۰

تجرد و اصالت روح

روح آزاد و مستقل است و بقاء روح از همان مسأله تجرد اوست که آن موجودی یکه و تنها در ادامه حیات خود است.
کد خبر: ۵۸۴۱۴
۱۳:۳۳ - ۱۸ تير ۱۳۹۲
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از مهر، روح آزاد و مستقل است و بقاء روح از همان مسأله تجرد اوست که آن موجودی یکه و تنها در ادامه حیات خود است. اصولاً اطلاق تجرد به چیزهایی می‌شود که از دید چشم پنهان است همچنان عوالم عقول و فرشتگان و غیره. دربارﮤ انسان، کسانی که قائل به تجرد روح شده‌اند به چیزهای زیادی و از جمله به دو چیز استدلال کرده‌اند یکی مسأله ظرفیت علمی انسان است. ما قدر مسلم یک ظرفیت علمی داریم، یعنی ما ظرفیت داریم که مسائلی را بدانیم، در این‌جا یک سؤال مطرح است که آیا این ظرفیت محدود است یا نامحدود؟

 اگر ما جایگاه علم را همین جسم خودمان مثلاً سلول‌های مغز بدانیم بالأخره باید قائل به محدودیت بشویم، نمی‌تواند نامحدود باشد، چون هر جمله‌ای که ما یاد می‌گیریم یا هر تصویری که از دنیای بیرون در ذهن ما پیدا می‌شود، در واقع معنایش این است که این در یک نقطه معین از نقاط مغز ما ثبت و ضبط می‌شود آنوقت یک صورت دیگر که پشت سر آن می‌آید، یعنی دیگر روی آن عکسبرداری نمی‌شود، چون اگر روی آن بیاید یک ظرفیت مادی دو مظروف را در آن عکسبرداری نمی‌شود باید گفت: هر‌کدام از این‌ها یک جای معیّنی در مغز ما دارد و بالأخره مغز ما محدود است. یک فرضیه دیگر این است که رابطه مغز با معلومات رابطه ظرف و مظروف نیست بلکه به اصطلاح مغز و مخ فقط یک آلت ارتباط با ظرفیت واقعی است و ظرفیت واقعی معلومات و اندیشه‌ها در خود ماست و خود ما غیر از مغز ما هستیم. ضرورتی ندارد هرچیزی که یاد می‌گیریم یک جایی از مغز را پر کرده باشد و فقط در همان‌جا ثبت و ضبط شده است.

 اگر بگوییم که ظرفیت روحی ما پایان‌ ناپذیر است، و اگر ما بتوانیم علمی را از غیر مجرای این ابزارهای مادی که کهنه و فرسوده می‌شوند، بگیریم ممکن است بی‌نهایت معلومات بگیریم. به قول آن‌ها یک پیغمبری می تواند بی‌نهایت معلومات را داشته باشد، ما هم می توانیم داشته باشیم، روح ما هم آن ظرفیت را دارد ولی چون از طریق چشم و گوش و اعصاب و ... می‌خواهیم بگیریم زمان و تدریج می‌خواهد و این‌ها کهنه و فرسوده می‌شدند و طبعاً قدرت یادگیری ما آن‌قدر زیاد نیست ، بنابراین ناقص می‌ماند و خیلی رشد نمی‌کند. و اگر بتوانیم از طریق الهام واشراق بگیریم و زحمت و فشاری روی مغز و اعصاب ما وارد نیایند، ممکن است علم بی‌نهایت بگیریم. امیرالمؤمنین فرمود که پیغمبر در لحظات آخر برای من در یک «آن» و در یک لحظه هزار در از علم را باز کرد که هر دری هزار در باز می‌شد. این مسلّم از یک مجرای دیگری غیر از مجرای شنیدن و گفتن بوده والّا با شنیدن و گفتن بالأخره در یک مدّت معین و در یک لحظه این قدر امکان ندارد.

 مسأله دیگری که باز در انسان غیر متناهی است مسأله آرزو است که با تجرد روح در ارتباط است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در مورد روح می‌گوید روح همان است که هر‌کس در موقع سخن گفتن از آن تعبیر به «من» می‌کند و منظور از تجرد این است که مانند یک امر مادی قابل تقسیم و دارای زمان و مکان نیست ما تردیدی نداریم که حقیقتی را در خود می‌یابیم که از آن تعبیر به «من» می‌کنیم و چنین نتیجه می‌گیریم که آن حقیقت غیر از بدن و اجزاء آن است به علاوه اگر جزء بدن و اعضاء آن و یا از خواص موجود آن بوده باشد. می‌بایست احکام ماده داشته باشد زیرا بدن و خواص آن تمام مادی است و از احکام ماده این است که دائماً در تغییر و تحوّل تدریجی است و قابل تقسیم و تجزیه می‌باشد، در صورتی که حقیقت مزبور این احکام را ندارد. از این‌ها گذشته آن حقیقتی را که در خود مشاهده می‌کنیم از هر لحاظ یکی است و هیچ‌گونه اجزایی و اخلاصی از خارج در آن نمی‌بینیم.

 واحدی که سراسر عمر ما را پوشانده چیست؟ آیا ذرات و سلول‌های بدن ما و یا مجموعه سلول‌های مغزی و فعل و انفعالات آن است؟ این‌ها که در طول عمر ما بارها عوض می‌شوند و تقریباً در هفت سال یکبار تمام تعویض می‌گردند زیرا می‌دانیم در هر شبانه روز میلیون‌ها سلول در بدن ما می‌میرد و میلیون‌ها سلول تازه جانشین آن می‌شود بنابراین یک شخص هفتاد ساله احتمالاً ده بار تمام اجزاء بدن او عوض شده بنابراین اگر مانند مادی‌ها انسان را همان جسم و دستگاه مغزی و عصبی و خواص فیزیکی و شیمیایی آن بدانیم باید «من» در مدت هفتاد سال ده بار عوض ده باشد و همان شخص واحد سابق نباشد در حالی که هیچ وجدانی این سخن را نخواهد پذیرفت.

 باید گفت درک کننده کلیات و غیر کلیات خود روح نیست، بلکه روح به وسیله علمی که به آن اعطا می‌شود و آن علم هم مجرد و خارج از ذات آن است، کلی و غیرکلی را درک می‌کند.مخالف بودن تمایلات و خواسته‌های روح با تمایلات و خواسته‌های بدن از این ناحیه نیست که یکی مجرّد و دیگری ماده است بلکه از ناحیه آن است که روح از سنخ مواد غیبی و آخرتی خلق شده، بدن از ماده دنیا خلق شده است. یکی دیگر از دلایل مهم تجرد روح دلیلی است که بر پایه آن بر حرکت جوهریه قرار دارد. از آن‌جا که ذرات اشیاء حرکتی وجود دارد و به واسطه چنین حرکت روح انسان از کمون ماده حادث شده به وجود آمده است.

 و دلیل دیگر تجرد بودن روح دلیل «اینیّت» است که عده‌ای از طرفداران تجرّد روح استدلال فرموده‌اند. که هر موقع انسان خودش توجه کند خود را موجود یافته و به عنوان «من» تغییر می نماید. عده‌ای از کسانی که به قائل به مجرد بودن روح هستند علاوه بر دلایل عقلی، با برخی از آیات و روایات استدلال نموده‌اند از جمله در تفسیر المیزان که بر تجرد روح ویسئلونک عن الروح قل الروح من أمر ربی در این آیه مقصود از آیه روح انسانی است و استدلال به تجرد روح در صورتی کامل و صحیح می‌باشد که در خود آیه یا از خارج قرینه‌ای دلالت کند که مقصود از روح در آیه مورد بحث سؤالاًو جواباً روح انسانی باشد. در تفسیر صافی در مقام تفسیر آیه مورد بحث از امام صادق به طور مرسل نقل می‌کند که فرمود: روح مخلوقی بزرگ است که از جبرئیل و میکائیل برتر می‌باشد و با احدی از گذشتگان نبوده مگر با رسول ﷲ (صلی الله علیه واله) و ائمه اطهار ازاولاد او و مونس و یار الهام بخش و پشتوانه آنان است و این طور هم نیست که در هر مورد جستجو گردد پیدا شود.

انتهای پیام/ ز.ح
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: