به گزارش «شیعه نیوز»، بغداد در سال 140 هجری توسط عباسیان ساخته شد. بغداد تقریبا 150 سال پس از استانبول (کنستانتین پل) ساخته شد ولی تبادلات این دو شهر نقش مهمی در انتقال فلسفه و علوم یونانی به جهان اسلام داشت.
در سال 307 میلادی، امپراتوری روم به دلیل مشکلات متعدد داخلی و خارجی به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شد و امپراتور بخش شرقی، کنستانتین (337-280 میلادی)، پایتخت خود را به بخش شرقیِ روم شرقی منتقل کرد.
او در واقع پایتخت جدیدش را ساخت و آن را "کنستانتین پل" نامیدند. "پل" به معنای شهر بود و "کنستانتین پل" در واقع میشد شهر کنستانتین. کنستانتین پل نیز بعدها شد قسطنطین پل یا شهر قسطنطنیه.
شهر قسطنطنیه زمانی به دست مسلمانان افتاد، شهر اسلام یا اسلامبول نام گرفت و از زمان روی کار آمدن آتاتورک، نامش به استانبول تغییر کرده است.
باری، استانبول فعلی پایتخت کنستانتین امپراتور روم شرقی در اوایل قرن چهارم میلادی بود.
به دلیل مجاورت پایتخت روم شرقی با سرزمینهای منطقۀ خاورمیانۀ کنونی، دانش موجود در متون لاتین و یونانی به شرق رسید.
حدود سیصد سال پس از مرگ کنستانتین، اسلام در حجاز سر برآورد و تدریجا کل خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی اسپانیا و خاور دور را از آن خود کرد.
در دو قرن اول، مکه و مدینه و بویژه بغداد کانون اسلام بودند. شهر بغداد در سال 140 هجری توسط عباسیان ساخته شد. بغداد تقریبا 150 سال پس از استانبول ساخته شد ولی تبادلات این دو شهر نقش مهمی در انتقال فلسفه و علوم یونانی به جهان اسلام داشت.
در قرن نخست اسلام، تقریبا چیزی به نام تمدن اسلامی وجود نداشت. نوعی شهرنشینی رقیق در سرزمینهای اختصاصا اسلامی وجود داشت که در بالاترین حد خود شامل شهرهایی مثل مکه و مدینه میشد.
دمشق در شام و شهرهایی که متعلق به امپراتوری مسلمین شدند، اگرچه تدریجا رنگ و رویی اسلامی پیدا کردند، ولی هویتی تاریخی داشتند و ذاتا متعلق به تمدن اسلامی نبودند.
ت مدن اسلامی در واقع با روی کار آمدن عباسیان و بویژه تاسیس شهر بغداد آغاز شد. 120 سال پیش از احداث بغداد، مسلمین شهر کوفه را هم در نزدیکی بصره تاسیس کرده بودند ولی کوفه در اصل نوعی پادگان یا شهرک نظامی بود و حوالی سال 20 هجری، یعنی در اواخر خلافت عمر بن خطاب احداث شده بود تا جهادگران مسلمان با خانوادههایشان در این شهر اقامت داشته باشند.
برای جهادگران مسلمان دشوار بود که از مکه و مدینه راهی جنگ و جهاد در شرق حجاز یعنی در ایران شوند. بنابراین کوفه ساخته شد.
اما کوفه از زمان تاسیس تا زمانی که نقش محوریاش را – در اثر تاسیس بغداد – در امپراتوری اسلامی از دست داد، بیشتر "شهر شمشیر" بود تا "شهر دانش".
برعکس، بغداد شرایط مناسبتری داشت برای اینکه شهر عالمان شود؛ چراکه فتوحات اسلامی تقریبا در پایان دوران بنیامیه (132 هجری) خاتمه یافت و عباسیان بیش از آنکه در پی توسعۀ ارضی قلمرو اسلامی باشند، در پی ایجاد تمدن اسلامی بودند.
البته در آن دوران مفهوم "تمدن" وجود نداشت و عباسیان واقف نبودند که مشغول تمدنسازیاند ولی مجموعۀ اقدامات آنها بویژه در دوران هارونالرشید و مأمون به گونهای بود که رنگ و بوی تمدنسازی داشت.
مرتضی مطهری در یکی از آثارش نوشته است که اگر ائمۀ اطهار نبودند، ما امروزه حاکمانی نظیر هارونالرشید را تقدیس میکردیم و آنها را حاکم مطلوب اسلامی میدانستیم. این حرف در واقع اشارهای است به خدمات تمدنی عباسیان، فارغ از زاویه یا خصومتی که آنها با تشیع و شیعیان داشتند.
مثلا، بعدها در دوران عباسیان دانشگاه نظامیه بغداد تاسیس شد و بزرگانی چون غزالی و سعدی نیز از این دانشگاه بیرون آمدند.
به هر حال تا پایان دوران امویان، علمای اسلام عمدتا قرآن را مطالعه میکردند و اطلاع چندانی از فلسفه و علوم و ادبیات یونانی و ایرانی نداشتند.
از حوالی سال 150 هجری، "نهضت ترجمه" در جهان اسلام آغاز شد. نهضت ترجمه، اقتباس و انتقال آثار علمی و فرهنگی تمدنهای ایران، یونان، مصر و هند به عالم اسلامی و ترجمۀ آنها به زبان عربی در دورۀ عباسیان بود.
هارونالرشید در دوران حکومت 23 سالهاش "بیتالحکمه" را در بغداد تأسیس کرد و و در آن تعداد زیادی از منابع علمی عمدتاً از زبان پارسی میانه یا پهلوی و در درجه بعد از هندی، سریانی و یونانی به عربی ترجمه شد.
بیتالحکمه محل فعالیت علمی پیران متأله و جوانان جاهطلبی بود که حب دانش هم داشتند و با ترجمۀ علوم زمانه به زبان عربی، مشغول غنا بخشیدن به تمدن و تفکر اسلامی بودند.
با به راه افتادن نهضت ترجمه، دانش یونانی به جهان اسلام راه یافت. پیش از ظهور اسلام، ایرانیان در دانشگاه جندیشاپور کم و بیش با فرهنگ و اندیشۀ یونانی آشنا بودند و کتب یونانی از طریق این دانشگاه به تمدن ایرانی نیز رسیده بود. در سایۀ کوشش ایرانیان علاقهمند به فرهنگ، که در دربار عباسیان نفوذ داشتند، ترجمۀ علوم از زبانهای فارسی، سریانی و یونانی به عربی آغاز شد.
آثار ارسطو، اقلیدس، جالینوس و سایر متفکران و دانشمندان یونان باستان، همگی به زبان عربی ترجمه شدند. نسخۀ اصلی بسیاری از این آثار بعدها در گذر زمان از بین رفتند و – به گفتۀ مورخان علم – اگر مسلمین آنها را به زبان عربی ترجمه نکرده بودند، غربیها دست کم نیمی از آنچه را که امروزه دربارۀ علم و فلسفۀ یونان باستان میدانند، در اختیار نداشتند.
ویلیام باینم، مورخ علم، دربارۀ ترجمههای مسلمین از متون یونانی نوشته است: «این ترجمهها علم و فلسفۀ اروپایی را پس از سال 1100 میلادی بنیان گذاشت.»
در واقع رشد علم و تحول فلسفه در غرب، در غیاب "نهضت ترجمه" در دوران رونق تمدن اسلامی، ممکن نمیشد و حتی اگر چنین رشد و تحولی صورت میگرفت، احتمالا دانش غربی مسیر و سمت و سوی دیگری پیدا میکرد.
منتقدین اسلام، هنگام نقد اسلام در آینۀ تاریخ، عمدتا جنگ و جهادهای دو قرن اول تاریخ اسلام را برجسته میکنند و زیر سؤال میبرند. ولی واقعیت این است که کارنامۀ تاریخی اسلام، فراتر از دو قرن آغازین است و سدههای شکوفایی تمدن اسلامی از طریق رشد علم و فلسفه در جهان اسلام نیز بخشی از کارنامۀ تاریخی اسلام است.
علم اسلامی شامل شرق و غرب بود. درست مثل سرزمینهایی که مسلمانان تسخیر کرده بودند. ارسطو و جالینوس همان قدر که در اروپا تحسین میشدند، در سرزمینهای اسلامی هم محترم بودند. افلاطون و ارسطو فلسفۀ اسلامی را لبریز کردند و بقراط و جالینوس طب اسلامی را.
تمدن اسلامی همچنین پلی بود که جهان غرب را به هند و چین نیز وصل میکرد. اروپاییان با اعداد امروزی آشنا نبودند؛ اعدادی که ابداع هندیها بودند و از طریق ترجمۀ آثار هندی به عربی (توسط مسلمین) و سپس آثار عربی به زبان لاتین، نهایتا به اروپا رسیدند.
تا پیش از آن، اروپاییها محاسباتشان را با استفاده از اعداد رومی انجام میدادند. مثلا به جای 1 و 2 و 3 مینوشتند III, II, I . به همین دلیل ثبت محاسبات، بویژه در ارقام بالا، برایشان دشوار بود. مثلا به جای 12+4 مینوشتند IV+XII .
وقتی اروپاییان کتب ریاضی مسلمین را ترجمه کردند، این اعداد را "عربی" نامیدند. کلمۀ Algebra در انگلیسی در واقع از واژۀ "الجبر" گرفته شده است که عنوان کتاب ریاضیدان بزرگ ایرانی محمد خوارزمی بود؛ کتابی که در قرن سوم هجری در بغداد نوشته شده بود. بغداد حقیقتا "پایتخت تمدن اسلامی" بود.
دانشمندان اسلامی اکتشافات جالبی داشتند. هنگام بالا رفتن از کوه، از جایی به بعد، به علت رقیق شدن هوا، تنفس سخت میشود. برای هر کوهنورد آماتوری سؤال این است که در چه ارتفاعی دیگر نمیتواند نفس بکشد؟ این سؤال یعنی اینکه ارتفاع جوّ، یا همان کمربند تنفسیِ هوایی که کرۀ زمین را احاطه کرده، چقدر است؟
ابن معاذ در قرن پنجم هجری، راهی برای کشف این موضوع پیدا کرد. او استدلال کرد که گرگومیش، یعنی وقتی که خورشید غروب کرده ولی آسمان هنوز روشن است، علتش این است که پرتوهای رو به زوالِ خورشید از بخار آبِ بالای جو بازتاب پیدا میکنند.
او با مشاهدۀ سرعت ناپدید شدن خورشید از آسمان شامگاهی، به دست آورد که خورشید در هنگام گرگومیش در زاویۀ 19 درجه بالای افق قرار دارد. از آنجا ارتفاع جوّ را 78 کیلومتر حساب کرد. علم کنونی به ما میگوید ارتفاع جوّ 93 کیلومتر است. بنابراین ابن معاذ ارتفاع جوّ را تقریبا درست حساب کرده بود.
چنین محاسبهای، هزار سال پیش از این، تحسینبرانگیز است. باید افزود که علاقۀ دانشمندان اسلامی به بازیها و ترفندهای نور، برای مورخان علم در جهان غرب جالب بوده است.
مثلا ابن هیثم، دانشمند سدههای چهارم و پنجم هجری، فیزیکدان و ریاضیدان و منجمی بود که در مبحث نورشناسی جایگاه رفیعی را در تاریخ علم دارد و کتاب "المناظر" او در این زمینه، مورخان علم را به تحسین واداشته و حتی برخی او را "پدر نورشناسی مدرن" میدانند.
دانشمندان دیگری هم در جهان اسلام بودند که دربارۀ بازتاب نور از آیینه و اثر عجیب عبور نور از آب تحقیقات مهمی انجام دادند.
بیشتر فیلسوفان یونانی فکر میکردند که هنگام دیدن اجسام، نور از چشم خارج میشود و به جسمی که دیده میشود برخورد میکند و دوباره به عقب بازمیگردد. دانشمندان مسلمان عمدتا به دیدگاه امروزی باور داشتند که میگوید چشم، نوری را دریافت میکند که از اجسام به ما میرسد و سپس مغز آن را تفسیر میکند. و استدلال میکردند که اگر جز این باشد، پس چرا در تاریکی نمیتوانیم ببینیم؟
با این حال منجمان مسلمان در تاریکی هم میدیدند. آنها شبها به آسمان خیره میشدند و نتایج رصدهایشان، دقیقتر از نتایج رصدهای منجمان غربی آن دوران بود. ابوریحان بیرونی، یکی از منجمان سرآمد جهان اسلام بود که در سدههای چهارم و پنجم هجری میزیست.
مورخان علم به این نکته اشاره کردهاند که در بین منجمان تمدن اسلامی، خواجه نصیرالدین طوسی در ایران و ابنالشطیر در سوریه، با رصدهایشان نمودارها و جداول و محاسباتی فراهم آوردند که سیصد سال بعد، بسیار به کار کوپرنیک آمدند.
کوپرنیک همان منجم مشهوری است که در سدۀ شانزدهم میلادی، با استدلالهای ریاضی ثابت کرد خورشید در مرکز منظومۀ شمسی قرار دارد و زمین به دور خورشید میگردد.
علم طبّ در تمدن اسلامی، بیش از هر علم دیگری بر تفکر و تمدن اروپایی تاثیر گذاشت. مسلمانان آثار بقراط و جالینوس و سایر طبیبان یونانی را با عشق و علاقه ترجمه کرده بودند و در کنار آن، دست کم دو طبیب برجسته هم در جهان اسلام سر بر آوردند که اروپاییها از آنها بسیار آموختند.
زکریای رازی یکی از این دو نفر بود. او توصیف دقیقی از آبله ارائه داد؛ مرضی که غالبا مبتلایانش را میکشت و بر بدن کسانی که جان به در میبردند، آثار زخم به جای میگذاشت.
رازی آبله را از سرخک، مرضی که هنوز هم کودکان و بعضی از بزرگسالان را مبتلا میکند، متفاوت دانست. سرخک نیز مانند آبله توام با جوش و تب است. امروزه بیماری آبله در اثر واکسیناسیونی که زیر نظر سازمان بهداشت جهانی در سراسر دنیا انجام شده، از بین رفته است.
طبیب دوم، ابن سینا بود که بزرگترین و مؤثرترین طبیب تاریخ تمدن اسلامی است. ابن سینا مانند بسیاری از دانشمندان برجستۀ اسلامی، بهاصطلاح علامه یا همهچیزدان بود. او در طب و فلسفه و ریاضیات و فیزیک تخصص و تبحر داشت.
ابن سینا دیدگاههای ارسطو دربارۀ نور را توسعه داد و اشتباهات آثار جالینوس را تصحیح کرد. کتاب "قانون" ابن سینا اولین کتاب عربی بود که به لاتین ترجمه شد و نزدیک به چهارصد سال کتاب درسی دانشگاههای پزشکی اروپایی بود.
کتاب قانون هنوز هم در بعضی از کشورهای اسلامی استفاده میشود که البته چنین کاری نشانۀ عقبماندگی و تعصب است. تمدنی که از پویایی افتاده باشد، در پزشکی نیز به سراغ آثاری میرود که متعلق به بیش از هزار سال قبلاند و قدمت این آثار را دستمایۀ تقدیس آنها میکند.
دوران اوج تمدن اسلامی، دست کم سیصد سال عمر داشت و مهمترین کارهای علمی و فلسفی در سراسر دنیای قدیم، در این دوره و در جهان اسلام صورت میگرفت. در مدتی که اروپا به خواب رفته بود، خاورمیانه و اسپانیای اسلامی بیدار بودند.
البته محققانی مانند سید حسین نصر معتقدند تمدن اسلامی حتی پس از حملۀ مغولان، یعنی دست کم تا پایان عصر صفویه، رونق داشت و این تصوری اشتباه است که بگوییم حملۀ مغولان سرآغاز انحطاط تمدن اسلامی بود.
اما هر چه بود، حدود سه تا چهار قرن از پنج قرن حکمرانی عباسیان، دوران شکوفایی و اوج تمدن اسلامی بود و قطعا بغداد کانون این تمدن بود.
در کنار بغداد، دمشق و قاهره و قرطبه (در اسپانیا) مهمترین شهرهای علم در جهان اسلام بودند. این شهرها ویژگی مشترک مهمی داشتند: برخورداری از حکمرانانی فرهیخته که به پژوهش ارج مینهادند و حتی از لحاظ مالی از آن حمایت و با دانشمندان ادیان مختلف مدارا میکردند.
در اثر این تساهل، یهودیان و مسیحیان نیز در کنار مسلمانان در جنبش علمی جهان اسلام در آن دوران شرکت داشتند. البته حکمرانان متعصبی هم بودند که اخذ علم از هر منبع و سرزمینی را خوش نداشتند.
این قبیل حکمرانان حتی در پی "علوم اسلامی" نبودند؛ بلکه میگفتند هر چیزی که انسان برای دانستن لازم دارد در قرآن آمده است و مسلمین به کتابی به غیر از قرآن نیاز ندارند.
اما جریان غالب در دوران خلافت عباسیان، به سود رشد علم در جهان اسلام بود. شکوفایی علمی تمدن اسلامی در بخش بلندی از دوران حکمرانی عباسیان، بالاترین گواه این مدعاست.
انتهای پیام