اگرچه نظر کندی در قبال یمن آنگونه بود که در سطور بالا ذکر آن رفت و
رئیس جمهوری وقت آمریکا رابطه خوبی با جمال عبدالناصر داشت، با این حال
نامههای کرامر به کندی ادامه یافت و رئیس وقت شورای امنیت ملی آمریکا در
نامههایش بر نقاط ضعف رئیس جمهوری آمریکا به طور مستمر تاکید داشت، مواردی
که در ضرورت حمایت از امنیت رژیم صهیونیستی و پرهیز از خصومت و دشمنی با
سامیان نمود پیدا می کرد و از کندی خواست که به شاهزاده فیصل اطلاع دهد که
در نشست اکتبر سال 1962 بر موارد زیر تاکید کند:
- کمک آمریکا به مصر با هدف محدود کردن
جمال عبدالناصر و در آغوش گرفتن وی و نه واداشتن او به پناه بردن به اتحاد
شوروی صورت میگیرد.
- عربستان سعودی میبایست سیاست تبعیض علیه یهودیان آمریکایی شاغل در عربستان را دنبال نکند
و در صورتی که سعودیها به این وعده احترام نگذارند که پادشاه عربستان
سعودی قول آن را به آمریکایی ها داده است، این موضوع بر روابط دوستانه دو
کشور تاثیر منفی خواهد گذاشت، چون اسرائیل به این جهت شکل گرفت تا به بقای
خود در منطقه ادامه دهد.
کرامر فصیل را از محتوای نامه با خبر ساخت تا به این وسیله عربستان را از
اجرای هرگونه طرح و برنامه ای در تعامل مستقیم سعودی ها با رژیم صهیونیستی
جهت مقابله با عبدالناصر باز دارد. چند روز بعد فیصل راهی لندن میشود تا
در آنجا به بررسی اوضاع جاری در شبه جزیره العرب و مقابله با انقلاب یمن و
احتمال دخالت مصر در یمن بپردازد که همگی خطری علیه حاکمیت آل سعود در
عربستان و ادامه موجودیت انگلیسی ها در جنوب یمن به شمار می آمد و حتی ممکن
بود، تمام منطقه خلیج فارس را تهدید کند که در قطع نفت این منطقه به غرب
نمود پیدا می کرد.
در این بین هر اندازه کندی تمایلی به پاسخگویی مثبت به فشارهای سعودی
درباره یمن از خود نشان نمی داد، انگلیسی ها به همان اندازه خود را برای
حضور و اقدام در یمن آماده و مهیا نشان می دادند، چون آنها خطر این انقلاب
را به خوبی در عدن، آخرین پناهگاه امپراتوری انگلیس در جهان عربی دریافته
بودند که عبد الناصر تلاش داشت آن را از بین ببرد.
استراتژی رژیم صهیونیستی در این دوره بر این متمرکز شده بود که برای
اولین بار از طریق مجلس سنای انگلیس با فیصل رابطه برقرار کند و در این بین
یکی از نمایندگان این مجلس به نام "جولیان ایمری" را در نظر گرفت که دارای
گرایشات محافظهکارانه صهیونیستی بود و در این میان "دنکان ساندز"، یکی از
وزرای وقت کابینه انگلیس که به شدت به عبدالناصر خصومت می وزرید، به آنها
کمک های لازم در این راه را ارائه می داد.
به همین منظور نشستی با حضور "سر داگلاس وایت"، رئیس وقت سازمان اطلاعات و
جاسوسی انگلیس معروف به MI6 برگزار شد و طی آن فیصل به ایمری معرفی شد.
ایمری در کتاب خود تحت عنوان "نزاع برسر یمن" در این ارتباط می نویسد که
در این نشست به فیصل یاد آوری و تاکید شد که موفقیت عبد الناصر در یافتن
جای پایی در جهان عرب به طور عام و شبه جزیره العرب به طور خاص نمی تواند،
موضوع خوشایندی باشد و به همین دلیل به نظر می رسد، باید تمام طرف های
دارای منافع در این منطقه با اقدامات عبد الناصر مقابله کنند.
بنابر نوشته ایمر، در این نشست به فیصل تاکید شد که هرگونه مقابله نظامی
با ناصر بی تردید با شکست مواجه خواهد شد و تنها راه حل برجای مانده درگیر
ساختن یمن به جنگ داخلی است که رژیم صهیونیستی در آن نقش اساسی و مستقیم را
ایفا می کرد و این صرف نظر از تصمیم در تشکیل ائتلاف و اتحاد قوی و مستحکم
بین رژیم سعودی و اردن و پایان دادن به وضعیت بحرانی حاکم بین دو کشور
بود. در همین چارچوب انگلیس به طور رسمی تلاش کرد، موضع آمریکا در قبال
عبدالناصر و انقلاب یمن را نیز تغییر دهد.