۰
روایتی از کاروان صلح سوریه/

سفر معنوی زائران صلح به زینبیه مظلوم+ تصویر

وقت آن است که احساس این مادربزرگ برنده صلح نوبل درباره چادر را بپرسم؛ می‌گوید: یک سفر معنوی با چادر داشتم و حس صلح و سلامت و امنیت همراه من بود.
کد خبر: ۷۱۷۸۴
۱۳:۰۲ - ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۳
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»: از روز اول همه تیم ایرانی کاروان دوست دارند زینبیه بروند جایی‌که همه مردم ایران در بحبوحه اخیر برای حرم‌های مطهر قلب‌شان برای آنجا می‌تپد.

اما عجیب است که اعضای خارجی کاروان هم دوست دارند به زینبیه بیایند تا ببینند که چرا این همه هیاهو برای چنین حرمی صورت می‌گیرد؛ مگر اینجا چه چیزی دارد که تکفیری‌ها روی آن زوم کرده‌اند.

هیچ برنامه از پیش تعیین شده‌ای برای این منظور وجود ندارد؛ صبح آن روز را برخی با صدای خمپاره‌ای بیدار شده‌اند که به نزدیکی هتل اصابت کرد و آن صبح را «صبح با خمپاره» نامگذاری کردیم.

هنگام ناهار با سفیر ایران هم صدای خمپاره‌ها شدت یافته بود اما کسی به آن توجه نمی‌کرد گویا همه ناهار لذیذ آقای سفیر را به ترس از خمپاره ترجیح داده بودند یا خمپاره صبح ترس خیلی از آنها را ریخته بود.

ناهار که تمام می‌شود تیم ایرانی بیشتر با سفیر سلام و احوال‌پرسی می‌کند و در این بین این خانم رجایی‌فر است که از سفیر تنها یک چیز می‌خواهد؛ «زیارت زینبیه».

اول تصور این است که تعداد اندکی به سمت زینبیه حرکت خواهند کرد اما با تماس‌هایی که دوستان آقای سفیر برقرار کرده‌اند مسئله حفاظتی کاروان حل می‌شود و همه روانه می‌شوند البته خب برخی از خارجی‌ها هم نمی‌آیند.

به زینبیه که می‌رسیم جمعِ جمع ایرانی‌ها پراکنده می‌شود؛ هر کس در حال و هوای خودش است؛ برخی سعی می‌کنند دور از هر دوربینی حرکت کنند اما در ورودی حرم اتفاق عجیبی می‌افتد.

خانم مایرید ماگوایر و همراهش چادر به سر می‌کنند آن هم با میل و رغبت خودشان؛ عجیب‌تر آنکه مادر مریم اگنس که حجاب راهبگی او از حجاب خیلی از مسلمانان بهتر است ترجیح می‌دهد چادر به سر کند.

بچه‌های حفاظت از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) آن دسته از بچه‌های سوری، عراقی و افغانی و حتی ایرانی هستند که همه آنها را به نام «مدافعان حرم» می‌شناسند؛ البته اجازه ورود دوربین‌ها را به ما نمی‌دهند.


اعضای ایرانی کاروان هر کس مشغول عبادت خودش است؛ یکی زیارت بلند بالای حضرت زینب(سلام الله علیها) را می‌خواند و دیگری زیارت عاشورا قرائت می‌کند و فردی دیگر نماز می‌خواند.

عده‌ای هم به ضریح چسبیده‌اند و دعا می‌کنند؛ ضریحی که اگر تیم ایرانی نبود یکی دو نفر بیشتر به پنجره‌های آن چنگ نمی‌زد البته آقای فیض تبلت خود را به داخل حرم آورده و از برخی چهره‌ها عکس می‌اندازد.

آن طرف‌تر در بخش مردانه حرم یک کشیش، یک استاد دانشگاه و یک فعال سیاسی از کاروان در حرم می‌چرخند و نظاره‌گر شکوه و سکوت آن هستند؛ عده‌ای پیدا می‌شوند که به آنها درباره حرم توضیح دهند؛ بعدا از جان شپتون پدر جولیان آسانژ درباره حضورش در حرم حضرت زینب می‌پرسد و او با کلمه «زیبا و باشکوه» به من جواب می‌دهد؛ می‌گوید پیشتر هرگز حرمی این چنین ندیده است.

وقت خروج از حرم است و هر چه تیم امنیتی تذکر می‌دهند کسی گوشش بدهکار نیست؛ بالاخره آرام آرام همه خارج می‌شوند و دوربین‌ها را دوباره می‌گیریم و کمی از سوژه‌ها عکس می‌اندازیم.

از خانم رجایی‌فر درباره آنچه آن طرف در میان زنان رخ داده می‌پرسم؛ از ابراز تعجب درباره آگاهی‌های مادر اگنس دریغ نمی‌کند؛ می‌گوید کسی که در سوریه و لبنان زندگی می‌کند از وجود چنین حرمی آگاهی نداشته است و از داستان کربلا و حادثه عاشورا چیزی نمی‌دانسته است!

به اتوبوس‌ها برگشته‌ایم؛ عکسی از ابوالقاسم طالبی دست یکی از بچه‌های کاروان می‌بینم؛ طالبی پارچه سیاهی که می‌گوید مدت‌ها روی گنبد بوده بر سر بسته است؛ خودش عکس را که می‌بیند می‌گوید بنویسید: من خوشبخترین کارگردان دنیا هستم، چرا که در اینجا حضور دارم؛ وقتی به کسی در مراسمی مانند اسکار هدیه می‌دهند می‌گویند چند کلمه‌ای را حرف بزند. در این لحظه من احساس می‌کنم که هیچ جایزه‌ای بهتر از این نبود که خداوند به من داد که عتبه بوسی حرم دختر حضرت زهرا(سلام الله علیها) را انجام بدهم. این عقیده من است.

جلوی اتوبوس نیز حجت‌الاسلام زائری شعری که خود سروده است می‌خواند:

خود نه تنها روی دل بر این مقام آورده ام

بار دلها را امانت از سلام آورده ام

دردها دارم من و از اضطرار روزگار

انتظار صبح را حاجت به شام آورده ام

سال‌ها از پختگان عشق درس آموختم

تا که دل در مطبخ دیدار خام آورده‌ام

خاطرات قرن‌ها از مادرانی داغدار

دل به دل چون کودکانی گام گام آورده‌ام

سر به تعظیم و ارادت بر درت خم کرده‌ام

حسرت خم ولا را جان چو جام آورده‌ام

شاه بانو، حضرت ماه، آسمان صبر و مهر !

خاکبوس آستان را احترام آورده‌ام

آسمانا بشنو این نجوایم از عمق زمین

درد را، اندوه را، دستی به بام آورده‌ام

شعر که تمام می‌شود خانم مگوایر از حاج آقا زائری می‌خواهد تا شعر را برایش ترجمه کند؛ او هم مضمونا شعرش را ترجمه می‌کند؛ پس از آن فرصتی دست می‌دهد تا بیشتر با ماگوایر صحبت کنیم؛ او از حس من می‌پرسد می‌گویم که خالی بودن این حرم‌ها برای ما احساسی ناخوشایند است که اگر در ایران بودیم این حرم‌ها مملو از زائر بود؛ حاج‌آقا برای او مثال آلبومی خانوادگی را می‌زند که به شما اجازه دیدن نمی‌دهند و دیگری برای او که در راه فلسطین هم تلاش‌ها کرده مثال مسجد الاقصی و ممانعت اسرائیل از ورود مسلمانان به آن را می‌زند.



حال وقت آن است که احساس این مادربزرگ برنده صلح نوبل درباره چادر را بپرسم؛ می‌گوید: یک سفر معنوی با چادر داشتم و حس صلح و سلامت و امنیت همراه من بود.

منبع: خبرگزاری فارس

انتهای پیام/ ح . ا
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: