SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از شفقنا، در آغاز سال جاری نمایندگان مراکز تحقیقاتی مردم نهادی که وظیفه و تخصص اصلی آنها تحقیق و پژوهش در مورد تروریسم است ، آشکارا از کاهش منابع مالی و بودجه های خود شکایت داشتند. ظاهرا ارزیابی تامین کنندگان سابقا مشتاق این مراکز این بود که درجه تهدید القاعده دیگر قابل مقایسه با سه یا چهار سال پیش نیست و به تبع آن نیازی به تحقیقات علمی و گسترده در مورد پدیده ای به نام ترور و تروریسم نیز مانند سابق حس نمی شود اما چیزی نگذشت که در آوریل گذشته حملات بوستون اتفاق افتاد، حملاتی که به دست دو جوان چچنی مقیم آمریکا انجام گرفت و بر اثر آن سه تن کشته و شمار زیادی از مردم مجروح شدند. و از آن زمان بود که بار دیگر سیل پول به سوی مراکز تحقیقاتی روان شد.
همین چندی پیش نیز دولت آمریکا از نوعی هشدار ترور خبر داد و این هشدار البته می تواند در بخش های بزرگی از دنیا خطرآفرین باشد. بر این اساس ظاهرا "ایمن الظواهری" یار دیرینه اسامه بن لادن و رهبر فعلی سازمان تروریستی القاعده تهدید کرده بود که علیه منافع و تاسیسات غرب حملاتی را انجام خواهد داد. و متعاقب این هشدار بود که دولت آمریکا تعداد 20 سفارتخانه خود را به حال تعطیل درآورد و کشورهای اروپایی نیز مشابه این اقدام واشنگتن را انجام دادند.
با توجه به موارد فوق این پرسش های مهم و کلیدی پیش می آید که خطر القاعده در حال حاضر چه اندازه است؟ سازمان تروریستی القاعده از زمان کشته شدن بنیان گذار خود یعنی اسامه بن لادن در دوسال پیش چه میزان تغییر کرده است؟ در حال حاضر شمار زیادی از کارشناسان بین المللی در این مورد اظهارنظر می کنند و برخی از آنان در مورد خطرات القاعده راه اغراق در پیش گرفته و برخی دیگر بر خلاف دسته اول عقیده دارند که این خطرات کاهش یافته است. به عنوان مثال "پتر نویمان" کارشناس برجسته آلمانی امور تروریسم در مرکز تحقیقات رادیکالیسم و خشونت سیاسی در کالج کینگز لندن و همین طور "گوییدو اشتاین برگ" کارشناس ارشد بنیاد سیاست و علوم در برلین، از دسته دوم محسوب شده و هر دو نفر بر این عقیده اند که دوران حاضر در واقع مقطعی کاملا متفاوت در تاریخ القاعده به شمار می آید.
نکته بسیار کلیدی و مهم این است که القاعده دیگر از آن مرکزیت برخوردار نیست، مرکزیتی که این اتوریته را دارا باشد که بتواند دستورات خود را به سطوح دیگر این سازمان تروریستی چند پاره شده ابلاغ کند. و البته این برای غرب خبر خوبی است و نویمان و اشتاین برگ نیز بر این باورند که خطر حملات بزرگ و گسترده تروریستی در خاک اروپا و آمریکا تقریبا کاهش پیدا کرده است. گوئیدو اشتاین برگ می گوید:" این که یک بار دیگر حملاتی مانند حملات یازدهم سپتامبر انجام شود تقریبا غیرممکن به نظر می آید زیرا حملات در چنین ابعادی نیازمند یک لجستیک گسترده است یعنی تروریست هایی که به خوبی آموزش دیده باشند و این کار هم نیاز به اردوگاه های آموزشی دارد. قبل از یازدهم سپتامبر 2001 چنین اردوگاه هایی در افغانستان وجود داشت اما بعدها به مناطق صعب العبور مرز پاکستان و افغانستان یعنی وزیرستان انتقال یافت. افزون بر آن این گونه حملات به پول زیادی نیز وابسته است".
این در حالی است که نه مورد اول و نه مورد دوم در حال حاضر تقریبا وجود ندارد زیرا آمریکا با حملات پی در پی و گاه بی رحمانه پهپادها ساختارهای ترور در وزیرستان را نابود کرده و تقریبا کلیه رهبران قدیمی هسته اولیه القاعده یا کشته یا بازداشت شده اند و صد البته اردوگاه های آموزشی تروریست ها نیز در عمل تعطیل شده است. بدین ترتیب تقریبا نه رهبری مهم و نه پولی برای القاعده باقی مانده است و به عنوان مثال این روزها حتی آن کمک دهندگان دست و دلباز تروریست ها در کشورهای عرب خلیج فارس نیز نمی دانند که کمک های خود را باید برای چه کسی و به کجا بفرستند.
با این وجود این همه به آن معنا نیست که القاعده مرده و دیگر وجود ندارد زیرا در حال حاضر از قرار معلوم گروه های تروریستی سلفی و جهادی همه حواس خود را به مناقشه های منطقه ای و محلی متمرکز کرده و ظاهرا حمله به "دشمنان دوردست" مانند آمریکا را از دستور کار خود خارج کرده اند. از سوی دیگر برخی از این گروه های سلفی و جهادی حتی الامکان بر خلاف گذشته رغبتی به رابطه با القاعده از خود نشان نمی دهند زیرا به خوبی می دانند که اقدامات ضد ترور آمریکا در واقع بیش از همه معطوف به القاعده است و این می تواند برای آنها خطرآفرین باشد. افزون بر آن گروه های تروریستی جدید دیگر نیازی به دستورات یک رهبری مرکزی نیز ندارند و خودشان می دانند که چه می خواهند و چه کاری باید انجام دهند.
