۰

بایسته های اخلاق اجتماعی شیعیان در نیمه قرن دوم هجری

حجت الاسلام والمسلمین الویری بیان داشت: امام صادق (ع) ، مطرح می کنند که شیعه، پیرو و صحابه من؛ کسی که خود را مدعی پیروی از من می داند، باید اهل آرامش، وقار و طمأنیه باشد؛ کارهای آشوب زا و برهم زننده آرامش نکند و از رفتارها و سخنانی که حکایت از آشوب ذهنی، درونی و روحی صاحب آن دارد، باید به دور باشد.
کد خبر: ۲۶۸۹۲۲
۰۹:۲۹ - ۳۰ فروردين ۱۴۰۱

به گزارش «شیعه نیوز»، حجت الاسلام والمسلمین الویری بیان داشت: امام صادق (ع) ، مطرح می کنند که شیعه، پیرو و صحابه من؛ کسی که خود را مدعی پیروی از من می داند، باید اهل آرامش، وقار و طمأنیه باشد؛ کارهای آشوب زا و برهم زننده آرامش نکند و از رفتارها و سخنانی که حکایت از آشوب ذهنی، درونی و روحی صاحب آن دارد، باید به دور باشد.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری سخنانی با عنوان«بایسته های اخلاق اجتماعی شیعیان در نیمه قرن دوم هجری» درمفتاح کرامت بیان داشته اند، متن کامل سخنان این استاد حوزه و دانشگاه بدین شرح است:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین والصلاۀ و السلام علی حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد ثم الصلاۀ و السلام علی اهل بیته الطیبین الطاهرین لاسیما بقیۀ الله فی الارضین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.
بیش از یک دهه از آغاز ماه مبارک رمضان، گذشته. خاضعانه از خداوند متعال، درخواست میکنم که عبادات، طاعات، صیام و قیام همه مؤمنان در این ماه را به لطف و کرم خود مقبول بدارد و به همه ما توفیق بهره مندی بیشتر، از این ماه را در ادامه این ماه، ارزانی بدارد.
به یاری خداوند، بحثی را با عنوان «بایسته های اخلاق اجتماعی شیعیان در نیمه قرن دوم هجری» با تکیه بر نامه ای که بدان اشاره خواهم کرد، تقدیم حضور می کنم.
البته یادآور بشوم که بخشی از این بحث، پیش از این در یک مقاله با نام «امام صادق(علیه السلام) و سبک زندگی یک مسلمان» ارائه و منتشر شده و بخشی از آن نامه و مقاله را به صورت مستقل و ویژه، با مقدمات و نتیجه گیری متفاوت، خدمت دوستان عرضه میکنم.

مفهوم اخلاق و اجتماع
در باب اخلاق اجتماعی با مفهوم اولیه، طبیعی است که در این مختصر، بنا بر توقف است و فرصت بحث مقدماتی چندانی ندارم. سعه و ضیقی که هم در تعریف کلمه «اخلاق» و هم کلمه «اجتماع» داریم، در ترکیب آن کاملاً اثرگذار است و تعریف اخلاق اجتماعی از تعریفی که از مفهوم اخلاق و اجتماع، مد نظر داریم، متأثر است.
در اینجا بیشتر، نگاهی کاربردی از اخلاق اجتماعی، مورد نظر است و بحثهای نظری آن را مد نظر ندارم، بلکه مرادم از اخلاق اجتماعی به صورت روشن مجموعه بایدها و نبایدهایی است که یک فرد در گستره روابط اجتماعی خود، صرفنظر از الزامات قانونی -یعنی صرفنظر از اینکه قانون درباره آن موضوع خاص، چه موضع و حکمی دارد- بر پایه یک باور درونی و با هدف تعالی روحی خود و جامعه اش انجام می دهد؛ یعنی بایدها و نبایدهایی که فرد بر پایه باورهای درونی خود در حیطه روابط اجتماعی، خود را صرفنظر از الزامات قانونی، به آنها پایبند می داند. این تعریف ساده و روشن من از اخلاق اجتماعی است و بنابر این، تعاریفی که در متون تخصصی اخلاقی و فلسفه اخلاق، درباره اخلاق اجتماعی آمده -که مثلا اخلاق اجتماعی یعنی بکارگیری استدلال اخلاقی برای حل مشکلات اجتماعی؛ یا اخلاق اجتماعی به معنای ابعاد اخلاقی ساختار، نظامها، مسائل و گروههای اجتماعی و یا حتی ارزشهای آمیخته با تجارب زندگی واقعی- مد نظر نیست؛ گرچه اینها چندان دور از تعریفی که ذکر کردم، نیست، اما اگر در یک نگاه با دقت بخواهیم همه را ذکر کنیم و همپوشانی ها و تمایزاتش را استخراج کنیم، این بحث در اینجا مد نظر نیست و به همان معنایی که ذکر کردم، وقتی از اخلاق اجتماعی، سخن می گویم، همین مورد نظر است که یک فرد در روابط اجتماعیاش، خود را به کدام دسته از بایدها و نبایدها پایبند میماند و این پایبندی برخاسته از آن، یک باور درونی اش باشد و کاری به الزامات قانونی نداشته باشد.

اعتبارسنجی نامه امام صادق(علیه السلام)

قصد دارم این بحث را به استناد یک نامه خیلی معروف از امام صادق(علیه السلام) بیان بکنم. قدیمترین نقل این نامه، در بخش «روضه» هشت جلدی، جلد هشتم از «کافی» مرحوم کلینی در قالب نخستین روایت است و پس از آن، البته کسانی مثل «ابن شعبه حرانی» از علمای قرن چهارم، در «تحف العقول» همین نامه را ذکر کرده و در دورن متأخرتر نیز مرحوم «فیض» در «الوافی» آن را آورده است. اما بنده، قدیمترین متن را پایه قرار داده ام. در آنجا نامه ای نقل شده که در مقدمه اش آمده است: امام صادق(علیه السلام) یک نامه را خطاب به شیعیان نوشته بودند و خصوصیاتی دارد که بدانها اشاره می شود. همچنین در اینجا یادآور می شوم که در آن مقاله، به بحثهای حدیث شناختی و اعتبارسنجی بیرون روایت و بحث رجالی آن پرداخته ام؛ لذا در اینجا به تکرار آنها نمی پردازم.
این نامه، سه طریق دارد که یکی از آنها کاملا قابل اعتماد است و به دلیل کثرت نقلش میتوانیم یک نوع استفاضه هم برایش در نظر بگیریم؛ بنابر این، مشکل سندی چندانی بدان وارد نیست و میتوان به آسانی به آن، اعتماد کرد.

اهمیت نامه امام صادق(علیه السلام)
چنانکه در مقدمه نامه آمده است: «كَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِيهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا»؛ امام صادق(علیه السلام) این نامه را برای پیروانشان نوشتند و به آنها فرمان دادند که استمرار در بررسی آن داشته باشند و چنان نباشد که آن را فقط با یک بار خواندن، کنار بگذارند («مدارسه» به معنای استمرار در بررسی است و «نظر» همان نگاه با دقت و تأمل، درنگ و توقف است) و نیز دستور دادند که خود را به این نامه، پایبند بمانند و آن را به مثابه یک منشور و شیوه نامه، نصب العین، قرار بدهند و خود را به آن متعهد بدانند و رفتارهایشان را بر پایه آن، تنظیم کنند.
«فَكَانُوا يَضَعُونَهَا فِي مَسَاجِدِ بُيُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِيهَا»؛ بسیار جالب است که اصحاب امام صادق(علیه السلام) متن نامه حضرت را نوشته و استنساخ کرده بودند و در مساجد، خانه هایشان و جایی که در آن نماز می خواندند، نصب کرده بودند. می دانید که مستحب است که وقتی در مسجد، جای ثابتی برای نماز در نظر نگیریم بلکه در جاهای مختلف آن، نماز بگزارد اما در خانه، به عکس، مستحب است که انسان جایی خاص برای نماز، تعبیه کند و اگر حکم مسجد به مفهوم فقهی اش ندارد، جای خاصی باشد که در آنجا نماز می خواند و حتی مستحب است که اگر کسی در منزل از دنیا برود، او را در مکانی که در آن نماز می خوانده، بگذارند تا مراحل بعید تجهیزش انجام بشود. به هر حال، مراد از «مساجد منزل» این است.
در اینجا مراد این است که همان گونه که قرآن را کتاب دعایی در کنار سجاده خود می گذاریم، شیعیان نیز امام(علیه السلام) را در کنارشان داشتند و هرگاه از نماز، فارغ می شدند، نامه را دوباره مرور می کردند و در آن درنگ و تأمل می کردند. این اهتمام ویژه به این نامه، نشانگر اهمیت محتوای آن است چراکه هم امام(علیه السلام) استمرار بر بررسی و تأمل در آن و عمل به آن را خواسته بودند و هم خود شیعیان به آن، اهتمام داشتند و پس از فراغت از نمازشان، در آن نامه، تأمل می کردند.
این نامه که حدود هشت صفحه از کتاب «کافی» را به خود اختصاص داده، مبنای بحث است و تعبیر «نیمه قرن دوم هجری» بدان روی است که امام صادق(علیه السلام) از سال ۱۱۸ تا سال ۱۴۸ قمری، مدتی طولانی را به امامت گذراندند و در میانه این قرن، یعنی در سال ۱۳۲ قمری، زوال بنی امیه و روی کار آمدن بنی العباس، اتفاق می افتد. اهتمام امام صادق(علیه السلام) به بیان روایات و تبیین آئین و مکتب شیعه، به حدی بود که مذهب تشیع را به نام آن حضرت، «مذهب جعفری» می خوانند و طبیعتاً باز با نگاه دقّی، این تعبیر را درست نمیدانیم؛ چراکه پایه گذار تشیع را خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) می دانیم، نه اینکه امام صادق(علیه السلام) قرائت خاصی را عرضه کرده باشند و ما ایشان را پایه گذار بدانیم، اما به لحاظ تاریخی، به دلیل شرائطی که امام صادق(علیه السلام) در آنها به سر می بردند و توانستند حجم بسیار زیادی از مفاهیم شیعی و دینی را از منظر مکتب اهلبیت(علیهم السلام) بازتعریف کنند و به بیان جزئیات، احکام، مستندات قرآنی، ابعاد و امتداد اجتماعی آنها بپردازند. این حجم به حدی فراون بود که «قال الصادق» و «قال الباقر» بر زبانها افتاد و عمده مفاهیم مکتب اهلبیت(علیهم السلام) از زبان این امام همان، بازتبیین و بیان گردیده است.
قرائنی نشان میدهد که این نامه مربوط به دوره دوم امامت حضرت صادق(علیه السلام) است و تمام اقداماتی که امام انجام دادند، در اواخر خلافت بنی امیه بود که از زمان هشام بن عبد الملک به بعد، بنی امیه دچار یک رخوت و رکود شده بودند و امام(علیه السلام) نیز نهایت بهره را از این فرصت بردند و در پی بسط یدی که از زمان امام باقر(علیه السلام) شروع شده بود، پیدا کردند، آن را ادامه دادند.
با روی کار آمدن بنی العباس، عرصه مانند قبل بر امام صادق(علیه السلام) باز نبود و شعر معروف «ابوعطاء افلح بن یسار سندی» نیز مبین این وضعیت است که گفته است:
یا لیت جور بنی مروان دام (عاد) لنا و لیت عدل بنی العباس فی النار
چون شرائط در عصر بنی عباس، به حدی بر شیعیان، دشوار شد که آرزو میکند کاش جور بنی امیه، ادامه داشت یا باز گردد و این عدل بنی العباس که به ادعای آن، حرکت خود را آغاز کردند، به شکلی است که کاش نوع عدالت ورزیشان به آتش بیفتد. این نشان می دهد شرائط تا چه اندازه بر شیعیان، سخت شده بود که این سختیها به هیچ روی در اواخر دوره بنی امیه بر اهلبیت(علیهم السلام) روا داشته نمیشد، اما در عصر بنی العباس؛ به ویژه در دوران خلافت چند خلیفه نخست عباسی، بر این خاندان، روا داشته می شد.

بررسی شرائط تاریخی عصر امام(علیه السلام) با توجه مضمون نامه

مضمون نامه کاملا نشان می دهد که امام صادق(علیه السلام) از شرائطی دشوار برای تشیع، سخن می گویند و شرائط بسط ید نسبی در اواخر بنی امیه، حاکم نیست، بلکه شرائط دشواری وجود دارد که امام(علیه السلام) در آن، قصد دارند از هویت شیعی، دفاع کنند و رهنمود بدهند که چگونه در این شرائط بتوان آن را حفظ کرد.
باز در این باره، حتماً نیازمند بررسی تاریخی بیشتری است اما به همین مقدار، بسنده میکنم که شیعیان پس از روی کار آمدن بنی العباس (از سال ۱۳۲ قمری به بعد) شرائطی بسیار سختتر از قبل را تجربه کردند و در شرائط تهدید هویتی قرار گرفتند. اگر در اواخر بنی امیه، شرائط به گونه ای بود که امام باقر و امام صادق ع توانستند برپایه سنگ بناهایی که امام سجاد(علیه السلام) پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) نهاد بود، وضعیت را به سمتی هدایت کنند که مفاهیم شیعی را بازتعریف، تبیین و اعاده بکنند و همه ابعاد آن را توضیح بدهند، اکنون تهدیدات جدی هویتی متوجه اهلبیت(علیهم السلام)، مکتب آنان و اتباع این مکتب بود که کار اصلی امام صادق(علیه السلام) در دوره بنی العباس، حفظ این هویت ایجادشده و بازتعریف شده در عصر بنی امیه بود. بنابر این، اهمیت این نامه در این دوره و با این پیشفرض و برداشتی که حقیر داشتم، نشان میدهد باید در دوره بنی العباس، نوشته شده باشد.
اگر هم کسی این پیشفرض را قبول نکند، بحث ما مقدار متفاوت می شود اما باز هم نامه جنبه هویتی خواهد داشت؛ چراکه امام صادق(علیه السلام) در اواخر بنی امیه می خواستند هویت مکتب اهلبیت(علیهم السلام) را تبیین و تثبیت بکنند. بنابر این، کارکرد این نامه در آن دوره نیز کارکرد هویتبخشی است؛ چه آن را در مرحله تبیین و تثبیت مکتب اهلبیت(علیهم السلام) بدانیم و چه در دوره حفظ این هویت در برابر تهاجمات گسترده پیرامونی ای که وجود داشت. اما پیشفرض و برداشت بنده این است که این نامه باید به دوره دوم امامت امام صادق(علیه السلام) در عصر خلافت بنی العباس، مربوط باشد.

بررسی محتوای نامه
با این مقدمات و بیان مختصر درباره اهمیت نامه، اگر نگاهی به محتوای بیندازیم، تقسیم بندی رباعی معروفی که روابط انسان را به چهار نوع، تقسیم می کند:
– رابطه انسان با خدا؛
– رابطه انسان با خود؛
– رابطه انسان با دیگران؛
– رابطه انسان با طبیعت؛
سه نوع از انواع روابط را به راحتی در اینجا شاهد هستیم. شاید آنچه که امام درباره رابطه انسان با طبیعت گفته باشند، در این نامه، زیاد نباشد، اما سه نوع دیگر به فراوانی در این نامه بسیار طولانی، به چشم می آید و موج می زند که عبارتند از:
– رابطه انسان با خدا؛
– رابطه انسان با خود؛
– رابطه انسان با دیگران.
