شکي نيست که ترور و تروريسم مذموم است؛ و اگر مثلا در حادثهاي در منهتن نيويورک چند نفر آمريکايي ترور شوند و عقلاي جهان اسلام آن عمل را محکوم کنند بنابراين ترور بينظير بوتو نيز نکوهيده و شايسته محکوم کردن است؛ بخصوص که او يک سياستمدار بود و حذف فيزيکي وي بر نبود منطق در معادلات سياسي پاکستان دلالت دارد.
ولي اين که بعضيها بعد از مرگ بينظير به شدت احساساتي شدند و عدهاي از آنان او را به ايران نسبت دهند و جماعتي ديگر با هزار چسب سريش تلاش کنند که وي را به تشيع بچسبانند، موضوعي است که نياز به بررسي دارد.
پرسشهاي متعددي را در اين ميان ميتوان مطرح کرد. مثلا ميپرسيم که: ــ آيا تا بحال کسي در مورد مذهب محمدرضا پهلوي سؤالي کرده؟ و آيا شيعه بودن وي داراي اهميتي خاص بوده است؟ ــ سادات و مبارک و عبدالله اردني و پسرش از چه مذهبي پيروي ميکنند و مذهب آنان چه نقشي در اعمال فردي و اجتماعي آنان دارد؟ ــ آيا اينکه «ملک حسين» و «ياسر عرفات» نسب به بنيهاشم ميبردند تفاوقي در قضاوت ما نسبت به عملکرد آنان ايجاد ميکند؟ ــ آيا خانم بينظير بوتو شيعه بوده و واقعاً عدم اظهار مذهب از سوي وي ـ به نوشته نويسنده يکي از پايگاههاي خبري ـ ناشي از تقيه (!!) بوده است؟! ــ آيا ...
بياطلاعي از جامعه تشيع پاکستان براي کساني که سالها در امر خبر و گزارش بودهاند و در اين زمينه مقاله مينويسند اعجابانگيز است؛ نويسندگاني که مدعي ميشوند: «در پاکستان 17 الي 27 درصد جمعيت را شيعيان تشکيل ميدهند و همه آنها در تقيه زندگي ميکنند» که هم آمار آن، از نظر فاصله بين 17 تا 27 درصد اعجاب انگيز است و هم ادعاي تقيه. نگارنده يک پاکستانيِ شيعه مذهب هستم ولي هيچوقت در کشورم تقيه نکردم.
اصولاً کشتار مداوم شيعيان در اين کشور نيز به دليل بيپروائي آنان در مقابل مخالفان است نه به دليل تقيه و ترس. براي روشن شدن دوستان اهل قلم بايد عرض کنم که جمعيت شيعه در پاکستان در حدود 35 درصد کل جمعيت را تشکيل ميدهد و در آنجا کسي از جمله رؤساء و وزيران شيعه و چند رئيس جمهور سابق به هيچ وجه تقيه نکردهاند.
جالب اينکه بر خلاف گفتهها و شنيدههاي اين روزها، خانم بينظير بوتو نيز در طول حيات سياسي خود همواره ميکوشيد ثابت کند که شيعه نيست و از مذهب تسنن پيروي ميکند.
پدر او نيز سني مذهب بود و برادرانش نيز چنين بودند اگرچه مردم ايالت سند به اهلبيت اطهار ـ عليهم السلام ـ ارادت دارند و من حتي هندوهاي آن ايالت را نيز ديدهام که وقتي با ما شيعيان روبرو ميشدند «يا علي مدد» ميگفتند در حالي که اصولاً مسلمان هم نبودند.
در آنجا سني و شيعه همه به اهلبيت ارادت دارند. بنده خودم با عدهاي از وزيران ايالت بلوچستان ـ که تحت تأثير فرهنگ سند بودند ـ به عنوان مترجم به ايران سفر کردم و علاوه بر آن که در حرم حضرت ثامنالحجج عليهالسلام مناظر زيبايي از رفتار آنان مشاهده کردم ديدم که يک عده در محل غذاخوري حضرت (ع) نان را در جيب مينهادند تا به عنوان تبرک براي خانوادههايشان ببرند؛ ولي در وقت نماز بر روش برادران اهلتسنن به نماز ايستادند.
عجيبتر اين که آنها در طول سفر ـ در خارج از حرم امام رضا (ع) ـ هرگز نماز نخواندند؛ يعني اصلاً اهل نماز و عبادت نبودند بلکه از سکولارهايي بودند که به خوبان ارادت داشتند؛ و ميدانيم که «ارادت» حتما به معني «عقيده» نيست.
و اما در مورد خانم بينظير بوتو بايد بگوييم که در دوره دوم نخست وزيري ايشان بود که طالبان در افغانستان به قدرت رسيدند. در سال 1993 «محمد نواز شريف» با تهديد و اجبار نظاميان از دوره اول نخست وزيري خود استعفا داد و خانم بوتو که براي انجام اقدامات اعتراضآميز عليه نواز شريف در لاهور به سر ميبرد با يک بالگرد ارتش به اسلام آباد آمد.
سپس بعد از گذشت 90 روز انتخابات برگزار شد تا خانم بينظير ـ که وجودش براي مديريت تحولات بعدي ضروري به نظر ميرسيد ـ به نخستوزيري دست يابد.
وي بعد از کسب مقام نخستوزيري، ژنرال سالخوردهاي به نام «نصيرالله بابر» را به عنوان وزير کشور خود تعيين کرد. نصيرالله بابر کسي بود که حتي 4 سال قبل از کودتاي کمونيستي در افغانستان گلبدين حکمتيار، برهانالدين رباني، احمد شاه مسعود را – به دستور آقاي بوتو يعني پدر بينظير بوتو – در قالب اولين گروه مهاجران افغاني به رياست مولوي فضل احمد شينواري در پاکستان اسکان داد و تسهيلات آموزش نظامي را براي آنها تدارک ديد.
آنها به گفته آقاي بابر جهت مبارزه با سيطره در حال گسترش شوروي در منطقه از اين تسهيلات بهره مند ميشدند و به نظر افغانها اين اقدام دولت پاکستان مقدمهاي بود بر ايجاد عدم ثبات در افغانستان، تا اين کشور به اندازهاي ضعيف شود که هرگز نتواند ادعاي مالکيت سرزمينهاي آن سوي خط ديورند را – که تمام مناطق قبائلي و ايالت سرحد و مناطق پشتون نشين ايالت بلوچستان را شامل ميشود – مطرح نمايد.
دولت خانم بوتو در اولين فرصت به آموزش طلاب افغاني در مدارس ايجاد شده در پاکستان را آغاز کرد و و آنها را تجهيز و مسلح کرد و آنها تحت عنوان طالبان در آوريل 1994 قندهار و مناطق جنوبي افغانستان را تصرف کردند و اين حرکت به سمت کابل ادامه يافت تا در سال 1996 کابل را نيز به تصرف خود درآوردند.
سال 96 آخرين سال دوره دوم نخست وزيري خانم بينظير بوتو بود و شايد فتح کابل آخرين بخش ماموريت وي بوده که دولت وي هماهنگ با ارتش پاکستان براي رسيدن به اين هدف مجبور بود براي درهم شکستن مقاومت مجاهدين در کابل نيروهاي ديگر (!) نيز وارد افغانستان کند و چون نقل و انتقال چنين حجمي از نيروها به سمت خاک افغانستان ممکن بود سؤال برانگيز شود، يکي از مولويهاي ناصبي در شهر پاراچنار نسبت به يار و ياور اسلام و پيامبر (ص) حضرت ابيطالب عليهالسلام توهين کرد و ناآرامي در اين منطقه آغاز شد.
