به گزارش «شیعه نیوز»، همه ما تصويري را كه اولينبار در دوران كودكي از والدين خود جدا شديم، به ياد داريم؛ درواقع جدايي از آغوش گرم و مطمئن والدين در كودكي همانقدر سخت و ناراحتكننده است كه جداشدن و دوري ما از عزيزانمان در بزرگسالي. ولي همه ما باید این واقعیت تلخ را بپذیریم و خود را درطول زندگی بارهاوبارها برای این جداییها و تلخیها آماده كنيم، وگرنه آسيب زيادي خواهیم دید.
اما هر فرد با توجه به نوع شخصيت، تربيت و احساس وابستگي كه در كودكي داشته است، نسبت به جدایی و میزان وابستگی خود واکنشهای متفاوتی دارند؛ یعنی بعضيها بهسختي به كسي نزديك ميشوند و اگر هم وابسته شدند، مشکل ميتوانند دل بکنند؛ درصورتیکه عدهای دیگر کاملا برعکس عمل میکنند. بسياري از اين خصوصيات به نوع ارتباط اولیه آنها در كودكي با والدينشان، بهويژه مادر) بستگي دارد.
دلبستگی
دلبستگي رابطهاي است كه وقتي كودك به دنيا ميآيد، با مراقب خودش برقرار ميكند. درواقع هنگاميكه نوزاد به دنيا ميآيد، به تعامل بين خود و اجتماع نياز دارد؛ چراكه نوزاد انسان نميتواند هنگام تولد از خود مراقبت کند و به همین سبب به مراقب خود دلبستگی پیدا میکند. به همان نسبت مادر هم رابطهاي شدید، بهخصوص در سهماهه آخر، با نوزاد برقرار ميكند و كمكم تصور مادرشدن از همين لحظات در او شكل ميگيرد.
دلبستگی ايمن
اگر بخواهيم بعد از تولد نوزاد، دلبستگی درستی بین مادر و فرزند ببینیم، بايد قبل از هرچيز مادر، يك مادر «به اندازه كافي خوب» باشد؛ زيرا ما فكر ميكنيم مادر هميشه بايد از هرلحاظ کامل و ايثارگر باشد؛ درحاليكه چنين چيزي درست نيست و مادر فقط بايد در حد توان خود و نیز در حد كفايت خوب باشد؛ يعني علاوهبراينكه به نيازهاي فرزندش توجه ميكند و به خواستههای وی حساس است، باید بتواند پاسخگوی نیازهای او هم باشد؛ یعنی باید نیازهای فرزندش را بشناسد و مثلا بداند هر نوع گريه او به چه دليل است و چگونه باید به آنها پاسخ بدهد؛ بنابراين پاسخ مادر به خواستههاي كودك بسيار مهم است و نمیتوان گفت اگر بچه گریه کرد، نباید او را در آغوش بگیریم.؛ چون او لوس و وابسته میشود؛ اتفاقا برعكس در ماههاي نخست زندگي کودک، باید به تمامی خواستههای وی پاسخ مثبت داد؛ زيرا او كاملا ناتوان است و نياز به مراقبت كامل دارد.
دلبستگي ناايمن
اگركودك نتواند به مراقب اصلي خود دلبستگي پیدا کند، «دلبستگي ناايمن» شکل میگیرد؛ زيرا مادر نتوانسته بهموقع و بهخوبي به نيازهاي كودك پاسخ دهد؛ یعنی یا بيشازحد به نيازهاي او توجه کرده و یا کلا آنها را نادیده گرفته است. بدين ترتيب كودك در آينده نميتواند روابط خوبي با همسن و سالان خود و نیز در بزرگسالی تعامل درستی با اطرافیان برقرار کند؛ مثلا يكي از چيزهايي كه باعث بهوجودآمدن دلبستگي ناايمن ميشود، ابتلا به «اختلال شخصيت وابسته» است؛ البته در این مورد، عوامل ديگري هم میتوانند موثر باشند؛ زيرا در كودكي اين استقلال بهمرورزمان به وجود نيامده است و این افراد شخصيت خودشان را در گروي چسبيدن به ديگران ميدانند و در آينده نيز در روابطي باقي ميمانند كه كاملا برايشان ضرردارد و بسیاری از اوقات حاضرند هرگونه تحقيري را تحمل كنند، ولي همچنان در رابطه باقي بمانند؛ چون از جداشدن ميترسند.
البته همين افراد گاهی با دلبستگي ناايمن دوران كودكي ميتوانند خيلي زود وارد رابطه شوند و خيلي زود هم از آن ببرون بيايند؛ زيرا براي اين افراد ارتباط، اصلا اهميتي ندارد؛ چون چنين رابطهاي را اصلا درك نكردهاند. از طرفی دیگر، بعضي افراد هم دوست دارند وارد رابطه بشوند، اما چون در كودكي رابطه خوبي را تجربه نكردهاند، از این امر، دوری میکنند که به این افراد، «شخصيت هاي اجتنابي» گفته ميشود.
رسيدن به حس استقلال
اگر به نيازهاي نوزاد بهموقع و صحيح پاسخ داده شود، برخلاف تصور عموم، او خيلي زودتر به حس استقلال ميرسد؛ البته یادمان باشد همانگونه كه بايد بلافاصله به نيازهاي نوزاد پاسخ داده شود، درمورد كودك سه -چهارساله نبايد اين رفتار انجام شود. درواقع كودك اگر با حس درستي نسبت به دنياي اطراف، بزرگ شود بيشتر مشتاق ميشود با دنياي اطراف خود ارتباط برقرار كند؛ چون دنيا را محل ايمني براي خود تشخيص ميدهد و به همين خاطر است که کودک تقریبا از پنجسالگي شروع به كشف دنياي اطراف خود ميكند و از اينكه هنگام بازي والدينش را دركنارش ميبيند، حس خوب امنيت پيدا ميكند و دنيا را محل ايمني براي زندگي ميداند و برعکس و درصورتیکه کودک حی ناامنی داشته باشد، مضطرب میشود و این امر، حتی در دوران بزرگسالی وی نیز ادامه مییابد.
وظايف مادر براي ايجاد دلبستگي ايمن
وجود يك رابطه ايمن كاملا به ارتباط بين مراقب اصلي كودك که معمولا مادر است، بستگي دارد. درواقع مادر بايد به خواستهها و تواناييهاي كودك كاملا واقف باشد؛ مثلا هنگام تولد و در نوزادي بايد بلافاصله به نيازهاي كودك پاسخ بگويد؛ درحالیکه كودك چهارساله خودش ميتواند نيازهاي اوليهاش را برطرف کند. اما بعضي والدين هنوز در هشت –نه سالگي تمام كارهاي فرزندشان را انجام ميدهند و با او مثل يك نوزاد رفتار ميكنند؛ درصورتیکه يك مادر «به حد كافي خوب»، مادري است كه بيشازحد از خود توقع نداشته باشد براي فرزندش همه كار بكند؛ يعني درعينحال كه به فرزندش بهموقع و بهجا محبت ميكند، در مقابل خواسته هاي بيجاي او نيز قاطعانه میایستد. متاسفانه بعضي مادران به دليل اضطرابهاي وجودي خود اجازه نميدهند كودكشان مستقل بار بيايد.
چرا بيشازحد وابسته ميشويم
در واقع وابستگيهاي بيشازحد ما بيشتر به تجربههاي دوران كودكيمان بر ميگردند؛ يعني تجربيات ديگري كه علاوهبر محبت مادر، در طول زمان و در موقعيتهاي مختلف شكل ميگيرد.
معمولا اگر دلبستگي اوليه در تجربه كودك با مادر درست شكل بگيرد، بچه چه در دوران كودكي و چه بزرگسالي، ازلحاظ رواني و هيجاني رشد خوبي خواهد داشت و كمتر دچار اختلال ميشود. اما بعضي عوامل ديگر هم مانند محيطهاي مختلفي كه كودك درطول زندگي و بهمرور با آنها آشنا ميشود، در تجربه او براي آينده و ميزان دلبستگيهايش بسيار موثر است؛ در واقع براساس تجربيات مختلف زندگي، بهمرور مجموعهاي از باورهاي شناختي در فرد شكل ميگيرد كه در آينده نيز براساس اين باورهاي شناختي غلط يا درست رفتار ميكنند.
مثلا كسي كه دوبار در ارتباطش ناموفق بوده است، در ذهنش به این نتیجه میرسد که در ذهن خود به اين نتيجه ميرسد كه حتما همه ارتباطها چنين نتيجهاي خواهند داشت؛ پس وقتی دوباره وارد رابطهای دیگر میشود، بهشدت خود را به طرف مقابل وابسته میکند تا مبادا او را از دست بدهد..
نقش مهم تربيت دوران كودكي
درواقع بايد گفت نوع ارتباط ما با والدين در نخستين لحظات تولد و سپس نوع تربيتمان در خانواده تاثير مهمي در نحوه انتخابهايمان در بزرگسالي و همچنين نحوه زندگيكردن و وابستگيهاي ما دارد. بدين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت كه دوران كودكي نقش بسيار مهمي در زندگي هر فرد دارد و گاهي این دوران تاثيراتي بر ما ميگذارد، آنقدر مهم است که هیچچیز نمیتواند جای آن را بگیرد.
انتهای پیام
منبع : مجله موفقیت