SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از خبرگزاري دانشجو، حجتالاسلام ماندگاري در جمع
دانشجويان طرح ولايت در دانشگاه فردوسي مشهد به بيان انسانهاي نفهم از
نظر قرآن پرداخت.
وي گفت: دسته اول انسان های نفهم از منظر
قرآن كساني هستند كه خداوند اگر به آنها نعمت مادي بدهد، یعنی خداوند آنها
را دوست دارد. اگر فيش غذاي امام رضا (علیه السلام) گيرشان آمد، يعني امام رضا (علیه السلام)
آنها را خيلي دوست دارد؛ اگر با ديگران بودش ميلي، چرا ظرف مرا بشكست
ليلي.
ميخواهم شما را به يك امتحان دعوت كنم. بعضيها که در
جایی هديهاي به آنها ميدهند، ميگويند نميخواهم و بده به كسي كه فكر
ميكني براي او مناسبتتر است. خدايیش چه كسي وقتي فيش افطاري امام رضا
(علیه السلام) دستش آمد از دلش گذشت كه خدايا هر كسي كه به اين نياز دارد را سر راه
من قرار بده.
گاهي اوقات نخوردن كيفش از خوردن بهتر است. اگر لذت را ترك لذت بداني ديگر لذت نفس لذتي نيست.
يك
روز به آيت الله بهجت گفتند نظرتان در مورد غذاي امام رضا (علیه السلام) چيست؟ گفتند
غذاي خانه خودتان مال كيست؟ به يمن وجود اين ائمه، همه عالم روزي
ميخورند. فكر ميكنيم هر كس بيشتر دارد خدا آن را بيشتر دوست دارد. همه
عالم هستي را در ظواهر ميبينند و فكر ميكنند همه عالم هستي همين دنياست.
قرآن ميگويد اينها خيلي نميفهمند؛ خيلي فكرهاي غلط داريم.
علامه اميني روي تخت بيمارستان از او پرسيدند: آقا حالتان چطور است؟ گفت: الحمدلله، بهتر از بدترم. فكر قشنگ چقدر قشنگ است.
امام
موسي (علیه السلام) از معبري ميگذشت فردي مانند تكهاي گوشت كه نه چشم داشت و نه
گوش، گوشهاي افتاده بود. ميگفت: يا بار يا رسول! اي كسي كه يك لحظه لطفت
را قطع نكردهاي. موسي (علیه السلام) تعجب كرد گفت: خدايا چرا اين گونه ميگويد؟
خطاب آمد: از خودش بپرس.
موسي (علیه السلام) با اشاره و به زحمت، به آن
نابينا و ناشنوا كه لال نيز بود، فهماند. نابينا موسي (علیه السلام) را شناخت با
زبان بيزباني گفت: موسي تويي؟ خدا تمام ماديات دنيا را از من گرفت، ولي
خودش را به من داد. خدا نكند فكر ما كه پايه شخصيت ماست، كجا باشد.
فرد
ميرود پيش امام رضا (علیه السلام) حاجت نگرفته با امام رضا (علیه السلام) قهر ميكند، ميگويد
من كه روزه گرفتم، حتي نماز شب خواندم چرا امام رضا (علیه السلام) حاجتم را نداد. من
به اين فرد گفتم شما دفعه اول به خاطر حاجتت امام رضا (علیه السلام) را خواستي، اما
امام رضا (علیه السلام) نداد تا عاشق خودش شوي اما تو عاشق نشدي.
بعضي از حاجتهايی كه ما مي خواهيم سوزني است و چون ما را دوست دارند به ما نميدهند. آن وقت ما فكر بد ميكنيم.
جواني
زير درخت خوابيده بود. ماري در دهانش رفت. پيرمردي كه جريان را ديد جوان
را بيدار نكرد. بعد از مدتي با چوب دستياش به جان جوان افتاد، شروع كرد
به زدن جوان. جوان ميگفت چرا ميزني؟ پير مرد ميگفت چون دوستت دارم. او
را به زير يك درخت سيب برد و وادارش كرد در حالي كه كتك ميخورد سيبهاي
گنده را بخورد. دنبالش كرد تا یک بيابان. وقتي جوان ميدويد، حالش بد شد و
شروع كرد به برگرداندن. مار هم بيرون آمد. آن وقت جوان راز را فهميد، اما
جوان فكر بد كرده بود.
خدا ميخواهد كثافتها را از وجودمان بيرون بياورد
گاهي اوقات خدا هم با بلاها ميخواهد كثافتها و گناهانمان را از وجود مان بيرون بياورد.
به
يكي گفتيم حالت چطور است؟ گفت: خدا دريچه بلا را در خانه ما باز كرده است
و آن را نميبندد. خدا دلاك عالم هستي است. بايد بعضي از چركها را حتي با
سنگپا بكشيم تا پاك شود.
از خدا بخواهيم در بلا قرار بگيرم تا
پاك شويم .حضرت زينب (س) اصلا در مورد خدا فكر بد نميكرد. وقتي نمك بر
روي زخمش ميپاشيدند، مي فرمود: «ما رايت الا جميلا» اين فكر قشنگ است.
بايد بدانيم در وادي معرفت به كجا برويم. نكند در چاهي بيفتيم كه فكر
ميكنيم خيلي داريم مي فهميم. بلايا براي تطهير يا ترفيع ماست.
كساني
كه فهميدند از ولايت بيشتر ميفهمند. آنها مصداق «يحسبون انهم مهتدون»
هستند. ولايت از آن خداست. پس هر كسي كه خدا معرفي ميكند، دستش پشت اوست.
اگر خدا پيامبر و امامان فقيهان را معرفي ميكنند، دست ياري آنان پشت سر
ولي است.
شما وقتی يك مسئله اجتماعي و بين المللي را پيش
فقيهان ميبريد، نظرات قشنگي ميدهند. اما نظر ولي فقيه بهتر است.
ميدانيم يك دست غيبي پشت آن است، مثل شيخ مفيد كه ولي فقيه زمانش بود.
مادري
كه خطا از آن سر زده بود را پيش شيخ مفيد آوردند. بايد سنگسار ميشد. آن
زن باردار هم بود. زن را براي اجراي حكم بردند. وسط راه جواني آمد و گفت:
آقا فرمودند بگذاريد بچه به دنيا بيايد، بچه گناهي نكرده، بعد مادر را
سنگسار كنيد. بچه به دنيا آمد و حد الهي بر مادر جاري شد. بچه را بردند
خدمت شيخ مفيد و گفتند اين همان بچهاي است كه اگر آن جوان را نفرستاده
بوديد، اين بچه الان مرده بود. شيخ مفيد متوجه شد حكم دوم درست بوده و او
حكم را اشتباه داده. گفت حالا كه من معصوم نيستم كه حكم صددرصد درست بدهم،
ديگر حكم نميكنم.
شيخ مفيد به محضر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) مشرف شد،
امام زمان گفتند: شما از طرف ما حكم ميكنيد. هر وقت ديديم كه به انحراف
ميرود، ما خودمان درست ميكنيم.
ولايت با حمايت نوراني از ولي
بيشتر ميفهمد. براساس هواي نفس حرف نميزند و براساس دستور خدا و رسول او
حرف ميزند. تشخيص ولي تشخيص خطاي فاحش نيست، اما عصمت صددرصد ندارد، اما
امام زمان پشت سر آن ايستاده است. كساني كه اينها را نميفهمند «يحسبو
انهم مهتدون» هستند.
گروه دوم از نفهمهاي قرآن، گمان ميكنند
كه عجب تجارتي كردم. در سوره كهف به اين افراد اشاره شده كساني كه تلاششان
در دنيا به بيراهه رفته است.
شما به يك بچه كوچك يك تراول چك
ميدهيد. يك آدم رند تو جلد بچه ميرود و با چهار سكه پنجتوماني طلايي
رنگ و دو تا شكلات تراول چك را از او ميگيرد. هنگامي كه بچه با خود
ميانديشيد كه عجب كلاهي بر سر اين آدم بزرگ گذاشتم. هنگامي كه برميگردد
بزرگترها دعوايش ميكنند و ميگويند نفهم! يك نفر نيست به شما بگويد. شما
كه فهميدهايد گوهر جواناني را به چه فروختهاي كه حالا دلي دلي ميكنيم.
آمار
دوستپسرها و دوست دخترها در دبيرستان و دانشگاه جاي تأسف دارد. 90 درصد
اين دوستان حاضر به ازدواج با يكديگر نيست، چون ميدانند اين دختر به درد
هوس بازي ميخورد. اين هم نتيجه اين فروش است.
گرانترين متاع عالم خداست
شهدا
خودشان را خوب فروختهاند. گرانترين متاع آنان خداست و شهدا به كمتر از
آن راضي نيستند. اما ما خودمان را ميفروشيم. براي دو تا هورا با بعضي از
هنرپيشهها كه صحبت ميكنم گفتم شما دوست داريد در چشم مردم باشيد، ولو از
چشم امام زمان بيفتيد. اما شهدا حتي از چشم پدر و مادرشان افتادند اما از
چشم امام زمانشان نه.
شهيدي را ميشناختم كه پدر و مادرش او را
براي رفتن به جبهه از خانه بيرون كردند. او در مسجد ميخوابيد. سه بار
مجروح و دفعه چهارم شهيد شد. يك بار در بخش ریكاوري بيمارستان پرستارها
گريه ميكردند. دليل را كه جويا شدم گفتند اين دوست شما پدر و مادر ما را
درآورده، دعاي كميل ميخواند.
شهيد زينالدين پذيرش از دانشگاه فرانسه داشت و پذيرش از جبهه، اگر ادامه تحصيل ميداد اين قدر عظمت يافته بود.
شهداي
هستهاي بالاترين درجه را داشتند. تا زماني كه دكتري گرفتند كسي آنان را
نميشناخت، اما وقتي شهيد شدند، همه آنها را شناختند. به چه خود را
ميفروشيم شهرت، مدرك و غیره .
