SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
به گزارش «شیعه نیوز» ، آنچه در پی می آید گفتاری از آیت الله جوادی آملی در مورد جایگاه عقل در نهضت حسینی است.
مشروح این سخنان به این شرح است: ابتدا باید عقل معنا شود و عصاره نهضت سالار شهیدان (علیه السلام) بازگو شود، تا کیفیت تاثیر آن نهضت در شکوفایی عقل روشن شود.
هماهنگی عقل عملی و نظری، راه سعادت ملت ها
انسان با یک اندیشه ای به سرمی برد که آن را عقلِ نظر به عهده می گیرد و با یک انگیزه کار می کند که آن را عقلِ عمل عهده دارد و اگر انسان یک شخص کاملی بود و موحد بود بارگاه منیع این دو عقل به یک جا بر می گردد.
اول این دو عقل متحد می شوند، کم کم واحد خواهند شد به طوری که جزم علمی آن، عزم عملی خواهد شد. یعنی علم همان قدرت می شود، ملتی که اندیشمند نباشد یا از نظر اندیشه مشکلی نداشته باشد ولی دارای عزم عملی نباشد موفق نیست. ولی اگر اندیشه او عالمانه بود و انگیزه ی او هم عاقلانه بود چنین ملتی و فردی موفق است.
کمال عقل، هدف بعثت انبیا
انبیا (ع) عموماً و به خصوص حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله) آمدند تا هم اندیشه های علمی بشر را و هم انگیزه های عملی آنها را شکوفا کنند. تا ملت خوب بفهمد و در فهم و اندیشه روی پای خود بایستد، و خوب تصمیم بگیرد، نه اینکه دیگری به جای او بفهمد و یا دیگری به جای اوتصمیم بگیرد. این کار، گاهی با حکمت انجام می شود،«اُدعُ الی سبیل ربِّک بِالحکمةِ» وگاهی با موعظه ی حسنه صورت می پذیرد «و الموعظه الحسنه» وگاهی با جدال احسن شکل می گیرد «و جادلهم بالّتی هی احسن» و اگر هیچ کدام از این راه های سه گانه ثمربخش نبود، قیام و اقدامی می طلبد که در آن قیام و اقدام، «یقتلون النبییّن بغیرالحقّ»(61بقره) داریم «و کأیِّن مِن نبیٍّ قاتل معه ربّیّون کثیرا»(146آل عمران) داریم.
حسین، وارث انبیا
و سرانجام کسی که وارث همه ی اینهاست، یعنی وارث همه انبیاست، حسین بن علی داریم، که او دید هیچ راهی برای فهماندن مردم و مصمم شدن مردم نیست جز خون دادن. ملتی که با استدلال و کتاب و کتیبه و سخن و سخنرانی عالم نمی شود، جزخون چیزی او را عاقل نخواهد کرد، ملتی که امویان و مروانیان برآنها حکومت می کنند و این ملت می پذیرد، برای هدایت این ملت تنها راه، خون دادن است.
پیروی از حق، راه کمال عقل
سالار شهیدان حسین بن علی (علیه السلام) حرف اولش هم این بودکه «لایکمل العقل الّا باتباع الحق»(بحارالانوار،ج75، ص127) فرمود: عقل مردم بدون پیروی از حق کامل نمی شود.
ما یک عقل داریم و یک کمال عقل داریم، عقل عادی و مصطلح همان است که درتوده مردم است که شرع و تکلیف هم است. شما می بینید که در این کتاب های عمیق فقهی، شرط تکلیف را عقل قرار می دهند، نه کمال عقل. ولی آنجا که کارهای تخصصی را به کسی می خواهند واگذار کنند، عاقل بودن او کافی نیست، می گویند باید او دارای کمال عقل باشد.
عقل، همین که انسان خوبی را از بدی، حسن را از قبیح، زشت را از زیبا تشخیص می دهد که درتوده ی انسان هاست، این معیار تکلیف است. اگر کسی این حد از عقل را دارا بود، مکلّف است و به او می گویند عاقل، ولی کارهای مملکت را به این افراد نخواهند داد، کارهای تخصصی را به کسی نمی دهندکه فقط بفهمد، به آدمی می دهند که در آن رشته و فن متخصص باشد.
در کتاب های عمیق فقهی وقتی سخن از شرایط قضا به میان می آید نمی گویند قاضی باید عاقل باشد، می گویند: یعتبر فیه کمال العقل، این در حد تمثیل است نه تعیین. نه تنها قاضی باید عقلش کامل باشد، طبیب نیز باید عقلش کامل باشد، مهندس باید عقلش کامل باشد، مدیر باید عقلش کامل باشد، مسئول باید عقلش کامل باشد.
کمال عقل چیز دیگر است، عاقل بودن چیز دیگر است. آن عقلی که محور تکلیف است و در هر انسانی معتبر است آن حداقل نصاب است. ولی کارهای مملکت را که به عاقل نمی دهند به کسی که درعقل مجتهد باشد می دهند، این حرف ها اگر با فهم حاصل شد، می شود، اگر نشد با خون.
مسئول جامعه باید کمال عقلی داشته باشد
سالار شهیدان حسین بن علی (علیه السلام) اول اعلام کردکه: «لایکمل العقل الّا باتباع الحق»(بحارالانوار، ج75، ص127) مگر کارها را به عاقل ها می دهند یا به دست کامل العقل می دهند.
کمال عقل در پیروی حق است. در مسائل نظری که صدق و کذب مطرح است و در مسائل عملی تابع حسن و قبح است، تا انسان تابع نشود و در سالیان متمادی درخدمت حق به سرنبرد، عقلش کامل نمی شود. وقتی عقلش کامل نشد لایق مسئولیت نیست. بعدهم صریحاً اعلام کرد: «ألا ترون إلی الحق لا یعمل به»(بحارالانوار، ج44، ص381)
وقتی که در نظامی حق عمل نمی شود پس عقل کاملی نخواهد بود. یک قیاس منطقی به شکل ثانی تقریر کرد: عقل بدون پیروی از حق کامل نخواهد شد، اینها که پیروی حق را به عهده ندارند پس اینها کامل العقل نیستند، وقتی کامل العقل نبودند صلاحیت مسئولیت را ندارند، بعد شرایط حاکم رامشخص کرد و فرمود: «لایکمل العقل الّاباتباع الحق»، بعد فرمود: «ألا ترون إلی الحق لایعمل به و إلی الباطل لایتناهی عنه»(بحارالانوار، ج44، ص381)، نه تنها حق عمل نمی شود، از باطل نیز روی گردان نیستند. وقتی حق عمل نشد و از باطل روی گردان نبودند، عقل کامل نیست و می شود عقل ابتدایی و با عقل ابتدایی که نمی شود کشور را اداره کرد.
چرا قیام؟
و اگر نصیحت و سخنرانی و کتاب نوشتن بود، پدران و برادران ما انجام دادند، الان فقط خون لازم است. و مستحضرید که اینها عزیزترین فرد روی زمین هستند و از مردم هم بارها اقرار گرفتند که امروز روی زمین کسی پسر پیغمبر، غیر از من نیست و امام معصوم،غیر از من نیست و من هیچ راهی جز این ندارم که در بهترین و حساس ترین جا شربت شهادت بنوشم تا شما را عاقل کنم. طولی نکشیدکه همین کوفه ی خوابیده را بیدار کرده و مسئله «یالثارات الحسین» شکل گرفت و امویان و مروانیان را یکی پس از دیگری منقرض کردند.
شبستان