«شیعه نیوز»: کتاب زخم فطرت، پرهیزنامه ای از گناه است که به قلم سید حسین اسحاقی نگاشته شده و سرفصل های مختلف این کتاب در شماره های گوناگون تقدیم نگاه شما عزیزان خواهد شد.
- مفهومشناسی گناه
گناه با نامهایی مانند «اثم»، «جُرم» و «معصیت» شناخته میشود. همچنین گناه در اصطلاح به معنای ارتکاب کاری حرام و ناپسند یا ترک عملی واجب است؛ هر عملی که فرد با آن از حدود الهی میگذرد. قرآن مجید با واژههای ذنب، معصیت، اثم، سیئه، جرم، خطیئه، فسق، فساد، فجور، منکر، فاحشه، شر، لمم و وزر از گناه یاد کرده است.
گناه از دید حقوقی، در معنای خروج از قانونهای وضع شده به انگیزه حفظ مصلحت و از دید طبیعی و اجتماعی، نداشتن نظم عمومی و ضامن نشدن بقای آن و رفتارهای ناسازگار با پدیدههای مادی و اجتماعی به کار میرود. از دیدگاه دینی نیز کارهای ناسازگار با قانونهای طبیعی و اجتماعی یا فضیلتهای اخلاقی، شرافت انسانی، عفت عمومی و سعادت اجتماعی گناه به شمار میآید و برخی از نمونههای آن کیفر دارد. بنابراین، دین با دید گستردهتری به گناه مینگرد و افزون بر توجه به سلامت جسمی و اجتماعی، سلامت روح و آرامش فکر و جان را مهم میشمرد.
الف) عوامل گناه
بیگمان، هر معلولی، علتی دارد؛ یعنی بدون فراهم شدن زمینه تحققش پدید نمیآید. این سخن، درباره ارتکاب گناه نیز درست است و از این رو، با شناخت علل ارتکاب گناه، در پی خشکاندن ریشههای آن باید برآمد. عوامل گناه را چنین میتوان برشمرد:
۱. دینگریزی
کسی که به خدا و فرمانهای او ایمان دارد، هیچگاه گناه نمیکند و خود را به زشتیها نمیآلاید. امروز همه مفاسد گریبانگیر جوامع و خانوادهها، بر اثر ضعف مبانی دینی و پایبند نبودن به اصول مذهبی پدید میآیند؛ زیرا هر اندازه مبانی و باورهای مذهبی افراد ضعیف شود، از کمالات و فضایل انسانی دورتر میشوند.
دینگریزان، چنان لجام گسیخته و بیبند و بار و نافرمانند که از هیچ برنامه و قانونی جز شهوت و هوا و هوس پیروی نمیکنند. خداوند در قرآن مجید، افرادی را که ایمان و عمل صالح ندارند و یکدیگر را به حق و درستی سفارش نمیکنند، در خسران و زیان میداند:
{وَ الْعَصْرِ (۱) إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ (۲) إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (۳)} (عصر:۱ـ۳)
سوگند به عصر که انسان در زیانکاری است؛ مگر کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و یکدیگر را به حق و صبر سفارش کردند.
بیگمان، هیچ نیرویی مانند ایمان و عمل صالح نمیتواند، آدمی را از لغزش باز دارد و او را در برابر گناه و سیهروزی نگاهبانی کند. امام صادق (علیه السلام) در اینباره میفرماید: «المؤمِنُ لایَغْلِبُهُ فَرْجُهُ وَلا یَفْضَحُهُ بَطْنُهُ» (۵)؛ «مؤمن، مغلوب شهوت جنسی نمیشود و شکمش او را رسوا نمیسازد».
امام باقر (علیه السلام) نیز درباره نشانههای مؤمن چنین میفرماید:
اِنّما الْمُؤمِنُ الّذی اِذا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فی اِثْمٍ وَلا باطِلٍ.(۶)
مؤمن، کسی است که چون شادمان شود، این شادمانی، وی را به گناه و کار باطل وارد نکند.
۲. نادانی
نادانی، اصل و سرچشمة هر شرّ و تاریکی وحشتزایی است که آدمی کورکورانه در آن میرود. خداوند منّان با پردهبرداری از وضع اسفبار برخی از آدمیان در خروج از جادة تعادل و سلامت و غلطیدن در پرتگاه شهوت میفرماید:
{أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون} (نمل:۵۵)
آیا شما از روی شهوت، به جای زنان، نزد مردان میآیید، بلکه شما مردمی نا آگاهید.
استاد جوادی آملی درباره اهمیت تقویت معرفت دینی میگوید:
اگر مشکل معرفتی کسی حل شود، دیگر گناه نمیکند. غالب موارد گناه از اینجا نشئت میگیرد که گناهکار نمیداند سر سفره چه کسی نشسته است.(۷)
یوسف (علیه السلام) نیز سرچشمه گناه برادران خود را نادانی میداند و میگوید: «آیا دانستید، آنگاه که شما ناآگاه بودید و با یوسف و برادرش چه کردید».(۸)
جهل و نادانی در آموزههای روایی نیز، از زمینههای گناه شمرده شده است. امام علی (علیه السلام) در عهدنامه خود به مالک اشتر میفرماید: «لا یَجْتَرِئُ عَلَی اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِیٌّ» (۹)؛ «گستاخی و جرأت بر (نافرمانی) خداوند را جز جاهل و شقی، روا نمیدارد».
آن حضرت همچنین فرموده است:
اَلْجَهْلُ مَعْدِنُ الشَّرِِّ، اَلْجَهْلُ أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ، اَلْجَهْلُ یُفْسِدُ الْمَعَادَ.(۱۰)
جهل مرکز زشتی است، جهل ریشه و پایه زشتی است، جهل موجب تباهی معاد انسان است.
آن حضرت در سخنی دیگر میفرمایند: «شکایت به خدا میبرم از گروهی که در جهل و نادانی زندگی میکنند».(۱۱)
۳. فقر و بینیازی
فقر و بینیازی، دو خاستگاه انحراف و گناه شمرده میشوند؛ زیرا فقیر برای از میان بردن ناتوانیهای برآمده از فقر، به کارهای نامشروع دست میزند و انسان بینیاز و توانگر نیز بر پایه غرور برخاسته از مال و ثروتش، به خوشگذرانی و زیر پاگذاشتن فضیلتهای اخلاقی رومیآورد، پس هر دو به دام شیطان گرفتار میآیند؛ چنانکه قرآن مجید در اینباره میفرماید:
{کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی (۶) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی (۷)} (علق: ۶و۷)
هرگز، همانا انسان همین که خود را بینیاز ببیند، سرکشی در پیش میگیرد.
رویدادهای تاریخی نیز بر پیوند گناه و دارایی گواهی میدهند. برای نمونه، ثعلبه، با خدا پیمان بسته بود که اگر ثروتمند شود، به نیازمندان صدقه دهد، اما هنگامی که خداوند مال فراوانی بدو بخشید، وی بخل ورزید و زکات نداد. از این رو، آیاتی دربارهاش نازل شد و نفاق را به وی نسبت داد.(۱۲) این کار، پیآمد وسوسه شیطان و چیرگی غرور و آز به مال دنیا بر او بود که به بخلورزی در نعمت خدا وادارش کرد.
قرآن مجید، سرمایههایی را که موجب غرور و مستی میشود، زمینهساز گناهان میشمارد و میفرماید:
{وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلیلاً } (قصص: ۵۸)
و چه بسیار از [مردم] شهرها و آبادیهایی را به هلاکت رساندیم که زندگی را با سرمستی و غرور گذرانده بودند، این خانههای آنان است که [ویران شده] و بعد از آنان جز اندکی، کسی در آن سکونت نکرد.
{أَلْهاکُمُ التَّکاثُر} (تکاثر: ۱)
تفاخر و فزونطلبی شما را سرگرم و غافل ساخت.
رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در اینباره میفرماید:
اَلتَکَاثُرُ [فِی] الأَمْوَالِ جَمْعُهَا مِنْ غَیْرِ حَقِّهَا وَمَنْعُهَا مِنْ حَقِّهَا وَسَدُّهَا فِی الأَوْعِیَةِ.(۱۳)
تکاثر در اموال، انباشت ثروتها، از راههای نامشروع و خودداری از ادای حق آن و اندوختن آن در خزانهها و صندوقها است.
از سوی دیگر فقر نیز گاهی آدمی را به بیراهه و گناه میکشاند، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به فرزندش محمد حنفیّه میفرماید:
فرزندم! از فقر بر تو میترسم، از آن به خدا پناه ببر، چرا که فقر، دین انسان را ناقص، و عقل و فکر او را مضطرب و مردم را نسبت به او، و او را نسبت به مردم بدبین میسازد.(۱۴)
حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در اینباره چنین دعا میکند:
اَللَّهُمَّ بَارِکْ لَنا فِی الْخُبْزِ وَلا تُفَرِّقْ بَیْنَنا وَبَیْنَهُ فَلَوْلا الْخُبْزُ ما صَلَّیْنا وَلا صُمْنا وَلا أَدَّیْنا فَرَائِضَ رَبِّنا.(۱۵)
بار خدایا! به نان ما برکت ده و بین ما و نان جدایی میفکن، اگر نان نباشد، نماز نمیخوانیم و روزه نمیگیریم و واجبات خود را ادا نمیکنیم.
البته روایات بر برخورداری از ثروت به اندازه کفاف تأکید میکنند. میگویند پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره چوبانی که از دادن شیر به مسلمانان بخل ورزید، چنین دعا فرمود: «خدا مال زیاد به تو بدهد!»
اما درباره چوپان دیگری که شیر خودش را هدیه کرده بود. چنین فرمود: «خدایا به قدر کفاف به او روزی بده».
مردی از روی تعجب از ایشان پرسید: چرا برای چوپانی که که بخل ورزید، بهتر دعا کردی؟ رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:
إِنَّ مَا قَلَّ وَکَفَی خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَأَلْهَی.(۱۶)
آنچه کم باشد و کفایت کند، بهتر است از زیادی که دل را سرگرم و غافل نماید.
۴. همنشینی با بدان
دوستان بد، آدمی را به آلودگی و ارتکاب گناه وا میدارند. دوستان نیز مانند پادشاهان یا هدایتگرند یا مایه گمراهی. برای نمونه، همنشینان بد، حتی فرزند نوح را به گمراهی کشاندند و او را به عذاب الهی گرفتار ساختند. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) میفرماید: «آدمی، همان دین دوست و همنشین خود را دارد».(۱۷)
امام علی (علیه السلام) نیز در نامهای به حارث همدانی در این باره چنین مینویسد:
وَاحْذَرْ صَحابَةَ مَنْ یَضِلُّ رَأْیُهُ و یُنْکَرُ عَمَلُهُ فَاِنَّ الصّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصاحِبِه.
از دوستی با کسانی که افکارشان نادرست و رفتارشان ناپسند است، برحذر باش؛ زیرا آدمی به راه و روش و افکار دوستش خو میگیرد.
اسلام و پیشوایان دینی همواره آدمی را از همنشینی با بدان پرهیز دادهاند؛ زیرا خواه ناخواه آدمی از آنان تأثیر میپذیرد و آنگاه پشیمانی نیز سودی برایش ندارد. خداوند کریم درباره اهمیت گزینش دوست، از زبان کسی که از همین روی به بیراهه رفته چنین فرموده است: {یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا}؛ «ای وای بر من! کاش فلان شخص را به دوستی بر نمیگزیدم.» (فرقان:۲۸) همنشینی با بدان، روشنایی روح را از بین میبرد و توان تشخیص انسان را درباره خوبی و بدی فرو میکاهد و زشتی رفتار ناپسند را ناچیز مینماید. از این رو، امام محمد تقی (علیه السلام) میفرماید:
اِیّاکَ وَمُصاحَبَةَ الشَّرِیرِ فَانَّهُ کالسیَّفْ الْمَسْلُولِ یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ و یَقْبُحُ أَثَرُهُ.(۱۸)
زنهار از همنشینی با بدکار؛ زیرا او همچون شمشیر آخته است که ظاهرش زیبا و نشانی که میگذارد زشت است.
امام علی (علیه السلام) نیز بر اهمیت این مسئله تأکید میکند:
مُجالَسَةُ اَهْلِ الْهَوی مَنْسَأَةٌ لِلإیمانِ وَمَحْضَرَةٌ للِشَّیطانِ.(۱۹)
همنشینی با اهل هوا و هوس، دورکننده ایمان از انسان و نزدیککننده شیطان به وی است.