در اینجا مراد ما از «انسان» یک پیرو مکتب اهلبیت(علیهم السلام) است. امام صادق(علیه السلام) برای حفظ هویت شیعی و مکتب اهلبیت(علیهم السلام) یک مرامنامه مبسوط و منشور گسترده را نگاشته اند و در خلال آن، وظائف اصحاب خویش را در این سه حیطه، بیان کرده و روشن ساخته اند که رابطه خود را با خداوند، چگونه تنظیم کنید؛ چگونه خود را با خودتان بسنجید و این روابط را سامان بدهید؛ و پس از آن با دیگران چگونه باشید.
طبیعی است که وقتی از اخلاق اجتماعی، سخن میگوییم، نوع سوم رابطه، موضوع بحث است. در مقاله نامبرده، بیست و شش بند و دستورالعمل درباره رابطه انسان با خدا استخراج شده و در رابطه انسان با خود نیز امام(علیه السلام) دستکم چهار مورد توصیه روشن کرده اند که مورد بحث ما نیست؛ لذا به موضوع «رابطه انسان با دیگران» میپردازیم.

رابطه انسان با دیگران
رابطه یک پیرو امام صادق(علیه السلام) با دیگران باید چگونه باشد؟ این «دیگران» البته یک طیف بندی دارد که عبارتند از:
– خود شیعیان؛ یعنی رابطه یک شیعه با دیگر شیعیان؛
– دیگر مسلمانان؛ یعنی آحاد امت اسلامی: تأکید بر این قید، از باب کمبود واژه نیست، بلکه واقعاً قصد تأکید دارم؛ چون در پایان نامه نیز جمله ای وجود دارد که امام(علیه السلام) تأکید فراوانی دارند که آنچه یبان می کنیم، حلقه وصل شما با اهلبیت(علیهم السلام) است و کسی که می خواهد به راستی، پیرو امام(علیه السلام) باشد، باید این پایبندی را حفظ کند. اگر من به عنوان شیعه بخواهم رابطه ام را با غیرشیعه، تنظیم کنم، نمی توانم بر پایه تشخیص، اجتهاد فردی، علاقه، تصمیم و ذوق خودم از اهلبیت(علیهم السلام) دفاع کنم؛ بلکه در دفاع از این خاندان، در تنظیم رابطه با دیگران هم باید پیرو مکتب اهلبیت، اندرزها، توصیه ها و رهنمودهای آنان بود.
– کسانی که امام صادق(علیه السلام) از آنان با عنوان «اهل باطل» یاد می کند و البته در اینجا تأملی هست که آیا اهل باطل، واقعاً مشخصاً خلفای بنی العباس و خلیفه عباسی است یا گروهی دیگر؟ هریک از این معانی، مورد نظر باشد، بر ادامه بحث، اثر ندارد، اما باز یک توقف و درنگ پیش می آید که اهل باطل مورد بحث، چه کسانی هستند. برداشت شخصی بنده، بی آنکه بخواهم ادله ای اقامه بکنم، این است که اهل باطل، سردمداران خلافت عباسی هستند که تا پیش از این، تا پایان قرن اول هجری، از متحدان اهلبیت و علویان به شمار می آمدند، اما از اوائل قرن دوم، راه خویش را جدا کردند و به جایی رسیدند که درست در نقطه مقابل مکتب اهلبیت(علیهم السلام) و به عنوان دشمنان آنان در نظر گرفته میشود. به هیچ وجه، قرائن تأیید نمی کند که اهل باطل را عامه مسلمانان غیرشیعه بدانیم؛ بلکه امام از یک گروه خاص، سخن می گویند که یک گروه اعتقادی و یا سیاسی است که به نظر می رسد، گروه سیاسی سردمداران بنی العباس، مد نظر باشند.
در اینجا نیز ۲۲ بند را شناسایی کردم و طبیعتاً باز فرصت نیست که یکایک آنها را بخوانم و توضیح بدهم، اما به مهمترین آنها اشاره و آنها را مرور میکنم و آنگاه بر اساس آن، یک جمعبندی را ارائه می دهم.
۱) «عَلَيْكُمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقَارِ وَ السَّكِينَةِ»: «دعه» به معنای آرامش است. حضرت به صراحت می فرمایند که آرامش، وقار و طمأنیه داشته باشید. ایشان در سطر نخست نامه، مطرح می کنند که شیعه، پیرو و صحابه من؛ کسی که خود را مدعی پیروی از من می داند، باید اهل آرامش، وقار و طمأنیه باشد؛ کارهای آشوب زا و برهم زننده آرامش نکند و از رفتارها و سخنانی که حکایت از آشوب ذهنی، درونی و روحی صاحب آن دارد، باید به دور باشد.
۲) «وَ عَلَيْكُمْ بِالْحَيَاءِ وَ التَّنَزُّهِ عَمَّا تَنَزَّهَ عَنْهُ الصَّالِحُونَ قَبْلَكُمْ»: یک شیعه و پیرو امام صادق(علیه السلام) و ادب صادقی باید حیا داشته و دارای مرز باشد؛ حتی اگر در جایی قصد دارد خشمی را بیرون بریزد؛ یعنی در نقطه ای باید از خود، خدایش، امام معصومش و آموزه های دینی خود شرم بکند و بداند که چگونه می تواند آن را بیابد. باید افراد صالح پیش از خود را بنگرید و ببینید که در مسائل خلاف انگیز، مسائل اجتماعی، مسائل اخلاقی و مبارزه های حق تا کجا پیش می روند و از کجا به بعد، پا را جلوتر نمی نهادند. با این استدلال، وقتی کسی گام را فراتر از حد خود بگذارد، آنکه حرمتش خدشه دار می شود من، آموزه های اهلبیت(علیهم السلام) و دین است. نباید به گونهای رفتار کنیم که به بهانه ادعای دفاع از دین، دین را در معرض سخریه و دشنام هر کسی، قرار بدهیم.
۳) «وَ عَلَيْكُمْ بِمُجَامَلَةِ أَهْلِ الْبَاطِلِ»: گفته شد که به نظر می رسد مراد از «اهل باطل» در اینجا یک گرایش فکری و یا گروه سیاسی است -و بنده احتمال دوم را ترجیح داده ام- و به ادله مختلف، قطعاً عامه مسلمانان نیستند و نوک تیز این نامه، تنظیم رابطه با آنان و چگونگی آن است. حضرت می فرماید که با اهل باطل، مجامله و رفتار زیبا بکنید.
۴) «وَ إِيَّاكُمْ وَ مُمَاظَّتَهُمْ»: حضرت(علیه السلام) در اواخر نامه نیز پرهیز از این امر را تکرار می کنند و می فرمایند: «وَ إِيَّاكُمْ وَ مُمَاظَّةَ أَهْلِ الْبَاطِل‏». «مماظه» شدت منازعه است. حضرت می فرماید به گونه ای با اهل باطل در نیفتید که همه پلها خراب بشود؛ با کسی که گمان می کنید با شما همسو، همفکر و هم آوا نیست و حتی آشکارا در مقابل شما نیز ایستاده است، به گونه ای رفتار نکنید که اگر روزی، متوجه اشتباه خویش شد، به علت برخوردهای تحقیرآمیز شما و دشنامهای فراتر از کار و فکر غلط او بر دلش سنگینی کند و مانع از بازگشت وی بشود.
۵) با بدرفتاریهایی که با شما می شود، به شکلی نیکو برخورد کنید تا سبب نشود لگدکوب گردید و حقوق دیگرتان نیز نادیده گرفته بشود. این یک نکته بسیار مبنایی است و البته کلی گویی های حقیر و رد شدن از عبارت، چه بسا عبارات و رهنمودهای بلند و جامعه ساز امام را برای ما روشن و عملیاتی نمی کند؛ چراکه یکایک آنها نیازمند بررسی های دقیقتر و مصداق یابی های اجتماعی است. چطور، گاهی که موضع ما برحق است، اما چون شیوه برخورد و رفتار درست را نمیدانیم، با دفاع نادرستی که از یک اندیشه درست می کنیم، شرائط را به گونه ای رقم می زند که کسانی که موضعی ناصواب دارند، قدرت و جرأتی پیدا می کنند که بتوانند همه خوبی های دیگر را نیز زیر سؤال ببرند. این موضوع، نمونه های بسیاری نیز دارد. اغلب شعارهای اصلی ای که انقلاب اسلامی اخیر ما بر اساس آنها شکل گرفت و شعارهایی بسیار درست، عمیق، دارای پشتوانه بنیادی، به سختی قابل دفاع و دارای پشتوانه های محکم اعتقادی، گاهی به حدی تنزل یافته و نادرست و ناصواب از آنها دفاع میگردد که بسیاری از کسانی که به استناد تاریخ، جان، مال و آبرویشان را فدای آنها کرده اند، اکنون جرأت نمی کنند عین آن شعارها را بر زبان بیاورند و ناچارند که مرزی با مدعیان نادرست و دروغین آنها ایجاد بکنند تا تصور نشود که همانند آن مدعیان دروغین، سخن نمی گویند.
۶) «كُفُّوا أَلْسِنَتَكُمْ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُزْلِقُوا أَلْسِنَتَكُمْ بِقَوْلِ الزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ وَ الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ»: امام(علیه السلام) تأکید می ورزند که زبانتان جز به خیر، گشوده نشود و مبادا که زبان دچار لغزش گردد و به سخن دروغ، باطل و خارج از حد اعتدال (قول زور) باز گردد! مبادا زبانتان به بهتان زدن، عادت کند و به آن بلغزد! مبادا این زبان به گناه، به گردش در آید! اغلب گناهانی که در کتابهای اخلاقی ما (مانند «معراج السعادۀ») ذکر شده، گناهانی هستند که به زبان، باز میگردند و شاید هیچ عضوی از بدن انسان، همانند زبان، گناه خیز نباشد. امام(علیه السلام) در اینجا به صراحت فراوانی تأکید می کنند که زبان را از این امور، باز بدارید.
۷) «جَامِلُوا النَّاسَ وَ لَا تَحْمِلُوهُمْ عَلَى رِقَابِكُمْ تَجْمَعُوا مَعَ ذَلِكَ طَاعَةَ رَبِّكُم‏»: حضرت در فراز پیشین، به خوشرفتاری با اهل باطل و دشمنان، توصیه فرموده و در اینجا به رفتار خوب با عام مردم. گفته شد که قرائنی نشان می دهد که اهل باطل، یک گروه خاص هستند نه عامه مسلمانان، و یکی از آن قرائن، همین عبارت است. گستره و اطلاق واژه «ناس» حتی غیرمسلمانان را نیز شامل میشود.
۸) پرهیز از دشنام دادن به کسانی که به خدای ما ناسزا می گویند. این توصیه، مستند قرآنی نیز دارد.
۹) محبت ورزیدن به مستمندان؛
۱۰) «إِيَّاكُمْ وَ الْعَظَمَةَ وَ الْكِبْرَ فَإِنَّ الْكِبْرَ رِدَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَهُ خَصَمَهُ اللَّهُ وَ أَذَلَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَة»: حضرت به دوری جستن از فخرفروشی و خود بزرگ بینی، سفارش می فرماید که یکی از آفات بزرگ جامعه ماست و حتی در عرصه سیاست نیز کسانی که به بدرفتاری های سیاسی، دست می زنند، پیش فرضشان این است که چون سخن ما درست است، در موضع بالاتر و پلهای فراتر از معرفت دینی، جای داریم و دیگران پایین ترند؛ به همین روی است که در اثر فخرفروشی، با دیگران بدرفتاری می کنیم. امام می فرماید عظمت و بزرگی، عبائی است که بر دوش خدا، تناسب دارد و کسی که کبر می ورزد، گویا قصد دارد لباس خدا را از دوش خدا بکشد و بر دوش خود بیفکند. این تشبیه بسیار زیبا نشان می دهد که فخرفروشی و خود را بزرگ دانستن، فقط ویژه خداست و ماسوا الله، چیزی نیست و چیزی ندارد که خود را بزرگ ببیند. در فارسی نیز این رفتار را با تعبیر «جا پای جای کسی گذاشتن» نشان می دهیم؛ پس آیا ما می خواهیم جا پای خدا بگذاریم در حالی که بزرگ شمردن خود، فقط مخصوص خداوند است؟ شما مسلمانان را چه می شود که چنین تلقی ای دارید؟ مگر شما پیروان مکتب اهلبیت(علیهم السلام) چه می گذرد که چنین تصوری از خود دارید و خویش را بزرگتر از بقیه می بینید؟ کسی که بخواهد پا در کفش خدا بکند، خداوند در روز قیامت، در برابر او خواهد ایستاد و وی را خوار خواهد ساخت.
۱۱) «إِيَّاكُمْ أَنْ يَبْغِيَ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ»: حضرت به دوری جستن از بغی و تعدی به دیگران، فرمان می دهد.
۱۲) «إِيَّاكُمْ أَنْ يَحْسُدَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِنَّ الْكُفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ»: شاید این فراز، اشاره به ماجرای ابلیس و سجده نکردن او بر انسان داشته باشد. بسیار مهم است که بتوان تحقیقی درباره جایگاه حسد در روابط اجتماعی و صحنه جامعه انجام داد تا روشن سازد که خاستگاه برخی از موضعگیریها و رفتارها حسد است.
۱۳) «وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُعِينُوا عَلَى مُسْلِمٍ مَظْلُومٍ فَيَدْعُوَ اللَّهَ عَلَيْكُمْ وَ يُسْتَجَابَ لَهُ فِيكُمْ فَإِنَّ أَبَانَا رَسُولَ اللَّهِ‏(صَلِّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) كَانَ يَقُولُ إِنَّ دَعْوَةَ الْمُسْلِمِ الْمَظْلُومِ مُسْتَجَابَةٌ»: مبادا وقتی به مسلمانی، ظلم می شود، به یاری ستمگر بشتابید! واقعاً انسان بر خود می لرزد که اگر این امور، به دقت محاسبه گردد، چه پاسخی در برابر خداوند داریم؟ اگر چنین کنید، مظلوم علیه شما دعا خواهد کرد (دعاء علیه، شبیه نفرین است) و دعای مظلومی که می گوید فلانی می توانست کاری انجام بدهد تا به من ستم روا داشته نشود، مستجاب است. این ستم، انواع و اقسام ستمهای، مالی، اداری و اقتصادی است که متأسفانه به فراوانی، سکه رایج جامعه ما شده است. اگر چنین نکنیم، دعایی که مظلوم بر ستمگر و یاریگران او می کند، مستجاب است. پدر ما رسول الله(صلی الله علیه و آله) می فرمود: «دعای مسلمانی که مورد ستم قرار بگیرد، مستجاب است».
۱۴) «وَ لْيُعِنْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»: کمک به یکدیگر؛
۱۵) دوری جستن تا حد توان، از بدگویی کردن درباره یکدیگر؛
۱۶) «إِيَّاكُمْ وَ إِعْسَارَ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِكُمُ الْمُسْلِمِينَ»: دوری جستن از قرار دادن برادران مسلمان در تنگنا؛
۱۷) دقت در مرزبندیهای اعتقادی و اجتماعی: مهم است که مؤمن مسلمان به گونه ای سخن بگوید که با غیر خودش (کافران، مشرکان و دشمنان) مرز مشخصی نگذاشته باشد. مرزها را باید نگاه داشت تا اندیشه، مبانی فکری و جهت گیریهای او روشن گردد و ضمن حفظ این مرزها باید با ویژگیهایی که تاکنون بر شمردیم، معرفت یافت و بدانها عمل کرد.
۱۸) «وَ لَا تَجْعَلُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏ -وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏- وَ إِمَامَكُمْ وَ دِينَكُمُ الَّذِي تَدِينُونَ بِهِ عُرْضَةً لِأَهْلِ الْبَاطِل‏»: پرهیز از قرار دادن خدا، امام و دینی که بدان، پایبند هستید، در معرض دشمنی های اهل باطل و سیبل آنان؛ چراکه این کار سبب خشم ورزی خداوند می شود و سرانجام، موجب هلاکت می گردد. امام(علیه السلام) یک رابطه علّی و معلولی بسیار مهمی برقرار کرده اند. اگر من ولو به خاطر صداقت و فدا کردن وجود خویش برای دین خدا و مکتب اهلبیت(علیهم السلام)، به شکلی رفتار کنم که خدا، امام و دین من در معرض اهل باطل قرار بگیرد و محل ابراز بغض و کینه آنان گردد و متولی خوبی برای امامزاده باورهایم نباشم، خشم خدا را بر می انگیزد و خشم او سبب هلاک می گردد. آیا واقعاً اینها یک چارچوب برای تحلیل جامعه ما و از دست رفتن سرمایه ها، به ما نمی دهد؟ آیا احتمال نمی رود که شاید در برخی صحنه ها، به دست خودمان برخی از سرمایه ها را از دست دادهایم؟
۱۹) قرار دادن حب و بغضها بر اساس معیارهای خداپسندانه؛
۲۰) عادت دادن نفس به بلا و مصیبت در دنیا، و تدبر در مصائب پیامبران پیشین؛
۲۱) «وَ عَلَيْكُمْ بِهُدَى الصَّالِحِينَ وَ وَقَارِهِمْ وَ سَكِينَتِهِمْ وَ حِلْمِهِمْ وَ تَخَشُّعِهِمْ وَ وَرَعِهِمْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ صِدْقِهِمْ وَ وَفَائِهِمْ وَ اجْتِهَادِهِمْ لِلَّهِ فِي الْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ فَإِنَّكُمْ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا ذَلِكَ لَمْ تُنْزَلُوا عِنْدَ رَبِّكُمْ مَنْزِلَةَ الصَّالِحِينَ قَبْلَكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً شَرَحَ‏ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‏ فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِكَ أَنْطَق‏»: این بند که به شکلی، به بند نخست باز میگردد و بسیار زیباست، گویا نامه با تکرار بند آغازین، به پایان میرسد. حضرت می فرماید بر شماست که ببینید هدایتگریِ بزرگان و صالحان پیش از شما و وقار، سکینه، حلم، فروتنی، پرهیزگاری در برابر حرامهای الهی، صداقت، وفاداری و تلاششان در راه خدا چگونه بود. اگر در این ویژگیها جا پای پیشینیان نگذارید، منزلت آنان را نخواهید یافت.
این، مروری بر برخی از بندهای این نامه بود که جنبه اخلاق اجتماعی داشت.
جمع بندی
اکنون با این پرسش هویتی، روبه رو هستیم که: ما کیستیم؟ من به عنوان پیرو مکتب اهلبیت(علیهم السلام) کیستم و خودم را چگونه تعریف میکنم؟ ما به عنوان پیروان این مکتب، کیستیم؟ ما که پدران، خانواده، پیشینیان و نسل قبل از ما به دعوت امام خمینی(رحمۀ الله علیه) لبیک گفتیم و انقلابی را شکل دادیم؛ ما به عنوان کسانی که عزیزانمان جانشان را در راه تحقق آرمانهای بلند دین، نثار کرده اند و شهید دادهای م و مجاهدتهای بسیاری کرده ایم تا انقلاب به اینجا رسیده است، کیستیم؟ این سؤال، یک سؤال هویتی و پرسشی است که در گذشته هم مطرح بوده است. تحلیل من از این نامه، این بود که یک نامه هویتی است و امام می خواهند بفرمایند که: اگر قصد دارید پیرو من باشید، باید به این آموزه ها عمل کنید.
مرحوم شیخ صدوق در اواخر قرن چهارم هجری، کتابی به نام «صفات الشیعۀ» را با همین انگیزه نگاشته است و قصد دارد که مؤلفه های هویتی شیعه را بر شمارد. هفتاد و یک روایت در این کتاب، گردآوری شده که بخشی از آنها به موضوع شیوه معاشرت با مردم، باز میگردد. اینکه در کتاب مرحوم کلینی با «کتاب العشرۀ (معاشرت با مردم)» می بینیم، بدین روی است که یکی از مؤلفه های هویتی تشیع، کیفیت مواجهه با مردم و تنظیم روابط اجتماعی است. و این نامه، پاسخ به این پرسش هویتی را به ما میدهد.
نکته: بنده بر تطبیق های تاریخی، حساسیت بسیاری دارم و آسان نمی بینم که یک موضوع تاریخی را با موضوعی امروزین، مطابقت بدهم، بلکه شرائط سختی را برای این کار، قائلم اما با توجه به همان شرائط خاص، به نظر می رسد امروز هم که در برابر پرسش از هویت خود، قرار داریم، میتوانیم از این نامه —که پاسخ به یک پرسشی هویتی است؛ نقش هویت بخشی دارد که نقشی راهبردی و کلان است و قصد دارد در حد کلان، هویت یک پیرو مکتب اهلبیت(علیهم السلام) را بیان کند- الهام بگیریم.
و روح حاکم بر ابعاد اجتماعی این نامه، خردورزی، حلم و اخلاق به عنوان سه رکن عمده است که می توانیم مجموعه بندهای قرائت شده را در ذیل آنها قرار بدهیم و امام(علیه السلام) در شرائط تهدید هویتی، خردورزی و اخلاق مداری را رکن عمده حفظ هویت شیعی می داند.
نیک می دانیم که پرسش هویتی، تنها کارکرد بیرونی ندارد تا فقط وجه ممیزه من را با غیرمن، توضیح بدهد. این یکی از کارکردهای مهم این سوال است، اما کارکرد دیگرش انسجام درونی است. وقتی که بخواهیم خود را در درون خودمان، تعریف کنیم، با توجه به تنوعهای فکری، سیاسی و اجتماعی ای که در جامعه ما دیده می شود، اگر می خواهیم همه به گرد یک محور بچرخیم و از حضور در جرگه پیروان امام صادق، محروم نشویم، خردورزی، حلم و اخلاق مداری را باید حفظ کنیم و در حقیقت، نکته اصلی عرائض بنده نیز همین بود که اکنون که با تنوع شگفت در درون خود و این دشمنی های گسترده در بیرون، روبه رو هستیم، نیاز به یک رویکرد هویتی برای خود داریم و امام صادق(علیه السلام) در آن شرائط به این پرسش، پاسخ دادند که: حفظ هویت چگونه صورت می پذیرند و بنابر این، اکنون هم می توانیم به این پاسخ پیشنهادی امام صادق(علیه السلام) عمل کنیم.
جمله پایانی را یک عبارت از همین نامه قرار می دهم که پشتوانه ای برای عرائضم —که با الهام از این سخن امام(علیه السلام)، مدعی شدم که این نامه، یک نامه هویتی است- باشد و چون امروز با پرسش هویتی، مواجهیم، می توانیم به این شیوه نامه و مرامنامه امام(علیه السلام) عمل کنیم: «هَذَا أَدَبُنَا أَدَبُ اللَّهِ فَخُذُوا بِهِ وَ تَفَهَّمُوهُ وَ اعْقِلُوهُ»؛ ادب (شیوه همزیستن) ما این است و این ادب، ساخته من هم نیست، بلکه ادب الله است و پشتوانه دینی، وحیانی و قرآنی دارد و پشتیبان آن، «ان ابانا کان یقول» است و به پیامبر(صلی الله علیه و آله) میرسد و آن حضرت نیز از خداوند، نقل می کند. این ادب الله است؛ پس تردید نکنید و به این ادبی که پیشنهاد می کنیم، بچسبید؛ آن را بفهمید (چراکه تمسک بدون تفهّم و نیک اندیشیدن، میتواند به تعصب کور بینجامد)؛ خردورزانه، به این بیندیشید؛ وقتی که اخذ همراه با تفهّم و تعقل بود «وَ لَا تَنْبِذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ»؛ پشت گوش نیندازید؛ «مَا وَافَقَ هُدَاكُمْ أَخَذْتُمْ بِهِ وَ مَا وَافَقَ هَوَاكُمْ طَرَحْتُمُوهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِه»؛ قسمتهایی را که به هدایت شما می انجامید، گرفتید و بخشهایی از آن را که همراه با کششهای نفسانی، تمایلات قومی، قبیلگی، جناحی و سیاسی خود شما بود، طرد کردید، اما شرط رستگاری از طریق عمل به این آموزه ها، همراهیشان با تفهّم و تعقّل است.
خلاصه عرائضم این بود که: به استناد یک نامه از امام صادق(علیه السلام) در نیمه قرن دوم هجری، گفتیم که به نظر می رسد با توجه به شرائط صدور آن، و کارکردش در بین پیروان اهلبیت(علیهم السلام)، یک نامه هویتی است و بخشی از آن، که به اجتماعیات بر می گشت، با عنوان «اخلاق اجتماعی» دسته بندی کردیم و به بیش از بیست بند رسیدیم و آنها را بر دو محور کلی اخلاق مداری و خردورزی، تجمیع کردیم و به این جمع بندی رسیدیم که: اکنون که با پرسش هویتی «ما کیستیم؟» روبه رو هستیم، می توانیم از این نامه، الهام بگیریم.
امیدوارم آنچه تقدیم شد، فهمی درست باشد و مورد پذیرش امام صادق(علیه السلام) قرار بگیرد. إنشاءالله در این ماه پرخیر و برکت که راه معرفت افزایی است، توانسته باشم به نوبه خودم قدمی در این مسیر بر داشته باشم.

انتهای پیام

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: