شیعه نیوز: حضرت امیرالمومنین درخطبه اول نهج البلاغه به تفضیل به این موضوع پرداخته است. امّا برخی بر این عقیده هستند که داستان حضرت آدم علیه السلام ابوالبشر نیز نمادی بیش نبوده، آیا این موضوع صحّت دارد؟
داستان حضرت آدم علیه السلام نماد و سمبل و یا واقعیت:
مرحوم ابن میثم بحرانی که از علمای قرن هفتم هجری و استاد مرحوم علامه حلی میباشد در شرح خود بر نهج البلاغه در این باره میگوید: بعضی از صوفیه و عرفا معتقدند داستان آدم علیه السلام و فرشتگان و ابلیس یک داستان تمثیلی و سمبولیک است و واقعیتی ورای این تأویلات ندارد. معتقدند منظور از آدم علیه السلام، نفس ناطقه و قوه عاقله است، بنابراین بر انسانی که قدرت تعقل مسائل کلی جهان را دارد، در قرآن از او تعبیر به آدم علیه السلام میشود.
منظور از شیطان همان قوه واهمه است که معانی جزئی را درک میکند و او را به دنیا طلبی و شهرت و لذات زودگذر دنیوی میکشاند. بهشت، غرق شدن در دریای معرفت حق و موجودات غیبی است.
ملائکه، قوای باطنی و محرکه ومدرکه است که همگی قوای مربوط به انسان هستند.
درخت ممنوعه، همان شهوات و لذتهای دنیای است که قوه واهمهی انسان را فریب میدهد و او را اسیر لذتهای دنیایی میکند.
مراد از طرد ابلیس از بهشت آن است که وقتی بین آدم علیه السلام که قوه عاقله است و بین ابلیس که قوه واهمه است درگیری ایجاد شود طبعاً ابلیس رجیم و رانده شد، برای اینکه تسلیم قوه عاقله نگردید. انسان به واسطه نزدیک شدن به شهوات دنیا (درخت ممنوعه) از فناء فی الله و غرق شدن در معرفت الهی پایین افتاد و به لذایذ زودگذر دنیا نزدیک شد و هبوط نمود.
خداوند خواسته است عظمت خلقت انسان را به ما یاد آور شود که او قدرت دارد از خاک که یک موجود جمادی و یک ماده محض است و شعور و ادراک ندارد انسانی خلق کند که دارای حس و حرکت و قوای ظاهری و باطنی و عقل کامل است، و عقل ممکن است به قدری رشد کند که مثل نبی اکرم عقل کل شود و به جایی برسد که فرشتگان نتوانند به آن مقام برسند
به هر حال این افراد معتقدند قصه آفرینش آدم علیه السلام و سجده ملائکه و طرد شدن ابلیس، همه به عنوان مثالی برای حضور نبرد بین عقل و قوه واهمه آموزنده است.
جواب به این گروه:
ولی آنچه در جواب به این عده میتوان گفت این است که شاید این تمثیل، داستان و توجیه خوبی باشد، اما اگر ما باشیم و آیات و روایات قرآنی و کلمات حضرت امیر، چنین استفاده میشود که این داستان یک داستان سمبولیک نیست بلکه بیان جزئیات آفرینش انسان مثل برداشتن خاک از مناطق مختلف و خمیر ساختن آن خاکها و سایر جزئیات، همه حکایت از واقعی بودن این ماجرا دارد؛ و یا اینکه در توصیف داستان حضرت آدم علیه السلام بگوییم شخصیت آدم علیه السلام، شخصیت خارجی بوده و اشاره به فرد خاصی دارد، اما بقیه حوادث جنبه رمزی و سمبولیک دارد و از این مفاهیم، معانی بلند در ورای الفاظ محسوس مقصود بوده است.
خصوصاً اگر بخواهیم باب تأویل را هر جا که خواستیم باز کنیم، دیگر هیج اصل مسلم و قانونی ثابتی در شریعت برای ما باقی نمیماند، زیرا هر کس به میل خودش آیات و روایات را تأویل و توجیه خواهد نمود؛ بنابراین هوی و هوسها و اغراض شخصی به این وسیله وارد مبانی دین میشود؛ بنابراین الفاظ را باید بر ظواهرش حمل نمود مگر زمانی که قرینهای معقول و مقبول بر خلاف آن آمده باشد.
مراد از طرد ابلیس از بهشت آن است که وقتی بین آدم علیه السلام که قوه عاقله است و بین ابلیس که قوه واهمه است درگیری ایجاد شود طبعاً ابلیس رجیم و رانده شد، برای اینکه تسلیم قوه عاقله نگردید. انسان به واسطه نزدیک شدن به شهوات دنیا (درخت ممنوعه) از فناء فی الله و غرق شدن در معرفت الهی پایین افتاد و به لذایذ زودگذر دنیا نزدیک شد و هبوط نمود.
علت تکرار زیاد این داستان:
داستان حضرت آدم علیه السلام را قرآن زیاد تکرار کرده و این به چند منظور بوده است:
۱) خداوند خواسته است عظمت خلقت انسان را به ما یاد آور شود که او قدرت دارد از خاک که یک موجود جمادی و یک ماده محض است و شعور و ادراک ندارد انسانی خلق کند که دارای حس و حرکت و قوای ظاهری و باطنی و عقل کامل است، و عقل ممکن است به قدری رشد کند که مثل نبی اکرم عقل کل شود و به جایی برسد که فرشتگان نتوانند به آن مقام برسند.
۲) خدا میخواسته به انسان تذکر دهد کهای انسان تو با این که خاک بودی به قدری تو را ارتقاء دادیم که ملائکه مأمور به سجده تو شدند و تو بر ملائکه فضیلت داری پس قدر خود را بدان و خود رابه دنیا و متاع آن نفروش.
۳) خداوند قصد داشته با این داستان دشمنی شیطان را به ما یادآوری کند و به ما تذکر دهد شما چنین دشمن بزرگی مانند شیطان دارید و او وعده به فریب شما داده است.
خداوند خواسته به ما تفهیم کند که آدم علیه السلام پدر شما در یک مورد از شیطان اطاعت کرد و مقامش از او گرفته شد و به او گفته شد «اهبطوا» برو پایین، پس ما که دائماً غرق در گناه هستیم وضعمان چه خواهد شد؟
تأویل آیات قرآنی کار ظریف و مشکلی است و در توان هر کس نیست، در این میان ائمه معصومین هستند که شایسته این امر خطیر بوده و تأویلات آنان، تأویلی است که شکی نمیتوان در آن داشت و پرداختن به این موضوع در حوصله و گنجایش این مقاله نیست و لذا شرح و بسط این موضوع را به اهل آن میسپاریم.