يك روز در حرم مطهر براي 300
جانباز كه چشم نداشتند سخنراني كردم. رفتم بالاي منبر گفتم قربان چشمهاي
قشنگتان كه براي امام زمان خرج كرديد. با اينكه بعضي ها صورتشان زشت شده
بود اما بعضيها چشم و ابرو درست ميكنند براي نامحرم.
شب
عمليات پلاكش را كند، گفتند: چه ميكني؟ گفت: هر چه فكر كردم ديدم ياران
امام حسين (علیه السلام) پلاك نداشتند، من هم نميخواهم. بعضيها مي گفتند فقط روي
قبر من بنويسيد فرزند روحالله. اينها كساني بودند كه ميفهميدند سن جبهه
15 ساله بود.
يك روز يك جوان 13 ساله آمد براي جبهه اسم بنويسد
اما قبول نكردند. جوان 13 ساله كاغذي آورد و گفت: آقا بنويس در كربلا قاسم
13 ساله نبود. آن وقت من ميروم توپ بازي ميكنم. همه زدند زير گريه و
گفتند بيا و برو. اينها فهميدههاي عالم بودند. ما 36هزار دانش آموز شهيد
داريم كه نيمي از آنها زير 15 سال بود. اينها از اساتيدشان جلو زدند و
نخواستند خودشان را به گناه و شبه بفروشند.
دسته سوم از
نفهمها از منظر قرآن، كساني هستند كه فكر ميكنند عجب شخصيتي دارند و فكر
ميكنند با داشتن ماشين ميليونی داراي شخصيت هستند.
در قطار
نشسته بودم. جواني رو به من گفت: پسر عمه من فلان بازيكن تيم ملي است.
خندهام گرفت، گفت: چرا ميخندي؟ گفتم: آن بازيكن چقدر ميارزد كه توی پسر
عمه ميخواهي كسب شخصيت كني.
وزيري در حمام به دلاك گفت: من
چقدر ارزش دارم. گفت: 400 درهم. گفت: اين پول لونگ من است. گفت: خوب من
فقط پول لنگت را حساب كردم. خودت كه ارزشي نداري. جوانان بيايد محضر امام
زمان قيمت پيدا كنيد.
مادر سه شهيد آمد پيش امام خميني پز
نميداد. گفت: آقا با اين دستهايم بچههايم را در قبر گذاشتم، امام گريه
كرد. گفت: گريه نكنيد. يك بار علي (علیه السلام) گريه كرد. پدر تاريخ را درآورد. همه
مشكلات ما شروع شد. آقا، ولي خدا گريه نكند. فرزندانم را فدا كردم كه ولي
گريه نكند.
مواظب باشيم در آمارهاي نفهمهاي قرآن نباشيم.
حاج
علي اكبري نقل ميكرد يك فرمانده سيد داشتيم. دو شب قبل از عمليات گفت:
حاج آقا من خطايي كردم. گفتم بگو. گفت: زنم باردار بود. او رها كردم و به
جنگ آمدم، در اين شرايط زنان ترجيح ميدهند همسرانشان كنارشان باشند. خطاي
من باز كردن نامه بود كه در آن نوشته شده بود فرزندت به دنيا آمده، برايش
اسم نگذاشته ايم، 24 ساعت مرخصي بگير و بيا فرزندت را ببين و اسم برايش
بگذار. از لحظهاي كه نامه را باز كردم دلم طرف زن و بچه ميكشد. دوست
داشتن زن و بچه گناه است. آري دوست داشتن زن و بچه در ميدان جنگ گناه است.
حاجعلياكبري مي گويد او را در آغوش گرفتم و گفتم: اين عمليات
تمام ميشود و شما به سلامت بر مي گرديد و اسم برايش ميگذاريد. شب عمليات
شد. آن فرمانده به قدري مجروح شد كه ديگر نميكشيد او را به عقب منتقل
كنند. وسط راه كه داشتند او را منتقل ميكردند. مرا ديد و گفت: شما كه از
سر من با خبريد. بگويد مرا زمين بگذارند. داشت با يكي حرف ميزد. داشت به
امام زمان ميگفت: خوب توانستم تكليف را انجام دهم و جانبازي كنم.
به
نظر من آن فرمانده شهيد از اين ادبيات استفاده كرد و گفت: آقا! من بچهام
را نديدهام، اسم هم برايش نگذاشتم. همه اينها فداي تو. فقط تو راضي باش.
خوشا
به حال تو كه امضاي امام زمان را گرفتي. آقا ميشود چشمم را پاك كني تا تو
را ببينم. ببينم از ما راضي هستي يا نه. من چه كار به كار مردم دارم. مردم
كارهاي نيستند.
در مقتل آمده است ابوالفضل(علیه السلام) گريه ميكرد.
امام حسين (علیه السلام) گفت: چرا گريه ميكني. قمربنيهاشم گفت: از صبح هر كس به
زمين خورده به بالينش رفتيد و سرش را به دامن گرفتيد.
گفت من
گريه ميكنم براي ساعتي ديگر كه هنگامي كه شما بر روي زمين افتاديد، چه
كسي شما را بر روي دامنش ميگذارد. شايد امام حسين (علیه السلام) آنجا گفته باشد
عباس جان! مادرم زهرا.