۲

داستان سنی مذهبی که پس از عنايت قمر بنى هاشم عليه السلام شيعه شد

مدتى پيش ، همين مرد روزى به جايى مى رفت . هوا بسيار گرم بود، و تشنگى بر او غالب شد به حدى كه نزديك بود به هلاكت برسد. پس به كنار نهر آبى رسيد و از آب آن آشاميد. چون سيراب شد، به ياد تشنگى برادرم ، امام حسين عليه السلام ، افتاد و اشك از چشمش جارى شد و بر قاتلان آن حضرت لعنت فرستاد. به اين سبب من گوساله را به او بخشيدم .
کد خبر: ۶۳۸۸۷
۱۳:۲۰ - ۲۷ آبان ۱۳۹۲
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»، حجة الاسلام والمسلمين آقاى سيد محمدعلى جزايرى آل غفور، از مدرسين حوزه علميه قم نوشته اند: اين كرامت به خط جد اعلاى ما مرحوم سيد عبدالغفور نوشته شده و به دست ما رسيده است ، كه اينك با اندكى اصلاح در الفاظ و عبارات (بدون تغيير در معانى ) تقديم مى گردد:. طويريج دهى است در سه فرسخى كربلا كه همه ساله روز عاشورا دستجات عزا و سينه زنى از آنجا پياده به كربلا مى روند و دسته طويريج مشهور است .

بارى ، زنى از اهل طويريج ، حاجتى داشته است ، گوساله اى نذر حضرت عباس عليه السلام مى كند و حاجتش برآورده مى شود. براى زيارت اول ماه رجب كه به كربلا مشرف مى شود گوساله را همراه خود مى برد. در بين راه يكى از مامورين ژاندارمرى ، كه سنى بوده ، او ار مى بيند و مى پرسد گوساله را كجا مى برى ؟ مى گويد: نذر حضرت عباس (علیه السلام) ‍ است و به كربلا مى برم . آن را از او مى گيرد و مى گويد نمى خواهد به كربلا ببرى ! هر چه زن اصرار و خواهش مى كند، پس نمى دهد. زن مشرف به كربلا مى شود و در حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام ، جريان را به آقا عرض مى كند، كه من به نذر خود وفا كردم ولى آن مرد سنى از من گرفت ، و از آقا خواهش مى كند كه گوساله را از آن مامور سنى بگيرد.

شب كه مى خوابد در خواب در خواب خدمت حضرت عباس عليه السلام رسيده و مجددا خواهش مى كند كه به هر وسيله شده حضرت ، گوساله را از او بگيرد. حضرت مى فرمايد: نذر تو رسيد قبول است ! عرض مى كند كه من دلم مى خواهد از او بگيريد. مى فرمايد: من گوساله را به او بخشيدم و ما خانواده وقتى چيزى به كسى بخشيديم آن را پس نمى گيريم . باز زن اصرار مى كند. حضرت مى فرمايد: آن مرد حقى به گردن من دارد و من به تلافى آن حق ، گوساله را به او بخشيدم . مى پرسد: آن مرد سنى چه حقى بر شما دارد؟!

مى فرمايد: مدتى پيش ، همين مرد روزى به جايى مى رفت . هوا بسيار گرم بود، و تشنگى بر او غالب شد به حدى كه نزديك بود به هلاكت برسد. پس به كنار نهر آبى رسيد و از آب آن آشاميد. چون سيراب شد، به ياد تشنگى برادرم ، امام حسين عليه السلام ، افتاد و اشك از چشمش جارى شد و بر قاتلان آن حضرت لعنت فرستاد. به اين سبب من گوساله را به او بخشيدم .

وقتى زن به طويريج برگشت ، باز آن مرد سنى را ديد و جريان خوابش را براى او نقل كرد. مرد گفت : بيا گوساله را بگير! گفت : نمى گيرم ، حضرت عباس عليه السلام به تو بخشيده . مرد گفت : به خدا قسم ، از اين موضوع بجز خدا كسى خبر نداشت . لذا توبه كرد و گفت : اين خانواده برحق اند. اشهد ان عليا ولى الله . وى شيعه شد و همان روز كربلا به زيارت حضرت ابوالفضل عليه السلام رفت و طوايف اعراب هم كه اين خبر را شنيدند همه به زيارت حضرت مشرف شدند و بعضى از بستگان آن مرد نيز به آئين تشيع درآمدند.

چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام جلد اول
تاءليف : على ربانى خلخالى


منبع: سبطین
انتهای پیام/ ز.غ
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
نظرات بینندگان
محمد
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۷
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
محمد جواد مهجور
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۷
دست شمادردنکنه خیلی عالی بود