«شیعه نیوز»:طليعه
امام حسين عليه السلام نامي آشنا براي عموم مسلمانان و بلکه همه دردمندان است. اينشخصيت وصفناپذير چنان مورد توجه رسول خدا صلوات الله عليه و آله بوده که به نظر ميرسد فلسفه اين عنايت و توجه در آن عصر براي جماعت زيادي روشن نبوده و تا حدودي هم شايد حقداشتهاند، چون هيچ کس نميتواند فراواني گفتهها و توجهات پيامبر اسلام( صلی الله علیه و آله وسلم ) به اينبزرگوار را يک امر عاطفي برخواسته از رابطه پدر و فرزندي بداند، زيرا همه حرکات و گفتههاي رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) به طور قطع و يقين بسيار فراتر از اين حوزه است، چيزي که واقعيتهاي تاريخي آن را اثبات ميکند.
رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) که تمام گفتهها و حرکات او با پشتوانه الهي سرچشمه ميگيرد،[وما ينطق عن الهوي] هرگز سخنان بلند و معنا داري در مورد امام حسين به صرف رابطه فرزندي ايراد نکرده و حکمتهاي بيشماري در اين برخورد و نگاه رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) وجود داشت که بسياري از آنها به مرور زمان، آن هم زماني نه چندان طولاني به گونهاي که برخي ياران رسول خدا آن زمان را درک کردند، روشن شد.
در اين مقال کوشيديم که برخي موارد مورد اتفاق تمام مسلمانان که به فراواني در کتابهاي فرقههاي مختلف اسلامي آمده، يادآور شويم و نشان دهيم که جايگاه امام حسين( علیه السلام ) و موقعيت آن بزرگوار در نزد رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) به چه اندازهاي بوده و لذا ما به توضيحات و گفتههاي اضافي نپرداختيم و بهتر آن ديديم عين همان گفتهها را در چهارده مورد ذکر کنيم. اميد است مورد عنايت امام حسين( علیه السلام ) قرار گيرد.
1- نام گذاري امام حسين( علیه السلام )
روايتهاي فراواني که هم از طريق اهل سنت و هم در منابع شيعه ذکر شده،تصريح دارند که نامگذاري اين مولود مبارک به وسيله رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) بوده که البته در برخي از آنها چنين آمده که حضرت فرمودهاند: اين نام گذاري به دستور جبرئيل و در نقل ديگر به دستور خداوند بوده است. به چند نمونه توجه کنيد:
الف) «ذخائر العقبي» از اسماء بنت عُميس روايت کرده که حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرزندبزرگوارش، حسن( علیه السلام ) را به خانه من آورد، درست همين لحظه پيامبر اکرم( صلی الله علیه و آله وسلم ) تشريف آوردند و فرمود: اي اسماء! فرزندم را بياور امام حسن( علیه السلام ) را در پارچهاي زرد رنگ نهادهبودم و به حضور مبارکش بردم، رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمود: مگر به شما نگفتم کودک را در پارچه زرد رنگ نپيچيد. بلافاصله کودک را در پارچه سفيدي گذاشتم و به حضورش بردم. رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) کودک را از من گرفت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت.
آن گاه از علي( علیه السلام ) پرسيدند: اين فرزند را چه ناميدهايد؟ علي( علیه السلام ) گفت: من بر شما پيشي نميگيرم، رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمود: من هم در نام گذاري او، بر خدا سبقت نميجويم. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد! پروردگار سلام ميرساند و ميفرمايد:موقعيت علي در نزد تو، مانند منزلت هارون به موسي است؛ با اين تفاوت که پيامبريپس از تو مبعوث نميشود، اسم فرزند را حسن نام گذاري کن.
پس از يک سال امامحسين( علیه السلام ) متولد شد. پيامبر اکرم( صلی الله علیه و آله وسلم ) به خانه اسماء آمد و جريان را آن سان که بيانکرديم، به وي گفت و قصه نام گذاري را متذکر شد تا آن جا که «جبرئيل» گفت: نام اينکودک را حسين بگذار.
مشابه همين حديث در منابع شيعه ذکر شده است.