دین به پیروان خود میآموزد که در روابط اجتماعیشان، با دوستان برانگیزنده به کارهای خیر و بازدارنده از کارهای زشت بپیوندند.
پیامبر گرامی اسلام(صلی اللّه علیه و آله وسلم) از این افراد چنین یاد میکند:
جالِسِ الأَبْرارَ فَإنّکَ إنْ فَعَلْتَ خَیْراً حَمَدوکَ وَإنْ أَخْطَأْتَ لَمْ یُعَنِّفوک.(۲۰)
با ابرار همنشین باشید؛ زیرا اگر کار خبری انجام دادید، شما را تشویق میکنند و اگر اشتباهی از شما سرزد، بر تو سخت نگیرند.
حضور در مجلس گناه جایز نیست. خداوند در قرآن میفرماید: «هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و استهزاء قرار میگیرد، با آنان ننشینید تا به سخنی غیر آن بپردازند».(۲۱)
۵. غرور
تکبر در برابر پروردگار متعال، زمینهساز گناه است. انسانِ مغرور گمان میکند که توان عرضه اندام در مقابل خداوند را دارد و لذا در برابر فرمان الهی سر اطاعت فرود نمیآورد و غرور او را به معصیت میکشاند و چون به او گفته شود: «از خدا پروا داشته باش، غرورش او را وادار به گناه میکند».(۲۲)
و خداوند میفرماید: «همانا درخت زقّوم طعام گناهپیشگان است... و [میگویند] بچش که بیشک تو همان عزّتمند بزرگواری».(۲۳)
در این آیات دوزخیان، مبتلا به عذاب شدید و گدازنده، ابتدا با وصف {الْأَثیمِ } (به معنای غوطهور در گناه) و سپس با وصف {الْعَزیزُ الْکَریم} یاد شدهاند. ارتباط این اوصاف، بیانگر این است که روحیة اقتدار و اشرافیگری، زمینهساز غوطهوری انسان در گناه است.(۲۴)
۶. پیروی از نفس اماره
تکاپوی نفس اماره در درون انسان، از عوامل پیدایی گناه است. خداوند برای آزمودن آدمی او را به گونهای آفرید که به بدیها گرایش داشته باشد.
هنگامی که بیگناهی یوسف (علیه السلام) آشکار شد. او برای سپاسگزاری از خداوند، چنین گفت:
و من خود را تبرئه نمیکنم، زیرا نفس سرکش بسیار به بدی وامیدارد، مگر اینکه پروردگارم رحمت آورد. به یقین پروردگار من بسیار آمرزنده و مهربان است.(۲۵)
نفس اماره، برادرکشی قابیل را در نظر او زیبا نمود: «سرانجام [در کشاکش نفس و فطرت] نفسش او را برای کشتن برادر ترغیب کرد و او را کشت و از زیانکاران گردید».(۲۶)
یکی از ارکان رستگاری از دید قرآن، ضبط و مهار نفس امّاره است: «هر کس از مقام پروردگارش ترسیده و نفس خود را از هوس باز داشته، بهشت تنها جایگاه اوست».(۲۷)
۷. دنیادوستی
علاقه بیش از اندازه به دنیا از دیگر زمینههای گناه به شمار میرود. خداوند در وصف گناهکاران میفرماید: «بیتردید، اینان دنیای زودگذر را دوست دارند».(۲۸)
خداوند علّت کفر به قیامت را دلبستگی به دنیا میداند و میفرماید:
{یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَة...کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَة} (قیامت: ۶و۲۰)
[با حالت انکار] میپرسد: روز قیامت کی خواهد بود؟... چنین نیست [که میپندارید] بلکه شما این دنیای زودگذر را دوست میدارید.
