«شیعه نیوز»: مرحوم علامه طباطبایى برای استفاده عملى از روش و منش پیامبر اکرم (ص)، مجموعهای از آداب و رفتار آن حضرت را در کتابى به نام «سنن النبى» گرد آورده که به نوعی مىتواند رسالهای عملیه براى همه کسانى باشد که مى خواهند از نحوه زندگی رسول خدا(ص) آگاه شوند و برنامه آن حضرت را دستورالعمل زندگى فردى و اجتماعى خویش قرار دهند. آنچه در پی میآید، بخشی از ترجمه آن کتاب به قلم آقای استادولی است که انتشارات پیام آزادى به چاپ رسانیده است.
ترجمه: حسین استاد ولى
اشاره: مرحوم علامه طباطبایى برای استفاده عملى از روش و منش پیامبر اکرم (ص)، مجموعهای از آداب و رفتار آن حضرت را در کتابى به نام «سنن النبى» گرد آورده که به نوعی مىتواند رسالهای عملیه براى همه کسانى باشد که مىخواهند از نحوه زندگی رسول خدا(ص) آگاه شوند و برنامه آن حضرت را دستورالعمل زندگى فردى و اجتماعى خویش قرار دهند. آنچه در پی میآید، بخشی از ترجمه آن کتاب به قلم آقای استادولی است که انتشارات پیام آزادى به چاپ رسانیده است.
شمایل و سیمای پیامبر(ص)
۱ـ رسول خدا صلى الله علیه وآله بسیار بزرگ و گرانقدر بود. در دیدگان عظیم و موقر مىنمود و در دلها عزیز و گرامى بود. چهره مبارکش مانند ماه شب چهارده مىتابید و درخشان و نورانى بود. رنگ چهرهاش سفید مایل به سرخى بود. نه از لاغرى در دیدهها حقیر مى نمود، و نه از فربهى انگشتنما بود. چهرهاى سپید و نورانى، دیدگانى درشت و سیاه، ابروانى باریک و کمانى، جمجمه اى بزرگ و قامتى معتدل و میانه داشت. پیشانىاش بلند، و بینىاش باریک و کشیده بود. در سفیدى چشمانش اندکى سرخى دیده مىشد. ابروانى پیوسته و گونه هایى صاف و هموار داشت. مچ هایش درشت و ساق دستش بلند بود. مفصل شانه ها بزرگ و خود شانهها پهن بود. کف دست و پایش کلفت و پر گوشت بود. دست و پایش کشیده، و ساقها و پاشنه هایش کم گوشت بود. نه بلند و بىقواره، و نه کوتاه و زننده بود. چهرهاش نه کم گوشت بود و نه پر گوشت و نه سپید زننده. کف دستهایش گشاده و مانند کف دست عطرفروشان معطر بود. استخوانهاى قلم دست و پایش بلند بود.
موى سرش نه مجعّد و پیچیده بود و نه لَخت و افتاده. مژههایش بلند و محاسن و شاربش پر پشت بود. موهاى سفید چندى که در سر و رویش پیدا شده بود، به واسطه خضاب، سبز به نظر مىرسید. دهانش فراخ و شیرین، میان بینىاش برآمده، دندانهایش سپید و از هم باز، و مویش آویخته بود. از میان سینه تا ناف، خطى باریک از مو داشت. تمام اندامهایش معتدل بود. شکمش با سینه برابر بود، سینهاش پهن و گردنش به سپیدى نقره بود.
هنگام رضا و شادى، چهرهاش چون آینهاى رنگارنگ درخشان و جذاب بود. کشیده گام برمىداشت و آرام و باوقار راه مىرفت. در کارهاى خیر از همه پیشقدم بود. هنگام راه رفتن چنان گام مىزد که گویى از سراشیبى فرود مىآید. دندانهایش در حین تبسم، به سان دانه هاى تگرگ نمایان مىشد و در هنگام خنده چون برق جهنده مىدرخشید.
اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت. خوش برخورد و خوش مجلس بود. هنگامى که با مردم روبرو مىشد، پیشانیاش چون چراغى فروزان نظر آنان را جلب مىکرد. دانه هاى عرق مانند مروارید بر چهرهاش مى غلتید و بوى عرقش خوشبوتر از مشک بود. مُهر نبوت در میان شانههایش نمایان بود.
۲ـ ابوهریره گوید: آن حضرت هنگامى که مىخواست به سوى جلو یا پشت سر خود بنگرد، با تمام بدن برمىگشت.
۳ـ ابنشهرآشوب گوید: ایشان دو گیسو داشت و آن رسمى بود از هاشم، جد اعلاى حضرت.
۴ـ از راهى نمىگذشت، مگر اینکه هر که از آنجا عبور مىکرد، از عطر عرق آن حضرت پى مىبرد که ایشان از آنجا گذشته است.
۵ـ فرمود: ما گروه پیامبران دیده هایمان مىخوابد؛ ولى دلمان نمىخوابد و از پشت سر مىبینیم؛ چنان که از پیش رو مىبینیم.
۶- نوفلى گوید: در نزد حضرت امام هادى علیهالسلام از صدا و آهنگ خوش گفتگو کردم، فرمود: «امام سجاد علیهالسلام قرآن تلاوت مىکرد و گاهى مردم از صداى زیباى او بیهوش مىشدند و اگر امام اندکى از صداى زیباى خود را ظاهر کند، مردم طاقت شنیدن آن صوت زیبا را ندارند.» گفتم: «آیا پیامبر با مردم نماز نمى خواند و صداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمى ساخت [پس چرا مردم بیهوش نمىشدند]؟» فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه و آله به اندازه طاقت مردمى که پشت سرش بودند، صداى خود را آشکار مىساخت.»
۷ـ امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود: از دایى خود هند بن ابى هاله که از وصفکنندگان رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، خواستم و دوست داشتم که مقدارى از اوصاف آن حضرت را برایم بیان کند تا بدان درآویزم و به سهم خود از آن پیروى نمایم، گفت:
ـ در دل و دیده هر کس موقر و باعظمت مىنمود، روى نکویش چون ماه مىدرخشید؛ از میانقامت، بلندتر و از درازقامت، کوتاهتر بود. سرى نسبتا بزرگ و موهایى نه پیچیده و نه لخت و افتاده داشت. اگر موى سرش ژولیده مىشد، فرق باز مىکرد و هر گاه آن را بلند مىنمود، از نرمۀ گوش تجاوز نمىکرد. چهرهاى درخشان، پیشانى بلند، ابروانى بلند و کشیده و پر پشت و ناپیوسته داشت. میان ابروانش رگى بود که به هنگام خشم برجسته مىشد. هاله اى از نور بر چهرهاش پرتو افکنده بود؛ به طورى که اگر کسى دقت نمىکرد، مى پنداشت که میان بینىاش برآمدگى دارد.
محاسنش کوتاه و پر پشت، گونههایش صاف، میان دندانهایش باز و شیریندهان بود. گردنش گویى گردن نگارینى است از نقره سپید و درخشان. اندامهایش متناسب بود. تنومند و عضلههایش محکم بود. سینه و شکمش برابر بود. چهارشانه و درشت استخوان بود. پهن سینه و سفیدپوست بود.
اندامهایش میانه و به اندازه بود، استخوانهاى دست و پایش کشیده، گودى کف پاها بیشتر از معمول و پاشنههاى پایش صاف و نرم بود؛ به طورى که آب از آن مى چکید. استوار قدم برمىداشت و آرام و با وقار راه مىرفت و گامهاى بلند برمىداشت. چنان راه مىرفت که گویى از سرازیرى فرود مىآید. دیدگانش را فرو مىافکند. به زمین بیش از آسمان نگاه مىکرد. به کسى خیره نمىشد، بلکه کوتاه نظر مىکرد. با هر کس روبرو مىشد، در سلام کردن بر او پیشى مىگرفت.
امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود: «گفتم از سخن گفتنش برایم بگو.» گفت: «آن حضرت پیوسته اندوهگین و در تفکر بود. آسایش نداشت. پیوسته خموش بود و جز به هنگام نیاز سخن نمىگفت. لب به سخن مىگشود و آن را به نحوى بلیغ به پایان مىبرد. سخنان کوتاه و جامع مىگفت و کم و زیاد در جملاتش نبود. خویى نرم داشت: نه خشن بود، نه خوار و زیردست. هر نعمتى در نظرش بزرگ مىنمود، گرچه اندک باشد و هرگز نعمتى را مذمت نمىکرد؛ آرى، از هیچ طعامى بد نمىگفت و تعریف هم نمىکرد.
دنیا و ناملایماتش او را به خشم نمىآورد؛ ولى هنگامى که پاى حق در میان بود، از شدت خشم کسى او را نمى شناخت و چیزى مانعش نبود تا آنکه حق را بازستاند. با تمام دست اشاره مىکرد [، نه با انگشت] و به هنگام تعجب، دست را پشت و رو مى کرد. زمانى که سخن مىگفت، دستها را به هم مىچسباند و شست دست چپ را به کف دست راست مىزد. چون خشم مىگرفت، روى خود را برمى گرداند و چشم را فرو مىخواباند. بیشتر خنده اش تبسم بود و چون مىخندید، دندانهایش مانند دانه هاى تگرگ نمایان مىشد.»
وضع داخلى منزل آن حضرت
امام حسین علیهالسلام فرمود: «از پدرم از وضع داخلى منزل رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم»، فرمود:
ـ به منزل رفتنش به اختیار خود بود و چون به منزل مىرفت، اوقات خویش را سه قسمت مىکرد: قسمتى براى عبادت خداوند، قسمتى براى خانواده و قسمتى براى خود. اما قسمت خودش را باز میان خود و مردم قسمت مىکرد و پس از فراغت از کار خواص، به کارهاى عموم مىپرداخت و چیزى از آن وقت را براى خود باقى نمىنهاد.
و از جمله روش آن حضرت در مورد امت این بود که اهل فضل را به عنایت خود ویژه مىداشت، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت، حرمت مىنهاد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندین حاجت داشتند و حضرت به رسیدگى آنها مىپرداخت و آنان را سر گرم اصلاح کار خودشان و مردم مىکرد؛ از کار و بارشان مىپرسید و آنچه را لازم بود، به آنان خبر مىداد و مىفرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند، و حاجت کسانى را که به من دسترس ندارند، به من برسانید؛ زیرا هر که حاجت کسانى را که دسترس به سلطان ندارند به گوش سلطان برساند، خداوند قدمهایش را در روز قیامت ثابت و استوار سازد.» در مجلس آن حضرت جز اینگونه مطالب گفته نمىشد و از کسى، غیر آن را نمىپذیرفت. آنان براى درک فیض و طلب علم خدمت حضرتش شرفیاب مىشدند و بىآنکه چیزى فراگیرند، پراکنده نمىشدند و چون از آن مجلس بازمىگشتند، خود رهنمایانى بودند.
وضع خارج از منزل پیامبر(ص)
و از پدرم امیر مؤمنان علیهالسلام از وضع رسول خدا صلى الله علیه وآله در خارج از منزل پرسیدم که: «چگونه رفتار مىکرد؟» فرمود:
ـ زبان خود را از سخنان غیر لازم بازمىداشت. با مردم اُنس مىگرفت و آنان را از خود نمیرماند. بزرگ هر قومى را گرامى مىداشت و او را بر آنان مىگماشت. از مردم مىپرهیخت و خود را از آنان مىپایید، بدون آنکه از آنان روى گرداند یا با آنان بدخُلقى کند. از یاران خود سراغ مىگرفت و از مردم از آنچه در میان آنان مىگذشت، پرسش مىنمود. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مىکرد و هر کار زشتى را تقبیح مىکرد و خوار مىشمرد. در کارها میانهرو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم غافل نمىشد؛ مبادا آنان غفلت ورزند و به انحراف گرایند. درباره حق نه کوتاهى داشت و نه از آن تجاوز مىکرد. اطرافیان آن حضرت نیکان مردم بودند، و برترین آنان در نظر او کسانى بودند که نسبت به مسلمانان خیرخواه و دلسوزتر بودند، و بزرگترین آنان کسانى بودند که با برادران دینى خود بهتر همدردى و همکارى داشته باشند.
وضع مجلس آن حضرت
امام حسین علیهالسلام فرمود: از پدرم از وضع مجلس پیامبر صلىالله علیه وآله پرسیدم، فرمود:
ـ آن حضرت در هیچ مجلسى نمى نشست و برنمى خاست، مگر به یاد خدا. در مجالس جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىکرد و از این کار نیز نهى مىنمود. هر گاه به گروهى مىپیوست، هر جا که خالى بود، مىنشست و دیگران را نیز دستور مىداد که چنین کنند.
حق هر یک از اهل مجلس را ادا مىکرد و کسى از آنان نمى پنداشت که دیگرى نزد آن حضرت از او گرامى تر است. با هر کس مى نشست، به قدرى صبر مىکرد تا خود آن شخص برخیزد و برود. هر کس از او حاجتى مىخواست، بازنمى گشت مگر آنکه یا به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشى از آن حضرت دلخوش گشته بود. خوى نیکش شامل همه بود؛ به حدى که مردم او را پدرى مهربان مىدانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند. مجلس او مجلس حلم و حیا و صداقت و امانت بود. در آن آوازها بلند نمىشد و آبروى کسى نمىریخت و اگر از کسى لغزشى سر مىزد، جاى دیگر بازگو نمىشد. اهل مجلس با یکدگر عادلانه رفتار مىکردند و بر اساس تقوا با هم رفاقت و دوستى مى نمودند. با یکدگر فروتن بودند، مهتران را احترام مىکردند و با کهتران مهربان بودند و نیازمندان را بر خود مقدم مىداشتند و از غریبان نگهدارى مىکردند.
روش پیامبر(ص) با همنشینان
گفتم: «روش پیامبر صلى الله علیه وآله با همنشینان چگونه بود؟» فرمود:
ـ همیشه خوشرو و خوش خُلق و نرمخو بود. خشن و درشتخو و پرخنده و سبکسر و بدزبان و عیبجو و چاپلوس نبود. از آنچه به آن میل و رغبت نداشت، غفلت مىورزید؛ طورى بود که آرزومندان از او نومید نمى شدند. خود را از سه چیز به سختى دور مىداشت: جدال و کشمکش، پرحرفى و ذکر مطالب بىفایده. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت: کسى را نکوهش و سرزنش نمىکرد، لغزشهاى کسى را جستجو نمى نمود و عیب کسى را پى نمىگرفت.
سخن نمىگفت مگر در جایى که امید ثواب در آن مىداشت. هنگام سخن گفتن چنان اهل مجلس را جذب مىکرد که همه سر به زیر افکنده، گویى پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بىحرکت مىماندند و چون ساکت مىشد، آنان سخن مىگفتند و نزد آن حضرت بر سر سخنى نزاع نمىکردند. هر که سخن مى گفت، همه ساکت به سخنانش گوش مىدادند تا سخنش پایان یابد و در محضر حضرتش به نوبت سخن مى گفتند. از چیزى که اهل مجلس مىخندیدند، مىخندید و از آنچه آنان تعجب مى کردند، تعجب مىکرد. بر بىادبى غریبان در خواستهها و گفتارشان صبر مىکرد تا جایى که اصحاب درصدد جلب اشخاص مزاحم برمى آمدند.مىفرمود: «چون حاجتمندى را دیدید، کمکش کنید.» مدح و ثناى کسى را نمىپذیرفت مگر از کسى که بخواهد تشکر نماید. سخن کسى را نمىبرید مگر آنکه از حد مىگذشت که در آن صورت با نهى او یا برخاستن، سخنش را قطع مىکرد.
امام حسین علیهالسلام فرمود: «سپس از سکوت رسول خدا صلىالله علیه وآله پرسیدم»، پدرم فرمود:
ـ سکوت آن حضرت بر چهار پایه استوار بود: حلم، حذر، تقدیر و تفکر. سکوتش در تقدیر و اندازهگیرى در این بود که همۀ مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه یکسان گوش دهد. و سکوتش در تفکر آن بود که در چیزهاى فناپذیر و فناناپذیر اندیشه مىکرد. و سکوتش در حلم آن بود که حلم و صبر را با هم داشت، به طورى که چیزى او را به خشم نمىآورد و از کوره به در نمىبرد. و سکوتش در حذر در چهار مورد بود: به کارهاى نیک مىپرداخت تا دیگران نیز از او پیروى کنند؛ کارهاى زشت را ترک مىکرد تا دیگران نیز از آن بپرهیزند؛ کوشش خود را به کار مىبرد تا براى اصلاح امت خود نظرى درست ارائه دهد؛ و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود، اقدام مىنمود.
۸ ـ أنس بن مالک گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله چهرهاى درخشان داشت و رنگش مانند مروارید سپید بود. هنگام راه رفتن اندکى به جلو متمایل مىشد. من هرگز مشک و عنبرى را نبوییدم که از عطر تن آن حضرت خوشبوتر باشد و هیچ دیبا و ابریشمى را دست نکشیدم که از کف دست آن حضرت نرمتر باشد.
۹ـ کعب بن مالک گوید: هر گاه چیزى رسول خدا صلى الله علیه و آله را خوشحال مىکرد، چهره مبارکش چون قرص قمر روشن مىشد.
۱۰ـ غزالى گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله از همه شیوا گفتارتر و شیرین سخنتر بود و با کوتاهترین و در عین حال پرمعنى ترین جملات، سخن مىگفت و زیاد و کم در سخنانش نبود. قطعات گفتارش به یکدیگر پیوسته بود و سخن را به طورى شمرده ادا مىکرد که شنونده آن را بهخوبى درمىیافت و به حافظه مىسپرد. جوهرۀ صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود.
۱۱ـ فرمود: خداوند عقل را آفرید و به او گفت: «عقب برو»، عقب رفت. سپس فرمود: «پیش بیا»، پیش آمد. آنگاه فرمود: «مخلوقى را نیافریدم که نزد من محبوبتر از تو باشد.» پس نود و نه جزء از آن را به [من] محمد بخشید، و یک جزء دیگر را میان همه بندگان قسمت نمود.
۱۲ـ مىفرمود: من به اخلاق نیک و پسندیده برانگیخته شده ام.
۱۳ـ امام صادق علیهالسلام فرمود: «خداوند رسول خویش را به اخلاق نیک و پسندیده مخصوص گردانید. شما هم خود را بیازمایید؛ اگر آن اخلاق نیک در شما بود، خداى را سپاس بگویید و از او بخواهید تا آن را در شما بیفزاید.» سپس آنها را بدین ترتیب ده خصلت شمرد: «یقین، قناعت، صبر، شکر، بردبارى، خوش خلقى، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردى.»
۱۴ـ انس گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله شجاعترین، نیکوترین و سخى ترین مردم بود. شبى صداى هولناکى به گوش مردم مدینه رسید که همه وحشتزده به سویش شتافتند. در این میان دیدند رسول خدا صلى الله علیه وآله پیش از همه بیرون آمده، درحالى که سوار بر اسب شده و شمشیر بر گردن انداخته بود و به مردم مى فرمود: مترسید، چیزى نیست!
۱۵ـ امام على علیهالسلام فرمود: چون تنور جنگ گرم مىشد و دو لشکر به هم مىرسیدند، ما به رسول خدا صلى الله علیه وآله پناهنده مىشدیم و هیچ کس به دشمن نزدیکتر از آن حضرت نبود.
۱۶ـ ابوسعید خُدرى گوید: رسول خدا از دختران پرده نشین باحیاتر بود و هر گاه چیزى را دوست نمىداشت، از قیافه آن حضرت درمىیافتیم.
۱۷ـ امام صادق علیهالسلام به حفص بن غیاث فرمود: اى حفص، هر که صبر کند، اندکى صبر کرده و هر که بى تابى کند، اندکى بى تابى کرده است. سپس فرمود: در همه کارهایت صبر پیشه ساز؛ زیرا خداى بزرگ محمد صلى الله علیه وآله را به پیامبرى برانگیخت و او را امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «بر آنچه مىگویند، صبر کن و به طورى شایسته از آنان دورى گزین، و مرا با تکذیب کنندگان توانگر و مرفه واگذار»، و نیز فرمود: «بدى دیگران را با بهترین روش دور کن، تا آن که میان تو و او دشمنى است، گویى دوست گرم و صمیمى است. و از این خصلت برنخورند جز کسانى که صبر پیشه کنند و کسى که داراى بهرهاى بزرگ [از اندیشه و خرد] است.» رسول خدا صلى الله علیه وآله هم صبر نمود تا او را به چیزهاى بزرگ متهم کردند. از این رو دلتنگ شد و خداوند این آیه را نازل نمود: «ما بهخوبى مىدانیم که تو سینهات از آنچه مىگویند، تنگ مىشود. پس به همراه ستایش پروردگارت تسبیح گوى و از سجده گزاران باش.» باز هم او را تکذیب کردند و متهم نمودند و حضرت غمگین شد و خداوند این آیه را فرستاد: «ما بهخوبى مىدانیم که آنچه مىگویند، تو را غمگین مىکند. اما آنان تو را تکذیب نمىکنند، بلکه این ستمگران آیات خدا را تکذیب مىکنند. البته پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و بر تکذیبشدن صبر کردند، و آزارها دیدند تا آنکه یارى ما به آنان رسید.»
پس پیامبر خود را به صبر ملزم ساخت، تا آنکه آنها پا را فراتر نهاده و نام خدا را بر زبان آورده، او را تکذیب نمودند. پیامبر فرمود: «در باره خودم و خاندان و آبرویم صبر کردم؛ ولى در باره بدگفتن به معبودم صبر ندارم.» آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد: «ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست، در شش روز آفریدیم و هیچ خستگى به ما نرسید، پس [تو هم خسته مشو و] بر آنچه مىگویند، صبر کن.»
پیامبر صلى الله علیه وآله در همه احوال صبر کرد تا او را به امامان از عترتش مژده دادند و آنان به داشتن صبر معرفى گردیدند. خداوند فرمود: «از آنان پیشوایانى ساختیم که به امر ما هدایت کنند، چون صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند.» اینجا بود که پیامبر فرمود: «صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به بدن.» خداوند هم از صبر او قدردانى کرد و این آیه را نازل فرمود: «کلمۀ نیکوى پروردگارت [و وعده هاى نجات و پیروزى او] در بارۀ بنىاسرائیل انجام یافت به پاداش صبرى که کردند، و آنچه را فرعون و قومش مىساختند و آنچه را برمىافراشتند، واژگون نمودیم.» پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «این هم بشارت است و هم انتقام.» خداوند پاداش صبر آن حضرت را به او عنایت فرمود، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره کرده است.
۱۸ـ پیامبر صلىالله علیه وآله فرمود که جبرئیل نزدش آمد و گفت: «یا رسولالله، خداوند مرا با هدیه اى به سوى تو فرستاده که چنین هدیه اى را پیش از شما به هیچ کس عطا نکرده است.» فرمود: «آن هدیه چیست؟»
گفت: «صبر، و نیکوتر از صبر.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «رضا، و نیکوتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «زهد، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «اخلاص، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «یقین، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «نردبان آن توکل بر خداست.» گفتم: «توکل بر خدا چیست؟»
گفت: «دانستن آنکه مخلوق [بدون خواست خدا] نه زیانى تواند زد و نه سودى تواند رساند. نه مىتواند عطا کند و نه منع نماید. و نیز نومید بودن از مخلوق. هر گاه بنده چنین باشد، دیگر براى هیچ کس جز خدا عملى انجام نمىدهد و جز خدا به کسى امید نمىبندد و از کسى نمىترسد و به هیچ کس جز خدا چشم طمع نمىدوزد؛ این است توکل.»
تفسیر صبر و قناعت
پیامبر صلىالله علیه وآله فرمود: «اى جبرئیل، تفسیر صبر چیست؟» گفت: «آن است که آدمى در سختى شکیبایى کند؛ همان گونه که در شادى شکیبایى مىکند، و در هنگام نیازمندى شکیبایى کند؛ چنان که در وقت بى نیازى شکیبایى مىکند، و در بلا و گرفتارى شکیبایى کند؛ چنان که در عافیت و سلامت شکیبایى مىکند. بنا بر این از حال خود از بلایى که به او مىرسد، نزد کسى شکایت نکند.»
گفتم: «تفسیر قناعت چیست؟» گفت: «آن است که به آنچه از دنیا به او مى رسد، قناعت ورزد؛ با چیز کم بسازد و بر عطاى اندک سپاس گزارد.» گفتم: «تفسیر رضا چیست؟» گفت: «کسى که از آقاى خود راضى است بر او خشم نمىگیرد، چه به نعمتهاى دنیا برسد چه نرسد. و هیچ گاه به عمل اندک خود راضى نمىگردد.»
زهد، اخلاص، یقین
گفتم: «تفسیر زهد چیست؟» گفت: «زاهد دوست مىدارد کسى را که خالقش را دوست مىدارد، و دشمن مىدارد کسى را که خالقش را دشمن مىدارد. از حلال دنیا احتیاط و دورى مىکند و به حرام آن اعتنا نمىنماید؛ زیرا حلال آن حساب دارد و حرامش عقاب. به همه مسلمانان مهر مىورزد؛ چنان که به خود مهر مىورزد. از سخن [بیهوده] خوددارى مىکند؛ چنان که از مردارى که بوى گندش بلند شده، دورى مىکند. از کالاى بىارزش دنیا و زرق و برق آن دورى مىکند؛ چنان که از آتش دورى مىنماید که مبادا شعلهاش او را فرا گیرد. آرزوى خود را کوتاه مىسازد و مرگ او پیش چشمش مجسم است.»
گفتم: «اى جبرئیل، تفسیر اخلاص چیست؟» گفت: «بااخلاص کسى است که از مردم چیزى نخواهد تا خود بدان دست یابد، و هر گاه به دست آورد، بدان راضى مىشود، و اگر چیزى در دستش باقی ماند، در راه خدا مىبخشد. و چون از مردم درخواستى نکرد، به بندگى خود در برابر خداوند اقرار نموده، و اگر به چیزى دست یافت و بدان راضى شد، پس، از خداوند راضى شده و خداى بزرگ نیز از او راضى است. و اگر چیزى در راه خدا بخشید، در حد وثوق و اعتماد به خداى خود قرار دارد.»
گفتم: «تفسیر یقین چیست؟» گفت: «مؤمن چنان براى خدا کار مىکند که گویى خدا را مىبیند، و اگر او خدا را نمىبیند، خدا او را مىبیند و به طور یقین مىداند که آنچه به او رسیده، نمىتوانست از او خطا برود، و آنچه از او خطا رفته نمىتوانست به او برسد. اینها که گفته شد، شاخههاى توکل و نردبان زهد است.»
بندۀ فروتن
۱۹ـ امام باقر علیهالسلام مىفرمود: فرشته اى نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و گفت: «خدایت سلام مىرساند و مى فرماید: اگر بخواهى همه ریگ هاى مکه را برایت طلا سازم!» آن حضرت سر به سوى آسمان برداشت و گفت: «پروردگارا، مى خواهم روزى سیر باشم و سپاس تو گویم، و روزى گرسنه باشم و از تو درخواست نمایم.»
۲۰ـ امام باقر علیهالسلام مىفرمود: فرشته اى نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و گفت: «خداوند تو را مختار فرموده که بنده اى فروتن و رسول باشى یا پادشاه و رسول!» فرمود: «مىخواهم بنده اى فروتن و رسول باشم.» آن فرشته درحالى که کلیدهاى خزائن زمین را در دست داشت، گفت: «اگر پادشاهى را هم بپذیرى، از مقامى که نزد خدا دارى نخواهد کاست.»
۲۱ـ على علیهالسلام در وصف پیامبر صلى الله علیه وآله و تأسى به آن حضرت فرمود: «پیامبر پاک و پاکیزه خود را سرمشق گیر… که از دنیا نیملقمه اى برگرفت و چشمى بدان ندوخت. از همه کس پهلویش از دنیا لاغرتر و شکمش از دنیا خالىتر بود. دنیا بر او عرضه شد؛ ولى نپذیرفت. و هر گاه دانست که خداوند چیزى را دشمن دارد، او نیز آن را دشمن داشت و چیزى را که خدا حقیر دانست، او نیز حقیر شمرد. و اگر خصلتى جز این در ما نبود که دوست مىداریم آنچه را خدا دشمن داشته، و بزرگ مىداریم چیزى را که خدا کوچک شمرده، همین در مخالفت و دشمنى ما با خدا و سرپیچى از فرمان او بس بود!
همانا رسول خدا صلىالله علیه وآله بر روى زمین غذا مىخورد. چون بندگان مى نشست. کفش خود را به دست خویش پینه مىزد و لباسش را وصله مىدوخت. بر خر بى پالان سوار مىشد و دیگرى را هم در ردیف خود سوار مىکرد. و چون دید پرندهاى با نقش و نگار بر در اتاقش آویخته، به یکى از زنان خود فرمود: «این پرده را از نظرم دور دار که هر گاه به آن مىنگرم، به یاد دنیا و زرق و برقش مىافتم!» قلباً از دنیا روى گرداند و یاد آن را در درون خود کشت. او دوست داشت زینتهاى دنیا از نظرش پنهان باشد تا مبادا جامهاى زیبا و فاخر از آن برگیرد و آن را خانه همیشگى خود پندارد و امید اقامت در آن را در سر بپروراند. پس دنیا را بهکلى از جان خود بیرون کرد و یاد آن را از دل راند و آن را از نظر پنهان داشت. آرى، هر که چیزى را دشمن دارد، نگاه به آن را نیز دشمن دارد و خوش ندارد نامى از آن در نزد او به میان آید.
۲۲ـ امــام صــادق علیهالسلام فرمود: چیزى از دنیا براى رسول خدا صلىالله علیه وآله خوشتر از آن نبود که در دنیا گرسنه و ترسناک [از خدا و نگران از اوضاع] باشد.
۲۳ـ حضرت حسین بن على علیهالسلام فرمود: «آن حضرت از ترس خدا چندان مىگریست که جاى نمازش تر مىشد، با آنکه گناهى نداشت.»
۲۴ـ روایت است که رسول خدا صلى الله علیه و آله چندان مىگریست که بیهوش مىگشت. عرض شد: «مگر خداوند گناهان گذشته و آینده شما را نبخشوده است؟» فرمود: آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟
۲۵ـ ابوسعید خدرى گوید: چون آیه «اذکروا الله ذکرا کثیرا: خدا را فراوان یاد کنید» نازل شد، رسول خدا صلىالله علیه وآله آنقدر به ذکر خدا مشغول شد که کفار گفتند: «او جنزده و دیوانه گشته است!»
۲۶ـ امام صادق علیهالسلام فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه و آله روزى هفتاد بار به درگاه خدا توبه مىکرد.» راوى گوید: گفتم: «رسول خدا توبه مىکرد و هیچ گاه برنمىگشت؛ ولى ما توبه مىکنیم و باز به گناه برمىگردیم!» فرمود: «باید از خدا یاری خواست.»
۲۷ـ امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله از هیچ مجلسىـ گرچه کوتاه ـ برنمى خاست، مگر اینکه بیست و پنج بار استغفار مىکرد.
باوفا و نرمخو
۲۸ـ امیر مؤمنان علیهالسلام هر گاه به وصف رسول خدا صلى الله علیه و آله مى پرداخت، مى فرمود: «از همه مردم بخشنده تر، دلیرتر، راستگوتر، باوفاتر، نرمخوتر و خوش معاشرت تر بود. هر که در ابتدا او را مى دید، هیبتش او را مىگرفت، و هر که با حضرتش معاشرت مى نمود و شناخت پیدا مىکرد، به او علاقه مند مىگردید. من که پیش از او و بعد از او مانندش را ندیده ام.»
۲۹ـ رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: به اخلاق نیک آراسته گردید که خداوند مرا به اخلاق نیک برانگیخته است. و از اخلاقهاى نیک آن است که آدمى گذشت کند از کسى که به او ستم کرده، و بخشش کند به کسى که او را محروم ساخته، و بپیوندد با کسى که از او بریده، و عیادت کند از کسى که او را عیادت نمى کند.
۳۰- امــیر مــؤمنان عــلیهالسلام فرمود: از سوگندهاى رسول خدا صلى الله علیه وآله این بود که مىگفت: «لا، و استغفر الله: نه، و از خدا آمرزش مىخواهم.»۱
۳۱ـ عبدالله بن عمر گوید: رسول خدا صلىالله علیه وآله چنان بود که خشنودى و خشم از چهرهاش شناخته مىشد. به هنگامى که خشنود مى شد، چهرهاش چون آینه مىدرخشید؛ به حدى که مىتوان گفت نقش دیوار در چهرهاش مىافتاد. و چون خشم مىگرفت، رنگ مبارکش گرفته و تیره مىگشت.
۳۲ـ فرمود: «آیا به شما خبر ندهم که کدامتان بیشتر به من شباهت دارید؟» گفتند: «چرا، اى رسول خدا.» فرمود: کسى که خلقش نیکوتر، و برخوردش با مردم ملایمتر، و با خویشانش نیکوکارتر باشد، و برادران دینیاش را بیش از همه دوست داشته، و بر حق صبورتر، و خشم خود را فروخورندهتر، و گذشتش از همه بهتر، و در حال خشنودى و خشم از همه باانصافتر باشد.
۳۳ـ غزالى گوید: رسول خدا صلىالله علیه وآله هنگامى که خیلى خوشحال مىشد، محاسنش را زیاد دست مىکشید.
۳۴ـ و نیز گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله بخشندهترین مردم بود، هرگز شبى نمىگذشت که درهم و دینارى نزد او بماند، و اگر چیزى زیاد مىآمد و تا شب کسى را نمىیافت که به او ببخشد، به خانه نمىرفت تا آن را به مستحقش برساند. از آنچه خداوند روزیاش کرده بود، بیش از آذوقه همان سال برنمىداشت، آن هم از میسورترین چیزى که مىیافت از خرما و جو، و بقیه را در راه خدا مصرف مىکرد. هر چه از او مىخواستند، عطا مىکرد؛ آنگاه سراغ آذوقه سال خود مىرفت و از آن هم ایثار مىنمود، و بسا پیش از تمام شدن سال اگر چیزى به دستش نمىرسید، خودش نیازمند آذوقه مىشد. حق را جارى مىکرد، گرچه براى او یا براى یارانش زیان داشته باشد. در میان دشمنان بدون نگهبان آمد و شد مىکرد. هرگز چیزى از امور دنیا او را به ترس و وحشت نمىافکند. با فقرا مىنشست و با تهیدستان همغذا مىشد.
اهل فضل را به خاطر اخلاقشان احترام مىکرد، و با نیکى کردن به اشخاص آبرومند، با آنان خو مىگرفت. با خویشانش پیوند و رفت و آمد داشت، بدون آنکه آنان را بر کسانى که از آنان برتر بودند، مقدم بدارد. به هیچ کس ستم نمىکرد، و پوزش عذرخواهان را مىپذیرفت. غلامان و کنیزانى داشت؛ ولى در خوراک و پوشاک بر آنان برترى نداشت. ساعتى از وقت او در غیر بندگى خدا و غیر کار لازمى که صلاح او در آن بود، نمىگذشت. گاه به باغ و بستان یاران خود سر مىزد. هیچگاه مسکینى را به خاطر تهیدستى یا بیماریاش کوچک نمىشمرد، و از هیچ پادشاهى به خاطر ملک و سلطنتش نمىترسید. فقیر و پادشاه را یکسان به سوى خدا دعوت مىفرمود.
۳۵- و نیز گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله از همه کس دیرتر به خشم مىآمد و زودتر خشنود مىشد. وى مهربانترین و خیرخواهترین و سودمندترین کس براى مردم بود.
۳۶- و نیز گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه خوشحال و خشنود مىشد، خشنودیاش از همه کس نیکوتر بود. در پند و موعظه جدى بود. هنگام خشم ـ که جز براى خدا خشم نمىگرفت ـ چیزى تاب مقاومت در برابر خشم او را نداشت. آن حضرت در همه کارهایش این چنین جدى بود. چون مصیبتى به او مىرسید، کارش را به خداوند واگذار مىکرد و از حول و قوت خویش بیزارى مىجست و از خداوند راه چاره طلب مىکرد.
۳۷- رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: بدانید که هر عبادتى در آغاز افراطى دارد، سپس به فترت و سستى مىگراید. هر که افراط در عبادتش به سنت من بینجامد، راه را یافته است و هر که با سنت من مخالفت ورزد، گمراه گشته و عملش تباه خواهد شد. بدانید که من هم نماز مىخوانم و هم مىخوابم، هم روزه مىگیرم و هم افطار مىکنم، هم مىخندم و هم مىگریم. پس هر که از راه روشن و سنت من روى گرداند، از من نیست.
آداب معاشرت پیامبر(ص)
۳۸- امام صادق علیهالسلام فرمود: « خوش خلقى مایه آسانى امور و شادىزاست …» سپس حدیثى نقل فرمود که مىرساند رسول خدا صلىالله علیه و آله خوشخلق بود.
۳۹- امیر مؤمنان علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلىالله علیه وآله چنان بود که از نیکىهایش قدردانى نمىشد، در صورتى که نیکىهاى آن حضرت بر قرشى و بر عرب و عجم جارى بود. کیست که بیش از رسول خدا به این مردم نیکى کرده باشد؟ از نیکىهاى ما اهل بیت نیز قدردانى نمىشود، همچنین مؤمنان برگزیده نیز از نیکىهاشان قدردانى نمىگردد (بنا بر این نباید دلسرد شد و دست از نیکى به دیگران کشید).
۴۰- به روایت دیلمى، رسول خدا صلى الله علیه وآله لباس خود را وصله مىزد، کفش خود را مىدوخت، گوسفندان خود را مىدوشید، با بردگان غذا مىخورد، بر زمین مىنشست، بر درازگوش سوار مىشد و دیگرى را نیز ترک خود سوار مىکرد. حیا مانع نمىشد که شخصاً نیازمندیهاى خود را از بازار تهیه کند و خود به خانه برد. با ثروتمند و فقیر دست مىداد و دست خود را نمىکشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد. با هر کس روبرو مىشد ـ از ثروتمند و فقیر و بزرگ و کوچک ـ سلام مىکرد.
چیزى را که به آن دعوت مىشد کوچک نمىشمرد، گرچه پستترین نوع خرما بود. کم خرج، بلندطبع، خوش معاشرت و خوشرو بود. همیشه لبخند بر لب داشت؛ ولى بلند نمىخندید. و غمگین به نظر مىرسید؛ اما عبوس و دُژم نبود. فروتن بود؛ اما خود را کوچک نمىنمود. بخشنده بود؛ اما اسراف نمىورزید، و نازکدل و مهربان با همه مسلمانان بود. هرگز از روى سیرى بادگلو نزد، و هرگز دست طمع به سوى کسى نگشود.
۴۱- به روایت طبرسى، رسول خدا صلى الله علیه و آله در آینه نگاه مىکرد و موى سر را صاف مىکرد و شانه مىزد، و بسا به آب نگاه مىکرد و موى سر را مرتب مىساخت. نه تنها براى خانواده خود که براى یارانش نیز خود را مىآراست و مىفرمود: خداوند دوست دارد که بندهاش هنگامى که براى دیدن برادران از خانه بیرون مىرود، خود را آماده و آراسته نماید.
۴۲- فرمود: پنج چیز است که تا دم مرگ از آنها دست برنمىدارم: روى زمین با بردگان غذا خوردن، بر خر پالاندار سوار شدن، شیر بز را با دست خود دوشیدن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن، تا آنکه پس از من سنت شود.
۴۳- به روایت قطب راوندى، رسول خدا صلىالله علیه وآله بر کوچک و بزرگ سلام مىکرد.
۴۴- امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله به زنان سلام مىکرد و آنان نیز پاسخ مىگفتند و امیر مؤمنان علیهالسلام به زنان سلام مىکرد؛ ولى کراهت داشت که به زنان جوان سلام کند و مىفرمود: مىترسم از آهنگ صداى آنان خوشم آید، آنگاه زیان این کار بیش از اجرى که در نظر دارم، بر من وارد شود.
۴۵- على علیهالسلام فرمود: هرگز نشد که رسول خدا صلى الله علیه وآله با کسى دست دهد و زودتر از او دستش را بکشد، بلکه درنگ مىکرد تا او دستش را بیرون کشد. و هرگز کسى با آن حضرت در کارى یا سخنى مشارکت نکرد که حضرت زودتر از او دست از کار کشد، بلکه صبر مىکرد تا وى دست از کار بکشد. و نشد کسى با آن حضرت گفتگو را آغاز کند و حضرت پیش از او سکوت کند. و هرگز دیده نشد که نزد کسى پاى خود را دراز کند. و هرگز میان دو کار مخیر نشد، مگر اینکه دشوارترین آنها را اختیار مىفرمود. و در ستمى که به او مىشد، در صدد انتقام برنمىآمد، مگر آنکه محارم خدا هتک شود، که در این صورت به خاطر خدا خشم مىگرفت. و هرگز در حال تکیهدادن چیزى نخورد تا از دنیا رحلت فرمود.
و چیزى از آن جناب درخواست نشد که «نه» بگوید. و هرگز حاجتمندى را رد نکرد، جز آنکه یا حاجت او را برمىآورد، یا او را با سخنى نرم و دلنواز خرسند مىساخت. نمازش در عین تمامیت، از نماز همه مردم سبکتر، و خطبهاش از همه کوتاهتر و از بیهودهگویى برکنار بود. و چون از راه مىرسید، از بوى خوشش شناخته مىشد. و چون با دیگران بر سر یک سفره مىنشست، اول کسى بود که شروع به غذا خوردن مىکرد و آخرین کسى بود که از غذا دست مىکشید، و هنگام غذا خوردن، از جلوی خود میل مىفرمود، و تنها هنگام خوردن رطب و خرما دست به سوى دیگر هم مىبرد.
آشامیدنى را با سه نفس مىآشامید، و آب را مىمکید و یکباره سر نمىکشید. دست راستش به خوردن و آشامیدن و گرفتن و دادن اختصاص داشت و جز با دست راست چیزى نمىگرفت و نمىداد، و دست چپش براى سایر اعضاى بدنش بود. در همه کارها ـ چون لباس پوشیدن، کفش پوشیدن و از مرکب پیاده شدن ـ شروع با دست یا پاى راست را دوست داشت. چون کسى را صدا مىزد، سه بار تکرار مىکرد؛ ولى در سخن گفتن یک بار بیشتر نمىگفت. و اگر اذن دخول مىگرفت، سه بار تکرار مىفرمود. کلامش روشن بود و هر شنوندهاى آن را مىفهمید. به هنگام سخن گفتن سفیدى دندانش برق مىزد. و اگر او را مىدیدى، مىگفتى دندانهاى پیش او فاصله دارد؛ ولى فاصله نداشت.نگاهکردنش کوتاه بود و به کسى خیره نمىشد. با کسى سخنى را که او خوش نمىداشت، نمىگفت. هنگام راه رفتن مانند کسى که از سراشیبى فرود مىآید، قدم برمىداشت. مىفرمود: «بهترین شما خوشخوترین شماست.» هیچ خوراکى را نکوهش یا ستایش نمىکرد. یاران آن حضرت در حضور او کشمکش و بگومگو نمىکردند. هر کس از او سخن مىگفت، مىگفت: هیچ کس را مانند آن جناب پیش از آن و بعد از آن ندیده و نخواهم دید.
۴۶- امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله نگاهش را میان یارانش تقسیم مىکرد و به این و آن یکنواخت مىنگریست. آن حضرت در میان یاران هرگز پاى خود را دراز نکرد. و اگر مردى با ایشان دست مىداد، حضرت دست او را رها نمىکرد تا او دست خود را عقب بکشد، و چون مردم این نکته را فهمیدند، چون با آن حضرت دست مىدادند، فورا دست خود را از دست حضرتش بیرون مىکشیدند.
۴۷- امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه با کسى مىنشست، از جا برنمىخاست تا همنشین او از جا برخیزد.
خوشرو
۴۸- به روایت طبرسى: رسول خدا صلى الله علیه وآله به هنگام سخن گفتن لبخند مىزد.
۴۹- یونس شیبانى گوید: امام صادق علیهالسلام به من فرمود: «شما با یکدیگر چگونه شوخى مىکنید؟» گفتم: «خیلى کم! » فرمود: چرا شوخى نمىکنید؟! شوخى از خوشخویى است. و با شوخى مىتوانى برادر دینى خود را شاد سازى. همانا رسول خدا صلى الله علیه وآله با مردم شوخى مىکرد و مىخواست بدین وسیله آنان را شاد سازد.
۵۰- امام صادق علیهالسلام فرمود: مؤمنى نیست مگر آنکه از شوخى بهرهاى دارد. رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز شوخى مىکرد؛ ولى جز سخن حق چیزى نمىگفت.
۵۱- معمر بن خلاد گوید: از حضرت رضا علیهالسلام پرسیدم: «آدمى در میان گروهى قرار دارد، سخنى به میان مىآید که همه شوخى مىکنند و مىخندند، این چه صورت دارد؟» فرمود: مانعى نیست، اگر نباشد (و من یقین کردم منظور آن حضرت آن است که فحش و ناسزایى در میان نباشد). سپس فرمود: مردى از اعراب بادیهنشین نزد رسول خدا
صلىالله علیه وآله مىآمد و براى آن حضرت هدیه مىآورد و همانجا مىگفت: «پول هدیه مرا مرحمت کن!» و رسول خدا صلىالله علیه وآله از این سخن مىخندید. و هر گاه غمگین مىشد، مىفرمود: اعرابى چه مىکند؟ کاش نزد ما مىآمد!
۵۲- امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا
صلىالله علیه وآله بیشتر اوقات رو به قبله مىنشست.
۵۳- به روایت طبرسى: رسول خدا صلى الله علیه وآله چنان بود که کودک را براى دعاى برکت یا نامگذارى حضورش مىآوردند و آن حضرت به احترام کسانش او را در دامن خود مىنشانید، و گاه مىشد که کودک در دامان حضرت ادرار مىکرد. برخى از کسانى که ناظر بودند، به روى کودک فریاد مىزدند، مىفرمود: «با تندى از ادرار کودک جلوگیرى نکنید، او را رها کنید تا کاملا ادرار کند.» آنگاه به دعا و نامگذارى وى مىپرداخت و کسان کودک نیز خوشحال مىشدند و آزردگى و ملالت خاطرى از این حادثه در حضرت نمىدیدند و چون از نزد ایشان بازمىگشتند، لباس خود را آب مىکشید.
۵۴- و نیز گوید: رسول خدا صلىالله علیه وآله هنگامى که سواره بود، نمىگذاشت کسى پیاده همراهش حرکت کند، یا او را با خود سوار مىکرد، و اگر وى نمىپذیرفت، حضرت مىفرمود: جلوتر برو و هر جا در نظر دارى، منتظر من بمان.
۵۵- هیچگاه براى خود از کسى انتقام نگرفت، بلکه
آزاردهندگان را مىبخشید و از آنان گذشت مىفرمود.
۵۶- به روایت طبرسى: اگر یکى از یارانش را سه روز پیاپى نمىدید، از حال وى جویا مىشد: اگر در سفر بود برایش دعا مىکرد، اگر در شهر بود به دیدارش مىرفت، و اگر بیمار بود از او عیادت مىفرمود.
۵۷- انس گوید: نه سال خدمتگزارى پیامبر صلى الله علیه وآله کردم، هرگز یاد ندارم که در این مدت به من فرموده باشد: چرا فلان کار را نکردى؟ و هرگز در کارى بر من ایراد نگرفت.
۵۸- و گوید: هرگز نشد که آن حضرت در کارى که خوشایندش نبود، به من فرموده باشد: چرا چنین کردى؟! و هیچ گاه همسرانش مرا ملامت نکردند، جز آنکه مىفرمود: کارى به او نداشته باشید، تقدیر و سرنوشت چنین بوده است.
۵۹- و نیز گوید: آن حضرت براى احترام و به دست آوردن دل یاران خود، آنان را به کُنیه صدا مىزد و براى کسانى که کنیه نداشتند، کنیه قرار مىداد و مردم نیز او را به همان کنیه مىخواندند. همچنین براى زنان فرزنددار و بىفرزند و حتى بچهها کنیه قرار مىداد و بدین وسیله دل آنان را به دست مىآورد.
۶۰- هر گاه کسى بر آن حضرت وارد مىشد، تشکچهاش را به او مىداد، و اگر شخص تازهوارد نمىخواست قبول کند، او را سوگند مىداد تا بپذیرد.
۶۱- در ماه مبارک رمضان مانند باد تند و سریع بود که چیزى در دستش قرار نمىگرفت و هر چه داشت، انفاق مىکرد.
۶۲- عجلان گوید: خدمت امام صادق علیهالسلام بودم که سائلى آمد، امام برخاست و از سبدى که در آن خرما بود دست خود را پر کرد و به سائل داد. سائلى دیگر آمد، امام دوباره برخاست و مشتى خرما برداشت و به او داد. سائل سومى آمد، باز برخاست و مشتى خرما برداشت و به او داد. بار چهارم سائل دیگر آمد، امام فرمود: خداوند روزىرسان ما و شماست! سپس فرمود:
کسى از رسول خدا صلى الله علیه وآله چیزى از دنیا نمىخواست مگر اینکه عطا مىفرمود، تا آنکه زنى پسر خود را نزد آن حضرت فرستاد و به او گفت: نزد حضرت برو و از او چیزى بخواه، اگر فرمود: فعلا چیزى نداریم، بگو: پیراهن خود را به من بده. امام فرمود: آن حضرت پیراهن خویش را درآورد و نزد پسر افکند (و به او عطا فرمود). آنگاه خداوند آن حضرت را به میانهروى ادب فرمود و این آیه را فرستاد: «دست خود را به گردنت مبند (بخل مورز) و نیز به طور کلى باز مکن (هرچه دارى مده) که در غیر این صورت ملول و دلتنگ خواهى نشست».
۶۳- امام باقر علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله از هدیه میل مىکرد و از صدقه میل نمىفرمود.
۶۴- موسى بن عمران بن بزیع گوید: به امام رضا علیهالسلام عرض کردم: مردم روایت کنند که رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه از راهى مىرفت، در هنگام مراجعت از راهى دیگر بازمىگشت، آیا چنین است؟ فرمود: آرى، من هم بسیارى از اوقات چنین مىکنم، تو نیز چنین کن، و آگاه باش که این کار برایت روزىآورتر است.
۶۵- امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله پس از طلوع آفتاب از خانه بیرون مىرفت.
۶۶- نیز فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه داخل منزلى (یا مجلسى) مىشد، در نزدیکترین جا به محل ورود خود مىنشست.
۶۷- نقل است که رسول خدا صلىالله علیه وآله خوش نمىداشت کسى پیش پاى وى برخیزد، و مردم نیز از این جهت پیش پاى حضرتش برنمىخاستند؛ ولى هنگامى که حضرت براى رفتن برمىخاست، آنان نیز با او برمىخاستند و تا در منزل بدرقهاش مىکردند.
۶۸- امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه با کسى مىنشست، از جا بر مىخاست تا همنشین او از جا برخیزد.
۶۹- به روایت طبرسى: رسول خدا صلى الله علیه وآله به هنگام سخن گفتن لبخند مىزد.
۷۰- رسول خدا صلى الله علیه وآله هر نوع لباسى که دسترس داشت، مىپوشید و از لباس سبز خوشش مىآمد، و بیشتر لباسهایش سفید بود. گاهى تنها یک عبا به تن داشت. عباى کهنه وصله دارى نیز داشت که آن را مىپوشید و مىفرمود: «من بندهام و لباس بندگان مىپوشم.» دو جامه داشت مخصوص روزهاى جمعه، غیر از لباسهاى دیگرى که در غیر جمعه مىپوشید.
۷۱- چون لباس نو مىپوشید، لباسهاى کهنه را به فقیر مىداد و مىفرمود: «هیچ مسلمانى نیست که لباس کهنه خود را فقط براى رضاى خدا به فقیرى بپوشاند مگر آنکه در پناه و خیر خداوند خواهد بود تا زمانى که آن لباس بر تن فقیر است، خواه بخشندۀ لباس زنده باشد یا مرده.»
۷۲- سبویى از سفال داشت که با آب آن وضو مىگرفت و از آن مىنوشید، و مردم کودکان خردسال خود را مىفرستادند و آنان داخل منزل آن حضرت مىشدند، بدون آنکه کسى مانع آنها شود، آنگاه اگر در آن سبو آبى مىیافتند، مىآشامیدند و براى تبرک بر صورت و بدن خود مى مالیدند.
۷۳- بستر رسول خدا صلى الله علیه وآله یک عبا بود و متکایش از پوست که با لیف خرما پر شده بود. گاهى روى حصیر مىخوابید بدون آنکه زیرانداز دیگرى زیر او باشد.
۷۴- امام باقر علیهالسلام فرمود: هیچ گاه رسول خدا صلىالله علیه وآله از خواب بیدار نشد، مگر آنکه بر زمین مى افتاد و در برابر خداوند سجده مىکرد.
۷۵- در وصیت رسول خدا صلىالله علیه وآله به على علیهالسلام آمده است: در نماز و روزه و صدقه از سنت من پیروى کن … راجع به صدقه، به قدرى در آن کوشا باش که گمان کنى در صرف مال براى صدقه اسراف کردهاى.
۷۶- امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هیچگاه سائلى را از خود نراند، اگر چیزى داشت به او مىداد و اگر نداشت، مىفرمود: خدا برساند!
۷۷- امام صادق علیهالسلام ضمن حدیثى فرمود: ما اهل بیت آنچه در راه خدا دادهایم، پس نمى گیریم.
پینوشت:
۱- در عرب رسم است که هنگام سوگند کلمه «لا» مىگویند، سپس سوگند مىخورند؛ مانند: «لا و ربک». در اینجا مراد این است که آن حضرت پس از گفتن «لا» سوگند نمىخورد و به جاى آن استغفار مىکرد. (اقتباس از مرآتالعقول علامه مجلسى).
برگرفته از کتاب سنن النبی علامه طباطبایی که در اطلاعات بازنشر شده است.
انتهای پیام