ب) مرحوم صدوق با اسناد خودش از امام رضا( علیه السلام ) و ايشان هم از پدران بزرگوارش از امام زين العابدين از اسماء بنت عميس روايت کرده که وقتي امام حسين( علیه السلام ) به دنيا آمدند رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) به علي( علیه السلام ) فرمودند:
«اسم فرزندت را چه گذاشتي؟» علي( علیه السلام ) گفتند: من در نام گذاري او از شما پيشينميگيرم... رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمود: من هم در نام گذاري او از خدا پيشي نميگيرم. آن گاهجبرئيل فرود آمد و گفت: اي محمد خداي علي اعلي به تو سلام ميرساند و ميگويد:جايگاه علي نزد تو همانند جايگاه هارون نسبت به موسي است و اين فرزند را به اسم فرزند هارون نام گذاري کن. رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند: اسم پسر هارون چه بوده؟ جبرئيلگفت: شبير. رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند: زبان من عربي است و جبرئيل در جواب گفت: نام او را حسين بگذار...»
البته روايات با اين مضمون فراوان نقل شده چه در کتابهاي اهل سنت و چه شيعه، گرچه برخي مطالب ديگر در تعدادي از آن روايات وجود دارد که قابل بحث ميباشد، ولي آن چه از مجموع اين روايات برمي آيد اين که نام گذاري اين مولود شريف به وسيله رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) بوده و ايشان هم به امر خداوند اين کار را انجام دادهاند. کمتر ديده شده و يا شايد سابقه نداشه باشد که نام گذاري کسي با اين ترتيب و تشريفات خاص و الهي انجام گرفته باشد و اين نشان از عظمت و بزرگي اين وجود مقدس دارد.
2 ـ اذان گفتن رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) در گوش امام حسين( علیه السلام )
حاکم نيشابوري از ابورافع و او نيز از پدرش روايت کرده که رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) را ديدم که هنگام تولد امام حسين( علیه السلام ) در گوش او اذان گفت. همين مضمون در روايات ديگر بنابه نقل منابع اهل سنت و شيعه وارد شدهاست.
3 ـ رفع تشنگي از حسنين با گذاشتن زبان در دهان آن دو
ابن حجر عسقلاني در «تهذيب التهذيب» از اسحاق بن ابي حبيبه و او از ابوهريره روايت ميکند که گفت: گواهي ميدهم که همراه رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) حرکت ميکرديم که ناگهان رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) صداي حسنين را شنيد که ميگريستند و مادر ايشان هم همراه آنان بود، پيغمبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) با سرعت به سوي آنها شتافت و پرسيد: چرا اين دو فرزندم ميگريند؟ فاطمه پاسخ داد: از تشنگي. رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) به سراغ مشک کهنهاي که با آب آن وضو ميگرفت رفت. ولي آن روز آب بسيار کم بود و مردم هم به دنبال به دست آوردن آب بودند.
رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرياد زد: آيا کسي از شما آب همراه دارد؟ هيچ کس آبي به همراه نداشت. آن گاه رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) خطاب به فاطمه فرمودند: يکي از آن دو فرزند را به من بده. فاطمه يکي از آنها را از زير چادرش بيرون آورد و پيامبر اکرم( صلی الله علیه و آله وسلم ) او را در حالي که ميگريست به سينه چسبانيد و زبان مبارکش را در ميان دهان او فرو برد. او زبان مبارک رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) را ميمکيد تا سيراب شد و از گريه باز ايستاد و همين رفتار را با فرزند ديگرش هم انجام داد.
4 ـ دسته گل پيامبر ( صلی الله علیه و آله وسلم )
بخاري نقل ميکند که محمد بن ابي يعقوب ميگويد: من شنيدم که ابن ابي نعم از عبدالله بن عمر درباره مُحرِم سؤال ميکرد (حکم کشتن پشه را ميپرسيد)
ابن عمر گفت: مردم عراق از خون پشه سؤال ميکنند، در حالي که پسر دختر رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) را کشتند و پيامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمود: حسن و حسين گلهاي خوش بوي من هستند که از دنيا برگرفتهام.
نسائي در کتاب خصائص اميرالمؤمنين( علیه السلام ) به سند خود از «انس بن مالک» روايت ميکند که بعضي اوقات ـ و يا بارها ميشد ـ که به حضور مبارک رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) وارد ميشدم، حسن و حسين را ميديدم که روي سينه و شکم پيامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) جست و خيز ميکردند و پيامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) ميفرمود: «دسته گل خوش بوي امت من هستند».
در ذخائر العقبي بابي را عنوان کرده با اين موضوع: «ذکر ماجاء انهما ريحاتناه من الدنيا» و در اين باب، چهار روايت را که از پيامبر اسلام( صلی الله علیه و آله وسلم ) ميباشند آورده که پيامبر فرمودهاند: حسن و حسين( علیه السلام ) دو گل خوش بوي من از دنيا ميباشند.
5 ـ گريه امام حسين( علیه السلام ) رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) را آزار ميداد
در ذخائر العقبي روايت کرده که يزيد بن ابي زياد نقل کرده که پيامبر اسلام( صلی الله علیه و آله وسلم ) از خانه عايشه بيرون آمدند و از کنار خانه فاطمه عبور کردند، که ناگهان صداي گريه امامحسين( علیه السلام ) به گوشش رسيد، رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند: مگر نميداني (اي فاطمه) که گريه حسين مرا آزار ميدهد.
6 ـ محبوبترين افراد نزد پيامبر( صلی الله علیه و آله وسلم )
ترمذي در باب مناقب حسنين به سند خود از انس بن مالک روايت ميکند که از رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) پرسيدند: کدام يک از خاندانتان نزد شما محبوبتر است؟ فرمود:«حسن و حسين» و به (حضرت فاطمه) ميفرمودند: دو فرزندم را صدا بزن و آنان را به سينه ميفشرد و ميبوييد.
7 ـ بوسيدن دهان و دندان امام حسين( علیه السلام )
ابن عساکر از يعلي روايت کرده : همراه رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) براي مهماني دعوت شده بوديم، بيرون آمديم که امام حسين( علیه السلام ) با بچهها بازي ميکرد... و گاهي اين طرف و گاهي به طرف ديگر فرار ميکرد و رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم )... او را گرفت و يک دست بر پشت امامحسين( علیه السلام ) و دست ديگر زير چانه او گذاشتند و دهان را در دهان او گذاشت و او را بوسيد.
طبراني با سند خود از انس بن مالک روايت کرده هنگامي که سر مبارک امامحسين( علیه السلام ) در برابر عبيدالله بن زياد قرار دادند او با چوب دستي که در دستداشت،لبهاي مبارک امام حسين( علیه السلام ) را ميزد و آن گاه دندانهاي مطهر آن جناب را توصيف ميکرد، من با خود گفتم که خدا تو را به بيچارگي گرفتار سازد، من خود شاهد عيني جريان بودم که رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) جايي را که اکنون چوب ميزني، ميبوسيد!
و نيز ابن حجر هيثمي از ابن ابي الدنيا روايت ميکند که زيد بن ارقم در مجلس ابن زياد حضور داشت که ديد ابن زياد با چوب دستي به لب و دندان آن حضرت ميزند، به وي گفت: چوب دستي را از لب و دندان امام حسين( علیه السلام ) بردار، به خدا سوگند همواره ميديدم که رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) ميان اين دولب را ميبوسيد. آن گاه «زيد بن ارقم» گريست و ابن زياد ناراحت شد و گفت:
«خدا ديدگان تو را بگرياند، اگر پيرمرد خرفت و بي عقلي نبودي گردنت را ميزدم» زيد بن ارقم از جاي خود برخاست، خطاب به مردم گفت: «اي مردم شما از امروز به بعد مردگاني بيش نخواهيد بود، براي اين که پسر فاطمه را شهيد کرديد و پسر ابن مرجانه را بر خود امير قرار داديد. به خدا سوگند طولي نميکشد نيک مردانِ شما را ميکشند و بدسيرتان را به شما ميگمارند».
8 ـ آثار محبت امام حسين( علیه السلام )
ترمذي و طبراني و ذهبي از علي( علیه السلام ) روايت کردهاند که آن حضرت نقل کردهاند کهرسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) دست حسن و حسين را گرفتند و گفتند: «کسي که مرا و اين دو را و نيز پدر و مادر آنها را دوست بدارد، روز قيامت هم مرتبه من است».
طبري در ذخائرالعقبي از رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) روايت کرده که آن حضرت فرمودند: «اولين کساني که وارد بهشت ميشوند من و فاطمه و حسن و حسين ميباشيم. از رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) سؤال شد: اي رسول خدا دوستان چه؟ گفتند: پشت سر شما {فاطمه وحسنين}».
9 ـ دوستي حسنين( علیه السلام )
ترمذي در جامع الکبير به سند خود از اسامه بن زيد روايت کرده است که در يکي از شبها، براي انجام حاجتي به خانه رسول خدا رفتم. پيامبر اکرم( صلی الله علیه و آله وسلم ) بيرون آمد، در حاليکه چيزي زير عبا داشت که نميتوانستم آن را تشخيص بدهم. بعد از مطرح ساختنحاجتم و برآورده شدن آن، عرض کردم: يا رسول الله چه چيز زير عبا داري؟ حضرت عبا را کنار زد، ديدم حسن و حسين را بالاي ران خود نهاده است.
آن گاه فرمود: اين دو، فرزندان من و فرزندان دختر من هستند. خدايا من دوستشان دارم، تو هم آنها را و دوستدارانشان را دوست بدار.
ابن عساکر از ابوهريره روايت کرده که ميگويد از رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) شنيدم که ميفرمود: کسي که حسن و حسين( علیه السلام ) را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و کسي که دشمن بدارد آنها را، مرا دشمن داشته است.
10 ـ سرور جوانان بهشت
ترمذي با سند خودش از ابوسعيد خُدري روايت کرده که رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند:«حسن و حسين دو سرور جوانان بهشت اند». ولي بعد از نقل اين حديث ميگويد: هذاحديث حسن صحيحٌ.
اين حديث در منابع مختلف و متعددي از اهل سنت ذکر شده است. ابوحاتم در صحيحش و ابن عساکر در تاريخش و ابن کثير در البدايه و النهايه و احمد درمسندش اين را نقل کردهاند.
طبراني روايت کرده از حذيفه که گويد: چهره رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) را شادمان ديديم و فرمود: «چگونه خوشحال نباشم و حال آن که جبرئيل به من بشارت داد که حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان از آنها برتر ميباشد».
همين حديث را متقي هندي و ابن عساکر نقل کردهاند. و ابن عساکر در کتاب تاريخش اين حديث را با بيش از بيست سند ذکر کرده است.
11 ـ حسين از من و من از حسين
ترمذي در صحيحش از يعلي بن مُرّه نقل کرده که رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند: حسين از من است و من از حسينم، خداي دوست بدارد کسي که حسين را دوست داشته باشد.
امام بخاري در الادب المفرد به اسناد خود از يعلي بن مره روايت کرده: در يکي از روزها پيامبر اکرم( صلی الله علیه و آله وسلم ) همراه اصحابش به منزلي دعوت بودند، در مسير ايشان امام حسين بازي ميکرد؛ پيامبر جلوتر از اصحاب بود و دست گشود که حسين( علیه السلام ) را بگيرد. حسين از اين طرف به آن طرف ميرفت و پيامبر هم خنده کنان او را دنبال ميکرد تا اين که حسين( علیه السلام ) را گرفت؛ آن گاه دستي بر زير چانه کودک و دست ديگر بر پشت اوگذاشت... و گفتند: «حسين از من و من از حسين هستم خداوند دوست بدارد کسي کهحسين را دوست داشته باشد».
12 ـ بر پشت پيامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) به هنگام نماز
طبراني از ابوهريره روايت کرده که نماز عشا را با رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) ميخوانديم و چون به سجده ميرفت، حسن و حسين بر پشت حضرت ميپريدند و هنگامي که سر از سجده بر مي داشت، آنها را با ملايمت ميگرفت و به زمين مينهاد. بار ديگر که سر به سجده ميگذاشت، همين عمل از آنها سر ميزد، پس از آن که پيامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) سلام نماز ميدادند، آنها را بر زانوانشان ميگذاشت، در اين هنگام عرض کردم يا رسول الله اجازه ميفرماييد اين کودکان را نزد مادرشان ببرم؟ فرمود: نه، در همين لحظه برقي جهيد؛ رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) به آن دو بزرگوار فرمودند: اکنون با جهش اين برق، نزد مادرتان برويد. آنها همراه با آن برق حرکت کردند تا وارد منزل شدند.
13 ـ اخبار به شهادت ابا عبدالله( علیه السلام )
طبراني از عايشه نقل کرده که گفت: رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند: «جبرئيل به من خبرداد که فرزندم حسين در سرزمين «طف» کشته خواهد شد و اين تربت را از آن جا آورد و خبر داد که قبرش آن جا است».
حاکم از ام فضل دختر حارث نقل کرده که رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند: «جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد که امتم فرزندم حسين را خواهند کشت و براي من از تربت سرخ او نيز آورد.
و نيز طبراني و ديگران چنين نقل کردهاند: انس بن مالک از رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) نقلکرده که فرشتهاي به نام «قطر» از پروردگارش اجازه خواست تا مرا زيارت کند، به او اجازه داده شد. آن روز در منزل ام سلمه بودند بعد فرمودند: اي ام سلمه! مواظب باش کسي وارد اتاق نشود، در اين هنگام، امام حسين( علیه السلام ) وارد شد و بر روي پيامبر( صلی الله علیه و آله وسلم ) پريد و حضرت او را گرفت و ميبوسيد و ميبوييد، آن گاه ملک گفت: آيا دوستش داري؟ فرمود: آري، گفت:به زودي امت تو او را خواهند کشت. اگر ميخواهي قتلگاه او را نشانت بدهم؟ آن گاه مشتي از ريگ يا خاک آورد و ام سلمه آن را برداشت و در ميان لباسش قرار داد.
و باز در همان جا از ام سلمه روايت کرده که امام حسن و امام حسين در برابر رسولخدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) مشغول بازي بودند، در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد پساز تو امتت اين فرزند را (و اشاره کرد به امام حسين( علیه السلام )) شهيد ميکنند. رسولخدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) گريستو حسين( علیه السلام ) را به سينهاش چسبانيد، سپس رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) تربتي را نزد او گذاشت وفرمود: «اين امانتي است نزد تو و پيامبر آن را بوييد و گفت: اي واي (کرب و بلا) رسولخدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمود: اي ام سلمه! هرگاه اين تربت به خون مبدل گرديد، فرزندم حسين به شهادت رسيده است. ام سلمه آن را در شيشهاي ريخت و هر روز به آن مينگريست وميگفت: اي خاک! روزي که به خون تبديل گردي، آن روز، روز عظيمي است.
ابن حجر هيثمي از ام سلمه نقل کرده: روزي که امام حسين( علیه السلام ) شهيد شد به آنشيشه نگاه کردم، ديدم آن خاک به شکل خون درآمده است.
طبراني و ذهبي از عبدالله بن نجي و او از پدرش نقل کرده که با علي( علیه السلام ) بهمسافرت رفتيم، هنگامي که به «محاذات نينوا» رسيديم، گفتند: اي ابو عبدالله صبر کن،صبر کن، بر شط فرات، من گفتم: چرا؟ گفتند: روزي بر رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) وارد شدم، در حالي که دو چشمان آن حضرت پر از اشک بود. عرض کردم ميبينم چشمانت گريان است آيا کسي شما را ناراحت کرده است؟
رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند: جبرئيل از نزد من بلند شد و به من خبر داد که امت من، فرزندم حسين را ميکشند، آن گاه گفت: آيا از تربت او به تو نشان دهم؟ گفتم: آري، پس مقداري به من داد و چون آن را ديدم نتوانستم خود را نگه دارم و چشمانم پر از اشک شد.
14 ـ ياري کردن امام حسين
ابن اثير در شرح حال انس بن حارث مينويسد: از اشعث بن سحيم از پدرش نقل ميکند که از رسول خدا( صلی الله علیه و آله وسلم ) شنيد که فرمود: پسرم حسين( علیه السلام ) در زميني در حوالي سرزمين عراق به شهادت ميرسد کسي که او را در آن حال درک کند بايد او را ياري دهد.
انس بن حارث وقتي فهميد امام حسين( علیه السلام ) عازم کربلا شده است، بي درنگ به سوي کربلا رفت و در آن سرزمين در رکاب امام حسين( علیه السلام ) به شهادت رسيد.