در ماه سپتامبر آن سال (که شايد آخرين ماه دولت بينظير بود) دبيرستان شماره يک شهر پاراچنار از مسجد ناصبيان جديد هدف حمله خمپارهاي قرار گرفت و چهار نفر از دانش آموزان به شهادت رسيدند و جنگي سخت درگرفت که به مدت يک هفته ادامه يافت ولي وقتي ديدند که شيعيان در دفاع خود جدي هستند و به اين زودي شکست نميخورند عمل به دستورالعمل اصلي آغاز شد و هزاران نفر از نيروهاي ديگر (!) به بهانه ايجا امنيت در پاراچنار وارد اين منطقه شدند و در همه اماکن دولتي مستقر شدند ولي هرگز براي امنيت اقدام نکردند و روزي از روزها در آن هنگام وقتي مردم از خانههايشان بيرون آمدند اثري از نيروهاي ديگر(!) نبود گويي آب شده بودند و رفته بودند زير زمين! ولي واقعا اينگونه نبود آنها به سمت کابل حرکت کرده بودند و يکي دو روز بعد کابل به دست طالبان (!) اشغال شد.
اگرچه ترور مسافران شيعه در راههايي که عمدتا در اختيار اهلسنت است ادامه يافت و تلفات و خسارات شديدي به شيعيان وارد شد و البته آنها با پشتوانه عاشورايي – که مخصوص شيعيان در سراسر دنيا است و باعث پيروزي ايرانيان در 8 سال دفاع مقدس گرديد – در اين جنگ چهارجانبه پيروز شدند همانگونه که در جنگ جاري از 2 ماه گذشته در اين منطقه نيز شاهد چنين پديدهاي در اين منطقه هستيم.
سالهاي دوره دوم نخست وزيري خانم بينظير بوتو (که اينک عده اي اصرار دارند ثابت کنند که او شيعه بوده است) بدترين سال هاي زندگي شيعيان پاکستان در پاکستان بود و شخصيتهاي متعددي از شيعيان و صدها تن از پزشکان و مهندسان و علماء و دانشجويان و دانشمندان و حقوقدانان و افسران شيعه ترور شدند و هزاران نفر مجبور به ترک پاکستان شدند و به کشورهاي غربي پناه بردند.
البته اين وضع در دوره اول نخست وزير نوازشريف در سالهاي 1990 تا 1993 نيز ادامه يافته بود ولي در اين دوره شدت يافت و در اين سال ها سپاه صحابه و لشکر جهنگوي با طالبان و القاعده هماهنگ شدند و آموزش تروريستهاي پاکستان – که هدفشان شيعيان پاکستان بودهاند – در اردوگاههاي افغانستان آموزش ميديدند و در همانجا مقيم ميشدند و فقط براي ماموريت – يعني ترور شيعيان – به پاکستان ميآمدند و با هماهنگي نيروهاي دولتي مستقر در خطوط حائل بين پاکستان و افغانستان به افغانستان باز ميگشتند.
آنها در افغانستان نيز همراه با طالبان به عمليات ميپرداختند و ترجيح ميدادند در عملياتي شرکت کنند که هدفش مناطق شيعهنشين آن کشور بوده است.
به اعتراف برخي از تروريستهاي بازگشته از افغانستان آنها هزاران تن از شيعيان را از کودکان تا سالخوردگان در باميان و مزار شريف و ساير مناطق سربريدند و جالب است بدانيد که عدهاي از زنان شيعه را به اسارت بردند و اين زنان به کشورهاي عربي انتقال يافتند و پروندههايي نيز در پاکستان تشکيل شد مبني بر حيف و ميل درآمد حاصله از اين معاملات غير انساني، که از طريق برخي فرودگاههاي پاکستان صورت ميگرفت.
شايد براي دوستان خواننده جالب باشد که به گفته بسياري از ناظران و با توجه به خوي ددمنشي گروهکهاي تروريست پاکستاني، به احتمال قوي، همانها بودند که ديپلماتهاي ايراني را در مزار شريف به شهادت رساندند.
مصيبت بيسابقهاي که شيعيان هنوز از آن رنج ميبرند همانا مصيبت تشتت و چند دستگي و اختلاف داخلي است. اين مصيبت آنقدر مزمن و ماندگار و در عين حال خانمان برانداز است که شيعيان را از اعتراض زباني به جناياتي که با آن روبرو است نيز عاجز ساخته است.
امروز وضع شيعيان به گونه اي است که آنهايي که رهبران شيعه ناميده ميشوند در صورت مواجهه شيعيان با کشتارهاي جمعي و حمله به نماز جمعه و مراسم عاشورا اينها مانند بيگانگان به محکوم کردن اين اقدامات بسنده ميکنند و يا براي حفظ موقعيتهايي که در نزد ديگران دارند شيعياني را محکوم ميکنند که در برابر مهاجمين مقاومت کردهاند و به نظر ميرسد که از مخالفين شيعه ميترسند و يا اين که با آنها منافع مشترکي دارند!.
ممکن است خوانندگان سوال کنند که اين داستان تفرقه و تشتت شيعه چه ربطي به خانم بينظير بوتو و موضوع پيروي وي از مذهب شيعه دارد! بنا براين عرض ميکنم که اين داستان دقيقا به او مربوط است، زيرا او بعد از انتخابات سال 1993 در تشکيل دولت با مشکل روبرو شد و مجبور بود با برخي احزاب ديگر از جمله مسلم ليگ جونيجو و «گروهک سپاه صحابه» (که فقط يک نماينده در مجلس ملي و دو نماينده در مجلس ايالتي پنجاب داشت) ائتلاف تشکيل دهد.
در اوائل تشکيل دولت توسط وي در سال 1994 رهبران شيعه در يک کنفرانس با وي ملاقات کردند که در اين ملاقات او خواسته هايي را مطرح کرد که رهبران شيعه گفتند به صورت مشروط حاضرند خواسته هايش را عملي کنند. خانم بوتو گفت: شما در موقعيتي نيستيد که تقاضايي را مطرح کنيد که اين امر باعث نزاع لفظي شد و خانم تهديد کرد و گفت: کاري با شما ميکنم که نه شما و نه عامه شيعيان اين کشور هيچ وقت نتوانيد سازمان و تشکيلات منسجمي داشته باشيد و خواستهاي را از دولت مطرح کنيد.
از آن زمان به بعد عمل به طرح ايجاد تشتت در بين شيعيان از سوي سازمانهاي مخفي دولت آغاز شد – که البته در اين ميان بودجه اختصاص يافته براي تخريب مذهب شيعه از سوي آمريکا – براساس طرح جان مايکل که تا سال 2001 ميلادي900 ميليون دلار آن در همين راستا هزينه شده است – نيز تاثير داشته و دولتهاي اين چنيني معمولا مجري چنين طرحهايي هستند ولي طرح جان مايکل به هرحال توسط دولت بينظير بوتو – همان کسي که عده اي مي خواهند تشيع او را ثابت کنند - در پاکستان به مرحله اجراء درآمد.
طرح ايجاد تشتت و تفرقه در بين شيعيان و از بين رفتن سازمان و انسجام آنها در پاکستان چگونه اجراء شد؟ سوالي است که ما به دليل آن که هرگز خواستار دامن زدن به اختلافات بيشتر نيستيم و از آنچه اتفاقه افتاده، رنج مي بريم – نمي توانيم آن را پاسخ بدهيم و کيفيت اجراء آن را شرح دهيم ولي براي خوانندگان گرامي ما دانستن همين مطلب کافي است که اين داستان فوق العاده تأسف انگيز و ناراحت کننده بوده است.
آنچه مهم است و مسلم؛ آن که خانم بينظير دو ماموريت مهم در دوره دوم نخست وزيري خود داشت که هر دو ماموريت را به نحو احسن به انجام رسانيد.
افغانستان را بي ثبات کرد و شيعه را از هرگونه سازمان و تشکل و وحدت و همبستگي محروم ساخت و گروههاي اخباري گرا و مخالفين مرجعيت و معتقدين به خرافات در مراسم عزاداري را تقويت کرد و وضع به جايي رسيده که برخلاف دوران رهبري شهيد علامه سيد عارف حسين حسيني رحمة الله عليه امروز در داخل پاکستان نهادها و گروهها و حتي احزاب به راحتي اتهاماتي عليه ايران مطرح مي کنند و مشرف خيلي راحت به سوال کننده اي که از او مي پرسد که در صورت حمله آمريکا به ايران موضوع پاکستان چه خواهد بود، مي گويد: ما براساس منافع کشورمان تصميم خواهيم گرفت و دنيا مي داند که او در دوران حمله آمريکا به افغانستان نيز همين سخن را بر زبان آورده و آنگاه به جاي دفاع از دردانه هاي خود (طالبان) با آمريکا همکاري کرد و سرزمين خود را در اختيار نيروهاي آمريکايي قرار داد و آمريکايي ها با استفاده از پايگاههاي هوايي و زميني و بنادر پاکستان به افغانستان حمله کردند و رژيمي که با تلاشهاي خانم بينظير بوتو به وجود آمده بود و نوازشريف و مشرف نيز دفاع از آن را ادامه داده بودند از بين رفت در حالي که اگر در پاکستان شيعيان متحد بودند و قوي و مقتدر بودند به طور قطع موضع آقاي مشرف متفاوت مي بود.
کساني که در سال هاي پيش از دوره دوم نخست وزيري خانم بوتو در برابر مواضع دولت عکس العمل نشان مي دادند اينک به دنبال منافع شخصي و گروهي خود هستند و منافع شيعه براي آنها معني ندارد.
شيعياني که سياستهاي جمهوري اسلامي ايران را تاييد مي کنند هدف حملات وحشيانه قرار مي گيرند و کساني که افراط و تفريط را پيشه کرده اند تا عمارت شيعه را خراب کنند و با عمل به خرافات و تلاش براي افزايش فاصله ها در بين شيعه و سني تشيع را از تحرک باز مي دارند و مردم را از مرجعيت دور مي سازند از حمايت سازمانهاي داخلي وخارجي برخوردارند. و روحانيان سرشناس ما براي ادامه حيات شخصي گروه و حلقه تشکيل داده اند و شيعيان را به فراموشي سپرده اند و آنقدر متشتت شده اند که به گفته يکي از دوستان حاضر نيستند پس از مرگ در يک قبرستان به خاک سپرده شوند.
همه اين مسائل ناشي از اقدامات ضد شيعي خانم بوتو نشأت گرفته است در حالي که عده اي مي کوشند ثابت کنند که او شيعه بوده و يا اين که به ايراني بودن خود افتخار مي کرد. در حاليکه زيانهايي که انقلاب اسلامي و وحدت مسلمانان از ناحيه طالبان يعني همان فرزندان معنوي خانم بينظير بوتو و گروهکهاي تروريستي داخلي وابسته يه القاعده و طالبان به به خود ديده و مضراتي که امنيت منطقه اي نظام جمهوري اسلامي ايران از اين ناحيه با آن مواجه شده در اين منطقه در طول تاريخ انقلاب اسلامي بي سابقه و بي لاحقه بوده است.
خانم بينظير بوتو يک سياستمدار سکولار بود که در هاروارد و آکسفورد پرورش يافته بود که همسرش يک فئودال بيرحم است که البته از پدر و مادر شيعه مذهب متولد شده است و نام شيعه را با خود يدک مي کشد و فساد هاي مالي و حيف و ميل هايش شهره آفاق است و در دوران نخست وزيري همسرش «به آقاي ده درصد» (Mr. 10 percent) شهرت يافته بود زيرا در هر طرح عمراني يا تجاري که به کسي تفويض مي کرد 10 درصد درآمدهاي آن را به خود اختصاص مي داد و به همين دليل سالهاي طولاني در زندان به سر برده و هنوز يک سال نشده که به دلائل غير واقعي از زندان آزاد شده ولي پرونده هايش مسدود نشده است.
پدر وي ذوالفقار علي بوتو يک سندي بود و يک سکولار مايل به کمونيسم بوده و با مائوتسه تونگ و نخست وزيرش چو ان لائي روابط نزديکي داشته و در ايجاد رابطه بين چين و آمريکا نيز ايفاي نفش کرده بود و کلاهي به سبک مائو بر سر مي گذاشت.
پدر بزرگ خانم بوتو «سرشاهنواز بوتو» از کارگزاران انگليس در هني بريتانيايي به شمار مي رفته و لقب «سر» را از استعمار انگليسي دريافت کرده بود.
خانم بوتو با طرح ويژه به پاکستان آمده بود و تعهداتي به آمريکا و اسراييل سپرده بود و ملاقاتهاي متعددي با سفراء اسرائيل در آمريکا و اروپا داشته و در آخرين روز تبعيد خود در واشنگتن به مدت 4 ساعت در يک هتل با سفير اسراييل ملاقات کرده بود و يک ساعت را در پشت درهاي بسته بدون حضور معاونين در تنهائي با وي ديدار کرده بود.
اسراييلي ها از مرگ وي به شدت ناراحت شده اند. روزنامه صهيونيستي «معاريو» يک روز بعد از ترور وي نوشت: خانم بينظير بوتو قبل از رفتن به پاکستان از سازمان جاسوسي اسراييل «موساد» خواسته بود که حفاظت از جان وي را به عهده بگيرد و يک روز بعد از آن (در29 دسامبر) مطبوعات آمريکا در گزارش خود از تل آويو نوشتند که آصف علي زرداري از اسراييل خواسته بود که موساد را به حفاظت همسرش بينظير بوتو مامور نمايد.
معاريو ضمن اظهار تاسف از تعلل اسرائيل در تامين امنيت خانم بوتو نوشت که خانم بوتو قول داده بود که چنانچه در پاکستان به قدرت برسد روابط دوستانه را با اسراييل برقرار خواهد کرد و ما اينک بهترين دوست خود را از دست داده ايم.
خانم بوتو در مصاحبه هاي خود با مطبوعات غربي قول داده بود که پدر انرژي و سلاحهاي اتمي پاکستان «دکتر عبدالقدير خان» را در اختيار آژانس بين المللي انرژي اتمي قرار خواهد داد تا از وي در خصوص همکاريش با برنامه هسته اي ايران بازجوئي کند.
اما چه کسي اورا کشت؟
تعداد معدودي مي دانند که قاتل او کيست و اين تعداد همان کارگردانان صحنه ترور وي هستند. قاتلان اصلي که او را با تير زدند و با دو انفجار متعاقب صحنه حمله انتحاري را تدارک ديدند، کشته شده اند، همانگونه که قبل از اين در هند و پاکستان قاتلان شخصيتهاي متعدد سياسي بلافاصله کشته شده بودند.
در برخي منابع پاکستاني آمده است که حتي قائد اعظم اين کشور يعني محمد علي جناح – که بنيانگذار پاکستان بود – نيز به مرگ طبيعي از دنيا نرفت همانگونه که مهاتما گاندي در هند – با وجود آن که هند را به استقلال رسانده بود – به قتل رسيد. اما قاتلان اين دو نفر چه کساني بودند؟ لياقت علي خان دومين حاکم پاکستان در سال 1951 در همين مکاني کشته شد که چند روز قبل شاهد ترور خانم بينظير بوتو بود.
انديرا گاندي و فرزندانش در هند و فرزندان ذوالفقار علي بوتو در پاکستان ترور شدند اما چه کساني قاتل و يا صحنه گردان اين قتل ها بوده اند؟ اين صحنه گردانان در واقع هم در هند و هم در پاکستان همان حاکمان نامرئي هستند و در اين دوکشورها بيشترين هزينه هاي ملي براي کتمان اسرار اين عناصر نامرئي تغلق مي گيرد اين سيستم از بقاياي انگليس در شبه قاره است و همانگونه که در انگليس نمي توان قاتلان ديانا و آن رئيس انگليسي هيئت بازرسي جهت يافتن سلاحهاي شيميايي و ميکربي در عراق، را نمي توان شناسايي کرد قاتلان اين افراد را نيز نمي توان پيدا کرد.
قابل توجه اين که منافع و خواسته هاي اين حاکمان نامرئي حتما با منافع استعمارگران مسلط بر سيستم حاکم در اين دو کشور همخواني ندارد و جالبتر اين که آنها به زودي برسر اين موضوعات با قدرتهاي خارجي به توافق مي رسند.
گفتني است که چنانچه قاتلان خانم بوتو شناسايي شوند قاتلان شخصيت هايي که در 60 سال گذشته در اين کشور به قتل رسيده اند نيز شناسايي خواهند شد. بنا بر اين احتمال شناسايي آنان بسيار ضعيف است.
دولت پاکستان در مورد قتل خانم بوتو آنقدر گرفتار تناقض گويي شده که ديگر کسي به مواضعش توجهي نمي کند و شبهات موجود در مورد دست داشتن دولت در قتل خانم بوتو به شدت تقويت شده است. وزارت کشور پاکستان طالبان و القاعده را به دست داشتن در اين ترور متهم کرده و آنها نيز با استهزاء و تمسخر اين اتهامات را رد کرده اند.
خانم بوتو بعد از سوء قصد 18 اکتبر در شهر کراچي چند نفر از اعضاء ارشد حزب مسلم ليگ قائد اعظم را به عنوان طراحان آن حمله و حملات احتمالي بعدي معرفي کرده بود و راننده خانم بوتو گفته است که آن حمله انتحاري نبوده بلکه انفجار در يک خودروي مملو از مواد منفجره متعلق به پليس رخ داده است!
دولت پاکستان از اسکاتلند يارد درخواست کرده است که تحقيقات اين ترور را برعهده بگيرد ولي تاکيد کرده است که کساني که از سوي خانم بوتو به عنوان قاتلان احتمالي وي معرفي شده اند نبايد تحت بازجويي قرارگيرند! و حزب مردم هم ضمن آن که با تيم اعزامي اسکاتلند يارد همکاري مي کند خواستار اعزام يک هيئت حقيقت ياب از سوي سازمان ملل است که بايد به سبک پرونده رفيق حريري در لبنان تحقيقات خود را انجام دهد و احزاب ديگري مانند جماعت اسلامي نيز از اين خواسته حزب مردم حمايت کرده است.
حزب مسلم ليگ قائد اعظم ياهمان حزب ژنرال مشرف براي برخي رهبران حزب مردم را تلويحا به دست داشتن در قتل خانم بوتو متهم کرده اند و اين سوال را مطرح کرده اند که چه کساني در حزب مردم از مرگ بينظير بوتو سود مي برند؟ در همبن حال جرج بوش از هر مناسبتي استفاده مي کند و حمايت خود را از مشرف تجديد مي نمايد و ضمن ابراز خرسندي از دخالت اسکاتلند يارد در تحقيقات قتل خانم بوتو مي گويد که مشرف دوست قابل اعتماد آمريکا است و آمريکا مصمم است در مبارزه با تروريسم به وي کمک کند! با اين تفاصيل آمريکا و صهيونيستها که بعيد نيست صحنه گردانان واقعي اين ترور باشند مي کوشند از جسد بينظير بوتو بهره برداري هايي بنمايند که اگر او زنده مي ماند شايد اين بهره برداريها برايشان امکان پذير نبود.
اما خانم بينظير بوتو که هيچ وقت اسلام را اظهار نمي کرد نه بدان معني بود که اسلام توان اداره امور کشورها و زمامداري ملت ها را ندارد بلکه او اعتقادي به اسلام نداشت.
او و امثال او مانند مسيحيان سکولار که در طول هفته بدون خدا زندگي مي کنند و روز يکشنبه در کليسا حضور مي يابند و خواستار عفو گناهانشان مي شوند، گاهي ممکن است به مسجد و مکه هم بروند و يا احيانا در مراسم روضه هم شرکت کنند ولي ديانتشان هم بيشتر سياسي است و مي خواهند از اين طريق حمايت توده ها را جلب کنند در حالي که سياست آنها ديني نيست زيرا نه از ابعاد سياسي دين اطلاعي دارند و نه به آن اعتقاد دارند.
خانم بوتو سياستمدار کشوري بود که همه حکام آن به استعمارگران وابسته اند و فقط در صورت تعهد نسبت به تامين منافع آنها به قدرت مي رسند. خانم بوتو همان مي خواست که اربابانش مي خواستند.
او شيعه يا سني نبود بلکه براي اجراي دستورات آمريکا به پاکستان رفته بود. او را به پاکستان فرستادند تا به منافع آنها خدمت کند و نگران نباشيد زيرا او بعد از مرگ نيز عمل به وظايف محوله خود را ادامه خواهد داد و اکنون بايد ديد که او پس از مرگش منشأ چه خدماتي براي صهيونيسم و امپرياليسم جهاني مي گردد و چه مصائبي به بهانه ترور وي به مردم پاکستان – چه شيعه و چه سني – تحميل مي شود!