«شیعه نیوز»: در مستدرک کتاب النکاح آمده است، روزی مردی به خدمت پیغمبر (ص) آمد و عرض کرد گناهان زشت زیاد کرده ام، آیا توبه من پذیرفته می شود یا خیر؟ حضرت فرمودند: پدر یا مادرت زنده است؟ گفت پدرم. فرمودند: به او نیکی کن. وقتی او رفت پیامبر فرمود: اگر مادرش زنده بود گناهش زودتر بخشیده می شد.
با توجه به احادیث همچون مورد فوق الذکر به اهمیت جایگاه والدین و رازهای نهان آن تا حدودی پی می بریم! تا حدودی زیرا اگر واقعاً به این روایات و احادیث ایمان پیدا کنیم ثمرات آن را نیز در دنیا و آخرت نظاره گر خواهیم بود، به نحوی که حتی قرآن نیز این احترام را در جای جای خود به مردم گوشزد می نماید، از جمله در سوره ی اسراء آیه 24 می گوید:
«حکم کرد پروردگارت که پرستش نکنید مگر او را و به پدر و مادرتان نیکویی کنید، اگر پیش تو یکی یا هر دوشان پیر شدند کلمه اف بر آنان مگو و آنان را زجر و آزار مکن و گفتار خوب بر آنان بزن، بال های فروتنی و مهربانی و شکستگی بر سر آنان بگستر و بگو خدای من بر آنان رحمت کن به طوری که مرا تربیت کرده اند و از کوچکی بزرگم کرده اند».
بی شک اگر فردی این گفتارها را عملی سازد به کمال مقصود خواهد رسید و خواهد شد نمونه ای چون اویس قرنی و اگر به دیده ی تمسخر به این سخنان نظر کند خواهد شد ماجرایی که سیدبن طاوس در مهج الدعوات بیان می کند!
سید بن طاوس می نویسد که حضرت سیدشهدا (ع) فرمودند من با پدرم در شب تاریکی به طواف خانه ی خدا مشغول بودیم و در این بین ناگهان متوجه ناله ی سوزناکی از طرف شخصی که مشغول به مددجویی از خداوند است شدیم.
پدرم فرمودند حسینم آیا می شنوی ناله گناه کاری را که در دل شب به درگاه خدا پناه آورده و با قلبی پاک اشک ندامت و پریشانی می ریزد؟
پس او را پیدا کن و نزد من بیاور. اباعبدالله (ع) می فرماید در تاریکی شب اطراف خانه ی خدا را گشتم تا این که صاحب صدا را در میان «رکن» و «مقام» پیدا کرده و به خدمت پدرم آوردم. پدرم جوانی را دید بسیار زیبا و خوش اندام با لباس هایی گرانبها!
فرمودند تو کیستی و دلیل این ناله های سوزناکت چیست؟
عرض کرد مردی از اعرابم و دلیل این ناله ها از بار گناهم هست که پشتم را خم نمود و نافرمانی پدرم و نفرین او اساس زندگی ام را درهم پاشیده و سلامتی و تندرستی را از من ساقط کرده است!
امام که تعجب نموده بود از این مرد توضیح بیشتری خواستند و جوان بیان نمود که پدری داشتم پیر که به من خیلی مهربانی نموده بود ولی من شب و روز با کارهای زشتم او را عذاب می دادم و هر چه او مرا نصیحت می کرد، نمی پذیرفتم و گه گاهی نیز او را آزار می رساندم.
یک روز هنگامی که رفتم تا پولی را که پس انداز نموده و پنهان کرده بود را بردارم، پدرم مانع من شد و من «دست او را فشار داده» و به زمین کوبیدمش و هنگامی که می خواست از زمین برخیزد از شدت کوفتگی و درد، توانایی حرکت نداشت و من پول ها را برداشتم و بی توجه به او پی خوشگذرانی خود رفتم و در آن لحظه شنیدم که گفت: به خانه خدا می روم و تو را نفرین می کنم. پس از آن چند روز روزه گرفت و نماز خواند و راهی خانه ی خدا گردید و هنگامی که دست به آستانه ی کعبه رسانید مرا با آهی سوزان نفرین نمود!
اثر نفرین پدر
به خدا قسم، هنوز نفرینش به آخر نرسیده بود که سلامت من از بین رفت و هنگامی که پیراهنم را بالا زدم، دیدم یک طرف بدنم خشک شده است.
پس از این ماجرا پشیمان شدم و نزد پدرم رفتم و عذرخواهی نمودم ولی پدرم مرا نبخشید و به سوی خانه ی خود راهی گردید و سه سال بر همین منوال سپری شد و هر چه از او عذرخواهی می کردم وی پوزش مرا قبول نمی کرد و دست رد بر سینه ی من می زد. سرانجام سال سوم در ایام حج با گریه و دلسوزی التماس کردم که همان جایی که مرا نفرین کرده ای دعا کن، شاید خداوند به برکت دعای تو سلامتی مرا برگرداند و این مرتبه قبول نمود و با هم به طرف مکه حرکت کردیم تا به وادی اراک رسیدیم.
شب بسیار تاریکی بود و در این بین ناگهان پرنده ای از کنار جاده پرواز کرد و شتر سواری پدرم رمید و او را از پشت خود به زمین انداخت و از بخت بد من پدرم میان دو سنگ واقع شد و در دم جان به جان آفرین تسلیم نمود و من با همین وضع نکبت بار خود به طرف خانه ی خدا آمدم.
امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: اینک فریادرس تو رسید و دعایی که پیغمبر (ص) به من تعلیم داده اند را به تو می آموزم و بدان، هر کس که ان دعا را که اسم اعظم الهی در آن است بخواند، بیچارگی، درد و اندوه و مرض از او برطرف می گردد و گناهانش آمرزیده می گردد. امام حسین (ع) می فرماید من که شاهد این ماجراها بودم پس از فهمیدن مزایای این دعا بیش از آن جوان مسرور گردیدم، و پس از آن پدرم فرمودند این دعا را در شب دهم ذیحجه بخوان و سپس نزد من بیا تا تو را ببینم و نسخه ی دعا را به وی دادند و پس از چند روز که او را پیدا کردیم وی سالم شده بود و پدرم از وی نحوه و کیفیت شفا یافتنش را جویا گردید و جوان گفت در شب دهم، همین که دیدم ساعت به نیمه شب رسیده است دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا شروع به اشک و آه نمودم، در این بین برای مرتبه ی دوم خواستم شروع به خواندن دعا کنم که صدایی برخاست، «که ای جوان بس است، خدا را به اسم اعظم قسم دادی پس دعایت مستجاب شد». در این حین در فاصله ی کمی به خواب رفتم و پیغمبر اکرم (ص) را در خواب دیدم که دست بر بدن من گذاشت و فرمود: «احتفظ بالله العظیم فانک علی خیر». از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافتم...
البته ذکر این نکته لازم است که دعایی که امام (ع) به این جوان یاد داده اند و امام حسین (ع) ماجرای آن را نقل فرموده اند همان دعای مشلول است که در مفاتیح ذکر شده، و چه زیبا از امام صادق (ع) در بحارالانوار جلد 74 نقل شده است که ایشان فرموده اند: یکی از سه طایفه ای که دعای آن ها مردود نمی شود و از خدا پنهان نمی ماند بی شک دعای پدر است برای فرزند، هنگامی که به پدر نیکی کرده و نفرین پدر است بر علیه فرزند، هنگامی که او را عاق نماید.
انتهای پیام