۰

برخی از شخصیت های اهل تصوف در تاریخ

در اواخر حکومت عمر بن الخطاب متولد شده بود. در جنگ جمل مردم را از حضور در سپاه امام علی علیه السلام منع می کرد.
کد خبر: ۳۰۰۷۴۷
۱۱:۵۱ - ۲۳ آبان ۱۴۰۳

محقق : دکتر صادق یادگاری

شیعه نیوز | برخی از شخصیت های اهل تصوف در تاریخ

  • حسن بصری :

در اواخر حکومت عمر بن الخطاب متولد شده بود. در جنگ جمل مردم را از حضور در سپاه امام علی علیه السلام منع می کرد.

حسن بصری زاهد افراطی مردم را از قیام علیه حجاج بن یوسف خونریز تاریخ منع می کرد .[1]

حسن بصری صراط مستقیم را راه خلفای راشدین می دانست . امیر المومنین علی علیه السلام حسن بصری را برادر شیطان و سامری امت نام نهاد.[2]

حسن بصری تا پنج امام معصوم زنده بود ولی نزد هیچکدام نرفت !

اما دوستان صوفی او ، وی را عارفی کامل معرفی کردند.

  • سفیان ثوری :

از سران صوفیه است . در مورد امام علی علیه السلام می گوید : "کسی که علی را از سایرین به مقام خلافت شایسته تر بداند ،  به ابوبکر و عمر و مهاجرین و انصار خیانت کرده  و هیچ عمل صالحی از او سر نمی زند !!".

شیخ حر عاملی در کتاب اثنی عشریه می نویسد : سفیان ثوری از راه و روش ائمه اطهار منحرف بود. ( اثنی عشریه ، ص 241 )

شیخ علی نمازی شاهرودی درباره سفیان ثوری می نویسد : " او ملعون و از صوفیه بود ، دنیا را بر آخرت ترجیح می داد ، او دروغگو ، حیله گر خبیث بود."

در تفسیر مجمع البحرین آمده که سفیان ثوری از سربازان هشام بن عبدالملک ( آل مروان ) بود و بر قتل زید بن علی بن الحسین نظارت داشت.

( مستدرکات علم رجال الحدیث ، شیخ علی نمازی شاهرودی ، ج 4 ، ص 80 )

  • بایزید بسطامی :

اهل خراسان بود و عقیده ( فناء فی الله ) که از افکار هندی است توسط او و ابوسعید ابوالخیر ترویج داده شد.  بایزید وحدت وجود را بیان کرد تا جایی که ( همانطور که قبلا ذکر شد ) گفت : " در لباس من جز خدا چیزی نیست !"   ( لیس فی جبتّی سوی الله )

و ( طریقه شکر ) یا خلسه و از خود بیخود شدن را براه انداخت. [3]

عطار نیشابوری او را در تذکره الاولیاء از مشایخ اولیا و حجت خدا و خلیفه به حق و قطب عالم معرفی می کند.

  • معروف کرخی : از مهم ترین شخصیت های صوفی است. خانواده او از مجوسیان یا نصرانیان بغداد بودند.
  • حسین بن منصور حلاج : او بخاطر خرافاتی که وارد دین کرد و بدعت کرد توسط علمای شیعه و سنی تکفیر و سپس بر دار زده شد.

درباره منصور حلاج بعدأ بحث خواهد شد.

  • جنید بغدادی : قرن سوم قمری بود شیخ عطار در تذکره الاولیاء بسیار از جنید می نویسد.
  • محی الدین ابن عربی : متوفای 638 ه. قمری در اندلس بود و از بزرگان عرفای صوفی بود. از تألیفات او ( فتوحات مکیه ) و ( فصوص الحکم ) است.
  • جلال الدین محمد بلخی : معروف به مولانا و مولوی است . متوفای 672 قمری ( قرن هفتم ) و شاعر معروف است. با شمس تبریزی ملاقات در قونیه ترکیه ملاقات دانست و کرسی دروس خود را به شمس واگذار کرد. رقص و سماع را شیوه خود کرد.

( مثنوی معنوی ) از بزرگترین آثار مولوی است و غالب قصص آن رمز فنا و وحدت وجود و تعلیم ( نی ) که فنای از خویش و رسیدن به بقای در حق. [4]

 

  • خواجه عبدالله انصاری : متوفای 481 ه. قمری معروف به پیر هرات است. از کتب او

( طبقات الصوفیه ) - ابوحامد محمد غزالی : متوفای 505 قمری مولف ( کیمیای سعادت ) و ( احیاء العلوم )

11-عبدالقادر گیلانی : متوفای 561 قمری قرن ششم ، فرقه ( قادریه ) منتسب به اوست و قبرش در بغداد است.

12-شمس تبریزی : 645 قمری . از سرنوشت و مرگش اطلاعی در دست نیست در سال 642 به قونیه ترکیه رفته با مولوی همراه شد.

13-عطار نیشابوری : متوفای 620 قمری از شعرا و صوفیان ایران قبرش در نیشابور است و مولف ( تذکره الاولیاء )

14-شیخ محمود شبستری : متوفای 720 ق از مروجین آراء ابن عربی بود . صاحب اثر ( گلشن راز )

15-سید حیدر آملی : متوفای 787 ق. از علمای قرن هشتم و مروج عقاید ابن عربی بود.  اولین کسی بود که تفکرات وحدت وجودی صوفیان را وارد تشیع نمود و مدعی شد تشیع و تصوف یکی است! .

( درسنامه نقد تصوف – مدرسه عالی فِرق و ادیان )

نگاهی به دیدگاه  برخی عرفا ، صوفیان ، شعرا و فیلسوفان قدیم و معاصر و نقد آنها:

چکیده بحث فلسفه  :

فلسفه از دو جزء ( فیلو ) یعنی دوست داشتن و ( سوفیا) یعنی دانش و در مجموع یعنی عشق به دانش است. پس فیلسوف یعنی دوستدار یا عاشق علم و دانش است و دانش عقلی و... در مقابل آن سوفیسم یعنی سفسطه و مغالطه کاری .