به عنوان مثال در سوریه که این روزها کانون جدید جهادی ها و مرکزی جذاب برای آن به اصطلاح پیکارجویان بین المللی به شمار می آید، نیروهای جهادی تنها برای تسخیر و تحت کنترل درآوردن مناطقی مشخص می جنگند و به گفته پتر نویمان:" آنها اصلا به فکر تسلط بر سراسر خاک سوریه نیستند و همین مقدار که بتوانند مناطقی مشخص و حتی کوچک را به تصرف خود درآورند برای آنها کفایت می کند".
اما در کنار و علاوه بر سوریه دیگر مناطق بحرانی و جنگ زده ای نیز وجود دارد که می تواند برای القاعده و گروه های تروریستی مشابه آن در حکم حیاط خلوت و به اصطلاح فضای باز عمل کند. به عنوان مثال سومالی و به نوعی مالی یا همان کشوری که گروه های تروریستی در آغاز سال جاری هنوز هم بخش های بزرگی از آن را تحت کنترل خود داشتند. اگرچه که در حال حاضر جهادی های تروریست از مالی بیرون رانده شده اند اما نباید فراموش کرد که منطقه صحرا حوزه گسترده ای را در بر می گیرد که مالی بخش بسیار کوچکی از آن محسوب می شود. در این منطقه کشوری مانند لیبی نیز وجود دارد که این روزها به منطقه عقب نشینی و استراحت تروریست ها بدل شده و گروه های سلفی و جهادی با اطمینان خاطر از عدم تعقیب و بازداشت در این کشور به فعالیت های خود مشغول بوده و از آن جا برای حملات خود برنامه ریزی کرده و عملیات های تروریستی را کلید می زنند.
جامعه شناسی به نام "متینه سرسلودی" زمانی از القاعده (البته با چاشنی اغراق) به عنوان "انگل های جنگ" یاد کرده بود. از نظر وی القاعده برای ارتقا و برآمدن خود به جنگ های خونین نیاز دارد و تنها در این حالت است که می تواند و این موقعیت را به دست می آورد تا توانایی های جنگی خود را ثابت کند. به عنون مثال در حال حاضر القاعده در کشورهایی مانند سوریه در حال برپایی امارت های کوچک اسلامی است و در نظر دارد در این امارت ها برداشت های ارتجاعی و کاملا غلط خود از اسلام را به مورد اجرا بگذارد.
پتر نویمان و گوئیدو اشتاین برگ اما تنها در یک مورد یعنی در مورد یمن نظرات متفاوتی ارائه می دهند. از نظر نویمان القاعده شبه جزیره عرب یکی از آخرین شاخه های کلاسیک سازمان القاعده است که با رهبری سازمان در مورد انجام حملات گسترده تروریستی در غرب موافقت کامل دارد و در این جهت تلاش می کند. به گفته نویمان به عنوان مثال می توان به آن نیجریه ای جوان اشاره کرد که در دسامبر 2009 تلاش داشت یک هواپیمای مسافربری را بر فراز خاک آمریکا منفجر کند:" فراموش نکنید که او در اردوگاه های القاعده شبه جزیره عرب آموزش دیده بود". اما اشتاین برگ در مقابل می گوید:" از آن حادثه بیش از سه سال می گذرد و از آن زمان تا به امروز دیگر شاهد چنین تلاش هایی نبوده ایم". به عقیده اشتاین برگ به هر صورت خاستگاه القاعده در یمن و عربستان سعودی بوده و این کاملا طبیعی است که این سازمان همه حواس خود را روی شبه جزیره عرب متمرکز می کند.
این همه اما می تواند برای غرب کمی آرام بخش باشد. به عقیده اشتاین برگ در آینده نزدیک به غیر از چند حمله و خرابکاری انتحاری هیچ عملیات تروریستی گسترده ای در انتظار غرب نیست و البته پتر نویمان نیز در این مورد با همکار خود هم عقیده است. با این حال آینده برای منطقه خاورمیانه چندان خوشایند به نظر نمی آید زیرا هرج و مرج در مصر، لیبی، عراق و در آینده در لبنان می تواند فضای باز جدیدی برای سلفی ها و جهادی ها در این کشورها ایجاد کند.
اگر چه که بهار عربی توانست چند دیکتاتور پیر و مستبد را بعد از چند دهه ساقط کند اما واقعیت تلخ این که همان دیکتاتورها البته با اعمال خشونت عریان توانسته بودند گروه هایی مانند القاعده را تا اندازه زیادی محدود و به آنها لگام بزنند. در حال حاضر تنها می توان این امید را داشت که روند پیچیده دموکراتیزاسیون در کشورهایی مانند مصر به جنگ داخلی ختم نشود و به این صورت جهادی ها و سلفی ها و القاعده نیز نتوانند از چنین موقعیتی به نفع اهداف خود سود ببرند.
انتهای پیام/ ز.ح