SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز :
به گزارش «شیعه نیوز»، گفتگویی که در زیر از نظر می گذرانید مصاحبه نشریه معارف با استاد حجت الاسلام و المسلمین انصاریان پیرامون عرفان مصطلح و تصوف است که توجه شما را به این گفتگو جلب می کنیم.
همانگونه كه مستحضريد در مورد خاستگاه «عرفان اسلامي» نظريههاي متعددي وجود دارد؛ نظر شما در اينباره چيست؟ نسبت عرفان با دين را چه ميدانيد؟
انصاریان: ابتدا بايد به اين حقيقت توجه كرد كه اگر منظور از عرفان، محصول فكري و نظري انديشمندان و اهل حال جوامع گوناگون و ملتها و آيينهاي مختلف است، تقريباً همة آنان با اختلاف آيينهايشان بر اصول و بخش عمدهاي از فروع آن اجماع دارند و به صورت دانشي نظري كه در حدي هم قابل عمل است درآمده و تحت عنوان عرفان ارائه شده، كه بخشي مبتني بر فطرت انسانهاست و اين منبع در همه ابناي بشر مشترك است و البته بخشي تحت تأثير فرهنگهاي جوامع و يا حالات روحي و رواني اشخاص ميباشد و بنابر اين ارتباطي به اصل دين ندارد، و دين از امضاي كامل آن امتناع دارد. اما اگر مقصود از عرفان، عشق سوزاني است كه از معرفت به اوصاف و كمالات و زيبايي بينهايت حضرت ربالعزة، از طريق قرآن و معارف اهلبيت(علیهم السلام) به ويژه دعاهايي چون كميل، عرفة سيدالشهدا(علیه السلام) و ابوحمزه ثمالي در قلب ظهور ميكند و موتوري براي حركت انسان به سوي لقاءالله و رضوان الهي است و عامل عمل به خواستههاي حق و رنگ گرفتن از اخلاق الهي است، بايد گفت چنين عرفاني به منزله روح دين و صفاي آيين و مايه و پايه دينداري ميباشد.
يكي از پرسشهاي جدي و دلمشغوليهاي انديشمندان بزرگ اسلامي، رابطة «عرفان و فلسفه» يا راه «دل و عقل» است؛ نظر شما در اين باره چيست؟ براي وصول انسان به حقيقت، كدام راه كفايت ميكند؟
انصاریان: فلسفه در اصل دانشي بشري است كه بر پايه استدلال براي اثبات حقايق طبيعي و نظري بنا شده است؛ كه البته بسياري از امور مربوط به بخش طبيعي آن با پديد آمدن علوم جديد و ابزار نو، از ميان رفته و باطل شده است. بخش علمي و معارفي فلسفه كه در پرورش ذهن و انديشه و در حد پخته شدن عقل باقي مانده، به نظر ميرسد رابطهاي با عرفان خالص ديني ندارد؛ اما بسياري از فلاسفه كوشيدهاند فلسفه را با عرفان بشري آشتي داده و مكتبي فلسفي ـ عرفاني از آن بسازند و اصرار بر اين دارند كه آن راهي كه فلسفه براي اثبات موضوعي به كمك استدلال طي ميكند، همان راه را دل در صورتي كه از همه رذائل اخلاقي و شائبهها پاك باشد، طي ميكند. فلسفه از طريق دليل، دل از طريق كشف و شهود، عمل ميكند؛ ولي جاي اين پرسش هست كه آيا دلي غير از دل انبيا و امامان معصوم(علیهم السلام) به عرصه كشف و شهود راه دارد يا نه؟ اگر دارد دل چه طايفهاي؟ و نمونة آن دلِ والا و پاك از هر عيب و نقص، دل كيست؟ با توجه به اينكه شاهد روشني بر اثبات كشف و شهودِ اهل دل، از طريق آيات قرآني و روايات اهلبيت(ع) در منظر ما وجود ندارد، ادعاهايي كه در اين زمينه در «فتوحات» محيالدين عربي و شرح «گلشن راز» شبستري و «صالحيه» ملاعلي گنابادي و امثال اين كتب ميبينيم را نميتوانيم بپذيريم. بنابر اين عرفان اصطلاحي نه عرفان ناب قرآن و اهلبيت(ع)، رابطهاي قوي و مستحكم با فلسفه ندارد؛ و به نظر ميرسد آشتي بين اين دو رشته، به زور و به دور از انصاف صورت گرفته است و آشتي عقلي و علمي به نظر نميرسد.
نسبت «عرفان» با «تصوف» چيست؟ موضع افتراق و اشتراك آنها چيست و يا كجاست؟
انصاریان: اولاً با مطالعه دقيق در آثار متصوفه پيش و پس از اسلام، اموري به دست ميآيد كه دست كم برخي از آنها بر خلاف اصول دين خدا و بخشي از فروع اسلامي است؛ مانند: دوري از عملگرايي و تن به راحت و استراحت سپردن، جدايي دين از سياست، مخالفت شديد با فقيهان مكتب اهلبيت (علیهم السلام)، صلح و سازش با همه پيروان مكتبها و به عبارت ديگر صلح كلي بودن: چنان با نيك و بد سر كن كه بعد از مردنت عُرفي
مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند
نزديكي به پادشاهان ستمگر و تأمين مخارج خانقاهها از طريق شاه و درباريان و خوردن هرگونه مالي كه به صوفي هديه شود، تأويل عجيب و غريب آيات قرآن و روايات ـ از باب نمونه تفسير ابنعربي و تأويلات نجميه ـ، به جاي رويكرد به قرآن و اهلبيت(علیهم السلام) رويكرد شديد به شعر و شاعري و خيالپردازي، اباحهگري، ايجاد روح رخوت و سستي در امّت تحت عنوان رضا به قضاي الهي، بيتفاوت بودن به جنگ امت با ستمگران و نهايتاً بيهوده دانستن جنگ، تهمت به پاكان و نيكان در اشعار و مقالات، انباشته شدن كتب صوفيه از مطالبي كه از مكتبهاي بودايي، هندويي، فلوطيني، فرفوريوسي، چيني و البته اندكي نيز از اسلام، و... .
موضوع افتراق تصوف با عرفان و اشتراكش با آن چندان قابل توجه نيست. هر دو مكتب در بعضي از امور مثل حال باطني با هم مشترك و در بعضي از امور مانند مبدأ پيدايش و برخي از قواعد از هم جداست. كتاب «عارف و صوفي» مرحوم حاج ميرزا جواد آقاتهراني، چندان تفاوتي بين عارف و صوفي قائل نيست، بلكه هر دو را يك مسلك با دو نام ميداند.
حضرتعالي نزاع دايم تاريخي فقهاء (اهل شريعت) با اهل معنا (اهل طريقت، به ويژه متصوفه) را چگونه تفسير ميكنيد؟
انصاریان: در مجموع با توجه به سير تصوف و عرفان و مسائل بيان شده در هر دو مكتب كه به اجمال در سه بخش قبل بيان شد، حق بودن نزاع فقها به ويژه فقهاي شيعه روشن ميشود؛ چرا كه نزاع فقها با عارفان اصطلاحي (نه عارفان حقيقي كه از مشرب عرفان ناب شيعي سيراب ميشوند) و متصوفه و به عبارت ديگر اهل طريقت، به اين علت بوده كه رواج اين مكتب را در امت سبب هدم دين و به حاشيه رانده شدن فقه و موجب خطر تأويل نادرست آيات و روايات ميدانستند و از اين وحشت داشتند كه مكتب اهلبيت(علیهم السلام) چون خود اهلبيت(علیهم السلام) از جامعه جدا شود و محبوس گشته، امت از آن محروم شوند.
آيا كشف و شهود در عرفان اسلامي حجيت دارد؟ به عبارت ديگر نسبت خارق عادت و يا كرامت با حقيقت چيست؟ ملاك اثبات صحت و سقم تجربههاي عرفاني چه ميباشد؟
انصاریان: اگر مراد از كشف و شهود در عرفان منتسب به اسلام همان باشد كه در «فتوحات» ابنعربي، «صالحيه» ملاعلي گنابادي و «گلشنراز» شبستري آمده، و مراد از خارق عادت آن باشد كه در «تذكره» عطار، «طبقات صوفيه»، «حليةالاولياء» ابونعيم، «تفسير روحالبيان» و «كيمياي محبت» ضبط شده، بايد گفت: هيچ دليلي بر حقانيت كشف و شهود ادعا شده از قرآن و روايات نداريم. اما اگر مراد شهود قلبي انبيا و ائمه (علیهم السلام) و كرامات و خارق عادات آنان است، در صريح قرآن و روايات به عنوان حقيقت و كاري كه مصدِّق نبوت و امامت است، به صورت فراوان بيان شده است.
از نظر شما مؤلفههاي عرفان و سلوك ناب اسلامي ـ شيعي چيست؟
انصاریان: عرفان شيعي، مركب از سه مقوله «معرفت»، «عشق به حق»، «وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/165)، و «عمل و حركت» است؛ و سلوك عرفاني اسلامي شيعي با توجه به آيات و معارف حقّه نهايتاً عبارت است از: اجتناب از محرمات ظاهري و باطني «وَلا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ»(انعام/151)، تخلق به اخلاق حسنه و عمل بر اساس فقه اهلبيت(علیهم السلام)، كه جز اين سه مرحله گمراهي است، گرچه رنگ و لعاب ديني داشته باشد.
تحليل شما از موج معنويتگرايي نوپديد و عرفانهاي جديد در جهان چيست؟ آيا منشأ اين مسئله، احساس خلاء معنويت ناب و اصيل است و يا پروژهاي سياسي براي تحت تاثير قرار دادن اديان الهي ميباشد؟ به نظر شما بهترين راه مقابله با اين موج يا هدايت و مديريت آن در ايران اسلامي چيست؟
انصاریان: قطعاً موج معنويتگرايي در دنياي امروز معلول و محصول خلأ معنوي بشر است كه مكتبهاي مادي و الحادي در شرق و غرب سبب اين خلأ شدهاند؛ اما سياستبازان جهاني و ملحدان به كار گرفته از طرف استعمارگران و استثمارچيان به شدت با پروژههاي دينسازي و عرفانسازي جديد، پركردن اين خلأ را پي ميگيرند تا از رشد جهاني دين اسلام و مكتب ناب قرآن و اهلبيت(ع) جلوگيري كنند.
راه مقابله با اين خلأ معنوي رساندن پيام اسلام ناب با رسانههاي صدا و سيما، مجلات، روزنامهها و جذب نسل جديد به معارف ديني است؛ و به خصوص بايد از اين وسايل مدرن در شناساندن خطرات عرفانهاي كاذب به نسل كنوني كشور اقدام كرد. در اين زمينه نيز واجب و ضروري است مساجد و حسينيهها را به هر شكل ممكن تبديل به حوزه بسيار پرجاذبه از نظر ساختمان و اموري چون كتابخانه و برنامههاي جذاب مستمر سالانه به ويژه در اوقات فراغت نمود و به تقويت وعاظ درسخوانده در حوزهها و مورد تأييد علمي مدارس ديني و عالمان واجد شرايط پرداخت و منابر و راديو و تلويزيون را از دست بيسوادان و بيهنران و آنان كه سخنرانيهايشان مردم و نسل را دينگريز ميكنند گرفت و در اين زمينه بهخاطر اسلام هيچ مماشاتي را روا نداشت. نيز لازم است جزواتي متين، استوار، مستدل، كمحجم، با جاذبة ادبي از طريق دانشگاهها، مدارس، ادارات، مساجد، در اختيار نسل جديد قرار داد و خطرات و دشمنان را به آنان شناساند.
تحليل شما از گسترش نشر و استقبال روزافزون از كتابهاي شرح احوال عرفاء و اهل معنا در جامعه چيست؟ آثار مثبت و آسيبهاي محتمل اين امر را چه ميدانيد؟
انصاریان: سخنرانيهاي ناب و صحيح حضرت امام خميني(ره) در اوايل پيروزي انقلاب و چند سال پس از آن در رابطه با معنويت و يا اشارات ايشان به مسائل عرفان، نسل ما را مجذوب عرفان نمود. بخشي از اين نسل بدون مراجعه به اهل فن و بدون مطالعه كتب پرمحتوا و نقاد، به مسائل روحي و عرفانگرا گرايش پيدا كرد، و به دنبال مباحث عرفاني و شرح حال عرفا رفت. گروهي از كساني كه در هر زمان با هر دستآويزي حريصانه براي پر كردن جيب خود از مال و منال دنيا و پول و ثروت در تكاپويند، از اين پديده معنوي سوء استفاده كرده و به نوشتن و فروختن اينگونه كتابها در شرح احوال اشخاص گذشته و معاصر پرداختند؛ كتابهايي كه پر از داستانهاي غيرواقعي و كشف و كرامات ساختگي بوده است.
من ساليان طولاني با برخي از كساني كه اينگونه كتابها در بارة آنان نوشته شده است، مراوده و معاشرت داشتم، و با اين كه خود به شدت در طلبش بودم، اما آنچه اين بازرگانان ثروت نوشتهاند، از آنان نديدم! كرامات اينان فقط در تقوا و عمل صالح فرديشان بود. هيچكدام به اندازة يك ميليونيوم خميني بزرگ نه با مردم بودند، نه براي دين و مردم در برابر استبداد و استعمار مبارزه كردند و نه كار چشمگيري براي مردم و دغدغه آنان انجام دادند؛ بلكه برخي از آنان جز عبادت فردي و حفظ شخصيت و آبروي خود كاري نداشتند! روي اين حساب من اكثر آن كتابها را چنان كه در منابر و مجالس خصوصيام اعلام كردهام، قبول ندارم. بنده آن كتابها را فقط وسيله ارتزاق و تخريب عقايد حقه مردم ميدانم. البته تنها كتابي كه در اين مورد سفارش به خواندنش دارم «فضيلتهاي فراموش شده» شرح حالات آخوند ملاعباس تربتي است كه اين كتاب، كتاب متين و درستي است و كرامات اخلاقي و عملي آخوند در آن به قلم فرزند دانشمند و روشنفكرش مرحوم راشد تربتي بيان شده و در تربيت و رشد طلاب و نسل انقلاب مؤثر است. ديگر كتابها جز اينكه نگاه مردم را از اهلبيت و كرامات آن عرشيان فرشين به ديگران معطوف نمايد، اثر ديگري ندارد و شايد بدون توجه مؤلفانش به همين خاطر نوشته شده باشد.
همانگونه كه اطلاع داريد علاوه بر درس اخلاق اسلامي در دانشگاه، يكي از دروس معارف اسلامي كه به شكل اختياري ارائه ميشود «درس عرفان عملي در اسلام» است. نظر شما در اين باره چيست؟ استاد اين درس چه ويژگيهايي بايد داشته باشد؟ آيا شما خود طرح مطالعاتي خاصي در اين باره پيشنهاد ميكنيد؟ لطفاً منابع اصيل عرفان اسلامي را براي استاد و دانشجو ـ به تفكيك سطح ـ برشماريد.
بنده اغلب جزواتي كه به عنوان معارف اسلامي تدريس ميشود را به عنوان معارف ناب قبول ندارم؛ زيرا آميختهاي از فلسفه و كلام است و براي دانشجويان، پيچيده و گاهي غير قابل درك و به صورت غيركاربردي و صرفاً تئوري است. علاوه بر آن كه اين مباحث اخلاقي هم گاهي مخلوط با نقل شدههاي كتب يوناني شده است و بيشتر محتواي ادبي و انشايي دارد و از آيات قرآن و روايات در زمينة اخلاق، چنان كه بايد استفاده نشده است.
درس عرفان عملي اسلام، اگر صد در صد عرفان قرآني ـ اهلبيتي باشد، قابل قبول است. اين دروس بايد برگرفته از قرآن و مدرسه اهلبيت(علیهم السلام) و داراي نظمي خاص و بدون ابهام و پيچيدگي و براي دانشگاهيان بسيار جذاب باشد؛ و بايد اساتيدش با زبان حال آن را به دانشجويان انتقال دهند. اين در صورتي است كه اساتيد خودشان به حقايق ناب اخلاق و عرفان آراسته باشند تا دانشجو مصداق عملي آن درسها را با چشم سر و ديده دل ببيند؛ بلكه از طريق استاد در گردونه اخلاق و عرفان قرار گيرند، و خود اسوه و سرمشق ديگران شوند.
كتابهايي مانند «محجةالبيضاء» فيض كاشاني، «جامعالسعادات» ملامهدي نراقي، مؤلفات ميرزا احمد آشتياني، «ادب فناي مقربان» آيتالله جوادي آملي، شرح دعاي كميل حقير، و از همه بهتر اگر بتوان تلفيقي از همه آنها به دست داد، را سفارش ميكنم. البته مؤسسه دارالعرفان با گردهم آوردن اساتيدي مؤمن و مخلص و محقق، در صدد تأليف دو نوع كتاب عرفاني است؛ يكي براي تدريس در لايههاي مختلف دانشجويي و ديگري شرح حال عرفاي اصيل شيعي براي عموم.
همانگونه كه ميدانيد، در حال حاضر دروس معارف اسلامي در دانشگاهها با رويكرد فلسفي ـ كلامي عرضه ميشود (به ويژه انديشه اسلامي1 و 2)؛ به نظر شما اين رويكرد و تمركز بر براهين فلسفي، چقدر ميتواند در تقويت ايمان و اعتقاد و جذب جوانان به دين و جلوگيري از دينگريزي آنها مؤثر باشد؟
انصاریان: با وجود زحمات و خدمات پديد آورندگان، بنده انديشه اسلامي 1 و 2 را براي دانشجويان به عنوان انديشه اسلامي ناب نميپسندم. از طريق منابر در شهرهاي مختلف، از برخي دانشجويان هم شنيدهام كه از آن كتابها گريزانند و فقط به خاطر به دست آوردن نمره آنها را ميخوانند! پس اثر چندان مطلوبي در حفظ ايمان و عقايد و جلوگيري از دينگريزي آنان ندارد. به نظر ميرسد اگر تفسير مختصري به اندازه همين كتابها و حجم آنها از آيات قرآن در زمينه حفظ ايمان و عقايد و جلوگيري از دينگريزي و نيز بخشهايي از نهجالبلاغه و صحيفه سجاديه و روايات مربوطه به صورتي زيبا با عنوانبنديهاي جذاب و به شكلي منظم به عنوان انديشه اسلامي 1 و 2 و ديگر متون وابسته به اين رشته تدوين شود، چون هر سه از نور وحي و ولايت صادر شده، اثر فوقالعادهاي بر مخاطب خود دارد و دلها را آن چنان كه بايد منور ميكند و قدمها را در مسير دين ثابت نگاه ميدارد و درسگريزي را علاج ميكند و دانشجويان را با اسلام ناب محمدي(ص)آشنا ميسازد. پس بايد هر چه زودتر اين كار انجام گيرد كه بسيار دير است.
انتهای خبر / پ . س
آن عالم بزرگ هم پاسخی داد که همه تلاش های آن افراد را برباد داد:
ای کاش خدا من را هم مانند ملا حسینقلی صوفی قرار دهد!!
خیلی میان عرفان و تصوف فاصله افتاده است.
محمد بن قولویه قمی از سعد بن عبدالله اشعری از محمد بن عیسی از یونس بن عبدالرحمان نقل کرده است که از مردی از فرقه طیاره شنیدم که برای امام رضا علیه السلام این حکایت را از یونس بن ظبیان نقل کرد. یونس گفت: در یکی از شبها من در طواف بودم. ناگهان ندایی از بالای سرم شنیده شد که می گفت: ای یونس! اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوة لذکری. ای یونس من خداوند هستم، هیچ خدایی جز من نیست، من را عبادت کن. و برای یاد من نماز بگذار. من سرم را بلند کردم، در همان حال جبرئیل را دیدم. [در اصل روایت به اختصار «ج» میگوید که مرحوم مجلسی هم [بحار: 25/ 264] نوشته مقصودش جبرئیل بود].
ناگهان امام رضا (ع) خشمگین شد، به طوری که نتوانست خود را نگاه دارد (لم یملک نفسه) سپس به این مرد گفت: از پیش من برو، خداوند تو را و کسی که این حکایت را برای تو نقل کرده، لعنت کند. خداوند یونس بن ظبیان را هم لعنت کند.، هزار لعنت که بعد از هر کدام هزار لعنت دیگر باشد، لعنتی که هر کدام تو را تا قعر جهنم میرساند. بدان، آن که او را ندا داده کسی جز شیطان نبوده است. اما یونس بن ظبیان هم با ابوالخطاب در بدترین عذابها با همدیگر هستند، به همراه دوستانشان، با همان شیطان، با فرعون و آل فرعون. این را من از پدرم (در باره او شنیدم). یونس بن عبدالرحمان گوید: این مرد برخاسته بیرون رفت. هنوز ده قدم از در دور نشده بود که افتاد و غش کرد و جنازه اش را بردند. (رجالالكشي ص : 364).
یعنی الان می خوای بگی از علم حدیث خیلی چیز می فهمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تنها توجه کردن به سند روایت کافی نیست
چیز مهم تر از سند روایت علم درایه است . این حدیث هیچ کدام از اعتقادات شیعه رو زیر سوال نبرده و قابل عمل کردنه اگه بخوای این جوری بگی پس باید بیش از نصف احادیث اصول کافی را چون ضعیف هستند کنار گذاشت!!!!!!!!!!!!!
نه هر ضعیفی را نباید کنار گذاشت
یونس بن عبد الرحمان را اگر ابن غضائری جرح کرده، صد نفر دیگر توثیقش کرده اند! همچین میگید به روایت او اعتباری نیست انگار تنها عالم رجالی ما ابن غضائری است و بس!
لطفا در آنچه می نویسید کمی تامل کنید بعد دکمه ارسال را بزنید!
ترجمه:
امام حسن عسکری ع به ابی هاشم گفت: ای ابا هاشم زمانی بر مردم خواهد آمد که چهره هاشان خندان است اما دلهایشان تاریک و مکدر است سنت و عمل کردن به شیوه پیامبر ص را بدعت می دانند وشیوه آنها بدعت گذاشتن و نوآوریهایی برخلاف ارزشها و سنن نبوی است. مومن در بین آنها بی ارزش است و به فاسق احترام می گذارند پیشوایان آنها نادان و ستمگرند و علماء آنها در تاریکی هستند ثروتمندانشان توشه فقرا را می دزدند افراد نادان و بی ارزش خودشان را جلو می اندازند و بر بزرگان حکومت می کنند. هر نادانی از نظر آنها اهل خبر و اطلاع است و هر حیله گر و دورویی فقیر. تفاوت افراد مخلص و افراد دورو و شک کننده را نمی دانند. فرق گرگ و میش را نمی دانند. علماء آنها بدترین خلق خدا بر روی زمین هستند
زیرا گرایش به فلسفه و تصوف دارند.
دیگر اینکه آیا فلسفه امروزین که آیت الله العظمی رفیعی قزوینی مدرس آن بود همان فلسفه ای است که در زمان امام عسکری رواج داشته است ؟
اگر منطق این آقای ناشناس این روایت است راجع به احادیثی که در مذمت ؛ اجتهاد ، وارد شده است چه می گوید ؟
لابد می گوید که آن اجتهاد غیر از اجتهاد رایج امروزی است .
به همین ترتیب این فلسفه هم غیر از فلسفه رایج دوره امام عسکری علیه السلام می باشد
این مقام نه جای تعریض و کنایه است و نه جای ادا و اطوار در آوردن . جایگاه بحث است و فحص است و استدلال و هر دو گروه خود را متدین و متشرع و پای بند دیانت می دانند و نه آن اینرا می بایست بی دین بداند و نه این آنرا بی دین بخواند . بلکه مقام مقام علمیت است و دانشمندی .
مدعای فلاسفه این است که آنچه فقهاء می فهمند ما هم آنرا می فهمیم ولی آنچه ما می فهمیم را فقها نمی فهمند
مدعای فقهاء این است که دین همانی است که ما می فهمیم و همگان هم آنرا می فهمند .
این مقام را مقام ظاهر و باطن می گویند . حالا اگر کسی این حرفها را قبول ندارد بحثی دیگر است ولی اینکه کسی پیدا شود و یک روایت علم کند و خیال کند با این یک روایت مثلا پدر فلاسفه را در آورده است خیالی عوامانه است . از این گونه روایات آنقدر زیاد است که اگر بدست اهلش بدهند هر کدام به خلاف دیگر به میدان می آید و هزاران بحث طرح می کند .
چقدر روایت در مذمت اصحاب اجتهاد است و با این همه همه علماء حاضر به اجتهاد خویش می بالند . پس آن روایات مذمت اجتهاد چه می شود و کجا می رود ؟ که حر عاملی قدری اش را در وسائل آورده است . خب همان جوابی را که اصولیان در برخورد با این روایات به اخباریان می دهند در جواب فلاسفه به متکلمان هم هست .
با آخ و اوخ کردن که بحثی حل نمی شود و این کار کار عوامان عوام است که با مسخره کردن می خواهند مثلا مرام خویش را پیش ببرند . همینان که پس از چند سال یک مرتبه تحولی در ونشان ایجاد می شود و از همه متصوفه هم صوفی تر می شوند و حالا بنای در افتادن با اهل ظاهر را می گذراند
کتب فلسفی و عرفانی در زمان یزید بن معاویه (علیهما اللعنه) با هدف مقابله با علوم اهل البیت سلام الله علیهم وارد اسلام شد و بعدها توسط مامون (علیه اللعنه) گسترش یافت.
گذشته از این روایتی که در مستدرک چنین آمده معتبر است مخصوصا که راوی ابوهاشم جعفری باشد...
ثالثا بسیاری از نشانه های متن این روایت را داریم امروز در جامعه می بینیم. آیا به چشمانت شک داری؟
رابعا فلسفه ای که امروز بعضی از جاهلان یا مغرضان در بعضی حوزه ها یا ... به آن آلوده شده اند، در مبانی اصلی از همان اباطیل گذشته نشات گرفته است ...
می توانید یک روایت در مذمت اجتهاد اشاره کنید؟
به چه دلیل این قیاس را می کنید که اگر انجا افتراقی هست ، پس اینجا هم هست؟
به جای دفاع از این انحرافات فلسفه و عرفان، مطالبی که در پائین می گذارم را بخوانید که از گمراهی خارج شوید ان شاء الله.
مخصوصا روایتی که از حضرت امام صادق سلام الله علیه در مذمت صوفیه (:عرفان رایج) آمده است که نشان می دهد آن زمان ها هم بوده تا چه رسد به زمان حضرت امام حسن عسکری سلام الله علیه که روایتش را دارید می بینید.
آقای آخری هم که نه از مدعای فلسفه اطلاع دارد نه از مدعای فقه.
روایات در حصر منبع علم حقیقی به اهل البیت سلام الله علیهم در حد تواتر اجمالیست و مشتمل بر روایات صحیحه می باشد. و هیچ فقیهی در آن تردید ندارد. بگذریم از اینکه اصلا هدایت الهی برای این آمده نه برای توهمات فلاسفه و خیالات عرفا.
والسلام علی من اتبع الهدی
کلّما لم یخرج من هذا البیت فهو باطل
اینم همون حدیثی که جناب ناشناس دنبالش بودی
چرا شما مطالبي را مي نويسيد كه در آن به فلسفه وعرفان گير بدن؟
مگر در سايت تحليلي برهان كم به اعاظم علماي از فلاسفه هتاكي شده كه شما باز در اين جا رشته را بدست گرفتيد وداريد بر عليه فلسفه وعرفان اسلامي قلم فرسايي مي كنيد؟؟/
اولا استاد انصاریان یک دانشمند و محقق مسلم هستند . به حقیقت مثل ایشان را در تمام حوزه های علمیه نمی توان پیدا کرد .معظم له سالها خود درراه این مطالعه داشته اند و بتحقیق متوجه شدهد اند که فلسفه و عرفان از معارف حقه خالصه قرانی و ائمه خالی است و فرسنگها فاصله دارد. چنانکه حضرت مرحوم حضرت آیت الله آقا میرزا مهدی اصفهانی (ره) به این نتیجه رسیده بودند . آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی (ره) نقل می فرمودند که مرحوم آیت الله میرزای اصفهانی (ره) می فرمود :در ایام تحصیل که در نجف بودم ، در علم اخلاق و تزکیه نفس و سیر و سلوک از محضر آقا سید احمد کربلایی (ره) که یکی از علمای اهل عرفان بلند پایه بود استفاده می کردم ، تا آنکه در رشد و کمالات معنوی و تزکیه نفس از نظر ایشان به حد کمال ، و به اصطلاح به مقام قطبیت و فناء فی الله رسیدم .ایشان به من درجه و سمت دستگیری از دیگران را داد ، و مرا استاد در فلسفه ی اشراق می شمرد و عارف کامل و قطب و فانی فی الله می دانست ، ولی من که خودم را نمی توانستم فریب دهم و می دیدم از این راه به معارف حقه ی خالصه ی قرآنی دست نیافته ام ، و دلم آرام نگرفته بود و خود را در کمالات ناقص می دانستم ، تا آنکه به فکرم رسید شبهای چهارشنبه به مسجد سهله بروم و متوسل به حضرت بقیة الله - ارواحناه فداه بشوم . شاید آن آقایی که خدای متعال او را برای ما غوث و پناهگاه خلق کرده ، توجهی به من بفرماید و صراط مستقیم را به من نشان بدهد .
لذا به مسجد سهله می رفتم و از جمیع علومی که:
علم رسمی سر بسر قیل است و قال نه از آن کیفیتی حاصل نه حال
و از افکار عرفانی متصوفه ، و از بافته های فلاسفه خود را خالی کردم ، و صد در صد با کمال اخلاص و توجه به مقام آن حضرت ، خود را در اختیار گذاشتم . و پس از مدتی توسل ، جمال پر نور حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - ظاهر شدند و به من اظهار لطف زیادی کردند ، و برای آنکه میزانی در دست داشته باشم و همیشه با آن میزان حرکت کنم ، این جمله را به من فرمودند :
طلب المعارف من غیر طریقنا أهل البیت مساوق لانکارنا
یعنی جست و جوی معارف و شناخت حقایق ، از غیر راه ما اهل بیت ، مساوی است با انکار ما وقتی مرحوم میرزای اصفهانی این جمله را از آن حضرت می شنود ، متوجه می گردد که باید « معارف حقه » را تنها و تنها ار مضامین آیات قرآن و روایات اهل بیت عصمت و طهارت استفاده کند ،
همچنین مرحوم علامه محمد تقی جعفری علی رغم اینکه با مشرب فلسفی و عرفانی نقاط مشترک و همسویی دارد اما او هم سخت موضع خود را از فلسفه و عرفان جدا کرده و در قامت یک عالم و متکلم شیعی ظاهر می شود.
وی در کتاب مبدأ اعلی می نویسد:
غرب هم مدتی از عصر ایمانی و علمی خود را با این مکتب طی میکرد ولی بالاخره بیدار شد.
این مکتب تاریک وحدت کانـــبیا دورنــد از آن
بر قول مستان می اش افهام مسـتورند از آن….
مکتب وحدت موجود با روش انبیاء و سفراء حقیقی مبدأ اعلی تقریبا دو جاده مخالف بوده و به هم دیگر مربوط نیستند. زیرا انبیاء همگی و دائما بر خدای واحد ماورای سنخ این موجودات مادی و صوری تبلیغ و دعوت کرده اند و معبود را غیر از عابد تشخیص و خالق را غیر از مخلوق بیان کرده اند.
ما بعضی دیگر از خواص این مکتب را اختصاراً مورد بحث قرار میدهیم:
۱) از خواص این مکتب این است که عقل و فهم و علم و معرفت را به کلی حجاب تاریک تشخیص داده و دانشمندان ، علما و فلاسفه عالم بشریت در نظر اعضاء این مکتب مانند حیوانات لایعقل میباشند.
۲) عبادات و تکالیف فقط وظیفه ای برای تنظیم معاش دنیوی و یا وصول و اتحاد با ذات خدائی است و اگر برای کسی این حالت دست داد تمامی تکالیف از او ساقط است و به آیه ی {واعبد ربک حتی یاتیک الیقین} نیز استدلال کرده اند. در صورتی که پیغمبری از پیغمبران حقه تا نَفَس واپسین ، خود را بدون تکلیف ندیده و تمام عمر را عمل به شریعت خود نموده اند…
۳) اختلاف عقائد در عالم بشریت برای این مکتب نامفهموم است . چنان که از مشاهیر این مکتب نقل شده که :
عقد الخلائق فی الاله عقائداً و انا اعتقدت جمیع ما اعتقدوه
بت پرست ، آفتاب پرست ، ستاره پرست ، آتش پرست ، فرعون پرست ، گوساله پرست، حیوان پرست ، ماده پرست، همه و همه در نظر این مکتب حق و مطابق واقعند. زیرا تمامی این مفاهیم اجزاء مختلفی از خدا هستند. ممکن است بگویید که چگونه خداوند کل را دارای اجزاء میتوان قرار داد و در دسته ی الهیین کسی به این مطلب اعتقاد ندارد. ولی بر اهل اطلاع این حقیقت قضیه روشنی بوده و در موارد زیادی از نوشتجات نثری و نظمی اعضاء این مکتب میتوان شاهد بر این معنی پیدا کرد.
بر این اساس رسیدن به مقام قطبیت و دستگیری و امثال این دعاوی هم همه و همه اش مبتنی بر دعاوی آمیرزا مهدی است و بس و حال آنکه عادتاً اگر چنین چیزی می بود می بایست ایشان علی القاعدة اجازه ای از سید احمد کربلائی ارائه کند و این مطلب فقط ادعاست و هیچ برگه ای دال بر این ادعا از آمیرزا مهدی وجود ندارد .
مکاشفه ای را هم که ایشان نقل کرده است باز در همین مطلب قرار می گیرد که اولاً : حجیت مکاشفه فرع به سیر و سلوک عرفانی است و آقای آمیرزا مهدی استناد به سیر و سلوک عرفانی خودش کرده است برای نفی عرفان ؟؟؟؟ این به جوک شبیه تر است تا استدلال !
ثانیاً وی دلیل را عین مدعا قرار داده است یعنی گیرم که امام به او فرموده باشد که طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت ؛ حالا از کجا معلوم که من غیر طریقنا اهل البیت به معنی نفی طریق عرفا باشد ؟ عرفا که راه خودشان را عین " طریق اهل بیت " می دانند . این که مصادره به مطلوب کردن است .
لذا معلوم می شود آمیرزا مهدی با اینکه شخصیتی محترم است ولی گرفتار نوعی اعوجاج است که در همه این مطالب بخوبی معلوم می شود . خداش رحمتش کند کاش بیشتر در علم غوطه می خورد و به محدث بودن صرف اکتفاء نمی کرد .
او را نه با شیخ انصاری سنگ می زنند و نه با میرزای نائینی و نه با حاجی سبزواری و نه با علامه طباطبائی و غیره . حد او در حد آقای نمازی شاهرودی و شیخ نجم الدین عسکری است که محدث و اخباری مسلک بوده اند و در او مراتب نیست که به روش و منش او بشود استناد کرد . من در صدد تخطئه او نیستم بکه بیان واقعی است که در این مختصر با همه محدودیت نقل شد
2- هیچ علمی مصون از خطا و اشتباه نیست. علم عرفان نظری و فلسفه نیز مانند علم فقه دارای نظرات متفاوتی در میان اندیشمندان و صاحب نظران است. بنابر این نمی توان به صرف وجود برخی اشتباهات کل این علوم را نفی کرد.
3- قبول دارم که علم فلسفه و عرفان نظری به جهت ارتباطی که با عقاید دینی مردم دارند و نیز به جهت سنگینی مباحث این دو رشته علمی و نیز به جهت غیر قابل هضم بودن برخی نکات مطرح شده در این علوم، باید ملاحظات جدی د رترویج و انتشار مباحث خاص این علوم صورت بگیرد.
4- توصیه می کنم این سایت محترم و وزین با صاحب نظران حوزه فلسفه و عرفان مانند حضرت آیت الله جوادی آملی ، آیت الله انصاری شیرازی، استاد مصباح یزدی ، استاد ممدوحی و بقیه صاحب نظران حوزوی دروس فلسفه و عرفان مصاحبه های تخصصی ای در این زمینه انجام دهند تا نظرات را از دیدگاه صاحب نظران این رشته های علمی هم بررسی کرده باشند. و اینگونه تلقی نشود که بحث یک طرفه و بدون حضور مدافعان و متخصصان این رشته های علمی صورت گرفته است. گر چه در این باب سخن فراوان است و نکات زیادی از طرف استاد انصاریان مطرح شده است که قابل توجه و استفاده است به همین حد اکتفا می کنم.
عرفان و فلسفه هم درس است و مدرسه می خواهد و تعلیم و تعلم اطاعت استاد تا قابل فهم باشد و الا اینها را هم نمی فهمی .
باطل و نادرست این است که شما گفته ای
اگر کسی بیاید به شما یک ناسزا یا حرف زشت بزند، بعد به شما بگوید منظورم چیز دیگری بود و باید درس بخوانی تا منظور مرا بفهمی، آیا شما حرف او را می پذیری؟!!
پس لطفا با این توجیه های باطل و آبکی، این اباطیل و کفریاتی که به اسم عرفان رایج شده را توجیه نکن و وقت خودت و مردم را تلف نکن.
برای هر کس که با کتب فلسفه و عرفان آشنا باشد واضح است که متن تعالیم رایج فلسفی و عرفانی ، به کلی با تعالیم وحیانی قرآن و عترت (علیهم السلام) متناقض است. این مطلب از بنیادی ترین مبحث - یعنی توحید خداوند - شروع می شود و در سایر مباحث مثل معاد و عدل و اختیار و... هم جلوه دارد.
شاهد صدق سخنم اعترافات کسانیست که خودشان بعد از این که عمری در مطالب فلسفه و عرفان غوطه ور بودند، ناگهان بیدار شدند و توبه کردند و با اینکه بر فلسفه و عرفان تسلط کامل داشتند، از آن برائت جستند.
فقهای مذهب شیعه نیز همواره از ورود فلسفه و عرفان و اختلاط آن با معارف روایی شیعه ، منع می فرموده اند.
نمونه آن فتوای مرحوم شیخ انصاری در بحث کتب ضاله است که فلسفه را سبب اضلال دانسته اند...
همچنین فقیهی مثل مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم میرزا مهدی اصفهانی ، به شدت با نفوذ فلسفه وعرفان مخالفت داشتند.
امروز هم مهم ترین ارکان فقه یعنی حضرات ایات عظام وحید خراسانی ، سیستانی ، سید صادق شیرازی، صافی گلپایگانی ، سید صادق روحانی...
با فلسفه و عرفان رایج، مخالفت جدی دارند.
البته مخالفت با فلسفه به معنی مخالفت با عقل نیست. بلکه مخالفت با موهومات و بافته های ذهنی آنهاست که به دروغ به جای عقل جا زده اند.
همچنین مخالفت با عرفان رایج، به معنی مخالفت با بعضی حقایق غیبی - که در روایات اهل بیت عصمت علیهم السلام آمده - نیست، بلکه مخالفت با سیر و سلوک به شکلی است که خلاف دستورات شرع باشد...
به هر حال کسانیکه با تاریخ ورود فلسفه و عرفان به اسلام آشنا هستند می دانند که غاصبین حق اهل البیت (علیهم السلام) ، با ترجمه کتب فلسفی و عرفانی ، قصد داشتند که مردم را از اهل البیت (علیهم السلام) منحرف کنند.
متاسفانه امروز هم بعضی حوزویون ناآگاه ، افکارشان آلوده به موهومات فلبسفه و عرفان شده است.
مدارک آنچه گفتم قابل ارائه است.
والسلام علی من اتبع الهدی
مبنای فقه شیعه عقل است و اساسا با پیدا کردن و معرفت عقل حقیقیست که سراغ راوایات می روند .
بخلاف عقل موهومی و خیالات فلاسفه که اصلا عقل نیست.
فلاسفه در واقع نه عقل را گرفته اند نه شرع را. نه دنیا دارند نه آخرت.
و این یکی از دلایلیست که امروزه آنها را در کنار گروهک تروریستی قرار می دهد.
اگر هم کسی حرفی دارد بیاید جلو تا وارد خود مباحث فلسفی شویم که همگان ببینند که جز توهمات شخصی و ... چیزی نیست.
جواب این اشکال بی اساس این است که :
1- بزرگانی که فلسفه و عرفان را رد کرده اند، خودشان تسلط کامل به آنها داشته اند مثل مرحوم آیت ا... میرزا مهدی اصفهانی (قدس سره)
2- بشر همیشه نیازمند هدایت الهی است. به غیر از هدایت الهی ، هیچ مکتب و مرام و آئینی نمی تواند بشریت را نجات دهد. پیامبر صلی الله علیه و اله که هدایت الهی را آوردند فرمودند من دو گوهر قرآن و عترت (علیهم السلام) را برای هدایت شما باقی می گذارم.
پس رجوع کردن به هر چیزی غیر از قرآن و عترت (علیهم السلام) عقلا باطل است.
3- بسیاری از عبارات فلاسفه و عرفا به طور شفاف و صریح با متون قرآن و روایات متناقض است. این مطلب را هر کس با زبان فارسی ( و در بعضی جا ها عربی ) آشنا باشد می فهمد و نیازی به این نیست که انسان دکترای فلسفه داشته باشد.
مثلا اگر کسی به شما یک حرف زشت یا ناسزا بگوید و بعد بگوید منظورم چیز دیگری بود و باید درس بخوانی تا منظورم را بفهمی!!! آیا شما می پذیرید؟!!
والسلام علی من اتبع الهدی
تسلط ایشان بر فلسفه از نقدهای عمیق و دقیقی که بر فلسفه دارند و هنوز هم طرفداران فلسفه هیچ جوابی برای آن ندارند ، کاملا واضح و روشن است. هیچ فکر کرده ای که چرا تفکیکی ها نسبت به فلسفه از خود فلاسفه تسلط بیشتری دارند؟! چون فلاسفه مطالب قبلی ها را بدون تامل و به طور حفظی نچخوار می کنند. اما تفکیکی ها چون به خودشان اجازه نقد می دهند ، لذا فلسفه را از خود فلاسفه بهتر می فهمند.
گذشته از این، سایر اشکالات ما بی جواب مانده است؟!!
من که متعلق به گروه خاصی نیستم، اما امیدوارم برادرانم در انجمن حجتیه شما را به خاطر این تهمت ناروا ببخشند.
والسلام علی من اتبع الهدی
شواهد و تاریخ نشان می دهد که با حضور آمیرزا مهدی در مشهد مقدس فلاسفه دمشون گذاشتند رو کولشون و رفتند و یا اینکه با عنایت امام عصر(عج) هدایت شدند.
در ضمن بچه های حجتیه مثل بقیه نیستند، و هدفشان ان شا الله خدمت و رضایت حضرت ولی عصر(عج) می باشد و بس.
اللهم عجل لولیک الفرج.
منشاء این توهمات چیست ؟
کدام فلاسفه دمشان را به کولشان گذاشتند و رفتند . لابد مرحوم شیخ محمود حلبی را می گوئید که او را فلسفه دان هم نمی دانیم چه رسد به فیلسوف . اصلاً حوزه مشهد در ان زمان فیلسوف نامداری نداشته است که مدعای شما درست آید .
حوزه آن عصر مشهد حوزه ای فقهی آنهم درجه ای پائین تر از نجف و کربلاء و قم و اصفهان داشته است و فیلسوف بزرگی در این حوزه نبوده است که مخاطب آمیرزا مهدی مرحوم باشد .
فلسفه در این عصر در طهران بوده است و فحول این عصر هم آیات الله شاه آبادی و میرزای آشتیانی و سید رفیعی قزوینی و شیخ محمد تقی آملی و از این دست بوده اند که اینان هیچگاه با آمیرزا مهدی هم سنگ نبوده اند و با او تخاطبی نداشته اند . مرحوم آمیرزا مهدی اهل منبر بوده است و مطالبش را یا در منابر برای عموم مردم می گفته است و یا برای برخی طلاب مبتدی حرف می زده و درس می گفته است .
شئون علمی ای که برای او فرض می کنید تخیلات واهی است و ساخته و پرداخته ذهن کسانی است که چیزهای دیگری هم ساخته اند .
مطالب آقای شیرازی هم از همین دست است و استدلالی که کرده است مصداق " کلمة حق یراد بها الباطل " است .
خب رجوع به عترت واجب است مگر اینرا فیلسوف یا عارفی رد کرده است . خب آنها هم مطالبشان را عین مطالب عترت طاهره می دانند . این مدعای شماست که خیال می کنید که مطالب عرفا و فلاسفه با قرآن و روایات متناقض است از آن روی که درس نخوانده اید و از استاد نگرفته اید و با نقلیات امثال مخالفین فلسفه که امثال سخنان آمیرزا مهدی رحمه الله را نقل کرده اند اکتفا کرده اید و خیال می کنید که اینها همه اش آنطوری است که شما خیال کرده اید .
مرحوم آمیرزا مهدی حرفهایش حتی در نجف هم خریدار نداشت و لذا از نجف هم رفت و در نحف هم نتوانست بماند و به مشهد رفت که حوزه ای فرعی تلقی می شد آنهم در دوره رضا خان که حالی برای اهل علم نمانده بود و مشهد خالی از درس و بحث شده بود و در جنین محیطی بنای مخالفت با علما و فلاسفه را گذاشت و او حتی به مبانی شیخ انصاری هم اشکال داشت و با این همه هیچگاه او را هیج فحلی از فحول شیعه " فحل " ندانست و علمیتش در حد اهل منبر بود و بس . خدایش رحمتش کند
اقاي شيرازی نکات بسیار صحیحی را مطرح کرده، اما متاسفانه عده ای مانند ناشناس اخیر صرفا با هوچی گری، مسائل بدیهی را انکار می کنند...
شما اگر حرفی دارید با استدلال بزنید تا تکلیف روشن شود. چه کار دارید که حرف از کجا بوده؟ انجمن باشد یا بسیج یا ...؟ خود حرف را بشنوید و بدون غرض تامل کنید.
نکات مهمی در ادامه می گذارم، ان شاء الله مورد تامل باشد.
اولا جناب شیرازی چند دلیل بر مدعای صحیح خود آورده که اشکال ناشناس – در فرض صحت – فقط به دلیل اول ایشان مطرح شده.
ثانیا کسانیکه پنداشته اند مرحوم ایت ا... میرزا مهدی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) به فلسفه تسلط نداشته اند می توانند به نقد هایی که ایشان بر فلسفه دارند از جمله کتاب شریف «ابواب الهدی» - که توسط نشر منیر تهران نیز به چاپ رسیده است - مراجعه کنند تا مشاهده کنند که چه نقدهای دقیقی در رد بسیاری از قواعد فلسفی – مخصوصا فلسفه صدرایی - دارند. مخصوصا که عمده نقد های ایشان به مبانی و پایه های فلسفی است که سایر عناوین فلسفی بر مبنای آنها چیده می شود... و می توانیم همین جا وارد بحثهایی مثل توحید و شناخت بشویم.
مرحوم ایت ا... شیخ علی نمازی شاهرودی در مستدرک سفینه البحار ج10 – ص 517 به تسلط مرحوم میرزا مهدی اصفهانی (اعلی الله مقامه) بر فلسفه تصریح کرده اند...
گذشته از اینها و علاوه بر اینکه ما تسلط کامل مرحوم میرزا مهدی اصفهای (قدس سره) بر فلسفه را قبول داریم ، در فرضی که کوتاه بیائیم، برای همان دلیل نخست جناب شیرازی، نمونه های بسیار دیگری – بجز مرحوم ایت ا...میرزا مهدی اصفهانی – نیز پیدا می شود. بسیاری از شاگردان مکتب مرحوم میرزا مهدی اصفهانی همین حالا هستند که بعضی از آنها فارغ التحصیل فلسفه هستند و فلسفه را رد می کنند. نمونه آن: اقای حجت الاسلام دکتر رضا برنجکار ...
از این هم که بگذریم، مسئله منحصر به افراد مذکور نیست، فیلسوفی چون مرحوم علامه محمد تقی جعفری نقدهایی جدی به فلسفه دارد که حالا بعضی عبارات ایشان ذکر می شود:
مرحوم علامه جعفری : کتاب مبدء اعلی، ص 74 : مکتب وحدت [وجود و وحدت] موجود، با روش انبیاء و سفرای حقیقی مبدء اعلی تقریبا دو جاده ی مخالف بوده و به هم دیکر مربوط نیستند، زیرا انبیاء همگی و دائما بر خدای واحد، ماوراء سنخ این موجودات مادی و صوری تبلیغ و دعوت کردند و معبود را غیر از عابد تشخیص و خالق را غیر از مخلوق بیان کرده اند.
پروفسور عبدالجواد فلاطوری: پایه هایی که اساس فلسفه ی صدرالمتالهین بر آن بوده است ، الآن فرو ریخته است. آیا اصلا خجالت آور نیست ما بیائیم استحکام آیات قرآن را با استناد به اقوال فیلسوفان تایید کنیم؟! (کتاب فلاطوری، ص 162)
واقعیت آنست که هر کس فلسفه را بفهمد و بی غرض و منصفانه قضاوت کند ، به وضوح می بیند که بسیاری از قواعد فلسفی – با اینکه به ظاهر به قواعد «عقلی» مشهور شده اند – حقیقتا «عقلی» نیستند بلکه «افکار و اوهامِ شخصی» هستند که به جای «عقلِ حقیقی» نشانده شده اند.
اما متاسفانه عده ای چون با مسائل به طور تقلیدی و حفظی مواجه می شوند و شخصیت زده هستند، به خود اجازه نقد افکار غلطِ فلسفی را نمی دهند و هر حرفی را که به خوردشان بدهند، می پذیرند!!
متاسفم شما با حد اقل های تاریخ این بحث و همچنین با خد اقل های مباحث فلسفه آشنایی ندارید و این متن شما کاملا مشهود است.
مباحث مرحوم آیت ا... میرزا مهدی اصفهانی بر پایه عقل فطری و روایات معتبره اهل البیت سلام الله علیهم می باشد و لا غیر. کسیکه این را انکار کند یا از مباحث آن مرحوم بی اطلاع است یا مثل بسیاری از فلاسفه ، در مباحث علمی، با غرض ورزی پیش می رود.
آنچه به مباحث غرالی تشابه دارد، حرف فلاسفه است. مگر اسفار نخوانده ای؟
اشکالات شاگردان مرحوم میرزا مهدی نسبت به فلسفه هم مدتهاست که بی جواب مانده و فلاسفه در طول تاریخ از مناظره با فقهای شیعه همیشه فرار می کرده اند. تاریخ را ببین.
القول منی فی جمیع الاشیاء قول آل محمد فیما بلغنی و لم یبلغنی و ما اسروا و ما اعلنوا...
تمام اختلافات در این زمینه ناشی از کنار نهادن قرآن و عترت است
خدا لعنت کند غاصبین حق مولا علی علیه السلام را که به مردم یاد دادند تا میان قرآن و عترت جدایی بیندازند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ابدا
حال کسانی که دنبال معارف از راه غیر قرآن و اهلبیت می روند حال کسانی است که گفتند حسبنا کتاب الله و احادیث شریف نبوی را به اتش کشيدند.
دلیل را عین مدعی قرار داده اید و خیال می کنید بحث علمی می کنید .
عرفاء و فلاسفه سخنانشان را برگرفته از معصوم می دانند و کسانی که اصول را از سنیان گرفته اند می بایست خود را از طرفداران حسبنا کتاب الله بدانند . نه آنان که راه عقل را رفته اند که در کلام معصوم ع تنها و تنها پیروان عقل مدح شده اند و بس
آیا مگر تمام فتاوای فقهای شیعه در طول تاریخ و روایات ائمه هدی علیهم السلام را ندیده ای که فلسفه و عرفان را کفر می دانند و همه هم بر این مطلب اتفاق نظر دارند.
به نظر تو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود انی تارک فیکم الثقلین...، آیا دلیل را عین مدعا قرار داده اند؟ نستجیر بالله...
تعصب کورکورانه و بی دلیل طرفداران فلسفه است که امروزه انها را در کنار گروهک های افراطی جاداده است و در بعضی محافل علمی یا دانشگاهها... صحبت از اخراج آنها به میان آمده است...
البته اگر حرفی علمی دارید می توانیم وارد بحث شویم، از بحث شناخت و عقل یا توحید شروع کنیم تا همه ببینند که فلاسفه به دلیل عدم رجوع به اهل البیت (علیهم السلام) ، چقدر در گرداب جهل فرو رفته اند
الحمد لله رب العالمین
این ادعای شما بر پایه ی یک پیش فرض ثابت نشده است؛ آن پیشفرض خیالی شما این است: « تا این لحظه عَرش ثابت نشده است». شما اول دلیل خود برای این پیش فرض ذکر کنید و آنرا ثایت کنید، بعد به دوست ما – که این روایت مهم وزیبا را اورده- اشکال کنید.
چرا تا پیش از این، عرش ثابت نشده است؟!
ضمنا اضافه کنم که ما نمی گوئیم فلسفه و عرفان رایج، سراسر کذب وصد درصد غلط است. بلکه آمیخته ایست از حق و باطل یعنی بخش عمده ی آن باطل است. لذا روش صحیح و مطئمنی نیست.
فلسفه علمی عقلی و آنکس که در این علم است به خود فلسفه هم تعصب ندارد چه رسد به فلاسفه .
روایت ثقلین چه ارتباط منطقی به بحث دارد در این روایت تصریح شده است که کتاب الله و عترتی , اهل بیتی این که دیگر دلیل را عین مدعا قرار دادن نیست . بلکه مدعی امری است و دلیل امری دیگر .
ولی در مدعای شما در استناد به روایت معتبر شما میگوئی در روایت امده است که دنبال معارف بروند از راه غیر قرآن و اهل بیت خب مگر عارفی گفته است که من از غیر راه اهل بیت می روم که شما این ادعا را می کنی مدعای عارف این است که من مکتبم را از اهل بیت گرفته ام . شما اگر ملتفت این استدلال نمی شوی از آن روی است که معنی استدلال را با توهم نمی فهمی و الا این گونه با این ادله واهیه به جنگ ارباب عقل نمی امدی
اقای محترم ؛ ابن عربی تصریح میکند که من هر چه دارم از توسل به امام زمان دارم و تصریح می کند که این امام زمان پسر امام عسکری است و او را بین رکن و مقام دیده ام .
لذا استدلال شما به روایت مذکور از اساس باطل است نه اینکه روایت باطل باشد . شما می توانی بین این دو فرق بگذاری یا مثل میرزا مهدی مرحوم فرق بین دلیل و مدعی را نمی توانی بگذاری .
اگر استدلال داری که کلام ابن عربی باطل است و آنکس را که دیده است غیر امام زمان است این بحثی دیگر است ولی مدعای او هم همین است که از مکبت اهل بیت گرفته است . اگری حرفی داری بسم اله نیازی نیست که جنجال کنی و هی داد و بیداد نمائی که فلانی و بهمانی چنین گفته اند . آنچه که انها گفته اند سرجای خودش معلوم است و می ماند که شما چه حرفی برای زدن داری , بسم اله در خدمت هستم اگر مطلبی است طرح بفرما
متاسفانه در بعضی پیامها حرفهای نادرستی زده شده که لازم است مطالبی عرض شود. مثلا ناشناسی در پاسخ به اقای شیرازی، به فقیه نابغه عصر مرحوم ایت ا... میرزا مهدی اصفهانی جسارت کرده که در این جا اول به نقل بعضی مطالب از بزرگان می پردازم. تا روشن شود که وقتی اغراض و سلیقه های شخصی یک عده به اصطلاح فیلسوف، مانع از فهم آنها می شود، نتیجه ای جز اباطیلی که در جواب به اقای شیرازی گفته اند ندارد و این نوع هوچی گری ها را یک عده اقلیت های مذهبی در این چند ساله ساخته اند و اگر نه هر فقیهی به بطلان فلسفه واقف است و عظمت مرحوم میرزا مهدی اصفهانی - اعلی الله مقامه - هم بر کسی پوشیده نیست.
مثلا بعضی از فرق ضاله درباره مرحوم میرزا مهدی اصفهانی ورقه ای منتشر کردند که در آن چنین جلوه داده بودند که مرحوم میرزا موافق وحدت وجود فلاسفه بوده !!؟
در پی این حرکت انحرافی، عده ای از طلاب رفتند خدمت مراجع عظام تقلید و از ایشان واقعیت را جویا شدند...
در ادامه متن بیانیه مراجع عظام تقلید درباره مرحوم آیت ا... میرزا مهدی اصفهانی آورده می شود: (این بیانیه ها را دفاتر مراجع مذکور تایید می کنند)
مراجع عظام برای عوام مراجعند و برای عالم که نمی توان به قول ایشان استناد کرد چه بسیارند کسانی که چندین برابر اینان عالمند و به دور از هیاهوی روزگار به علوم عرفانی و فلسفی خویش مشغولند و نیازی نمی بینند که خود را درمعرض مراجعه عوام قرار دهند تا در هر امری بخواهند بدون خبرویت اظهار نظر نمایند .
قول میر داماد چقدر جالب است که : ای عزیز فهم کلمات من هنر باشد و الا رد کلمات مرا که هر پیرزنی هم می تواند نماید ..... الخ
عزیز من جواب است این نه جنگ است
کلوخ انداز را پاداش سنگ است
این حرف را من شهادت می دهم که میرزا مخالف بود با وحدت وجود و موجود و آن را کفر می دانست بلا اشکال، و او از این نسبت ها منزّه و مبرّی است و مجتهد قطعی بود و مجتهد مطلق هم بود ، آن هم در اوج تقوا، واقعا من زهد آنطور ندیدم.
میرزا ضد فلسفه و عرفان و تصوّف بود ، با محی الدین عربی و همه ی اینها مخالف بود. خلاصه اگر راجع به مرحوم میرزا می خواهند این را قطعی شهادت می دهم که میرزا مخالف وحدت وجود بود و اگر کسی نسبت وحدت وجود به میرزا بدهد باید حساب پس دهد."
این عین کلمات حضرت اقای وحید است که همین الآن با تماس با دفتر قم در دسترس است و فایل صوتی هم موجود است.
"من احتمال اینکه مرحوم آیه الله میرزا مهدی اصفهانی قائل بوحده الوجود و الموجود... و یا قائل به قدم سایر موجودات باشند ، نه داده ام و نه نوشته ام. اما ایشان برخلاف فلسفه بوده اند و یا بعضی مسائل فلسفی را اخیراً قائل باشند، خبر ندارم. ولی بعضی از نزدیکان ایشان که با من مربوط بوده اند، بسیار مورد تایید من بوده اند."
این عین عبارات حضرت اقای روحانی است که همین الآن با تماس با دفترشان در دسترس می باشد.
" بسمه تعالی
به طور کلی گزینش کلمات متشابه و یا حذف قرائن و توجه نکردن به محکمات از سخنان دیگران کار نادرستی است، مخصوصا اگر در رابطه با کلمات بزرگانی همچون مرحوم میرزا مهدی اصفهانی قدس سره باشد که مبانی ایشان روشن است، و آنچه قبلا از دفتر قم صادر شده با توجه به مطالب نقل شده در سوال بوده است و نه راجع به صحت انتساب آن به امثال ایشان. "
این عین عبارت دفتر حضرت اقای سیستانی در قم است که همین الآن با تماس با ایشان در دسترس می باشد
مخفي نيست كه دو تن از ارکان فقه مذهب در این روزگار، حضرت اقای وحید خراسانی و حضرت اقای سیستانی، شاگرد مرحوم میرزا مهدی بوده اند.
مدارک پائین را ببینید.که بزرگانی چون مرحوم آیت ... نمازی وی را استاد فلسفه می داند.
پس چرا فلاسفه از عهده جواب دادن به اشکالات ایشان عاجزند؟!
آ
از حضرت اقای سیستانی (حفظه الله تعالی) پرسیده شده : عرفان چیست و عارف کیست؟
پاسخ آیت... سیستانی : عرفان ، شناخت خداوند است و عرفان واقعی آن است که انبیاء و ائمه علیهم السلام پرچمدار آن بودند و مردم را به سوی آن هدایت می کردند و اما مدعیان عرفان که در مقابل انبیاء و ائمه علیهم السلام مکتبی بنا کرده اند، پیروان باطل هستند و باید با آنها مبارزه شود...
همچنین حضرت اقای سیستانی در نامه ای به ایت ا... سید جعفر سیدان، روش علمی ایشان را تایید کرده اند. ایت ا... سیدان هم که در مخالفت با فلسفه و عرفان، مشهور است.
حضرت ایت ا... وحید خراسانی (حفظه الله تعالی) : «عرفان پیش من است، همه ی مولوی را می خواهید پیش من است، هر جا را می خواهید برایت می گویم. فلسفه را بخواهید از اول اسفار تا آخر، از هر جا بگی، از اول مفهوم وجود تا آخر مباحث طبیعیات برایت می گویم، اما همه اش کشک است. هر چه هست، در قرآن و روایات است.»
دفاتر مراجع مذکور اين پرسش و پاسخ را تایید می کنند، می توانید تماس بگیرید. نزد دفتر مجله نورالصادق اصفهان هم هست.
آیت الله وحید خراسانی هم اشعار را حفظند ولی ادراک مفاهیم بحثی دیگر است .
اسفار هم کتابی علمی است و مثل ریاضیات انیشتینی است و هر کسی به عمق آن نمی تواند برسد و از مقوله علم فقه و اصول نیست که هر مبتدی ای با چند استاد دیدن بتواند در آن اظهار نظر نماید . .... همه اش کشک نیست برای آنکس که اینها را با قران و روایات متباین نمی داند . عقلی در افق میرداماد می خواهد که بتواند از عمق روایات و اخبار این علوم را بدست آورد
از ایشان سوال شد: ...با توجه به اینکه متون کتب فلاسفه و عرفا مانند فصوص الحکم و فتوحات محی الدین عربی (لع) و اسفار ملاصدرا دارای اشکالات زیاد و فاحشی می باشد، بطوریکه بعضا با ضروریات دین تباین کلی پیدا می کند... و فعلا نیز همین عقاید به مبتدیان تزریق می شود...، خواهشمند است برای آگاهی مردم و نجات آنها از انحرافات اعتقادی...بفرمائید...
پاسخ آیت...شیرازی: سلام علیکم.
بسمه تعالی
قرآن مجید ، رسول خدا و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دستور اکید بر گرفت دانش های دینی از قرآن ، رسول و اهل بیت نموده و نهی شدید از گرفتن آن از غیر این سه منبع فرمودند و گرفتن از غیر آنان مساوی با انکار آنان [:قرآن ، رسول ، اهل بیت] است، لذا بر مؤمنین واجب است که اول دانشهای دینی خود مخصوصا اصول دین را با گرفتن از کتابهایی مانند «توحید مفضل» و «توحید» و نیز «معانی الاخبار» شیخ صدوق و «اصول کافی» محکم و استوار نموده و سپس برای واقف شدن بر اشتباهات متون فلسفی و مانند آن، به مطالعه ی آن بپردازند که آنگاه در اثر پشتوانه حدیثی اصول دین به خوبی می توانند اشتباهات را واقف گردند و حتی رد نمایند.
عیناً مثل کسی که انس به اجتهاد ندارد و به اخباری که در رد اجتهاد مرحوم حر عاملی آورده است استناد نماید
از ایشان سوالاتی شده از جمله: 1. ...نظر مبارک در مورد فرقه ی صوفیه و مانند آن ها چیست؟... 2.اگر در کلام شیخ [انصاری] در مکاسب در مورد کتب ضلال ، نظری دارید، نفیاً و اثباتاً مرقوم فرمائید...
( مرحوم شیخ انصاری در بحث کتب ضاله، که فتوا به حرمت حفظ و نگهداری آنها می دهد، به عنوان مثال به کتب عرفا و فلاسفه اشاره کرده اند...)
پاسخ حضرت اقای صافی : جواب سوال اول: روش آنها [صوفیه و امثالشان] انحرافات زیاد دارد. والله العالم.
جواب سوال دوم: عبارت محکم و متین آن بزرگوار [:شیخ انصاری] اعلی الله مقامه این است : ان المراد بالضلال ما یکون باطلا فی نفسه...» معلوم است که این نظر، نظر هر فقیه با اطلاع از این کتب است و حد اقلی است که از ضلال و اضلال آنها به تعبیر بعض کتب بیان شده است. والله العالم.
حضرت اقای سید صادق روحانی:
از ایشان نیز مشابه سوالاتی که از حضرت اقای صافی شد، پرسیده شد.
پاسخ حضرت اقای سید صادق روحانی به سوال اول :بسمه جلت اسمائه:ائمه اطهار علیهم السلام و بتبع آنان علماء اعلام درباره این فرقه فرمایشاتی دارند – امام صادق علیه السلام در جواب سوال از صوفیه – می فرماید : «انهم اعدائنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم» [یعنی: آنها دشمن اهل بیت هستند، پس هر کس به آنها گرایش پیدا کند ، جزء آنها می شود و با آنها محشور خواهد شد]
جواب سوال دوم: بسمه جلت اسمائه ، فرمایشات شیخ انصاری صحیح است که فرموده حرامست حفظ کتب ضاله فی الجمله ...
متن استفتا و پاسخ مراجع مذکور، در فصلنامه نورالصادق اصفهان چاپ شده و دفاتر مراجع مذکور نیز تایید می کنند.
استدلال مرحوم شیخ واهی است و لذا بسیاری از بزرگانی که در مکتب او بوده اند با بودن این فتوا به تدریس و تدرس فلسفه مشغول بوده و هستند و می گویند شیخ انصاری در این زمینه ها استاد ندیده است و جز اصول و فقه از او چیزی را نمی پذیرند .
فقهای شیعه در طول تاریخ نیز همواره با فلسفه و عرفان مصطلح، مخالفت داشته اند و از آمیخته شدن آن با معارف وحیانی قرآن و عترت (علیهم السلام) نهی شدید می کرده اند. ذیلا نمونه هایی از مخالفت فقهای شیعه با فلسفه و عرفان رایج را فهرست وار اشاره می کنم :
1- هشام بن حکم : الفهرست شیخ طوسی : 258 و 783 - نیز رجال نجاشی 433.
2- فضل بن شاذان: رجال نجاشی 306 - الفهرست شیخ طوسی : 197 و 563.
3- ثقه الاسلام کلینی : کافی : 1 ، 106.
4- شیخ صدوق : کمال الدین: 3 .
5- علامه حلی : نهج الحق : 57 - تذکرۀ الفقاء : 9 ، 36 - شرح التجرید : 57.
6- شهید ثانی : منیه المرید : 158 و 381.
7- مقدس اردبیلی : حدیقۀ الشیعه : 2 : 754.
8- شیخ حر عاملی : الاثنی عشریه: 59 .
9- علامه مجلسی:بحار الانوار : 54 ، 278 .- همان : 57 ، 234.- همان : 59 : 202.- همان : 40 ، 173 .- حق الیقین : 567 .
10- فیض کاشانی : ر.ک : مستدرک سفینه البحار: علامه نمازی : 8 ، 299.
11- صاحب جواهر : ر.ک : مستدرک سفینه البحار ، 8 ، 297 - جواهر الکلام : 22 ، 59 .
12- سید ابوالحسن اصفهانی : رک : مستدرک سفینه البحار : 8 ، 299.
13- میرزا مهدی اصفهانی : ر.ک : مستدرک سفینه البحار: 10 ، 517.
14- شیخ علی نمازی شاهرودی : کتاب فلسفه و تصوف.
15- سید ابوالقاسم خوئی: البیان ، 406 - مصباح الفقاهه: 1 ، 364.
16- سید محسن حکیم: مستمسک : 1 ، 391 .
17- سید مرعشی نجفی : ملحقات احقاق الحق : 1 ، 183.
و دیگر فقهای مذهب حقه که برای حفظ دین حق و جلوگیری از ورود اباطیل و اوهام شخصیِ عده ای که به فیلسوف یا عارف مشهور شده اند، مجاهدت می کردند و با پاسخ های عقلی و حدیثی، شبهات فلسفه و عرفانِ اصطلاحی را جواب داده اند.
در عین حال تک تک مدعای شما در خور بحث است
هشام تا کلینی رحمهم الله که اصلا آثارشان در دست ما نیست جز اسمی که نمی دانیم چه نوشته اندو البته میزان علمی این بزرگان در حد نقل است نه اجتهاد
علامه حلی در اجازه به سادات بنوزهره تصریح به افضلیت خواجه نصیر می کند و او را برترین بشری که دیده است می داند و نصریح می کند نزد او الهیات شفا را خوانده و بیش از این از فلسفه هیچ نخوانده و عمر خواجه بسر آمده است .
داماد شهید ثانی که ابن العودی است در رساله در احوالات شهید ثانی او را شدیداً مایل به تصوف ذکر می کند و اصلا یکی از مطاعن شهید ثانی را امثال مخالفان فلسلفه همین می دانند و له میل الی التصوف و ای میل
اثبات انتساب جلد 2 حدیقة الشیعه به مقدس اردبیلی مردود است و آقا بزرگ طهرانی این را تصریح کرده است
شیخ حر عاملی ره همانگونه که مخالف عرفان است مخالف اجتهاد می باشد و اخباری صرف است و در کتاب الفصول المهمه این را تصریح می کند و ده ها روایت در رد اجتهاد هم می آورد .
مرحوم مجلسی هم با اینکه با فلسفه و عرفان مخالفت می کند ولی ادله الواحد لایصدر عنه الا الواحد را برای اثبات مخلوق اول بودن معصوم در کتاب العقل و الجهل بحار می آورد و آقای طباطبائی متعرض می شو دکه اینها همه اش استدلالات فلاسفه است بدون اینکه نامی از فلسفه برده باشد
در الفرائد الطریفه فی شرح الصحیفه هم تصریح به ملأ مطلق بودن ائمه می نماید که اصل اصیل عرفان است
فیض رحمه الله از اکابر عرفاست واین راهر مبتدی ای می داند و بر همین اساس به او طعن می زنند.
از صاحب جواهر به بعد هم که ذکر کرده ید هیچکدامشان استادی در فلسفه و عرفان نداشته اند و بلکه برخی شان اولیات این دو علم را هم نمی دانند که به نظرشان بتوان استناد کرد جز مرحوم مرعشی نجفی که آنرا هم از احترامات ایشان به مشایخ عرفان و فلسفه می توان فهمید که ایشان به همه فلاسفه و عرفا بد بین نیستندو حساب برخی را با برخی جدا کرده اند
صحیفه نور : ج19 ، ص 20 : بنیان گذار نظام: اینجانب از روی جد ، نه تعارف معمولی، می گویم از عمر بر باد رفته ی خود در راه اشتباه و جهالت تاسّف دارم، و شما ای فرزندان برومند اسلام! ... مبادا خدای ناخواسته در آخر عمر که ضعف و پیری بر شما هجوم کرد، از کرده ها پشیمان و تاسّف بر ایّام جوانی بخورید، همچون نویسنده.
که در همین صفحات، آرزو کرده که کاش به جای اباطیل فلسفه و عرفان، به قرآن و عترت (علیهم السلام) رجوع می کرد.
این بیانات بنیان گذار نظام، درس عبرتیست برای همگان که به غیر از قرآن و عترت (علیهم السلام) رجوع نکنند.
این اعتراف، در روزنامه فیضیه ، شماره 258 نیز آمده است.
والسلام علی من اتّبع الهدی
این پشیمانی را از آن جهت ذکر می کنند که به کنه عرفان و فلسفه مبادا نرسیده باشند و در گیر الفاظ و عبارات بافی بمانند و بر این اساس بر همه علوم غبن و غبطه می خورند نه اینکه به اصل علم اعتقاد نداشته باشند
بپرهیز از اینکه فردی غیر معصوم را نصب کنی و او در همه ی آنچه می گوید تصدیق کنی.
عمده ی آنچه در فلسفه به عنوان «عقل» یا «امور عقلی»، رایج شده، چیزی نیست جز اوهام و خیالاتِ شخصیِ یک اقلیّتِ فکری. به خلاف «عقل حقیقی» ، که «نور فطری» است و در روایات اهل بیت علیهم السلام ، به آن تذکر داده اند. اگر کسی اعتراض دارد می توانیم وارد خود مباحث شویم.
«عرفانِ رایج و تصوف» هم که به روشنی تبعیت از شیطان است چنانکه در روایات فراوان از اهل البیت (سلام الله علیهم) تصریح شده است. به خلاف «عرفان حقیقی» – که همان «معرفت» می باشد و از احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) حاصل می شود.
البته در نقد کردن و رد فلسفه و عرفان، لازم است متذکر باشیم که بعضی از کسانیکه در این روزگار، به فلسفه و عرفان آلوده شده اند، به هر حال از محبین اهل البیت (علیهم السلام) و مبغضین دشمنانشان هستند و لذا نباید در نقد آنها، بعضی از شخصیتهای مذهب را بیش از اندازه تخریب نمود، بلکه باید بیشتر، فکر و روش آنها را نقد نمود نه خودشان را.
البته شخصیتهایی چون «محی الدین عربی» یا مولوی – که بی تردید خارج از تشیع هستند- را واجب است که خودشان را هم تخریب کنیم.
والسلام علی من اتبع الهدی
چقدر بدبختند کسانی که از حکمت و عرفان دورند و خیال می کنند با عوامیت می توانند راه آخرت را طی کنند .
ائمه اطهار در تمام فرمایشاتشان ابواب حکمت و عرفان را به اهلش گشوده اند .
آقای طهرانی اگر خود رااهل حدیث می دانی به روایت امام ع به اباهاشم جعفری در احتجاج مراجعه کن و ببین امام ع چگونه نفی صفات از ذات ذوالجلال کرده اند و برهانی را که اقامه کرده اند عین برهانی است که ابن عربی به آن استناد کرده است .
این بحث ها همه اش در فرمایشات معصوم ریشه دارد و در عین حال عرفاء هم گرفتار حوادث زمان خویش بوده اند و لاجرم تقیه می کرده اند و آنکس که دراین شرایط نبوده باشد نمی فهمد که تقیه چیست و چگونه بوده است
خطبه های چهارده معصوم ابن عربی تصریح در عرفان او به ائمه دارد و یاوه گویان این خطبه را به خواجه ره نسبت می دهند با اینکه نزد اهلش معلوم است که این حقائق ارتباطی به خواجه ندارد .
اشعار شمس تبریزی مولانا هم تصریح در تشیعش دارد و مابقی را در تقیه سروده است آنهم در دوره متعصب ترین دشمنان شیعه یعنی سلاجقه روم
شاهم علی مرتضی بعدش حسن نجم سما دانم حسین کربلا الله مولانا علی
آن آدم آل عبا دانم علی زین العباد هم باقر و صادق گو الله مولانا علی .....
.....
مهدی سوار آخرین برخصم بگشاید کمین خارج رود زیر زمین الله مولانا علی
" قاضی " و " شیخ " و " محتسب" دارد به دل بغض علی هر " سه " شدند از دین بری الله مولانا علی
""" آقای طهرانی """ می بینی ملای رومی در تقیه از شمائی که در مشهد نشسته ای و مقاله می نویسی بر علیه بزرگان دین بیشتر رعایت بغض اعدآئ دین را کرده و هر سه را بری از دین اعلان کرده است .
تو و غیر تو کجا می توانی به این سادگی به افق فکری اینان برسی
پیام های شما باعث رفع خستگی و انبساط خاطر است که افاضه فرموده اید و صد و هشتاد درجه خلاف احادیث را به اهل البیت علیهم السلام نسبت داده اید.
فی البحار عن البصائر بهذا السند الصحیح: سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحسین بن سعید و العباس بن معروف عن حماد بن عیسی عن ربعی بن عبد الله عن الفضیل بن یسار قَال سمعت أَبا جعفر(علیه السلام) يقول: «كلّ ما لم يخرج من هذا البيت فهو باطل.»
بحارالأنوار، ج2، ص94؛ از : بصائرالدرجات، ص 511 .
و الحمد لله کما هو اهله و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
مطلب دیگر کل ما لم یخرج الخ .. را مستند دعوی خویش نمودن عین دلیل را عین مدعا قرار دادن است چه اینکه با همین حدیث می توان به جنگ کفایه و رسائل هم رفت با مدعای شما چرا که مطالب علم اصول هم اغلبش استنباطی است و سایر علوم هم
عزیز من پرگوئی است این مطالب پی در پی که می آورید
جوابهای سخنان بی دلیل و غلط شما را میفرستم، اما اینکه چقدرش منتشر بشود، با من نیست.
اولا به ترجمه محمد بن سنان در فوائد سید بحرالعلوم مراجعه نمائید تا وجه اعتبار «وجاده» مویّد را ببینید.
ثانیا نسبتی که به مرحوم ایت... بروجردی داده اید کذب است.
متن پیام خود را ببینید. یک دلیل و سند هم ذکر نکرده اید و صرفا ادعا را تکرار می کنید.
اینکه یک مسلمان ، فقط به قرآن و عترت علیهم السلام رجوع کند، حالت عادی و مورد توقع است. اگر قرارست چیز دیگری از یونان یا... به آن اضافه شود، این دلیل لازم دارد.
نکته دیگر اینکه قیاس مع الفارق نکنید. در رسائل، اساس کتاب بر مبنای روایات اهل البیت علیهم السلم است. حالا ذیل روایات بعضی توضیحات هم آمده. اما در کتب فلسفی و عرفانی موجود، اساس بر بافته های انسانهای غیر معصوم است ، که گاهی آنرا با یک آیه یا روایت ضعیف السند تزیین می کنند. امیدوارم فرق این دو را بفهمید.
نکته آخر اینکه اشکال به سند روایت، مربوط به علم «رجال» است عزیز، نه «درایه»!!!!
درایه مربوط به متن حدیث است نه سند آن!!!
لطفا قبل از ارسال پیام با یک فرد خبره مشورت کنید!!
مطلب ذیل ترجمه از کتاب شریف احقاق الحق جلد ۱، ص۱۸۲و۱۸۴و۱۸۵می باشد:
(( از نظر من مصیبت صوفیان برای اسلام، از بزرگترین مصایب است زیرا ارکان اسلام را منهدم ساخت و بنیان آن را تَرَک داد. پس از جستجوی عمیق و گردش در میدان های کلمات آنان و اطلاع از مطالب مخفی آنان و یافتن رازهای پوشیده آنان در پی دیدار با سران فرقه های تصوف، بر من روشن شد که این درد، از راهبان نصارا به دین اسلام سرایت کرده و گروهی از اهل سنت مانند: حسن بصری و شبلی و معروف و طاووس و زهری و جنید و دیگران آن را گرفتند، سپس از آنان به شیعه سرایت کرد تا اینکه کارشان بالا گرفت و پرچم هایشان برافراشته شده و به گونه ای که از اساس دین سنگی را روی سنگ دیگر باقی نگذاشتند. آنان نصوص کتاب و سنت را تاویل کردند و با احکام فطری عقلی مخالفت نمودند و به وحدت وجود و حتی موجود ملزم شدند و در عبادت وجهه گرفتند و بر اوراد آکنده از کفر و اباطیل که روسای آنها می ساختند، مداومت کردند...
جای تاسف است برای قومی، کسانی که قرآن شریف را ترک کنند و دعاهای صحیفه کامله سجادیه را که زبور آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین و سخنان موالی و سروران امامان علیهم السلام را و مشغول شوند با مثال کتاب مغربی و ...
خود ایشان از مثتوی می خواندند و مولوی را تفخیم می کردند و این را هر کس با ایشان محشور بوده است می داند و در مشایخ ایشان ده ها عارف و فیلسوف بنام وجود دارد و ایشان در " المشایخ المسلسله " و سایر کتب اسنادی شان همه شان را تفخیم و تعظیم کرده اند .
آقای طهرانی در دیدگاه شما و بزرگان شما مثل مرحوم آمیرزا جواد آقا طهرانی عارف و صوفی و فیلسوف همه شان یکی اند ولی آنکس که در محضر استاد زانو زده است می داند که بین عارف و صوفی از زمین تا عرش فا صله است و ندانستن شما که حق را عوض نمی کند .
ممکنست ایشان در برهه ای از زمان به اکراه در حلقه شاگردی او حاضر شده باشند، اما از ابده بدیهیات است که ایشان از او دل خوشی نداشتند. می توانید سرچ کنید و ببینید.
ایشان از دشمنان سرسخت مثنوی مولوی (لع) بودند.
از دیدگاه ما عارف حقیقی و صوفی یکی نیستند. اما امروز عمده کسانیکه به نام «عارف» مشهور شده اند چیزی جز «صوفی» نیستند.
گذشته از این ، شما اگر پیرو وحدت وجود یا موجود باشید، حق ندارید بین هیچ دو شیئی تفاوت بگذارید! و از نظر شما همه چیز یک چیز است!!!
همچنین بیانیه ی مراجع عظام تقلید که از مقام علمی مرحوم ایت ا... العظمی میرزا مهدی اصفهانی - که رکن فقه شیعه در قرن اخیر هستند -تجلیل کرده اند و ایشان را در زمینه های مختلف عالم دانسته اند.
علاقه مندان به این مباحث، به عنوان نمونه می توانند به مناظره ی اقای جوادی املی و حضرت اقای سیدان در بحث معاد مراجعه کنند تا به روشنی ببینند که حضرت اقای سیدان، چطور طرف را مغلوب کرد و تمام پایه های فلسفه را درهم شکست.
والسلام علی من اتبع الهدی
مشترکات فیمابین فلاسفه و فقهاء مثل مشترکات فیما بین جغرافی دان و ریاضی دان است .
مرحوم آیت الله ثقفی طهرانی هم در تفسیر روان جاوید از مراجع گله کرده است که چرا اقبال عوامی که به مراجع می شود باعث می شود که در هر علمی اظهار نظر کنند و در نزد اکابر آن علم بی ارزش شوند همه این آقایانی که نام بردید مجتهد در نقلیات هستند و هیچ حکیمی ایشان را متکلم هم نمی داند چه رسد به اینکه فیلسوف باشند یا عارف باشند . خیال می کنی که با عربی خواندن می شود عمق عبارات اسفار و فتوحات را درک کرد . عمری دراز خواهد تا امثال آقای طهرانی اولیات فلسفه را در ک کنند چه رسد که یا هو و جنجال بخواهند آقای سیدان را به رخ آقای جوادی بکشند .
عمق علمی آقای سیدان برای اهل فلسفه بخوبی معلوم است که چه اندازه است و ادب آقای جوادی هم معلوم که وقتی دید طرفش از ادراک عمق فلسفه عاجز است ادب کرد و با نزاکت به سکوت گذرانید .
من به آقای سیدان کمال احترام را قائلم و خدای بزرک ایشان را سلامت دارد ولی عمق بحث علمی بحثی دیگر است که طهرانی اسیر توهم خیال می کند پایه عقل ریاضی که اصل اصیل فلسفه است با این وهمیات شکسته شود .
عنقاء شکار کس نشود دام بازگیر
دشمنان مرجعیت در طول تاریخ زیاد بوده اند. یک روز با تروریستها ارتباط دارند، ... و یک روز هم در لباس صوفی یا... مرجعیت را تخطئه می کنند. البته از کسانیکه از محافل علمی مختلف رانده شده اند، بیش از این هم توقع نمی رود.
ناشناس ، واقعا متاسفم، شما هنوز تفاوت تقسیم بندی علوم از حیث شناختی را نمی دانید. هنوز نمی دانید که علوم تجربی با علوم شناختی چه تفاوتی دارند. لذا به مهلکه ی قیاس مع الفارق افتاده ای.
تفسیر روان جاوید ، از کتابهای جالب توجه است که می توان به عنوان تمرین آنرا به دانش آموزان دوره ی ابتدایی داد تا آنرا نقد کنند و اشتباهات آن را بیرون بکشند!
اینکه مرتب تهمت بزنید یا اوهام بی دلیل را تکرار کنید، دردتان را دوا نمی کند.
اگر حرفی دارید ، لطفا با استدلال بزنید که بیش از این موجب شرمندگی طرفدارانتان نشوید.
کسی که بگوید «عقل فلسفی » همان «عقل ریاضی» است، ناگفته معلوم است که چقدر با فلسفه آشنا است!
متاسفم.
چرا اساتید و بزرگان فلسفه، همیشه از مناظره با شاگردان مرحوم میرزا مهدی اصفهانی (قدس سره)، فرار می کنند؟!
این سوال کلیدیست که جویندگان حقیقت را به حقیقت رهنمون می سازد.
در عین حال تابحال احدی از آدمیان تقاضای بحث با حکماء را ننموده تا از بحث با او طفره روند . اینها هم از مقوله همان وهمیاتی است که آقای طهرانی گرفتار آن شده است و سر به لاک خویش فرو کرده و خیال می کند از آن زیر می تواند دنیا را تماشا کند .
شاه آبادی بزرگ , آمیرزا مهدی آشتیانی ؛ ملا ابوالحسن شعرانی ؛ شیخ محمد تقی آملی ّ سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و .... صدها حکیم دیگر کجا و کی مورد سوال خود آمیرزا مهدی بوده اند که این بزرگواران جواب نداده باشند ؟
سوالات تکراری هواداران آمیرزا مهدی آنقدر ساده لوحانه است که هر متوسط فلسفه دانی جوابش را از ابده بدیهیات می داند و اینفدر جار و جنجالی که در مشهد برپا شده است فقط مال مشهد است و ساده لوحانی از این دست و الا شخصیت های جهانی ای چون نامبردگان کجا از جواب طفره رفته اند .
شما بفرمائید سوال چیست تا جوابش را بگیرید . این که دیگر جو سازی و غرولند ندارد
اساتید فسلفه حتی از پاسخ دادن به سوالات شاگردان خودشان - با اینکه طرفدارشان هستند - طفره می روند. البته این کاملا طبیعی است که وقتی مبنای رشته ای مثل فلسفه فقط و فقط، شخصیت زدگی باشد، آن رشته نمی تواند جوابگوی سوالات جدید باشد. بیش از این هم توقعی از فلسفه نمی رود.
در پایان، با صداقت تمام، به شما توصیه می کنم از آنجا که فرصت زندگی محدود است ، قبل از اتمام فرصت، در مسیر خودتان تجدید نظر جدی کنید. همچنین، یک بار دیگر پیام های قبل را بدون غرض بخوانید.
والسلام علی من اتبع الهدی
این بحث نظر دادنی نیست. باید از خود فقها بپرسیم. نمی شود از خودمان ببافیم.
نمونه هایی از سخن فقها در این باب را آورده ام.
چیزی که از نظر عقلی و حدیثی غلط باشد، در همه ی سطوح غلط است. اینطور نیست که بگوییم ما برای بچه دبستان می گوئیم 2+2=4
اما بعد که بالا رفت و به سطوح تخصصی رسید می گوییم 2+2= 5 !
اینطور نیست که در سطح پایه و سطح عوام مردم، مطالبی را بگوییم و بعد در سطوح عالیه، همان مطالب را نقض کنیم.
البته ممکن است که در سطوح عالیه، مطالب عمیق تر و بیشتری گفته شود، اما هرگز پایه ها را نقض نمی کنیم.
اگرچه سید علی قاضی، بین مردم محبوبست و من بنا ندارم شخصیت محبوب مردم را در نظرشان بشکنم، اما در «شناخت حقیقت»، نباید شخصیت زده باشیم. آن مرحوم اصلا در حدی نبود که حرفش نزد مراجع عظام معتبر باشد.
دوستان طرفدار فلسفه اگر می خواهند پاسخ دهند ، اول منصفانه تامل کنند و تعصب را کنار بگذارند و «صداقت» و «حقیقت» را فراموش نکنند.
مخالفین فلسفه نیز مراقب باشند که به بزرگان فلسفه ناسزا نگویند ، چون معلوم نیست شاید در اواخر عمر توبه کرده باشند چنانکه از بعضی مدارک بنظر می رسد...
مثلا درباره ی ملاصدرا ، از بعضی منابع به دست آمده که در اواخر عمر ، از تمام مبانی خود پشیمان شده و به طور کلی از همه ی آن برائت جسته است.
بحمد الله امروزه با بیدارسازی مراجع تقلید، بسیاری از فتنه های اهل تسنن، نصرانیت، فلسفه و عرفان و ...، خاموش شده است.
عزیزان دوستدار فلسفه! چرا قدری فکر نکنیم؟! چرا منطقی برخورد نکنیم؟! چرا از حقیقت فرار کنیم و سرمان را زیر برف فرو؟! چرا از فلسفه توبه نکنیم؟! چرا در همه ی مباحث چشم بسته عمل کنیم و خودمان را از نعمت عقل محروم نگه داریم؟!
امیدوارم این پیام، تاثیر عمیقی روی فلاسفه وارد کند.
ان شاء الله سایر پیامهایم در جواب این ناشناس گمراه، منتشر خواهد شد.
در اینجا به نمونه های دیگری از تصریحات بزرگان و فقهای اعلام، به کفر و شرک محی الدین عربی (لع) اشاره می شود.
به شرطی که باز بعضی بیسوادها - که از متن پیامشان پیداست که نه از علوم عقلی خبر دارند و نه از علوم نقلی، اظهار نکنند که این فرمایشات فقها برای عوام است!! که اگر چنین چیزی بگویند، نتیجه ای جز غوطه ور ماندنشان در جهل مرکب نخواهد داشت.
از جناب حاج سید صادق روحانی پرسیده شد:
1- نظر مبارک معظم له راجع به ابن عربی صاحب فتوحات و فصوص، از جهت تشیع یا عدم آن چیست؟
پاسخ جناب حاج سید صادق روحانی :
محی الدین بن عربی در کتاب فتوحات مکیه، خود را مستغنی از شناخت امام زمان می داند؛ خدا را عین همه ی اشیاء معرفی می کند!؛ و ولایت ظاهری و باطنی برای افرادی چون معاویه و متوکل (لع) قائل است؛ و به خود اجازه می دهد از انبیاء الهی امتحان توحید بگیرد و همه را مردود بداند!؛ و در عالم کشف و شهود ، شیعه را به صورت خنزیر ببیند و غیر اینها از مزخرفات ! هنوز درباره ی او شک و تردید دارید که سوال می کنید؟!
این عین عبارت حضرت اقای روحانی است.
آقای طهرانی همه نظرات شما حول یک محور است و آن اینکه برخی از فقهاء کنونی شیعه که در سمت مرجعیت قرار گرفته اند از مخالفان سرسخت فلسفه و عرفان هستند .
این که مطلب نوئی نیست که اینقدر با اطناب ممل می نویسید . از امثال همین تفکر بود که مرحوم آیت الله خمینی را در جوانی تکفیر کردند و کوزه مرحوم آسید مصطفی را آب کشیدند . اینها که چیز جدیدی نیست .
همان اندازه که برخی از فقهاء شیعه مخالف عرفان و فلسفه هستند به همان اندازه هم برخی فقهاء شیعه مدافع فلسفه و عرفان هستند . اینها هم فقیهند و آنها هم فقیهند و دائره نائره بین هر دو طرف برپاست . دیگر هی فتوای این مرجع و آن مجتهد آوردن لرومی ندارد وقتی که این اصل معلوم شد که این مکتب در بین فقهاء مخالف و موافق دارد .
آقای بحرینی اکر مختصری انصاف داشته باشد و اجازه بدهد آنگاه به همین اندازه اسم مجتهد که شما در مخالفت فلسفه ردیف کرده ای من می توانم بیشتر از این همه اسم ؛ اسم فقهاء مدافع فلسفه و عرفان را بیاورم که در تاریخ شیعه اسم مبارکشان موجو د است و هم امروزه هم از ارکان فقه شیعی هستند . این که راه و رسم بحث نیست و اینها بیشتر به شامورتی بازی شبیه است تا به بحث علمی که هی شما پشت سر هم اسم ردیف کنی و تکرار مدعا بنمائی و همه را محکوم و منکوب تلقی نمائی . این هم راه و روش منحرفان در بحث می باشد . اگر استدلالی در کار است بسم الله این گوی و این میدان و الا هی بنویس که این عالم و آن عالم چنین گفته اند . آنها گفته اندو استدلالشان از اساس باطل است . تو اگر حرفی داری به میدان بیا . شمائی که معنی رایج تشکیک در مراتب وجودرا نمی فهمی و با وحدت شخصیه خلط می کنی چه ربطی به مباحث پیچیده فلسفه داری .
دنبال ردیف کردن اسم اگر هستی آقای بحرینی اجازه بدهد و دست از یکسویه نگری باز کشد تا آنگاه لیستی خیلی بلند تر از آنچه که نوشته ای برایت بنویسم ولی اینقدر تند روی که می کنی بالاخره راهت منتهی به امثال گروه فرقان می شود که گودرزی هم همین حرفها را می زد.
اولا تعداد زیادی از نظرات من به شما نیز منتشر نشده است.
ثانیا مخالفت مراجع تقلید شیعه با فلسفه و عرفان را با مدرک آورده ام، اما شما مدام ادعا را تکرار می کنید بدون ذکر دلیل.
همین متن آخر خود را بخوانید. تنها کاری که کرده اید، انتقاد من و امثال من به فلسفه و عرفان رایج - که مدارک سابقه تاریخی آن را آورده ام - را با بعضی مسائل بی ربط مقایسه می کنید. انتقاد ما به فلسفه و عرفان، از نظر اعتقادی، بر پایه ی عقل روشن و فطری است و از نظر عملی نیز یک قدم خارج از دستور مراجع عظام بر نخواهیم داشت.
یکی از دلایلی که خودم صریحا حرف عرفا و فلاسفه را نقد نکردم و از بزرگان نقل قول کردم، همین بود که کسی تهمت نزند که ما از گروه فرقان یا ... هستیم! اما ظاهرا شما ابایی نداری که چنین نسبت ناروایی را به بزرگان هم اتهام بزنی. متاسفم.
«مقایسه» و ادعای اینکه این نقد ما مثل عمل فلان گروه است ، بی دلیل می باشد.
ما ادعا داریم که فقهایی که تابع مشی صحیح بوده اند، مخالف فلسفه و عرفان بوده اند. دلایل و مدارکی هم ذکر کرده ام که برخی از آنان منتشر شده است.
مثلا در بعضی از پیامهای منتشر نشده با مدرک نشان داده ام که محی الدین عربی صریحا عقیده هایی کفر آمیز و شرک آلود دارد.
همچنین توضیح داده ام تاویل صریح کلام دیگران بر خلاف ظواهر آن ، عقلا جایز نیست.
«رکیک» آنست که مثل شمایی با حد سوادی که در پیامهای بالا دیدیم، فتوای مراجع را «عوامانه» بپندارد.
شما هم با ذکر دلیل مطلب خود را ارائه کنید . جواب بگیرید و از جوسازی هایی که در پیامهای بالا انجام داده اید ، بپرهیزید.
جنابعالی قائلید که تفاوت «صوفی» و «عارف» و کلا تفاوت اشیاء، صرفا به اختلاف در مراتب وجود بر می گردد؟
آیا بالاخره ماهیت ، حقیقت دارد یا ندارد؟ اگر ندارد که تشکیکی کردن وجود، مشکلتان را حل نمی کند. و اگر دارد که اصالت وجود و وحدت وجود چیست؟!
شما حرف و اعمال دیگران را «رکیک» می خوانی و « سخن مراجع » را «عوامانه» می شماری، بعد به خودت اجازه می دهی این تعداد مرجع تقلید- که در بالا بعضیشان را نام برده ام- با گروه «فرقان» مقایسه کنی؟!!
آیا این به نظر شما روش علمی است که تا کسی ذره ای به ما انتقاد کرد، روی او برچسب «فرقان» یا ... بچسبانیم؟!
اگر چنین باشد باید درب حوزه های علمیه و محافل علمی را ببندیم، چون کوچکترین نقد، از دیدگاه شما مانند گروه «فرقان» می شود!!!
بنظر من بهتر از اینکه بر روند قبلی خود ادامه دهید و بجای اینطرف و آنطرف پریدن و موضوع را عوض کردن، بهتر است یک عنوان خاص را وسط بگذاریم تا بتوانیم حول و حوش آن بررسی کنیم.
مثلا من می توانم با ذکر منبع صریح، نشان دهم که محی الدین عربی، با دشمنان اهل البیت (علیهم السلام) رابطه ی خوبی دارد.
جواب شما از چند حالت خارج نیست:
حالت1 : قائلید که این ادعای من از اساس دروغ است و چنین چیزی در کتب محی الدین نیست.
در این حالت من مدارک فراوانی از عبارات خود محی الدین را به شما نشان خواهم داد. به شرطی که منتشر شود.
حالت2: آنست که قائل باشید که محی الدین این حرفها را زده است، اما منظورش چیز دیگری بوده، یعنی کلام او را بر خلاف ظاهرش تاویل کنید. یا قائل شوید که این حرفها برای سطوح بالا است و نباید آنرا در فضای سطوح پائین ترجمه کنیم!!!!
در این حالت، هم جواب شما را بارها داده ام و باز تکرار می کنم:
اگر قرار باشد ، کلام دیگران را بر خلاف ظاهرش تاویل کنیم، همین جملاتی که بین من وشما رد و بدل می شود، قابل تاویل به تعداد زیادی معنی خلاف است. پس چرا شما یک وجه را گرفته اید؟!! چرا اصلا اینها را ضد فلسفه دانسته اید؟!!
فرق این تاویل با تاویلی که در فقه داریم در اینست که ما آنجا متن را هیچگاه مناقض با ظاهر ، تاویل نمی کنیم، اما شما صریحا خلاف متن را نتیجه می گیرید. اگر من به شما یک حرف زشت بزنم، بعد بگویم در باطن، مراد دیگری داشتم، آیا می پذیرید؟!
اگر هم بگوئید این کلمات محی الدین (لع) در سطح بالاتری است و به معنایی دیگر، جوابتان همین است.
به اضافه اینکه ما در سطح ابتدایی به دانش آموز می گوئیم 2+2=4 .
درست است که در سطوح عالیه به او انتگرال و لیمیت یاد می دهیم، اما در هیچ سطحی 2+2= 4 را نقض نمی کنیم که 2+2=5 !!!
لطفا بدون تعصب روی شخصیتهای محبوب خودتان جواب دهید.
نظرات طولانی منتشر نخواهند شد . لطفا دقت فرمایید.