مرا که دانه اشک است دانه لازم نيست
به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نيست
ز اشک ديده به خاک خرابه بنوشم
به طفل خانه به دوش، آشيانه لازم نيست
نشان آبله و سنگ و کعب ني کافي است
دگر به لاله رويم نشانه لازم نيست
به سنگ قبر من بي گناه بنويسيد
اسير سلسله را تازيانه لازم نيست
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا که يتيمم، بهانه لازم نيست
مرا ز ملک جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلي که اسير است لانه لازم نيست
محبتت خجلم کرده ، عمه دست بدار
براي زلف به خون شسته، شانه لازم نيست
به کودکي که چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نيست
وجود سوزد از اين شعله تا ابد (ميثم)
سرودن غم آن نازدانه لازم نيست