري درندهخو شده بود و سرپرستي اهل حرم را نيز بر عهده داشت؛ امّا همو بعد از نماز عشا، با کمک امکلثوم خيمه نيمسوختهاي را برپا کردند و امام سجاد(علیه السلام) را در آن خيمه آورد و به دنبال جمع کردن بچهها از بيابان رفت؛ بالاخره تا نيمههاي شب، همه زنان و کودکان را جمع کردند و سپس بچهها را سيراب کرد. وقتي از سر و سامان دادن امور کودکان و زنان فارغ شد، نزد امام سجاد(علیه السلام) آمد و نشسته، نماز شب خواند. امام که از شدّت بيماري قادر به نشستن نبود، خوابيده نماز شب خواند و پس از نماز فرمود: «عمهجان نديده بودم که نماز شب را نشسته بخوانيد!» امام از نماز شب عمه خود در آن شرايط بحراني تعجب نکرد، بلکه فرمود: چرا نماز شب را نشسته خوانديد؟ حضرت زينب(سلام الله علیها) پاسخ داد: ميخواستم بايستم، اما زانوهايم تاب و توان ايستادن نداشت!
دو شب پس از عاشورا کاروان اسرا در نيمههاي شب، به پشت دروازه کوفه رسيد. آنها را نگه داشتند تا فردا با حضور مردم و همزمان با جشن پيروزي، وارد کوفه شوند. زينب در آن موقعيت نيز نماز شب خواند. در خرابه شام و در طول مسير مسافرت هم نماز شب ايشان ترک نشد.
آرامش دروني
انسان در سايه تقوا، به امنيت دل و آرامش دروني دست مييابد. قرآن در سوره انعام، با طرح يک سؤال و ارائه پاسخ روشن، نکته دقيقي را ميآموزد. ابتدا ميپرسد: چه کسي استحقاق دارد امنيت دل پيدا کند؟ سپس پاسخ ميدهد: کسي که ايمان را زيربنا و تقوا را روبناي ساختمان دين خود قرار دهد. کسي که با اعتقاد راسخ، تقيد به ظواهر شرع دارد؛ يعني به انجام واجبات و مستحبات اهميت ميدهد و از محرّمات و مکروهات اجتناب ميورزد، به آرامش درون و اطمينان قلبي خواهد رسيد و هدايت الهي نصيب او مي گردد: «فأيُّ الفريقين أحقُّ بالأمن إن كنتم تعلمون؟ الذين آمنوا و لم يلبسوا إيمانهُم بظلم أُولئك لهُمُ الأمنُ و هم مُهتدون».9 حضرت زينب(سلام الله علیها) از مصاديق اين آيه شريفه به شمار ميرود. ايشان با ايمان قوي و تقواي مثال زدني، مشمول هدايت خاص الهي بود و از اين جهت، در آن بحران سخت، پيروز ميدان شد.
استقامت در جزر و مد روزگار
والاترين مرتبه از مراتب شجاعت، آن است که انسان در جزر و مد روزگار، خودش را نبازد و در رويارويي با پيروزيهاي بزرگ يا هنگام رخ دادن مصيبت و بلا و در مواجهه با بحران، شخصيت خود را حفظ کند و صبر و استقامت داشته باشد. طبق روايتي از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دنيا مانند دريايي متلاطم و عميق است و مخلوقات بسياري در آن غرق ميشوند: «الدّنيا بحرٌ عميقٌ قد غرق فيها خلق كثير».10 اميرالمؤمنين(علیه السلام) نيز در بيان ويژگيهاي دنيا، آن را خانهاي پيچيده شده در بلا و مصيبت توصيف ميفرمايد: «دارٌ بالبلاء محفوفه».11
اساساً خاصيت دنيا اين است که روزي طبق مراد و خواسته انسان و روزي هم بر خلاف ميل او ميچرخد. اميرالمؤمنين(علیه السلام) در نامهاي به ابنعباس مي نويسند: «و اعلم بأنّ الدّهر يومان: يومٌ لك و يومٌ عليك».12 بنابراين دنيا براي همه بالا و پايين دارد و همه بايد طعم سختي و آساني را بچشند. بايد توجه داشت که جزر و مدّ درياي زندگي در بسياري از موارد، امتحان بندگان است؛ زيرا حتما نوع بشر مورد امتحان قرار مي گيرد: «أحسب الناسُ أن يُتركوا أن يقولوا آمنّا و هُم لا يُفتنون؟ و لقد فتنّا الذين من قبلهم فليعلمنّ الله الذين صدقوا و ليعلمنّ الكاذبين».13 در اين ميان، انسان شجاع کسي است که در درياي موّاج و متلاطم دنيا، خويشتن را نبازد و خود را حفظ کند؛ اما متأسفانه بسياري از انسانها چنين نيستند. قرآن کريم انسان را ناشكيبا و كمطاقت توصيف ميکند و ميفرمايد: هرگاه شر و صدمهاى به او برسد و در موضع سختي و بلا واقع شود، بيتاب ميشود و عجز و لابه ميکند و اگر خيري نصيبش گردد و در رفاه باشد، بخل ميورزد: «إنّ الإنسان خُلق هلُوعاً. إذا مسّهُ الشّرُّ جزُوعا. و إذا مسّهُ الخيرُ منُوعا. إلاّ المُصلّين».14
نوع انسان سبکسر است؛ يعني در جزر و مد روزگار مثل پر کاهي، خودش را به حرکت موجها سپرده و به هر سويي پرتاب ميشود؛ مگر کسي که به مقام عبوديت رسيده باشد. امتحان الهي براي همه، اعم از پير و جوان و زن و مرد، به شکلهاي گوناگون وجود دارد. اگر انسان در امتحان خود را نبازد و استقامت کند، پيروز ميشود و ميتوان گفت شجاع است. البته لطف و امداد الهي و هدايت خداوند نيز براي پيروزي در امتحان، لازم است. انسان بايد همت و تلاش خود را ضميمه عنايت پروردگار کند تا موفق شود.
استقامت حضرت زينب(سلام الله علیها)
حضرت زينب(سلام الله علیها) از مرتبه سوم شجاعت نيز به خوبي برخوردار بود. به خصوص در دوره اسارت که براي ايشان يک درياي پر تلاطم و مواج بود، به اعتراف دوست و دشمن، از عهده وظيفه و مسئوليت خود برآمد و هجوم مصائب و بلايا او را منزوي و منفعل نکرد؛ مثلاً در شام عاشورا پس از ديدن داغ شش برادر و دو فرزند و تحمل مصائب فراوان، وظيفه ايشان آن بود که گريه نکند و با صلابت و استواري، زنان و کودکان را که در بيابان متفرق شده بودند، جمع کرده، از آنان محافظت نمايد. ايشان در آن شرايط سخت و حتي با مشاهده صحنهاي که در آن دوتن از بچهها دست به گردن يکديگر، از فرط تشنگي از دنيا رفته بودند، مانند يک شيرمرد به خوبي ايفاي نقش کرد. خطبههايش و سخنراني افشاگرانهاش در کوفه و شام، در حالي که چند روزي از عاشورا نميگذشت، ناشي از استقامت و استواري او بود.
حيا، عفت و غيرت
آنچه توجه جدي ميطلبد، به خصوص در زمان حاضر، اين است که خاندان وحي، از ابتداي مسافرت تا رسيدن به کربلا و پس از آن در دوران اسارت، هيچگاه در حفظ حجاب خود کوتاهي نکردند. آنان در رعايت حيا نيز بسيار کوشا بودند و حتي در شرايط بحراني اجازه ندادند نامحرم به آنها خيره شود و خود نيز باحيا و با وقار بودند. زينب(سلام الله علیها) در اين زمينه نيز قافلهسالار بود و همواره با غيرت خاصي از حجاب و حياي زنان کاروان مراقبت ميکرد. در مجلس يزيد وقتي حضرت احساس کرد که زنان و دختران اهل بيت در معرض ديد افراد نامحرم قرار دارند، با تندي فرمود: «أمن العدل يا ابن الطُّلقاء تخديرُك حرائرك و إماءك و سوقُك بنات رسُول الله سبايا قد هتكت سُتُورهُنّ و أبديت وُجُوههُنّ تحدُو بهنّ الأعداءُ من بلد إلى بلد:15 اى فرزند رهاشدگان،16 آيا اين از عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را در امنيت و پشت پرده بنشانى و دختران پيامبر را در بند اسارت و در برابر ديد دشمنان، در اين شهر و آن شهر بگرداني؟»
در روز يازدهم محرم هم وقتي افراد لشکر دشمن براي سوار کردن زنان و کودکان و بردن آنها به کوفه آمدند، حضرت به آنها تشر زد و اجازه نداد نزديک زنان و دختران شوند. سپس گرچه مشقت داشت، خود با کمک امکلثوم، زنان و کودکان را سوار بر مرکب کردند. افزون بر اين، براي تحريک عواطف و بيدار شدن کوفيان، نحوه قرار گرفتن آنها در مرکب را طوري طراحي و برنامهريزي کردند که هر کودک يتيم در دامن يکي از زنان بنشيند.
سرمشق زندگي
نتيجه عملي و اخلاقي بحث اين است که همه بايد با مطالعه سيره اهل بيت، آن بزرگواران را سرمشق خود قرار دهند. نهضت امام حسين(علیه السلام) درسهاي اخلاقي فراواني دارد و بايد علاوه بر عزاداري، به نکات درسآموز نهضت حسيني توجه و عمل نمود. عاشورا فضائلي همچون صبر، ايثار، شجاعت و شهادتطلبي را به بشريت ميآموزد. دقت در سيره امام حسين(علیه السلام) و حضرت زينب(سلام الله علیها) و پيروي از آن بزرگواران، سازندگي اخلاقي و معنوي دارد و راه انسان را در سلوک معنوي هموار ميسازد.
امام حسين(علیه السلام) به خاطر دين خدا، از همه چيزش، حتي از بچه شيرخوارش گذشت. جوانان عزيز بايد با الگوگيري از ايشان، به خاطر دين خدا، دست کم از هوا و هوس خود بگذرند و گناه نکنند؛ از دروغ، غيبت، تهمت و شايعه بپرهيزند و با اجتناب از حقالناس و آزار و اذيت مردم، به واجبات مخصوصاً نماز اهميت بدهند و در خدمت به خلق خدا کوشا باشند. همه بايد حضرت زينب(س) را سرمشق خود قرار دهند و با رعايت تقوا و مداومت بر عبادت، به مقام عبوديت برسند. اهتمام حضرت زينب به نماز شب، بايد الگو باشد. شجاعت شگفتآور حضرت بايد در زندگي شيعيان جاري شود و همه در شناخت وظيفه و عمل به وظيفه از همديگر سبقت بگيرند.
پينوشتها
1. بحارالانوار، ج45، ص116// 2. آلعمران، 178 //3. بحارالأنوار، ج45، ص134 // 4. الإرشاد، ج2، ص122// 5. اللهوف، ص146 // 6. الاحتجاج، ج2، ص305 // 7. امالي الصدوق، ص21 // 8. اسراء، 79 // 9. انعام،81 و82 // 10. تفسير منسوب به امام عسكرى(علیه السلام)، ص431 // 11. نهجالبلاغه، ص348 // 12. نهجالبلاغه، ص462 // 13. العنكبوت، 3-2// 14. المعارج، 22-19 // 15. الاحتجاج، ج2، ص308 // 16. اشاره به فتح مکه و بخشيده شدن ابوسفيان و معاويه توسط پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
انتهای پیام/ ص . خ