خداوند عالم حتی کسانی را که یتیمان را گرامی نمیدارند و یکدیگر را بر طعام دادن به بینوا ترغیب نمیکنند و میراث یتیمان را یکجا میخورند، چنین توصیف میکند: «و مال را بسیار دوست میدارید».(۲۹)
بنابراین، دنیادوستی زمینه ارتکاب گناه و دنیاگریزی راهی به سوی سعادت است. خداوند منّان از انسان میخواهد:
برای اینکه تخم آرزو در دل آدمی کاشته نشود، باید چشم به متاع دنیا نداشته باشد و به سوی آن رونق زندگی دنیا که اصنافی از آنان را بدان بهرهمند ساختهایم تا ایشان را بدان بیازماییم، چشم مدوز، و [بدان که] رزق پروردگارت بهتر و پایدارتر است.(۳۰)
۸. انکار جهنم
انکار جهنم نیز از دید قرآن کریم سبب روآوردن به گناه است. اگر آدمی به مجازت اعمال معتقد باشد، به آسانی به گناه روی نمیآورد. خداوند در سوره قیامت میفرماید:
آیا این انسان میپندارد که هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد، چرا [جمع خواهیم کرد] در حالی که به درست کردن سر انگشتانش هم تواناییم. بلکه این انسان میخواهد در آینده خود نیز گناه کند، میپرسد، روز قیامت کی خواهد بود.(۳۱)
قرآن مجید اندیشه هواپرستان را چنین برمیشمارد: «و گفتند: زندگی، جز همین زندگی دنیای ما نیست».(۳۲)
همچنین خداوند بعد از اینکه از آدمی سؤال میکند که «چه چیز تو را در مورد پروردگار کریمت فریب داده است» (۳۳) در چند آیه بعد خود پاسخ واقعی را بیان میکند: {کَلاَّ بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ }؛ «هرگز، بلکه شما روز جزا را تکذیب میکنید.» (انفطار: ۹)
۹. همرنگی با جماعت
معیار و میزان انتخاب راه، فرمان و آموزههای الهی باید باشد نه محیط و خواست بیشتر افراد جامعه. اگر خواست عمومی و همرنگی با جماعت و همرأیی بیدلیل با اکثریت، ملاک تصمیمگیری و عمل باشد، بسیاری از کارها به لغزش و کژروی میانجامد. افسوس که برخی از افراد بدون تأمل و تفکر و تنها از روی تقلید به کاری میپردازند، اما خداوند، انسان را برای گزیدن راه درست به قدرت عقل توانمند ساخته و آن را به نور وحی نیز آراسته و هیچگاه پیروی کورکورانه او را از اکثریت نپذیرفته است. لقمان در وصیت معروف خود به پسرش چنین میگوید:
لاتُعَلِّقْ قَلْبَکَ بِرِضَی النّاس فَإِنَّ ذَلِکَ لایَحْصُلُ.(۳۴)
قلب خود را به خشنودی مردم وابسته مکن؛ زیرا [هر کاری کنی]، رضایت همه مردم به دست نمیآید.
سپس برای اثبات این سخن همراه پسرش از خانه بیرون آمد و الاغ خود را نیز از طویله بیرون آورد و بر آن نشست و پسرش پیاده به دنبالش راه افتاد تا به گروهی رسیدند. آنان گفتند: این پیرمرد سنگدل و بیرحم است. پس پسر سوار شد و پدر پیاده به راه افتاد تا به گروه دیگری رسیدند. آنان گفتند: اینان پدر و پسر بدیاند؛ بدی پدر از این روست که فرزندش را تربیت نکرده است و بدی پسر از این روست که به پدرش احترام نمیگزارد.
پس با هم سوار الاغ شدند و به راه افتادند تا به گروه سوم رسیدند. اینان گفتند: این دو، انسانهای بیرحمیاند؛ با هم سوار بر این حیوان زبانبسته شدهاند. پس لقمان و پسرش هر دو پیاده شدند و الاغ را جلو انداختند و به دنبال آن راه افتادند و این بار به گروهی دیگر برخوردند. آنان گفتند: کار این دو نفر، عجیب است، مرکب به این خوبی را رها کردهاند و پیاده به دنبالش حرکت میکنند!
آنگاه لقمان به پسرش گفت: پسر جان! دیدی که به دست آوردن رضایت مردم، محال است:
فَلا تَلْتَفِتْ إلَیْهِمْ وَاشْتَغِلْ بِرِضَی اللهِ جَلَّ جَلالُهُ.(۳۵)
پس به رضایت آنها دل مبند و به خشنودی خدای بزرگ اشتغال داشته باش.
امام کاظم (علیه السلام) نیز به شاگرد عالم و برجستهاش، هشام بن حکم فرمود:
یا هِشَام! لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ جَوْزَةٌ وَقَالَ النَّاسُ لُؤلُؤَةٌ مَا کَانَ یَنْفَعُکَ وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَلَوکَانَ فِی یدِکَ لُؤلُؤَةٌ وَقَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوزَةٌ مَا ضَرَّکَ وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤلُؤَةٌ.(۳۶)
ای هشام! اگر در دست تو گردویی باشد، ولی مردم بگویند مروارید است، به حال تو سودی ندارد؛ زیرا میدانی گردوست و اگر در دست تو مروایدی باشد، و مردم بگویند گردوست، زیانی به تو نمیرسد؛ زیرا میدانی آن مروارید است.
امام باقر (علیه السلام) نیز در توصیه زیبایی به جابر جعفی، یکی از شاگردان برجستهاش میفرماید:
ای جابر! بدان که تو دوست ما نخواهی بود تا زمانی که اگر تمام اهل شهر جمع شوند و بگویند تو آدم بدی هستی، غمگین نشوی؛ اگر همه بگویند تو آدم خوبی هستی، خوشحال نشوی، بلکه حال خود را بر کتاب خدا (قرآن) عرضه دار. اگر خود را چنین یافتی که در خط قرآن گام برمیداری و در آنچه قرآن بیمیل است، بیمیل هستی و در آنچه قرآن مشتاق آن است، تو نیز مشتاق آنی و از آنچه قرآن هشدار داده است، گریزانی، استوار باش و مژده باد به تو که در این صورت، آنچه مردم درباره تو میگویند، به تو آسیبی نخواهند رساند.(۳۷)
همچنین، امام باقر (علیه السلام) در جای دیگر میفرماید:
کسی که خشنودی مردم را به چیزی که موجب خشم خدا میشود، طلب کند، همان ستایش، سرزنشگر او خواهد شد و کسی که اطاعت خدا را به چیزی که باعث خشم مردم میشود، طلب کند خداوند او را از دشمنی هر دشمن و از حسادت هر حسود و از ظلم هر ستمگر کفایت میکند و قطعاً خداوند یار و یاور او خواهد بود.(۳۸)
۱۰. کوچک شمردن گناه
اگر آدمی، گناه کوچک را ناچیز بشمرد، به راه پر آسیبی گام میگذارد؛ زیرا آرام آرام به سرزمین زیانبار گناهان کبیره کشیده میشود. امام سجاد (علیه السلام) در دعای هشتم صحیفه سجادیه از خداوند چنین میخواهد:
اَللَّهُمَّ اَعُوذُ بِکَ مِن ... الإِصرارِ عَلَی الإِثمِْ وَاسْتِصْغار المَعْصِیَةِ.
پروردگارا! به تو پناه میبرم از... و از اصرار بر گناهان و کوچک شمردن گناه.
چنانچه آدمی با گناه خو بگیرد، گناهانش چنان انباشته میشوند که از میان بردن آنها دشوار است؛ مانند نخهای باریکی که آنها را به آسانی میتوان از هم گست، اما هنگامی که شماری از این نخها به هم بافته و به ریسمانی بدل شد، دیگر نمیتوان آنها را از هم گسست. مؤمن بر گناه پای نمیفشارد:
{وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُون} (آل عمران: ۱۳۵)
برآنچه کردهاند، پای نمیفشارند در حالی که [زشتی آن را] میدانند
امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه میفرماید: «اصرار؛ یعنی اینکه کسی گناه کند و از خدا آمرزش نخواهد و در فکر توبه نباشد».(۳۹)
مولای پرهیزگاران نیز در اینباره چنین هشدار میدهد: «إِیّاکَ وَالإِصْرارَ فَإِنَّه مِنْ أَکْبَرِ الْکَبَائِرِ وَأَعْظَمِ الْجَرائِمِ» (۴۰)؛ «از اصرار بر گناه بپرهیز؛ زیرا از بزرگترین گناهان است».
امام صادق (علیه السلام) در تمثیلی زیبا به نقل از پیامبر گرامی اسلام(صلی اللّه علیه و آله وسلم) میفرماید: روزی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و یارانش [در سفری]، در سرزمینی بیآب و علف فرود آمدند. حضرت به یارانش فرمود: «هیزم بیاورید تا آتش روشن کنیم و غذا بپزیم». یاران عرض کردند: «اینجا سرزمین خشکی است و هیچ هیزمی در آن یافت نمیشود». رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «بروید و هر کدام آنچه میتوانید، هیزم جمع کنید». آنها رفتند و هر یک مقداری هیزم یا چوب خشکیده با خود آوردند و همه را در برابر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) روی هم ریختند. پیامبر خدا فرمود: «هکذا تَجْتَمِعُ الذُّنُوبُ»؛ «اینگونه، گناهان روی هم انباشته میشوند».
سپس فرمود: «إیَّاکُمْ وَالْمُحَقّراتِ مِنَ الذُّنُوبِ» (۴۱) ؛ «از گناهان کوچک بپرهیزید».
۱۱. انتشار گناهان
یکی از عواملی که زمینه گناه را در آدمی فراهم میآورد، بیشرمی و پاره کردن حیای اجتماعی است. کسی که میبیند دیگران بیباکانه خود را به گناه میآلایند و از کسی شرم و حیا نمیکنند، جرئت مییابد که مانند آنان به فسق و فجور بپردازد. این ویژگی اجتماعی بر اثر انتشار گناهان و نبود امر به معروف و نهی از منکر، کمکم پدید میآید.
برخی از افراد برای توجیه کردن گناهان خود، دوست دارند که گناه دیگران را آشکار سازند. حضرت علی (علیه السلام) در اینباره نیز میفرماید:
ذَوُو الْعُیُوبِ یُحِبُّونَ إِشاعَةَ مَعَایِبِ النَّاسِ لِیَتَّسِعَ لَهُمُ الْعُذْرُ فِی مَعَایِبِهِمْ.(۴۲)
گناهکاران دوست دارند گناه دیگران را منتشر کنند تا راه بهانه برای گناه خودشان بازتر گردد.
خداوند از گستردن و اشاعه فساد به شدت پرهیز داده است:
{إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ } (نور:۱۹)
کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم باایمان رواج یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است.
بدترین گناه این است که آدمی به بازگوییاش نزد دیگران و انتشار آن بپردازد. بیگمان، انسان عفیف و پاکدامن، اگر گناهی هم مرتکب شود، در پردهپوشی آن میکوشد.
رسول اکرم(صلی اللّه علیه و آله وسلم) میفرماید:
اَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ سَبْعِینَ حَسَنَةً وَالْمُذِیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِها مَغْفُورٌ لَه.(۴۳)
پاداش پنهانکننده کار نیک [به خاطر دوری از ریا] برابر هفتاد حسنه است و آن کس که گناه را نشر دهد مطرود است و آن کس که گناه را پنهان میدارد، مشمول آمرزش الهی است.
هر که آشکارا گناه کند یا گناه پنهانش را آشکار سازد، موجب تباهی جامعه و فراگیری گناه در آن میشود. حضرت علی (علیه السلام) در اینباره میفرماید: «إِیَّاکَ وَالْمُجَاهَرَةَ بِالْفُجُورِ فَإِنَّهَا مِنْ أَشَدِّ الْمَآثِمِ» (۴۴)؛ «از تظاهر به تباهی بپرهیز؛ چون از بزرگترین گناهان است».
اگر آدمی از کار خود شرمگین باشد، هیچگاه آن را برای دیگران بازگو نمیکند، اما کسی که از کار خود شاد باشد، آن را با طُمطراق برای دیگران نقل میکنند.
۱۲. تغذیه ناپاک
اسلام به موضوع غذا اهمیت بسیار داده و پیروان خود را از خوردن غذای ناپاک و حرام بازمیدارد. زیرا؛ آنچه مسلّم است اینکه، غذای حرام در روح و جان انسان اثر وضعی میگذارد و او را به گناه سوق میدهد. خداوند در برخی آیات، مؤمنان را از خوردن غذای ناپاک و حرام باز میدارد:
{وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِل}؛ «و اموال یکدیگر را به باطل [و ناحق] در میان خود نخورید.» (بقره: ۱۸۸)
همچنین در کریمه دیگری میفرماید:
{إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیرا} (نساء: ۱۰)
کسانی که اموال یتیمان را از روی ظلم و ستم میخورند، تنها آتش میخورند و به زودی در آتش سوزان میسوزند.
روایات اسلامی نیز انسان را از حرامخواری منع کردهاند. امام سجاد (علیه السلام) میفرماید: «وَ حَقُّ بَطْنِکَ أَنْ لا تَجْعَلَهُ وِعَاءً لِلْحَرَام» (۴۵)؛ «حق شکم تو آن است که آن را ظرف حرام، قرار ندهی».
همچنین رسول گرامی اسلام(صلی اللّه علیه و آله وسلم) میفرماید: «طَهِّرْ مَأْکَلَکَ وَلا تُدْخِلْ بَطْنَکَ الْحَرَامَ» (۴۶)؛ «غذای خود را پاک کن و غذای حرام را وارد شکم مکن».
ایشان در سفارشی دیگر میفرماید:
مَنْ أحَبَّ أنْ یُسْتَجابَ دُعائَهُ فَلْیُطَبِّبْ مَطْعَمَهُ وَمَکْسَبَهُ.(۴۷)
هر کسی که دوست دارد، دعایش به استجابت برسد، باید غذای خود و کسب و درآمدش را پاک سازد.
پی نوشت ها:
۱ . میزان الحکمه، محمد محمدی ریشهری، ج۷، ص۵۳۸.
۲ . بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۷۷، ص۷۷.
۳ . اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج۲، ص۲۶۹.
۴ . میزان الحکمه، ج۳، ص۲۷۱.
۵ . بحارالانوار، ج۶۷، ص۳۱۰.
۶ . اصول کافی، ج۳، ص۳۳۰.
۷ . درس خارج (۳۰/۸/۱۳۷۵).
۸ . یوسف: ۸۹.
۹ . نهج البلاغه، نامه ۵۳.
۱۰ . گناهشناسی، محسن قرائتی، ص ۷۰.
۱۱ . نهج البلاغه، خطبه ۱۷.
۱۲ . ر.ک: توبه: ۷۵و۷۶.
۱۳ . تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۶۶۲.
۱۴ . نهج البلاغه، حکمت ۳۱۹.
۱۵ . فروع کافی، ج ۵، ص ۷۳.
۱۶ . اصول کافی، ج ۲، ص ۱۴.
۱۷ . وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۵۰۶.
۱۸ . بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۹۸.
۱۹ . میزان الحکمه، ج۲، ص۶۳.
۲۰ . میزان الحکمه، ج۲، ص۶۱.
۲۱ . نساء: ۱۴۰.
۲۲ . بقره: ۲۰۶.
۲۳ . دخان: ۴۹ و ۴۳.
۲۴ . تفسیر راهنما، محسن قرائتی، ج ۱۷، ص ۲۱۴.
۲۵ . یوسف: ۵۳.
۲۶ . مائده: ۳۰.
۲۷ . نازعات: ۴۱ و ۴۰.
۲۸ . انسان: ۲۷.
۲۹ . فجر: ۲۰.
۳۰ . طه: ۱۳۱.
۳۱ . قیامت: ۳ ـ ۶.
۳۲ . جاثیه: ۲۴.
۳۳ . انفطار: ۶.
۳۴ . سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۵۱۱.
۳۵ . سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۱۱.
۳۶ . همان، ص ۵۲۸.
۳۷ . سفینة البحار، ج ۲، ص ۶۹۱.
۳۸ . فروع کافی، ج ۵، ص ۶۲.
۳۰ . اصول کافی، ج ۲، ص ۲۸.
۴۰ . مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۳۶۸.
۴۱ . اصول کافی، ج ۲، ص ۲۸۸.
۴۲ . غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۸۸.
۴۳ . اصول کافی، ج ۲، ص ۱۶۰.
۴۴ . مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۳۶۸.
۴۵ . مکارم الاخلاق، ص ۴۱۹.
۴۶ . سفینة البحار، ج ۱، ص ۴۴۸.
۴۷ . همان.