شیعه نیوز :شیخ عبدالرضا کفایی نوه ی آخوند خراسانی اظهار می دارد: پدرم میفرمود، بعد از آنکه دولت موقت مشروطه یعنی فاتحان تهران، خبر پیروزی را به آخوند خراسانی دادند، اولین اقدامی که ایشان کرد تلگراف به همین دولت موقت برای حفظ حریم و جان حاج شیخ فضلالله نوری بود. اولین تلگرافی که مرحوم آخوند پس از فتح تهران و تجدید مشروطه، به دولت ایران زده و اولین اقدامی که کرده، ارسال تلگراف برای حفظ حریم و جان حاج شیخ فضلالله بوده است. مطلب دیگری که، باز از مرحوم والد نقل میکنم، این است که: مرحوم آخوند خراسانی از درس میآمدند. در خلال مسیر، خبر اعدام شیخ را به ایشان دادند. پدرم میفرمود: برای اولین و آخرین بار ما چنین عکس العملی را در مرحوم آخوند دیدیم مردی با آن شجاعت و استقامت، بر اثر شنیدن این خبر از شدت ضعف همانجا وسط کوچه به زمین خورد، چندانکه زیر بغلش را گرفتند و از جا بلند کردند. ایشان تأکید میکرد که: در هیچ مورد دیگری، حتی در قضیه اشغالِ شمال ایران توسط قشون تزاری، چنین عکس العمل شدیدی از آخوند دیده نشد! ….
آقای آخوند و همفکرانشان مثل حاج میرزا حسین تهرانی و شیخ عبدالله مازندرانی در پی تغییر وضع موجود و ایجاد کنترلی برای استبداد و خودکامگی حکام قاجار بودند که یک خان قاجار مثل ظل السلطان نتواند بر جان و مال و ناموس مردم سلطه بیچون و چرا داشته باشد. خواسته آنان ایجاد مرکز کنترل قدرت به نام مجلس شورا بود که منتخب از معتمدین مردم بوده، تصمیمات حکومتی را کنترل کند و دولت صرفاً مجری طرحها و لوایحی باشد که به تصویب اکثریت اعضای این مجلس میرسد. درواقع، به واسطه آنها، دولت تحت کنترل مردم قرار گیرد. منتها همان طور که مسبوقید به پیشنهاد مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری (که با مرحوم آخوند هم در این باره مکاتبه کردند و آخوند نظر حاج شیخ فضلالله را تأیید کردند) مادهای به عنوان اصل دوم در متمم قانون اساسی مشروطیت گنجانده شد که در هر دوره مجلس (به تأیید مراجع تقلید وقت) پنج تن یا بیشتر فقیه طراز اول به عنوان ناظر و حاکم بر مصوبات مجلس شورای ملی تعیین شوند و در مورد انطباق مصوبات مجلس با احکام مذهب جعفری نظر دهند و نظرشان هم بر رای اکثریت مجلس حاکم باشد و خود مرحوم آخوند هم برای اولین بار (در زمان مجلس دوم) ۵ نفر را تعیین کردند که عبارت بودند از: مرحومان حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، سید حسن مدرس، امام جمعه خویی، شیخ هادی بیرجندی و… که از آنها تنها مدرس و امام جمعه خویی در جلسات مجلس حضور یافتند. مع الوصف در دوره بعد مجلس که دوره سوم قانونگذاری باشد مرحوم آخوند رحلت کرده بودند و دیگر چند فقیه به عنوان ناظر تعیین نشد و لذا مرحوم مدرس از دورههای بعد به عنوان وکیل مردم تهران به مجلس رفت.
به گزارش «شیعه نیوز» متن کامل گفت و گو به این شرح است:
حاج شیخ عبدالرضا کفایی، نوه مرحوم آیت الله آخوند خراسانی (پیشوای مشروطیت) هستند که به حکم «اهل البیت ادری بما فی البیت»، اطلاعات ناب و دست اولی از زندگی و سوانح نیای بزرگ خویش دارند. ایشان در گفتگویی بلند راجع به شخصیت، خدمات و مبارزات آخوند خراسانی، توضیحات روشنگری پیرامون حوادث عصر مشروطیت، بویژه روابط و مناسبات آخوند با آیت الله شیخ فضل الله نوری، دادهاند که گزیده آن را در زیر میخوانید:
جناب کفایی، مرحوم شیخ فضلالله در لوایح ایام تحصن در حضرت عبدالعظیم (ع) سخنی دارد که معلوم میشود وی در پگاه مشروطه با علمای نجف مکاتبه داشته و نظر علمای بزرگ آنجا (از جمله آخوند خراسانی) را به حمایت از قیام عدالتخواهی جلب کرده است. عبارت شیخ چنین است: «ایها الناس، من… مدخلیت خود را در تأسیس این اساس [ = مجلس شورا] بیش از همه کس میدانم. زیرا که علمای بزرگ ما که مجاور عتبات عالیات و سایر ممالک هستند هیچ یک همراه نبودند و همه را به اقامه دلایل و براهین، من همراه کردم. از خود آن آقایان عظام میتوانید این مطلب را جویا شوید…».۱ در این باره توضیحی اگر دارید بفرمایید.
سابقه آشنایی بین مرحومان آخوند و حاج شیخ فضلالله نوری اعلی الله مقامهما ظاهراً به دوران حضور آن دو در درس میرزای شیرازی در نجف اشرف برمیگردد. منتها زمانی که میرزا به سامرا هجرت و در آنجا ماندگار شد، شیخ همراه او به سامرا رفت ولی آخوند، در عین حفظ صمیمیت بسیارش با میرزا، در نجف ماند و مستقلاً به پرورش طلاب و فضلا پرداخت. سالها بعد، شیخ به تهران آمد، میرزا فوت کرد و آخوند در نجف کار تدریس و افتا را ادامه داد… تا آنکه چندی پیش از طلوع مشروطیت، توجه علما و مراجع بزرگ نجف به مسائل و مشکلات سیاسی اجتماعی ایران معطوف گردید.
از مرحوم والد (آیت الله میرزا احمد کفایی) شنیدم که میگفت: بعد از اینکه نامههای زیادی از مردم ایران (در شکایت از حکام مستبد قاجار) به مراجع نجف رسید، مرحومان آخوند، شیخ حسن مامقانی، فاضل شربیانی و حاجی میرزا حسین تهرانی برای بررسی اوضاع و چارهجویی و اقدام در باره مشکلات، جلسات ۴ نفرهای را تشکیل دادند که سری بود و فرزندان و اصحاب ایشان حق شرکت در جلسات را نداشتند. جلسات سیار، و متناوباً در منزل یکی از آنان برگزار میشد. با فوت شربیانی (۱۳۲۲ ق) و مامقانی (۱۳۲۳) جلسات مزبور طبعاً بهم خورد. تا اینکه اعتراض به حکومت استبدادی در ایران تشدید شد و طومار شکایات ارسالی مردم به نجف فزونی گرفت. داخل پرانتز عرض کنم: از حاج ملا هاشم خراسانی (صاحب منتخب التواریخ) نقل شده که میگفت: من خود چند ماه قبل از تأسیس مشروطیت، در بحبوحه درگیریها جهت استفسار از نظر علمای نجف در باره اوضاع، به نجف رفتم و ۶ ماه در آنجا ماندم. در این مدت، ۱۰ هزار طومار شکایت به محضر آخوند رسید (پایان کلام حاج ملا هاشم) و قاعدتاً قبل از آن هم طومارهایی به دست ایشان رسیده بوده است. پدرم (مرحوم کفایی) میافزود: با وجود تواتر شکایات، و مذاکرات مکرر بین علمای نجف برای تصمیمگیری پیرامون مسائل ایران، مرحوم آخوند و دیگران اقدامی جدی به عمل نیاوردند، تا اینکه حاج شیخ فضلالله به آخوند نامه نوشتند و اظهار داشتند که: بسیاری از مردم ایران، مقلد شمایند و در این قیام تا شما اقدامی نکنید مساله به سامان نخواهد رسید. برای پیشرفت کار، نیاز به حکم و مساعدت شما است. بعد از نامه شیخ، مرحوم آخوند و حاجی میرزا حسین تهرانی و سایر اعلامی که در نجف قضایا را تعقیب میکردند، به طور جدی در این قضیه اقدام کردند و قیام عدالتخواهی پیروز شد…
در ماجرای پیشنهاد شیخ فضلالله مبنی بر نظارت فقها بر مصوبات مجلس (اصل دوم متمم قانون اساسی) نیز تلگراف آخوند توسط شیخ به مجلس شورا را داریم که از اصل مزبور حمایت میکند و کسروی در تاریخ مشروطه خود، متن آن را آورده است.
آقای آخوند و همفکرانشان مثل حاج میرزا حسین تهرانی و شیخ عبدالله مازندرانی در پی تغییر وضع موجود و ایجاد کنترلی برای استبداد و خودکامگی حکام قاجار بودند که یک خان قاجار مثل ظل السلطان نتواند بر جان و مال و ناموس مردم سلطه بیچون و چرا داشته باشد. خواسته آنان ایجاد مرکز کنترل قدرت به نام مجلس شورا بود که منتخب از معتمدین مردم بوده، تصمیمات حکومتی را کنترل کند و دولت صرفاً مجری طرحها و لوایحی باشد که به تصویب اکثریت اعضای این مجلس میرسد. درواقع، به واسطه آنها، دولت تحت کنترل مردم قرار گیرد. منتها همان طور که مسبوقید به پیشنهاد مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری (که با مرحوم آخوند هم در این باره مکاتبه کردند و آخوند نظر حاج شیخ فضلالله را تأیید کردند) مادهای به عنوان اصل دوم در متمم قانون اساسی مشروطیت گنجانده شد که در هر دوره مجلس (به تأیید مراجع تقلید وقت) پنج تن یا بیشتر فقیه طراز اول به عنوان ناظر و حاکم بر مصوبات مجلس شورای ملی تعیین شوند و در مورد انطباق مصوبات مجلس با احکام مذهب جعفری نظر دهند و نظرشان هم بر رای اکثریت مجلس حاکم باشد و خود مرحوم آخوند هم برای اولین بار (در زمان مجلس دوم) ۵ نفر را تعیین کردند که عبارت بودند از: مرحومان حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، سید حسن مدرس، امام جمعه خویی، شیخ هادی بیرجندی و… که از آنها تنها مدرس و امام جمعه خویی در جلسات مجلس حضور یافتند. مع الوصف در دوره بعد مجلس که دوره سوم قانونگذاری باشد مرحوم آخوند رحلت کرده بودند و دیگر چند فقیه به عنوان ناظر تعیین نشد و لذا مرحوم مدرس از دورههای بعد به عنوان وکیل مردم تهران به مجلس رفت.
روابط و مناسبات مرحوم آخوند با مرحوم سید محمد کاظم طباطبایی یزدی «صاحب عروه»، که دیدگاه وی نسبت به مشروطه با آخوند تفاوت داشت، چگونه بود؟
به رغم تفاوتی که میان دیدگاه آخوند و مرحوم سید در مسئله مشروطه بوده، برخورد ایشان نسبت به سید و وابستگان ایشان، همیشه همراه با تکریم و رعایت حریم مرحوم سید بوده است. در این باره وقایع زیادی هم نقل میکنند. من خود از مرحوم پدرم شنیدم: هرگاه که آن دو در راه همدیگر را میدیدند به گرمی تمام با هم احوالپرسی میکردند. آنها به منزل یکدیگر رفت و آمد داشته و در مناسبتهایی که پیش میآمد از هم تفقد میکردند.
در دوران مشروطه هم همین گونه بود؟
بله، روابط آنان تا آخر همین طور باقی ماند. مرحوم آخوند تصریح میکرد که «اختلاف من با آقای طباطبایی در وجوب و حرمت مشروطه، مثل اختلاف نظر دو فقیه در طهارت و نجاست غساله است. همان طور که اختلاف فقها در این مسائل، موجب اختلافشان در سایر مسائل نمیتواند باشد، در قضیه مشروطه هم هیچ نوع اختلافی جز در فتوا بین من و ایشان وجود ندارد و راضی نیستم که هیچیک از اصحابم نسبت به ایشان و یا وابستگانشان کوچکترین هتک حرمتی بکنند». این مطلب را از چند طریق معتبر شنیدهام: مرحوم شیخ محمد رشتی از قول پدرش، مرحوم سید عبدالله شیرازی از قول آقا ضیاء عراقی، مرحوم سید مرتضی فیروز آبادی از قول پدرش سید محمد و…
ملکزاده در تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ضمن شرح محاکمه و اعدام شیخ فضلالله، از زبان شیخ ابراهیم زنجانی (دادستان محکمه مزبور) ادعا میکند که آخوند حکم به اعدام شیخ داده است.۲ و این در حالی است که آقای عبدالحسین کفایی، به نقل از پدر شما (مرحوم حاج میرزا احمد کفایی، سومین فرزندِ آخوند خراسانی) آورده است: «وقتی… مرحوم… شیخ فضلالله نوری را… به دار آویختند، چون این خبر به آخوند… رسید بسیار متأثر و متألم گردید، به نحوی که گریه کرد و مجلس فاتحهای در منزل خود برای او ترتیب داد».۳ نظر شما چیست؟
بله، صحیح است. پدرم میفرمود: بعد از آنکه دولت موقت مشروطه یعنی فاتحان تهران، خبر پیروزی را به آخوند خراسانی دادند، اولین اقدامی که ایشان کرد تلگراف به همین دولت موقت برای حفظ حریم و جان حاج شیخ فضلالله نوری بود.
یعنی برای خصوصِ حاج شیخ فضلالله نوری؟
بله، خصوصِ حاج شیخ فضل الله! این را، از خود مرحوم والد مستقیماً نقل میکنم. اولین تلگرافی که مرحوم آخوند پس از فتح تهران و تجدید مشروطه، به دولت ایران زده و اولین اقدامی که کرده، ارسال تلگراف برای حفظ حریم و جان حاج شیخ فضلالله بوده است. مطلب دیگری که، باز از مرحوم والد نقل میکنم، این است که: مرحوم آخوند خراسانی از درس میآمدند. در خلال مسیر، خبر اعدام شیخ را به ایشان دادند. پدرم میفرمود: برای اولین و آخرین بار ما چنین عکس العملی را در مرحوم آخوند دیدیم مردی با آن شجاعت و استقامت، بر اثر شنیدن این خبر از شدت ضعف همانجا وسط کوچه به زمین خورد، چندانکه زیر بغلش را گرفتند و از جا بلند کردند. ایشان تأکید میکرد که: در هیچ مورد دیگری، حتی در قضیه اشغالِ شمال ایران توسط قشون تزاری، چنین عکس العمل شدیدی از آخوند دیده نشد!
ضمناً سالها پیش، از برادرم دکتر حمید کفایی که اینک در خارج از ایران زندگی میکند، شنیدم از کتابی که متأسفانه الاَّن خصوصیات آن را به خاطر ندارم نقل میکرد: یکی از محققین تاریخ آن زمان - مساله مربوط به اواخر دهه ۳۰ است – از یک دستنویس (بالغ بر حدود ۲۰۰ صفحه) سخن گفته بود، که با خط خیلی ابتدایی نوشته شده و نویسنده آن سواد خیلی زیادی هم نداشته است. نویسنده دستنویس، که خادم یکی از رجال مشروطه بوده، خاطراتی را که در منزل اربابش اتفاق میافتاده یادداشت کرده بود. به یاد دارم اخوی از قول آن شخص تاریخ پژوه میگفت که خادم مزبور در آن دستنویس نوشته بود: امشب جلسه در منزل ارباب من تشکیل شده و من که از پشت در مذاکراتشان را گوش میدادم شنیدم صحبت راجع به تلگرافی است که آخوند خراسانی برای حفظ جان شیخ فضلالله از نجف به تهران زده است. صحبت این بود که، با تصمیمی که برای اعدام شیخ گرفتهایم، نسبت به تلگراف آخوند و جواب به ایشان چه باید بکنیم؟ و بالاخره تصمیم نهاییشان این شد که تلگراف آخوند را پنهان کرده و تصمیم خویش به اعدام شیخ را عملی سازند، و بعداً عذر خواهی کنند که تلگراف دیر رسیده است!
مطلب فوق، شایسته تحقیق و تأملِ پژوهندگان تاریخ مشروطه و اسرار پشت پرده آن است.۴
مشهور است که مرحوم آخوند در نظر داشته برای اصلاح مشروطیت به ایران بیاید ولی ایشان را در آستانه حرکت، مسموم کردهاند؟ نظر حضرت عالی در این زمینه چیست؟
بله، فوت مرحوم آخوند (که درست در آستانه عزیمت ایشان همراه علما به سوی ایران، جهت انجام برخی اصلاحات، رخ داد) مشکوک بوده است. مرحوم شیخ محمد رشتی، فرزند مرحوم شیخ عبد الحسین رشتی (که از شاگردان و خواص مرحوم آخوند بود) میگفتند: وقتی دولت ایران احساس کرد که آخوند با عزم جزم (بظاهر برای دفاع از ثغور ایران در برابر تجاوز روسها، ولی در باطن برای جلوگیری از فساد اعمال دولتمردان و بازگرداندن حکومت مشروطه به نظام مذهبی) راهی ایران است، به وسیله ایادی مرموز، آخوند را مسموم کردند.
همچنین از مرحوم شیخ عبدالحسین نقل کردند که میگفت: «قرار بود صبح سه شنبه ۲۰ ذیحجه ۱۳۲۹ آقای آخوند با اصحابشان به مسجد سهله کوفه رفته، شب چهارشنبه در آنجا بیتوته و توسل به حضرت ولی عصر(عج) پیدا کنند. سپس روز چهارشنبه به کاظمین بروند و علمای عراق هم از کربلا و سامرا در آنجا به ایشان ملحق شوند و همگروه به سمت ایران حرکت کنند. میگفت: شب سه شنبه آخوند آخرین درسش را در مسجد طوسی به پایان رساند و عازم منزل شد. من پشت سر ایشان حرکت میکردم. بین راه پیرزنی جلو آمده سلام کرد و گفت: آقا، مریضی داریم، خواهش میکنم بر این جام آب، دعایی بخوانید تا به مریض بدهیم شفا یابد. آخوند جام آب را گرفته دعایی بر آن خواندند و به زن دادند. وی مجدداً گفت: لطفاً برای تأثیر بیشتر، کمی از آبش نیز صرف بفرمایید و مرحوم آخوند جرعهای از آن را نوشید و جام را به زن برگرداند».
این مشاهدات مرحوم شیخ عبدالحسین رشتی در شب تصمیم آخوند به حرکت بود. آنگاه در بین الطلوعین همان شب مرحوم آخوند بعد از ادای فریضه صبح در حالی که مشغول به اذکار تعقیب بعد از نماز صبح بود احساس درد شدیدی در دل کرده، و با اینکه اواخر پاییز و نزدیک زمستان بوده عرق شدیدی در بدن ایشان مینشیند که منجر به مرگشان میشود (فوت آخوند شب ۲۰ آذر سال ۱۲۹۰ ش رخ داده است).
رنگ باختن آرمانها در صبحدم تجدید مشروطه
دکتر منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، درباره رنگ باختن آرمانهای اصیل ملت مسلمان ایران در صبحدم تجدید مشروطه، سخنی در خور تامل دارند:
رنگ باختن آرمانها… از همان فردای افتتاح مجلس [ دوم پس از فتح تهران و تجدید مشروطیت] آغاز گشت. آنان که بایستشان مرهم باشند، خود خار شدند و بر دل و دیده نشستند. شیخ مهدی [ شریف کاشانی، از پیشگامان مشروطه] مینویسد: «سبحان الله! ما وکلا انتخاب کردیم که در مجلس شورا، حقوق مغصوبه دیرینه ما را از دست ظالمین بیرحم بازستانند، و هیچ وقت احتمال نمیدادیم که وکیل ما بتواند حقوق حقه ما را به ظالمان ببخشد. حال، چه باید کرد؟ این خاکی است که خود برسر خود ریختهایم …
آنچه بیش از همه ملت را به تنگنا و مذلت افکند، اختلافات گروهی بود. این اختلافات، خاصه آنگاه بالا گرفت که «تقی زاده» به تهران ورود و بر کرسی نمایندگی مجلس تکیه زد. تندرویها آغاز، و مناقشات بالا گرفت. فاتحین به جان یکدیگر افتادند، گویی که ایلغاریان به غنیمت دست یازیده. نخست جنجال شبنامهها و اعلانات و پس از آن ترور شخصیتها.
بیشترین حملات متوجه روحانیت بود؛ روحانیتی که خود مُبدع… و معین انقلاب بود، اکنون میبایست از صحنه سیاسی به دور افتد. آن گروه که شهادت شیخ فضلالله را موجب آمده و ازینروی بیش از پیش بر تَجَری خود افزوده بودند نتیجه اعمال… خویش را در شهادت ثقه الاسلام بازیافتند. در آن ورطه، روحانیت، مُخلٍّ… کجرویها بود. ازینروی میبایستی مورد حمله قرار گیرد، در مظان شک و شبهه افتد، موج افترا بر او باریدن گیرد؛ و چون تمامی اینها سودمند نیفتاد، به شهادت رسد. نخستین حملات روشنفکران و فرنگی مآبان که متوجه گروه قلیلی از روحانیت بود، رفته رفته بالا گرفت. اینک با طرح شعار استبعاد دین از سیاست، تمامی روحانیون و در صدر ایشان دو مُعین و مُبدع انقلاب
– مرحوم آیت الله طباطبایی… و مرحوم آیت الله شهید عبدالله بهبهانی… – هدف تیر ملامت شبنامه نویسان قرار گرفتند… انبوههای از اعلانات، لاینقطع سیل تهمت و افترا را دامن میزد. روحانیت میبایست در مظان اتهام واقع و از این رهگذر، نفوذ سیاسی – اجتماعی ایشان کاستی گیرد. لاجَرَم سودمندترین راه – به زعم خصمان – ایجاد شک در باب رعایت موازین و اخلاق شریعت مطهره نبی اکرمص بود از جانب روحانیت. دامنه تهمتها از رشوه ستانی تا میخوارگی در نوسان بود. کذابین، به ناروا، هر آنچه را درخور خویش مییافتند به علما منتسب میساختند… هدف، جدایی دین بود از سیاست؛ ازینروی پهنهای را میطلبید بس گستردهتر از درگیری با چند روحانی نما، و عمقی بس ژرفتر از آن: حمله به کل روحانیت، و در صدر ایشان، علمای اعلام.
واقعات اتفاقیه در روزگار، محمدمهدی شریفکاشانی، مقدمه جلد اول
پانوشتها:
۱٫ رسائل، اعلامیهها…، ترکمان، ص ۲۴۵٫
۲٫ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ۶ /۱۲۷۱ ۱۲۷۰٫
۳٫ مرگی در نور؛ زندگانی آخوند خراسانی صاحب کفایه، عبدالحسین مجید کفایی، ص ۳۹۶٫
۴٫ مؤید این مطلب، سخن عین السلطنه است که در بخش خاطرات ۱۹ رجب ۱۳۲۷ از محمدحسین میرزا نقل میکند: «تلگرافی از عتبات آمده که شیخ را محترماً روانه عتبات کنید. حالا متحیر ماندهاند چه جواب بدهند. پسر بزرگ شیخ [آقا ضیأالدین] آنجاست. باطنا هم از این کار پشیمان شدهاند» (روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ۴/۲۷۲۸).
این گفت و گو از پایگاه کنگره یکصدمین سالگرد رحلت آخوند خراسانی است که در سال ۱۳۹۰ منتشر شده است.
آخوند این فتوا را داده و تردیدی در آن نیست و اختلافات ببن فقها جدی است و با این توجیهات حل نمی شود
اما اقایان قم و نجف چون کتاب درسی شان کفایه شده است برای صاحب کتاب قداست و عصمت درست کرده اند و این مطلبی نادرست است و دامان آخوند از این حکم بی جائی که کرد و مشروطه را با این حکم به دست لیبرالها انداخت هرگز پاک نمی شود .
فقط مسئله قتل مرحوم شیخ شهید نبوده است . چیزهائی دیگری هم بوده مثل تقدیسی که از یفرم ارمنی کرده است و مطالب دیگر .
مرحوم آقای آخوند خراسانی در سیاست بسیار ابتدائی بوده و بیخود وارد سیاست شده است . مگر هر کس کتاب اصول بنویسد می تواند فهم سیاسی هم داشته باشد .
همراهی نکردن مرحوم سید کاظم یزدی و تعبیر تندی که او به نسبت آخوند خراسانی دارد کافی است .
چرا حوزه های ما مسئولیت رفتار گذشتگانشان را نمی پذیرند و با انکار کردن در صدد نفی وقایع بر می آیند .
ما که در زمان خودمان شاهد بوده ایم و دیده ایم . حال لابد آیندگان همین هائی راکه ما دیده ایم نیز انکار می کنند و می گویند همه چیز گل و بلبل بوده است .
به نظرم اعدام کمترین مجازات شیخ بوده است.
سواد زن را هم شیخ شهید نوری - تنها - مخالفت نداشته است بلکه عموم روحانیان آن زمان مخالفت با این موضوع می کرده اند و خود آخوند خراسانی هم مثل دیگران بوده است . وجه اختلاف شیخ فضل الله و آخوند در این امور نیست بلکه در این است که فقهی که خود آخوند مروج آن است مجتهد را نایب امام زمان می داند و حکم او را واجب الاتباع می داند . مجتهد متنفذ تهران مرحوم شیخ فضل الله نوری بوده است و بنا بر همین فقه موجود اوست که حق دارد در امور تهران دخالت نماید . غوغای مشروطه نیز در همین طهران بالاگرفته است و در عین حال اینهم معلوم باشد که مرحوم آخوند قائل به ولایت مطلقه فقیه نبوده است که بخواهد از نجف به نسبت ایران حکم صادر کند . او فقه خودش را هم زیر پا گذاشته است و مجتهد بزرگ تهران را با حکمش به کام مرگ فرستاده است .
در عین حال تیزبینی شیخ فضل الله نوری و کوته بینی آخوند خراسانی از سوئی دیگر در طول زمان کاملاً خود را نشان داده است که کدامیک درست فهمیده بودند و درست میگفتند و کدامیک اشتباه کردند و کشور را از چاله در آورده و به چاه انداختند