انواع فلسفه :

  • فلسفه مشائی : بر استدلال و برهان عقلی تکیه می کند. فیلسوفان آن : بوعلی سینا – نصیر الدین طوسی – میرداماد .
  • فلسفه اشراقی : بر استدلال عقلی + تصفیه نفس تکیه دارد .فیلسوفان آن : قطب الدین شیرازی – شیخ اشراق.
  • فلسفه عرفانی ( تصوف ) تکیه بر تصفیه نفس و سلوک الی الله و وصول و شهود و کشف حقایق ( کاری به علم و عقل و استدلال ندارد ).

فیلسوفان آن : بایزید بسطامی – منصور حلاج – خواجه عبدالله انصاری – محی الدین عربی – حافظ شیرازی.

روش های کلامی 3 نوع است :

  • معتزله : بر اساس استدلال عقلی و حسن و قبح عقلی است و معتقد به تفویض یا اختیار کامل است. ( مثل ابن ابی الحدید – نظامی –حافظ و ...)
  • اشاعره : حسن و قبح شرعی را قبول دارند و معتقدند به جبر در جهان اند. ( مثل غزالی – فخرالدین رازی – اشعری و...)
  • شیعی : استدلال عقلی + قرآن و روایات معصومین را قبول دارند ( مثل هشام بن حکم – شیخ مفید – علم الهدی ( سید مرتضی )

فلسفه رئالیسم ( طباطبایی ) از حکمت متعالیه ملاصدرا گرفته شده است و تمام روشهای فلسفی بالا را جمع کرده است .

 

ملاصدرا و ابن عربی و نظریه وحدت وجود : ( قرن 11 ه. ق )

فلسفه ملاصدرا از فلسفه ابن عربی تأثیر گرفته است . در دیدگاه ملاصدرا عالم در کل عالم وجود است

( اصالت وجود) و مخلوقات وجود حقیقی ندارند ( وحدت وجود ) .

خالق جهان همانند دریایی از وجود است ، این دریا امواجی دارد اما امواج جزئی از دریاست ، آنگاه که نسیم بوزد سطح دریا تبدیل به امواج می شود و چون نسیم آرام شود امواج جزئی از دریا می شوند . پس این کثرت و تنوع امواج ( مخلوقات جهان ) امور اعتباری و نمودهای وجود حقیقی خداوند جهان هستند و اینها ممکن الوجودند. ماهیات پدیده ها همین کثرت ها و پدیده هایند.

پس ملاصدرا نیز عبارات ابن عربی را در وجود و ماهیت و وحدت وجود قبول دارد.[5]

ملا صدرا می نویسد :

" زنان حیواناتی هستند که برای استفاده مردان لباس انسانیت به آنها پوشیده شده است.!!" [6]

درباره معاد جسمانی می نویسد:

" بدنهای اخروی سایه ها و قالب های مثالی ( سایه ای ) اند و وجود آنها نسبت به نفوس مادی مانند وجود سایه نسبت به صاحب سایه است."  .[7]

" در عالم غیر خدا چیزی و موجودی نیست ، آنچه در عالم وجود غیر از وجود واجب معبود به چشم می خود از مظاهر و تجلیات صفات خداست که عین ذات خدایند !!؟[8]

گفتار ملاصدرا :     ( نظرات فلسفی و عرفانی ملاصدرا ) :

( کل بسیط الحقیقه من جمیع الوجوه فهو بوحدته کلّ الأشیاء ) ( هر چیزی که حقیقتش از تمام جهات بسیط ( مجرد ) باشد با وحدت و بساطتش عین همه ی اشیاءست ) !!. [9]

ملاصدرا : " لیس فی الوجود الاّ ذاته و صفاته و أفعاله التی صور أسمائه و مظاهر صفاته "

( در وجود ، جز ذات و صفات و افعال خدا و صور اسامی او و مظاهر صفات او چیزی نیست!!! .) [10]

ملاصدرا : چنان که خدای متعال با فضل و رحمتش مرا موفق کرد که به نابودی سرمدی و باطل بودن ازلی ماهیات ممکنات و اعیان ممکنه اطلاع پیدا کردم ، همینطور با برهان عرشی به صراط مستقیم هدایتم کرد کم موجود و وجود تنها و تنها یک حقیقت است و هیچ شیء در وجود جز خدا حقیقتی ندارد،  و او را در عالم وجود دومی نباشد و در دار وجود غیر خدا کسی نیست. آنچه در عالم وجود غیر از وجود واجب معبود به چشم می خورد از ظهورات ذات و تجلیات صفات اوست که در حقیقت عینیت ذات خدایند.

( تمام پدیده های هستی عین ذات خدایند !!!).[11]

 

دیدگاه معصومین علیهم السلام :

 حضرت صادق علیه السلام می فرمایند :

" فتباً و خیبةً و تعساً لمنتحلی الفلسفه  ( هلاک و نا کامی و بدبختی باد بر معتقدین به فلسفه !) .[12]

امام حسن عسکری به ابوهاشم جعفری فرمودند :

ای أباهاشم زود باشد زمانی که چهره های مردم به ظاهر خندان و خوشحال و دل هایشان تاریک باشد.  علمای آنها بدترین خلق خدایند در روی زمین به سبب آنکه به فلسفه تکیه  می کنند.

به خدا سوگند آنان از حق برمی گردند و دین را تحریف می کنند و در دوستی مخالف زیاده روی می کنند و شیعیان و دوستان ما را به گمراهی می کشند . اگر به مقامی برسند سیر نمی شوند و اگر شکست بخورند به ریا عبادت خدا کنند.

آگاه باش به یقین آنها دزدان راه مومنان و داعیان طریق  و کافرانند. هرکس آنها را درک کند باید از آنها دوری کند تا دین و ایمانش را حفظ کند.

 

دیدگاههای برخی عرفا و فلاسفه و صوفیان قدیم :

برخی از عقاید محی الدین ابن عربی اندلسی :  ( قرن 7  ه.ق )

  • در کتاب مسامره الابرار می نویسد : " رجبیون کسانی هستند که دارای ریاضت اند و به مکاشفه می رسند و در عالم مکاشفه رافضیان ( شیعیان ) را به صورت خوک می بینند."!! [13]
  • درباره ( وحدت وجود ) می گوید :" عارف کسی است که حق را در همه اشیاء می بیند بلکه حق (خدا) را عین همه اشیاء و موجودات می بیند!!"
  • " سبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها !".[14]
  • " همه موجودات مثل سگ و خوک و بت تمام و ذرات عالم جزئی از خدایند!!"

در گلشن راز آمده است :

مسلمان گر بدانستی که بت چیست

بدانستی که دین در بت پرستی است !!.[15]

 

  • ابن عربی درباره قطب و پیشوای خود می نویسد :
  • " قطب و اولوالامر در هر زمان یک شخص است که هم خلافت ظاهری دارد و هم باطنی مانند : ابوبکر ، عمر ، عثمان ، علی ، حسن و معاویه و یزید و متوکل عباسی!! ".[16]

ابن عربی می گوید : "اگر حاکم اسلامی در کشور اسلامی به مردم ظلم کرد مسلمین نباید علیه آن حاکم اقدام منفی بکنند زیرا خواست خدا بوده که آن حاکم ( خوب یا بد ) بر آنها حکومت کند "! .

 

وحدت وجود در عرفان ابن عربی :

" در عالم جز وجود حق وجودی نیست و هم اوست ( خدا ) که به صورت ها و احوال گوناگون

( بشکل موجودات و مخلوقات و اشیاء و...) ظاهر می شود و تجلّی می کند."!  [17]

" خداوند عین اشیاء است ، خدا در صورت ها و حقایق جمیع موجودات ساری و ظاهر است!  پس فقط در جهان تنها خدای واحد است اما به صورت های مختلف دیده می شود!" .[18]

حسن زاده آملی در شرح سخنان ابن عربی می نویسد:

" اینکه مسیحیان گفته اند : خداوند مسیح بن مریم است ( عیسی ) راست گفته اند لیکن خدا فقط در عیسی مسیح خلاصه نشده بلکه همه اجزای عالم چه غیب و چه ظاهر صورت های حق و خدا است !!؟ " .[19]

ابن عربی حدیث ثقلین را تحریف کرده است :

ابن عربی می نویسد:

" پیامبر در حجه الوداع در صحرای عرفات ! به مردم گفت : من در میان شما چیزی را باقی گذاشتم اگر به آن تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید و آن کتاب خدا قرآن است "!!  .[20]

برخی از اعتقادات ابن عربی:

در کتاب فصوص الحکم می نویسد :

  • پیامبر مُرد و هیچ جانشینی انتخاب نکرد!
  • پدر امیرالمومنین ( ابوطالب ) تا آخر عمر کافر بود!
  • عمر بن الخطاب معصوم بود.
  • ابوبکر همتای پیامبر اسلام است.
  • ابوبکر داناترین شخص پس از رسول خدا بود.
  • عثمان نفس پیامبر است .
  • ملائک با عمر سخن می گفتند.
  • متوکل عباسی از اولیاء الله بود.
  • حجاج بن یوسف سزاوار رحمت الهی است.

10-حکومت های بنی امیه و بنی عباس عادلند.

11-مقام امام علی از خلفای دیگر راشدین پایین تر است.[21]

 

آرای منصور حلاج :  ( قرن 4 ه.ق ):

حلاج درباره شیطان گفت :

" صاحب من و استاد م ابلیس و فرعون اند .

فرعون از روی کشفی که از خدا پیدا کرده بود ادعای ربوبیت کرد .[22]

نظر حضرت ولی عصر امام زمان علیه السلام درباره حلاّج :

حضرت نامه ای توسط وکیل خود حسین بن اوج صادر کرده و حلاج را لعن کردند. [23]

حلاج در طریقه وحدت وجود ( انا الحق ) گفته است:

از اتحاد خدا و انسان و موجودات سخن رانده ، حلاج می گفت : همین که من و تو و ما و شما از بین برود و انسان به هیچ چیزی دلبستگی نداشته باشد همه جزء خدا می شویم!!؟ ".[24]

اتهامات حلاج عبارتند از :

  • ادعای خدائی
  • اعتقاد به حلول روح و اتحاد ربوبیت ( حلول وارد شدن شیء در شیء است ،

  ولی اتحاد یعنی یکی شدن دو چیز !)

  • تبدیل حج به عبادت در منزل
  • سحر و جادو گری
  • دفاع از شیطان و فرعون

 

آراء و عقاید مولوی ( جلال الدین رومی ) :   ( قرن 7  ه.ق – 672 ه .ق  متوفای قونیه ترکیه )

مولوی معرّف افکار فلوطین یونانی است و اشعارش از فلاسفه یونانی اقتباس شده است ولی به اشعارش رنگ قرآنی و دینی داده است تا به مذاق مسلمین خوش آید ! .[25]

در این کتاب اضافه می کند که هدف فلسفه آنست که انسان شبیه خدا شود!.

اما تصوف می خواهد انسان در ذات الهی محو و فانی گردد و با این فنا   شدن خدائی شود!!

مولوی در دیوان شمس تبریزی درباره فنا می نویسد :

"عالم نبود و من بُدم ! آدم نبود و من بُدم

آن نور و وحدت من بُدم هم خضر و هم الیاسم

عالم منوّر شد ز من ، آدم مصوّر شد ز من

هم عالِم ام هم فاضل ام ، هم قاضی  القضاتم

دنیا و هم عقبی من ام           هم جنت و طوبی من ام

مولوی درباره رشد و قطب و رهبرانش می گوید :

" پس بهر دوری ولیّ قائم است

تا قیامت آزمایش دائم است

پس امام حیّ قائم آن ولی است

خواه از نسل عمر خواه از علی است !!؟.[26]

 درباره وحدت وجود :

" نی دو باشد تا تویی صورت پرست

پیش او یک گشت کز صورت پرست

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد

موسی ای  با  موسی ای در جنگ شد !!

  • مولوی در حق بایزید بسطامی که گفته بود ( لیس فی جبّتی سوی الله )

یعنی در زیر لباس من جز خدا کسی نیست !

شعری گفته است :

" با مریدان آن فقیر محتشم        بایزید آمد که تک یزدان منم

گفت مستانه عیان آن ذوفنون      لا اله الا انا ها فاعبدون

نیت اندر جبّه ام الّا خدا            چند جویی بر زمین و بر سما !!.[27]

اشعاری از مولوی در ( وحدت وجود )

" هر لحظه به شکلی بت عیّار بر آمد دل برد و نهان شد

هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد گه پیر و جوان شد !

گه نوح شد و کرد جهان را به دعا غرق ، خود رفت به کشتی

گه گشت خلیل و به دل نار برآمد آتش گل آن شد

با عجله همو بود که می آمد می رفت هر قرن کهک دیدی

تا عاقبت آن شکل عرب وار برآمد دارای جهان شد

نی نی که هم او بود که می گفت ( اناالحق ) در صورت بت ها

منصور نبود آن که برآن دار برآمد نادان به گمان شد.[28]

میرزا قمی در کتاب جامع الشتات ، ج 2 ، ص 762  اشعار زیر را دلیل کفر مولوی می داند:

" آنان که طلبکار خدایید ، خدایید     حاجت به طلب نیست شمایید ، شمایید!

ذاتید و صفاتید گهی عرش و گهی فرش    در عین بقایید و مبرّا ز فنایید !

حرفید و حروفید و کلامید و کتابید         جبرییل امینید و رسولان شمایید ! ".

ارکستر مولوی :

لویی ماسینیون می نویسد : " مولوی برای بساط سماع خود یک ارکستر کامل داشت ،  از خوانندگان

، نوازندگان ، طبل زنان ، نی نوازان تا اشتهای جوشان خویش را اشباع کنند". [29]

مولوی همه نوع رقص و سماع و رقّاصه داشت ، کنیزکان آوازه خوان و انواع سرود و موسیقی

اعتقاد مولوی درباره ولایت معصوم و اولوالامر :

" چون محمد یافت آن ملک و نعیم         قرص مه را کرد او دردم و دینم

چون ابوبکر آیت توفیق شد                 با چنان شه صاحب و صدّیق شد

چون عمر شیدای آن معشوق شد          حق و باطل را چو دل فاروق شد

چون که عثمان آن عیان را عین گشت    نو رخائض بود و ذوالنورین شد

چون ز رویش مرتضی شد درخشان      گشت او شیر خدا در مرج جان !

بایزید اندر مزیدش ره چو دید            نام قطب العارفین از حق شنید !.[30]

دیدگاه مولوی درباره سید الشهدا و عاشورا :

او می نویسد : شهید شدن امام حسین جبر تاریخ بوده است . امام حسین فردی درگیر نفس و منافع و جاه طلبی خود بود ( نعوذ بالله ) و چون خداست خدا بود که او شهید شود پس باید عاشورا را جشن گرفت !!؟

" کورکورانه مرو در کربلا !                   تا نیفتی چون حسین اندر بلا !!.[31]

آراء و عقاید ( بایزید بسطامی ) عارف و صوفی ( قرن 3 ه.ق ):

بایزید می نویسد :

" مدتی گرد خانه کعبه طواف کردم ، چون به حق رسیدم خانه را دیدم که گرد من طواف می کرد! ".[32]

  • یکی از بایزید بسطامی پرسید که عرش چیست ؟ گفت : من ام !  پرسید کرسی چیست ؟  گفت : من ام . پرسید خدای را بندگانی است بدل از جبریل و میکائیل و اسرافیل و...  [33]

گفت : آن همه من ام !  

بایزید گفت :

( لیس فی جبّتی سوی الله )  در لباس من چیزی جز خدا نیست !

( سبحانی ما أعظم شأنی ) !  منزّهم من ، شأن من بالاترین است !

بخشی از اعتقادات بایزید بسطامی :   ( تصوف و عرفان )

  • " انّی انا الله لا اله الا انا فاعبدونی "! بایزید می گوید : " من خدایم و هیچ خدایی جز من نیست مرا عبادت کنید !  .[34] 
  • سبحانی ما اعظم شأنی ! من منزهم  ( از هر نقص و... ) مقام من بالاترین است !
  • " لوای من ( پرچم ) از لوای محمد ( صلی الله علیه و آله ) در قیامت عظیم تر است و همه پیامبران تحت لوای من هستند ! " .[35]

 

  • " کسی که علی ( علیه السلام ) را از عمر و ابوبکر و دیگران به خلافت شایسته تر بداند هیچ

 

  • عمل صالحی از او سر نمی زند "! ؟ .[36]

 

 

حافظ شیرازی و عقاید فلسفه و عرفان و تصوّف :

  • حافظ ( عبادت هر چیزی حق است ) !

" گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین       گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند!

  • عقیده به جبر تاریخ :

" نیست امید صلاحی ز فساد حافظ           چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم ؟!

و نیز :

" به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد            گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه !!

  • نظر شریعتی درباره اشعار حافظ :

" حافظ می گوید : جهان و هرچه در آن است هیچ در هیچ ( پوچ ) است پس دم را غنیمت بشمار ! "   جهان بینی حافظ در این شعر پوچ انگاری جهان است ( نیهیلیسم ، ) . حافظ جهان را مجموعه ای از پدیده های بی هدف ، بی شکل می بیند ! .[37]

 

نظر حافظ درباره منصور حلاج :

  • " گفت آن یار کزو گشت سردار بلند

                                                  جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد."

داستان حلاج است که به مرحله ( پیر مغان ) رسیده بود که در آن حالت حلاج خود را در خدا فانی می دانست . او خود را نمی دید . او ( انا ) یا ( خدا ) را می دید !  ( انا الحق ) که حلاج می گفت حلاج نبود . در حقیقت ( انا ) ذات حق و خدا بود ! .[38]

دیدگاههای عرفانی و فلسفی حافظ :  ( قرن 8 ه.ق )

به گفته جامی : " هیچکس به قدر حافظ بر مشرب صوفیه سخن موافق نداشته است ."

برداشت های حافظ از یگانگی هستی ، به ( وحدت وجود ) مشابه نظر صوفیه و عرفا است. حافظ همانند ابن عربی عینیت ذات ( حق ) را با ممکنات ( مخلوقات ) محقق و یکی می داند و لازمه درک این یگانگی ( وحدت وجود ) رفع حجاب خود بینی است. [39]

حافظ برای ممکنات و موجودات عالم از ( زلف ) در اشعارش استفاده کرده است. زلف را راهی برای وصول به ( وحدت ) می داند ، حافظ به شعائر صوفیانه مثل پیر طریقت داشتن و خرقه پوشی و امثال آن در اشعارش اشاره دارد.[40]

(در بیت 6 غزل 37 حافظ از پیر طریقت و مرشد و قطب و راهنمایش بحث می کند که در مسلک صوفیان است).

شیخ محمود شبستری :   ( قرن 8  ه. ق )

" هر آن کس را که مذهب غیر جبر است        نبی فرموده کو مانند گبر است ."!!

صوفیه معتقد به جبر در خلقت همه چیز در عالم هستند. ( اشعری هستند ) یعنی هر کاری که مخلوقات و انسان ها انجام می دهند چه خوب و چه بد ، فعل خداست و از روی جبر و اجبار است !! .[41]

 

 

 

نظرات شمس تبریزی  در مذمّت علمای دین :   ( قرن 7 . ه. ق )

" این سخنان که می گویند از حدیث و تفسیر قرآن و حکمت و غیره ، سخنان مردم آن زمان بود. اما مردان این زمان شمایید ، بعضی آن زمان کاتب وحی بودند و برخی محل وحی ( پیامبر ) !   اکنون تو جهد کن که هردو باشی ، هم محل وحی و هم کاتب وحی خود باشی ! "

  ( مناقب العارفین  ص 143 )

نکته :  سران صوفیه که غالبأ سنّی مسلک بودند ، تن به ولایت اهل بیت علیهم السلام نمی دادند ، بجای ولایت ( انسان کامل ) را ارائه دادند و خود را بجای ائمه مطرح کردند . به نام ( پیرو قطب ) و لذا روایات و آیات را نفی کردند. نمونه بارز این جریان صوفیگری و عرفانی و فلاسفه حلاج ، جنید بغدادی ، بایزید بسطامی ، شمس تبریزی و مولوی هستند. 

نظر شمس تبریزی درباره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها :

" فاطمه رضی الله عنها عارفه نبود ، زاهده بود . او پیوسته از پیغمبر حکایت دوزخ پرسیدی !؟ ".[42]

 

  • نظر شمس تبریزی درباره مولوی :

" اگر از تو بپرسند مولانا را چگونه یافتی ؟ بگو اگر از قولش می پرسی ( انّما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون )

اگر از فعلش می پرسی ( کل یوم هو فی شأن ) اگر از صفتش می پرسی ( قل هو الله احد ) 

اگر از نامش می پرسی ( هو الله الذی لا اله الا هو ) اگر از ذاتش می پرسی ( لیس کمثله شیء ....) !!! .[43]

 

عطار نیشابوری :  ( قرن 7  ه. ق )

به جلادی که می خواست گردن او را بزند گفت : 

" تویی پروردگار من به هر صورت خواهی در آی " !؟

( الانوار النعمانیه  ، ج 2 ، ص 282 ، جزائری )

" من محمد را یقین دانم خدا                دید کلی ذات پاک اصفیا

او خدا بود و خدا او بی شکی               راز خود هرگز نگفت او اندکی

( تحفه الاخیار  ص 174 )

 

دیدگاههای عبدالکریم سروش :  ( دیدگاههای برخی از فلاسفه و عرفای معاصر )

وحی قرآن :   " قرآن برآمده از ذهن پیامبر اسلام و تمام محدودیت های تاریخی زندگی پیامبر است.!!

سروش می گوید : " وحی الهام است ، همان چیزی که همه شاعران و عرفا دارند در روزگار مدرن ما وحی از استعاره شعر فهمیده می شود. وحی بالاترین درجه شعر است" ؟!

" نفس پیامبر با خدا یکی شده است " ! این اتحاد معنوی پیامبر و خدا به اندازه ظرفیت پیامبر است" . " مولوی می گوید :" اتحاد پیامبر با خدا همچون ریختن دریا در کوزه است "!؟ [44]

" پیامبر مانند یک شاعر است! الهامات الهی را به زبانی که برای قومش مناسب است بصورت قرآن در آورده است." !

سروش می گوید :" آنچه در قرآن درباره وقایع تاریخی و ادیان مسیحیت و یهودیت و پیامبران و غیره آمده است لزومأ صحیح نیست !!؟ ( همان منبع بالا )

نقد :  این نظریه جدیدی نیست ، مشرکین و کفار مکه هم قرآن را شبیه شعر و پیامبر را شاعر می خواندند و شعر از نظر آنان تخیلات انسان از طریق تفکر است چه در قالب نظم یا نثر .

  • قرآن جواب می دهد :" قرآن سخن شاعر نیست ." ( الحاقه : 41 )

اما قرآن تحدّی می کند یعنی ادعا می کند که هیچ از جن و انس نمی توانند حتی یک سوره مشابه ادبیات اعجازی قرآن بیاورند.

کدام انسان یا شاعری یا دانشمندی توانسته است در طول تاریخ تحدّی کند و ادعا کند هیچکس دیگری همانند او غزل یا شعر یا ابتکار و اختراعی نمی تواند انجام دهد ؟

آثار سروش و امثال او باید بدانند که شاعران و مبتکران منبع الهام های خود را از درون نفس خود و تخیلات نفسانی خود دریافت می کنند اما فرق اصلی پیامبران با سایرین اینست که پیامبران الهامات خود را از برون یعنی از وحی الهی و آسمانی می گیرند ، و این مسئله مهم را امثال آقای سروش یا مشرکین مکه و امثال آنها نتوانستند درک کنند .

 سروش می گوید : شرایط حاکم بر زندگی اجتماعی پیامبر اسلام به گونه ای بوده که اینگونه الهام و وحی ماوراءالطبیعه را پیامبر بصورت قرآن مکتوب درآورده است!

اما قرآن به امثال او جواب می دهد : " و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحیٌ یوحی "

( نجم 3-5 )

خدا می گوید : " هرگز پیامبر از هوای نفس سخن نمی گوید و آنچه در قرآن است وحی غیبی است که خدا در اختیار او قرار داده است."

( از سایت دکتر سروش ) ( سایت علمی دانشجویان ایران )

" محمد آفریننده قرآن است !"  این کلام را عبدالکریم سروش در کتابش ( بسط تجربه نبوی ) آورده است.

سروش می گوید : " برخی آیات قرآن می تواند اشتباه باشد."!

  • سروش در مصاحبه با صدای آمریکا گفت : " مثنوی معنوی ( مولانا ) تفسیر قرآن نیست بلکه قرآن به زبان فارسی است !! "
  • سروش در مصاحبه ای می گوید : " در دانشکده الهیات دانشگاه تهران دو سال کتب مثنوی معنوی و دیوان شمس تبریزی را تدریس کردم و بالاخره با تصوف مولانا آشنا شدم. مولانا

( مولوی ) یک نوع دینداری جدید را به من آموخت و من توسط مولوی دین و خدا را کشف کردم. "

( قبض و بسط ، مصاحبه ، روزنامه همشهری 23 خرداد 81 )

از وبلاگ ( محمد دهداری ) نقد سروش :

  • ( صراط مستقیم ) اثر سروش :

ابتدا باید پلورایزم و کثرت گرایی معنی شود. پلورایزم یعنی پرشماری ، چند گانگی ، تکثّر گرایی ، چند خداباوری ، اعتقاد به ادیان مختلف .

به نظر هیک ، پلورانیزم یا تکثّر گرایی دین به معنای بسیار بودن دین های بر حق است.

در دنیا یک حقیقت مطلق و دین کامل وجود ندارد بلکه حق ها مختلفند!

پلورالیزم دین زاییده لیبرالیسم دین است ( آزادی دین )

صراط های مستقیم که سروش ، مجتهد شبستری و کدیور مطرح کردند در مقابل

( صراط مستقیم ) قرآن است .

نقد : این طرز تفکر که هر دینی که مسائل خوبی و حقی دارد ، مسائل حقه ادیان را با هم جمع کنیم و پیروی کنیم ، این بحث به شکاکیت و نسبیت می رسد.

یعنی در همه چیز باید شک کرده و هر دینی به نسبتی خوب یا بد است و هیچ دینی کامل نیست !  این طرز تفکر همانند آیه ای قرآن است که می فرماید : " به برخی آیات ایمان دارند و بعضی آیات را رد می کنند و به آنها کفر می ورزند."

بنابراین بینش و نظریه هرکس می تواند هرچه را عقلش و دلش و فرهنگش خوب دانست پیروی کند و لذا به تعداد آدم ها کثرت و تنوع دینی و مذهبی خواهد بود. و لذا برای مثال ممکن است یکی مشروبات الکلی را حلال و خوب بداند و دیگری حرام.  یکی ممکن است که آنچه برای منافع مادی شخصی اش است مفید است حتی اگر حقوق دیگران را پایمال کند ، ایمان بیاورد و تحمل کند و دیگری منافع جمع را برفرد و خود ترجیح دهد . خب حالا کدام کاملتر است؟ برخی ممکن است به چند خدایی و بت پرستی یا ستاره پرستی و گوساله پرستی ایمان آورند و برخی بی خدائی و خدا ناباوری یا الحاد و برخی تک خدائی را قبول کنند ، کدامیک کاملتر است ؟

پس پلورالیزم آزادی بی حد و هر فکری و عقیدتی است و لذا خیلی مسائل و اصول ، مردم جهان اشتراک ندارند نتیجه اش بی نظمی و تضاد های فراوان است . یعنی هیچکس دیگری را قبول ندارد و هر فرد چیزی را حق و چیزی را باطل می شمارد !؟

دیدگاههای شریعتی درباره خدا و وحدت وجود

" انسان خویشاوند خداست." !

" خدا و طبیعت و انسان یک واحد حقیقی است " !

  • در کتاب ( زادگاه من ) شریعتی معاد را انکار می کند.
  • در وصف معراج می گوید : " استادان مسیحی من مرا وارد بهشت کردند و دستم در دست آنان بود ( آنان پیشوایان فکری و عقیدتی من اند )

ولی قرآن مسیحیان را کافر ( مشرک ) می داند و می گوید کافر وارد بهشت نمی شود" !!

( اسناد انقلاب اسلامی ، ج 2 ، ص 207 )

نقد : ظاهرأ نیازی به نقد علمی ندارد و جوابش معلوم است.

  • به کتب هبوط و مقالات عرفانی شریعتی رجوع شود و نیز تاریخ ادیان و اسلام شناسی.

 

 

دیدگاه حسن زاده آملی در مورد ابن عربی

  • معتقد بود اساتیدش از جمله سید علی قاضی طباطبائی می گفت : " بعد از مقام عصمت و امامت در میان مردمان جهان احدی در معارف عرفانی و نفسانی در حد ابن عربی نیست و کسی به پای او نمی رسد."
  • " ملاصدرا هرچه دارد از محی الدین ابن عربی دارد "

ر.ک ( هاشمیان ، هادی ، دریای عرفان ، شرح حال سید علی قاضی طباطبائی ، ص 32 ، موسسه طه ، قم )

پاره ای از سخنان صمدی آملی شاگرد حسن زاده آملی :

  • یزید و قاتلان امام حسین ( علیه السلام ) هم بهشت می روند !
  • یزید و شمر که دین خدا را نابود نکردند ! یزید و شمر می گویند اگر ما نبودیم شما عزاداری نمی کردید !!
  • الان ما چقدر باید متشکر شمر و عمر سعد باشیم ( اگر شمر امام حسین را نمی کشت امام حسین به چنین مقامی نمی رسید ! )
  • آقای حسن زاده آملی فرموده : " ما هم می توانیم پیغمبر و امیر المومنین و ... شویم " !!
  • امام حسین و یزید و موسی و فرعون در آخر یکی هستند ( چون همه مظهر خدایند ! )
  • حضرت زین العابدین ( علیه السلام ) به آقا حسن زاده آملی می فرمایند : شما باید جلو بایستید ما پشت سر شما نماز بخوانیم !!
  • آقا حسن زاده آملی پاک و مطهر است ، قرآن است !!!
  • ( از فصلنامه " نور الصادق " ، ج 21 و 22 ، ص 176 )

 

 

 

کلام ائمه اطهار علیهم السلام درباره تصوف – عرفان و فلسفه :

  • کلام امیرالمومنین علی علیه السلام درباره توحید حقیقی :

" دلیل بر وجود خدا آیات و نشانه های اوست ، توحید ، جدا کردن اوست از خلقش ، و جدایی او صفتی است نه جدائی مکانی ( یعنی صفات ذاتی حق خاص خود اوست که شریک ندارد ) ، هر چیزی که تصور شود خداست ، آن خدا نیست "  ( الاحتجاج طبرسی ، ج 1 ، ص 201 )

  • امام رضا فرمودند : " هرچه در مخلوق یافت شود در خالق نیست و هر چیزی که در خلق ممکن باشد در خالق نیست . حرکت و سکون در خدا راه ندارد ، در ذات خدا هیچ تغییری ایجاد نمی شود ( او صمد و کامل و مطلق است ) ( عیون اخبار الرضا ، ج 1 ، ص 149 )
  • محمد بن حسن بن خطاب از یاران امام جواد و امام هادی علیها السلام بود ، می گوید در خدمت حضرت امام هادی علیه السلام در مسجد پیامبر در مدینه بودیم ، گروهی از صوفیان در گوشه مسجد حلقه زده و ذکر ( لا اله الا الله ) می گفتند . حضرت فرمودند : " این گروه فریبکار ( صوفیان ) همدست شیطان اند خود را زاهد می دانند ، اما همچون چهارپایان اند ، ورد هایشان با رقص و کف زدن همراه است. پیروان آنان سفیهانند ، کسی که به آنان کمک کند گویا به یزید و معاویه کمک کرده است ." ( حدیقه الشیعه ، ص 602 ، مقدس اردبیلی – نشر گلی )
  • نظر ائمه اطهار علیهم السلام درباره عرفا و صوفیان :
  • پیامبر اسلام درباره بحث عشق و عرفان فرموده اند :

 " برترین مردم کسی است که با عبادت به خدا عشق ورزد "  ( کلینی ، کافی ، ج 2 ،ص 83)

  • از امام جعفر صادق پرسیدند : برترین چیزی که به وسیله آن به خدا می توان تقرب جست چیست . فرمودند : " اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا و حبّ و محبت به خدا و رسولش "

رسول خدا فرمودند : " هرکس خدا را دوست ندارد ، مرا نیز دوست ندارد و کسی که مرا دوست بدارد عترت و خاندان مرا دوست دارد ." ( حرّ عاملی ، وسائل الشیعه ، ج 16 ، ص 171 )

امام جعفر صادق درباره باطل بودن عقاید صوفیان فرمودند :

" هرکس گمان کند خدا در چیزی هست یا از چیزی است یا بر چیزی است ، به خدا شرک ورزیده است . اگر خدا در چیزی و با چیزی وحدت داشته باشد محصور می شود و اگر از چیزی ایجاد شده باشد یا جزء چیزی باشد مُحدث و ممکن است ( یعنی زمانی نبوده سپس ایجاد شده ) ( و آن خدا نیست ) .  ( بحار ج 3 ، ص 326 )

ادامه نظر ائمه اطهار درباره توحید و عقاید صوفیان و عرفا :

امام رضا علیه السلام می فرمایند :

" خداوند همه اجسام و اشیاء و مخلوقات آسمانها و زمین را آفریده است اما خود او نه جسم است و نه دارای صورت ، خدا از آنچه در ذرات و اجسام عالم است خدا منزّه و پیراسته است .

اگر خدا چنان باشد که اهل تشبیه و وحدت وجود می گویند پس تفاوتی بین خالق و مخلوق نیست ."  ( بحار ، ج 4 ، ص 290 )

عرفان حقیقی قول و عبادت و عمل معصومین علیهم السلام است . در دعای سحر ماه مبارک رمضان می خوانیم : " خداوندا قلب مرا از محبت و خشیت و ایمان به خودت و ترس و شوق و عشق نسبت به خودت لبریز فرما "

از زیارت امین الله می خوانیم : " و افئده العارفین منک فازعه "

و قلوب و روح عارفان حقیقی از جلال تو هراسان است .

پیامبر اسلام و امیر المومنین و معصومین علیهم السلام با خلوص و تمرکز فکری که در عبادت داشتند گاه حین عبادت دچار غشوه و از خود بیخودی می شدند و محو جمال و جلال و کمال و خوف خدا می شدند ( نه با رقص و پایکوبی و سماع و دست افشانی و ورد خوانی و آواز و ...)

دیدگاه معصومین علیهم السلام درباره عرفان و معرفت حقیقی خدا :

امام سجاد در مناجات المحبین در صحیفه سجادیه می فرمایند :

" ای معبود من کیست که شیرینی محبت تو را چشیده باشد و غیر تو را برگزیند ؟"

امیر المومنین علی علیه السلام ( حسن بصری ) را برادر شیطان و سامری امت نام نهادند . ( حسن بصری جزء اولین صوفیان بود )   ( احتجاج طبرسی  ص 17 )

اولین کسی که به مسلک تصوف را در اسلام وارد کرد ابوهاشم کوفی بود. امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند :  " ابوهاشم کوفی مردی فاسد العقیده بود و همان کسی است که تصوف را اختراع و ابداع کرد. " ( کتاب حدیقه الشیعه )

از سخنان ائمه اطهار علیهم السلام در شناخت خدا و اصول دین حقیقی :

امیر المومنین علی علیه السلام فرموده اند :" اگر کسی در ذات خدا فکر کند زندیق می شود "

( بحار الانوار ، ج 77 ، ص 285  باب 14 )

امام صادق علیه السلام فرمودند :" خداوند که هیچ چیزی شبیه و مثل او نیست ، متعالی است ، شنوا و بینا ، خداوند برتر است از توصیف وصف کنندگانی که خدا را به خلقش تشبیه می کنند ( الله اکبر من أن یوصف ) و به خدا افترا می بندند.  روش صحیح در توحید آنست که خداوند توصیف شود به صفاتی که در قرآن نازل شده است. از قرآن تجاوز نکنید که بعد از بیان ، گمراه می شوید "

( الکافی ج1 ، ص 100 ، باب النهی عن الصفه .... )

 

[1]  ( طبقات ابن سعد ، ج 7 ص 163 )

[2]  احتجاج طبرسی

[3] ( تاریخ تصوف در اسلام ، قاسم غنی ص 146 )

[4] ( جستجو در تصوف ایران ، عبدالحسین زرین کوب ، ص 307 )

[5] ( ملاصدرا ، المبدأ و المعاد ص 124 به بعد / اسفار ملاصدرا ص 244 ، ج 2 )

[6] ( اسفار ، ج 7 ص 136 )

[7] ( اسفار ، ج 9 ص 19 )

[8] ( الحکمه المتعالیه ، ج 2 ص 294  ملاصدرا )

[9] ( شواهد الربوبیه : 47 ) ( از تاریخ فلسفه و تصوف : 62 )

[10]  ( اسرار الأیات : 24 / از تاریخ فلسفه و تصوف :3 )

[11] ( الحکمه المتعالیه : 2:291  / تاریخ فلسفه و تصوف :66 )

[12] ( بحارالأنوار ، ج 3 : 75 )

[13] ( ابن عربی از نگاه دیگر ، طیب نیا ، ص 104 )

[14] ( فصوص الحکم ص 192 ، فصل 24 )

[15] ( گلشن راز – الهی قمشه ای ص 764 )

[16] (الفتوحات المکیه ، ج 1 ، ص 296 )

[17] ( فصوص الحکم فصّ یعقوبی ص 96 )

[18] ( ممدالهمم در شرح فصوص الحکم ، ص 274 )

[19] ( ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ص 357 )

[20] ( الفتوحات المکیه ، ج 10 ، ص 213 )

[21] ( الفتوحات المکیه ج 7 ، ص 458 )

[22] ( کتاب جستجو در تاریخ تصوف ایران ص 131)

[23]  ( : احتجاج طبرسی ، ج2  ، ص 474)

[24] ( الغیبه ، ج 1 ، ص 413 )

[25] ( به نقل از کتاب عارف و صوفی چه می گویند- مرحوم حاج میرزا جواد آقا تهرانی ص 56)

[26] ( کتاب جلوه حق – مکارم شیرازی ص 201 )

[27] ( کلیات مثنوی معنوی ، دفتر 4 ، ص 672 )

[28] ( سند : شمس الحقایق ، مولوی ، ص 199 )

[29] ( مولوی نامه ، ص 596)

[30] ( مثنوی دفتر دوم ص 93 )

[31] ( مثنوی دفتر سوم ، ص 150 )

[32] ( تذکره الاولیاء – عطار نیشابوری ، ج 1 ، ص 161 ) ( حدیقه الشیعه ، ص 561 )

[33] ( تذکره الاولیاء ، عطار ، ج 1 ، ص 171 )

[34] ( تذکره الاولیاء عطار ، ص 68 )

[35] ( تذکره الاولیاء عطار ، ص 69 ، ص 116) ( مثنوی دفتر چهارم ص 730 ، بیت 2125 )

[36] ( روضات الجنات ، نوشته :        ، ج 4 ، ص 179  به نقل از صواعق ابن حجر )

[37] ( شریعتی علی ، مجموعه آثار ، ج 23 ، ص 5 و 6 )

[38] ( عرفان حافظ ، مطهری ، ص 130 )

[39] ( شمس الدین محمد حافظ ، غزل 266 بیت 8 / غزل 428 بیت 5 )

[40] ( شمس الدین محمد حافظ ، غزل 37  بیت 6 )

[41] ( شرح گلشن راز ، حسین الهی قمشه ای ، ص 749 )

[42] ( نقدی بر مثنوی ، به نقل از مقالات شمس  ص 151 )

[43] ( مقالات شمس تبریزی  ص 158 )

[44] ( منبع : ویکی پدیا ، سروش و جنجال آفرینش ( وبگاه سروش ) و پایگاه خبری آفتاب )

 

منبع: SHIA NEWS
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: