۰

جاسوس دوجانبه

کد خبر: ۲۴۳۶۰۷
۱۱:۴۵ - ۲۳ آبان ۱۳۹۹
ويسنده: گيدو كنوپ
مترجم: ضياءالدين ضيايي
ناشر: نشر البرز
نوبت و سال انتشار: سال 1376
 

متن كامل :
آليوشين، نام رمز ولاديمير كريوچكف، رييس اداري كا. گ.ب محسوب مي‌شد كه ضمناً متصدي امور جاسوسي در خارج از كشور بود. داشتن القاب و اسامي مستعار و رمزي، از اصول اوليه كا.گ.ب به شمار مي‌رفت. با وجود گرماي بيش از اندازه، گورديوسكي عرق سرد را بر روي پيشاني و كف دست‌هايش احساس كرد. بارديگر سرگيجه‌ي هميشگي به او دست داد، به طوري كه ناچار شد دست‌اش را به دسته‌ي صندلي بگيرد. جاسوسان معمولاً بايد از سلامت كامل برخوردار باشند. جاسوسان دو جانبه كه تكليف‌اشان معلوم است، اما گورديوسكي به فشار خون مبتلا بود و مي‌بايستي دارو مصرف كند. ولي تهديد اين خطر چيزي نبود كه بتوان اثر آن را با قرص برطرف كرد. آيا كار او تا آن زمان ، بدون عيب و نقص انجام شده بود؟

گورديوسكي سعي كرد آرامش خود را حفظ كند. روز بعد، ‌تلگراف ديگري از مسكو رسيد كه باز هم بايد به دست رفيق گورنف مي‌رسيد. در اين تلگراف آمده بود كه رفيق گرونف با آمادگي كامل براي مذاكره با ولاديميرف و اليوشين درباره‌ي مسائل سياسي، اقتصادي، و اوضاع نظامي در انگلستان، در جلسه‌ حاضر شود. وي از روي غريزه احساس مي‌كرد كه اين مذاكره‌ها در مسكو، دامي كاملاً حساب شده بود. او به مسكو رفت، اما قبلاً مي‌بايستي يك ماموريت رسمي و برنامه ريزي شده را به انجام برساند. روز شنبه، هجدهم ماه مي، قرار بود به يك «مرد غير قانوني انگليسي» ‌(اصطلاحي كه در فرهنگ زبان سازمان جاسوسي كا.گ.ب به جاسوسان فعال بيگانه اطلاق مي‌شد) مبلغ هشت هزار پوند تحويل داده شود. گورديوسكي ،‌ عهده‌دار انجام دادن اين وظيفه بود، چون گذرنامه‌ي سياسي داشت و همين امر ممكن بود در صورت كشف ماجرا او را نجات دهد. اما قسمت رويايي قضيه در اين بود كه خود گورديوسكي يك مرد غيرقانوني «ام آي 6»، (سازمان جاسوسي انگلستان»‌) به شمار مي‌رفت و در هر صورت ، هيچ خطري او را تهديد نمي‌كرد و نيازي به گذرنامه‌ي سياسي نداشت. اما او كم و كيف همه‌ي كارهايش را به آگاهي «ام آي شش » نرسانده بود. البته سازمان جاسوسي انگلستان هم از اين موضوع اطلاع داشت، ولي اين توافق ضمني بين دو آقا، از عرف‌هاي متداول به شمار مي‌رفت.
ام آي 6 فقط اطلاعاتي را مي‌گرفت كه گورديوسكي مايل به دادن آن‌ها بود. گورديوسكي در 8 ماه مي 1985، يكي از آجرها را كه كاردان‌هاي فني اقامت به همين منظور ساخته بودند و در حفره‌اي كه در دل آجر وجود داشت و چهارصد عدد اسكناس بيست پوندي در آن جا مي‌گرفت برداشت و با دو دختر كوچك‌اش به سوي پارك رفت تا كار تبادل را در آن جا به انجام رساند. دخترهاي گورديوسكي ،‌در پارك به اين سو و آن سو مي‌دويدند. محل اختفايي مناسب تر از اين پارك وجود نداشت. مامور كا گ ب اطراف خود را نگاه كرد. آجر را از كيسه‌ي پلاستيكي درآورد و در كنارراه باريكي قرار داد. بعد، دو عدد ساندويچ سوسيس خريد و دخترها در حال بلعيدن ساندويچ همراه پدرشان محوطه‌ي پارك را ترك كردند. خطر در اين جا بود كه در فاصله‌ي پانزده دقيقه پس از رفتن گورديوسكي و آمدن مرد غيرقانوني، رهگذري تصادفاً اين آجر را برمي‌داشت و مي‌رفت، چون ظاهراً اين آجر خيلي زيبا بود. اگر چنين تصادف ناگواري رخ مي‌داد، مي‌بايستي گورديوسكي تاوان اين ندانم كاري را پس بدهد. ولي تحويل پول به خير و خوشي انجام شد. «مرد غيرقانوني» (بانام مستعار «راديو») طبق پيش بيني آمد و آجر را برداشت و برد. كار طبق برنامه انجام شده بود.

صبح روز بعد، يك اتومبيل فورد گرانادا، متعلق به سفارت شوروي، در برابر آپارتمان گورديوسكي درخيابان كنزينگتون ايستاد. راننده او را به فرودگاه «هيثرو» ‌برد و وي در روز يك شنبه، نوزدهم ماه مي 1985، با شركت «ائروفلوت» به مسكو پرواز كرد. كارمندان مرزي فرودگاه مسكو، جزو اعضاي گروه مرزي كا گ ب به شمار مي‌رفتند و طبعاً گورديوسكي از اين موضوع اطلاع داشت. وقتي ديد كارمند گوشي تلفن را برداشت و زير لب كلمه‌هايي را به زبان آورد، تشويش او بيش ‌تر شد. آيا او به افسر كشيك بالا دست اطلاع مي‌داد؟ آيا اين كار او به معناي زير نظر گرفتن ، خبرچيني كردن، و مراقبت از او بود؟ آيا دليل موجهي براي احساس ترس خود داشت؟
او يك ساعت بعد ، در آپارتمان خود در خيابان لنين، شماره‌ي 109 باز كرد و داخل شد. در اين لحظه بود كه دريافت كا گ ب واقعاً او را زير نظر دارد. آپارتمان‌اش بازرسي شده بود. گورديوسكي و همسرش دو قفل از سه قفل موجود را مورد استفاده قرار مي‌دادند. ولي حالا هر سه قفل بسته بود. اين كار خيلي غير حرفه‌اي بود. آيا به طور غير مستقيم مي‌خواستند به او بفهمانند كه زير نظر قرار دارد؟ در نظر اول، تغييرهاي ديگري در داخل آپارتمان به چشم نمي‌خورد، ولي هنگامي كه گورديوسكي حمام را هم بازرسي كرد،‌در بسته‌ي دستمال‌هاي ادكلن دار، سوراخي ديد كه قبلاً وجود نداشت. هر كسي كه به دنبال او بود و وي را زير نظر داشت، ظاهراً به كوچك ترين جزئيات هم اهميت مي‌داد. او سعي كرد كارهايي كاملاً عادي انجام دهد. بر روي تخت خواب نشست، گوشي تلفن را برداشت و به رييس خود گريبين تلفن كرد:
- «نيكلاي پتروويچ ؟ من در مسكو هستم چه كار كنم؟»
- «خيلي خوب اولگ آناتولي ويچ. يك نفر فردا دنبال شما خواهد آمد» .

يك هفته‌ي تمام هيچ خبري نشد.گورديوسكي هر روز تا ساعت 8 بعد از ظهر منتظر تلفني مي‌ماند كه قرار بود سرنوشت او را رقم بزند، ولي باز هم حادثه‌ اي رخ نداد. ظاهراً مي‌خواستند با پنبه سر او را ببرند. به طور رسمي به او مهلت داده شده بود تا گزارش‌هايش را درباره‌ي فعاليت كا گ ب در بريتانيا تكميل كند، ولي او اين كار را خيلي با سرعت انجام داده بود. به اندازه كافي وقت داشت تا همه چيز را بار ديگر در مغزش مرور كند و به آن نقطه ضعف پي ببرد. چه چيزي را مي‌توانستند بر ضد او ثابت كنند؟ اما در اوايل هفته‌ي دوم، وضعيت تغيير كرد. روز دوشنبه، 27 ماه مي، در ساعت دوازده زنگ تلفن به صدا درآمد. ژنرال ويكتور گروشكو، معاون اداره‌ي اول با نام مستعار «سورف»، پشت خط منتظر او هستند. گورديوسكي پرسيد: «مذاكره با مقام‌هاي بالاتر؟»، و جواب شنيد: «نه فعلاً بايد منتظر بمانيد. فعلاً مسئله‌ي روانه كردن جاسوسان به انگلستان مطرح است» .
ساعت بعد، گورديوسكي با يك اتومبيل ولگاي سياه رنگ به يك ويلاي راحت و شيك كا گ ب مي‌رفت تا با دو افسر جاسوسي كه منتظرش بودند ملاقات و گفت وگو كند. گروشكو قبلاً آن دو نفر را نديده بود. دو نفر خدمتكار، ناهار را بر روي ميز چيدند و نوشابه‌ي ويژه‌ي ارمنستان به ليوان‌ها ريخته شد گروشكو و دو نفر ديگر از آن نوشيدند. بعد چوب پنبه‌ي بطري دوم برداشته شد. خدمتكار ليوان گورديوسكي را پركرد.چند ثانيه بعد احساس كرد كه حال‌اش مساعد نيست. آنان مواد مخدر به كام او ريخته بودند. گروشكو از اتاق بيرون رفت و دو نفر ديگر شروع به بازجويي از او كردند. به جاي نوشيدني، ماده شيميايي به حلق او ريخته بودند كه در آزمايشگاه معاونت ضد جاسوسي و كشف جاسوسان داخل سازماني براي چنين موقعي ساخته شده بودند. اثر اين ماده، اولاً بر طرف كردن حجب وحياي بازجو شونده بود، ثانياً او را به حرف در مي‌آورد، و از سوي ديگر، سازوكار هدايت مغزي را به كلي از بين مي‌برد. او احساس مي‌كرد كه در كنار سايه‌اش ايستاده است. بخشي از جسم‌اش شاهد بود كه چگونه بخش ديگر شروع به حرف زدن كرده است. ابتدا از وي پرسيدند كه آيا جاسوسان خائن ديگري را مي‌شناسد يا خير؟ او پاسخ منفي داد، اما آنان گفتند: «اعتراف كن كه خودت مامور انگليس هستي. ما مي‌دانيم و دلايل انكار ناپذيري در دست داريم.»
گورديوسكي پي در پي پاسخ مي‌داد : «نه! نه! اين اشتباه است. من در خدمت سازمان جاسوسي انگلستان نيستم. من مامور آن‌ها نيستم ... ». مواد مخدر اثر خود را گذاشته بود آن دو مرد هر كدام نقش محوله به بازي خود را ادامه مي‌دادند. فرد مست‌تر صورتي رنگ پريده داشت و قدري بيمار به نظر مي‌آمد. اوخيلي با احتياط رفتار مي‌كرد. بعدها گورديوسكي دريافت كه وي ژنرال گولوبف از معاونت «كا» بوده است كه وظيفه‌ي آن، كشف جاسوسان دوجانبه در ميان اعضاي خودي بود. اما مرد جوان‌تر خطرناك‌تر بود. او خيلي باهوش بود و پرسش‌هاي خيلي سختي مطرح مي‌كرد. بعدها گورديوسكي از روي عكس‌هاي موجود در سازمان جاسوسي انگلستان او را شناسايي كرد: سرهنگ بودانف، بازجوي معاونت «كا» .
بودانف، گورديوسكي بر روي زمين افتاده را گرفت و او را با خشونت تمام به ميز تكيه داد. باقي مانده‌ي غذاي ظهر هنوز بر روي ميز قرار داشت: «اعتراف كن كه «پ» تو را خريده است.»
«پ» نام يك مامور جاسوس انگلستان از شاخه «ام اي 6» بود. گورديوسكي مي‌گويد: «آنان به هر حال نياز به اعترا ف داشتند و با وجود ماده‌ي مخدر احساس مي‌كردند چيزي را اعتراف نكرده‌ام. من مرتب مي‌گفتم: نمي‌دانم شما درباره‌ي چه كسي حرف مي‌زنيد».
گولوبف و بودانف او را بر روي كف زمين رها كردند.گورديوسكي كنار ميز نهارخوري افتاده بود. حواس‌اش جمع بود، ولي نمي‌توانست سرپا بايستد. مثل بيماري بود كه پيش از عمل جراحي بيهوش شده بود، ولي فرآيند عمل را كاملاً حس مي‌كرد. گولوبف پس از مدتي برگشت و ورقه ماشين شده‌اي با خود آورد و گفت: « اين اعتراف نامه‌ي شماست. شما همين الان اقرار كرديد جاسوس انگليسي‌ها هستيد. امضاء كنيد.» گورديوسكي از هوش رفت و هنگامي كه روز بعد از خواب بيدار شد سرش به شدت درد مي‌كرد. او در طبقه‌ي اول، در حالي كه لباس به تن‌اش بود، بر روي تخت خواب قرار داشت. خدمتكاران ويلا برايش قهوه آوردند. گورديوسكي پرسيد: «‌آيا ديروز هنگام ناهار چيزي با غذا به خورد من داديد؟»
آن دو بي آن كه از موضوع خبر داشته باشند، به صورت او نگاه كردند و شانه‌هايشان را بالا انداختند. ظاهراً به آنان دستور داده شده بود با او حرف نزنند. آنان در «پذيرايي» از ميهمانان، حرفه‌اي تمام عيار بودند. دراين ويلا متعلق به كا گ ب، ضبط صوت و دوربين‌هاي مخفي با تردستي كامل كار گذاشته شده بود. در ساعت نه ونيم، گولوبف و بودانف ظاهر شدند. چنين وانمود مي‌كردند كه بازجويي روز قبل، مذاكره و مصاحبه اي كاملاً عادي بوده است. يك اتومبيل كا گ ب او را به منزل‌اش برگرداند. گورديوسكي خودش را بر روي تخت انداخت. احساس مي‌كرد كه ديگر توان ايستادن ندارد، اما نمي‌توانست بخوابد. تازه احساس ترس مي‌كرد. برگشتن‌اش به مسكو اشتباهي بزرگ بود در اين جا، آنان اورا در مشت خود داشتند، ولي ظاهراً هنوز امكان تنفسي براي او قايل شده بودند. بيست سال پيش، به صرف سوء ظن ، بي‌درنگ اعدام مي‌كردند. ولي حالا، كا گ ب نياز به مدارك داشت.
گورديوسكي را در مسكو به حضور گروشكو احضار كردند. در دفتر معاون اداره‌ي اول، علاوه بر او، ژنرال گولوبف، رييس اداره‌ي گورديوسكي، يعني نيكلاي گريبين، كه خصمانه‌تر از هميشه نگاه مي‌كرد ديده مي‌شدند. سه افسر كا گ ب به چهره‌ي او خيره شدند. گويي خود يهودا آن جا ايستاده است. گورديوسكي خيلي به خود فشار آورد تا آرام بماند. آيا آنان صداي ضربان قلب او را مي‌شنيدند؟
گروشكو ادامه داد: «ديروز عصر با كريوچكف مدتي طولاني در مورد شما حرف زدم او تصميم گرفت كه اقامت شما در لندن فوراً خاتمه پذيرد خانواده‌ي شما هم اكنون در راه است و به مسكو مي‌آيد، ولي شما مجازيد كه بازهم براي كا گ ب كار كنيد، البته بدون سفر كاري به انگلستان يا اسكانلديناوي خوب نظرتان چيست؟ » گورديوسكي خاموش ماند و سرش را رو به پايين تكان داد و انديشيد: «بگذار گمان كنند كه تو احمق هستي اگر آنان مي‌دانند يا حدس مي‌زنند كه من براي انگيسي ها كار مي‌كنم، در اين صورت ديگر كار و خدمت كردن براي كا گ ب ممكن نمي شد. همه‌ي اين كارها كلك بود، آنان مي‌خواستند كاري كنند كه او خودش را لو بدهد.او تصميم گرفت خود را به ناآگاهي بزند: «اتهام‌هايي بر ضد من؟ من اصلاً نمي‌دانم درباره‌ي چه چيزي حرف مي‌زنيد. همه‌ي اين‌ها ممكن است صرفاً سوء تفاهم باشد، ولي به هر حال، به عنوان افسر تابع تصميم‌هاي شما خواهم بود.»
يك اتومبيل و راننده در اختيار گورديوسكي قرار گرفت تا خانواده‌اش را از فرودگاه به منزل آورد. سه ساعت طول كشيد تا موفق به ديدار مجدد زن و دو دخترش شد. آنان از طريق باجه‌ي مشمول تشريفات گمركي وارد نشدند، بلكه از يك دفتر بيرون آمدند. دو هفته‌ي فراموش نشدني را در كنار همسر و دو دخترش در مسكو سپري كرد و خوب مي‌دانست كه به زودي ناچار به ترك آنان خواهد شد. سايه‌ي اين دانستن به روي آفتاب جان بخش مرخصي و بودن با خانواه گسترده شده بود. او خوب مي‌دانست كه به هر نحوي كه شده بايد فرار كند.
در اواسط سال 1985، گورديوسكي براي استراحت به يك آسايشگاه متعلق به كا گ ب فرستاده شد كه در صد كيلومتري جنوب مسكو قرار داشت. در آسايشگاه هم، بيست و چهار ساعته گورديوسكي را زير نظر داشتند. اين نظارت از هم اتاقي او، افسر گروه مرزي، شروع، و به كتابخانه‌ي كا گ ب ختم مي‌شد. او براي اين كه سوء ظني را نسبت به خود جلب نكند نقشه‌ي مناطقي را مطالعه مي‌كرد كه قصد فرار از آن جا را داشت. او ايستاده و در مقابل قفسه‌ها، مشغول مطالعه مي‌شد. ولي گورديوسكي از سال 1977، خود را براي فرار اضطراري و احتمالي از مسكو آماده كرده بود. در آن زمان كه او براي انگليسي‌ها جاسوسي مي‌كرد و دوران خدمت‌اش در كپنهاگ رو به پايان مي‌رفت، كم كم به فكر فرار افتاده بود. يادداشت‌هاي رمزداري براي خود تهيه مي‌كرد كه به درد ديگران نمي‌خورد. نقشه‌ي فرار براي اداره‌ي جاسوسي انگلستان، از مدت‌ها پيش آشكار بود. گورديوسكي قبل از ترك لندن يك بار ديگر با دوستان انگليسي، آن را به دقت مورد بررسي و مطالعه قرار داده و اين به معناي بيمه كردن بازگشت خود بود. قرار گذاشته شده بود در مركز شهر مسكو علامتي ويژه از خود به جا گذارد كه به منزله‌ي تمايل او به فرار بود. اما او فعلاً در سه كيلومتري جنوب مسكو به سر مي‌برد. او يادداشت‌هاي فرار خود را محض احتياط همراه نبرده بود. در فاصله‌اي نه چندان دور از محل سكونت خود، در محله‌اي كه همه‌ي خانه‌هاي سازماني كا گ ب در آن قرار داشت، گاراژي اجاره كرده و همه‌ي يادداشت‌هايش را لاي دو آجر پنهان ساخته بود. فرار از شوروي ، بازي بسيار مشكل و خطرناكي بود كه خطر مرگ به دنبال داشت. پيش از گورديوسكي هيچ جاسوس و مامور مخفي موفق به فرار از روسيه نشده بود. گورديوسكي در تاريخ 10 ژوئيه به آپارتمان‌اش در مسكو بازگشت. روز بعد، درمحل موعود دومين پيام خود را براي «ام اي 6» به جا گذاشت. اكنون ديگر تاريخ فرار او قطعي و مشخص گرديده بود.
شمارش معكوس آغاز شده. روز قرار 19 ژوئيه و مصادف با روز جمعه بود.در آخر هفته به اين آساني‌ها متوجه غيبت او نمي‌شدند. در كا گ ب هم، روز كاري، دوشنبه ها آغاز مي‌شد افزون بر آن، قرار بود روز بعد جشن واره‌ي جوانان در مسكو افتتاح شود. گورديوسكي اميدوار بود كه توجه نيروهاي ويژه بيش‌تر به خارجيان بي‌شماري معطوف شود كه براي شركت در جشن واره به مسكو آمده بودند.
گورديوسكي تا بعد از ظهر صبر كرد و يادداشت‌هاي‌اش را سوزاند، چون ديگر آن‌ها را از بر كرده بود. بعد، لباس ورزشي كهنه‌اش را پوشيد و منزل را ترك گفت ماموران كا گ ب به خوبي و به اندازه‌ي كافي با اين لباس آشنا بودند. ساعت چهار بعد از ظهر بود كه او شروع به دويدن كرد. در سكوي قطار، دژبان هاي متعددي مشغول نگه‌باني بودند. آنان گذرنامه‌ها را بازرسي مي‌كردند و حاضران را زير نظر داشتند. اما توجه‌اشان، بيش‌تر معطوف به ميهماناني بود كه وارد مي‌شدند تا در جشنواره‌ي بين‌المللي جوانان شركت كنند كساني كه با قطار قصد ترك مسكو را داشتند شامل اين بازرسي‌ها و زيرذره بين قرار گرفتن‌ها نمي‌شدند.با وجود اين، دو ساعت سخت و ناآرام بر گورديوسكي گذشت، آن هم در توالت نه چندان تميز آقايان. در ساعت هشت بعد از ظهر، سوار قطار در حالي كه كوبه‌ي خواب كاملاً پر بود. گورديوسكي از نردبان بالا رفت و در جايش قرار گرفت و سعي كرد بخوابد، ولي موفق نشد.
ده دقيقه پيش از ساعت شش، او بين راه پياده شده و سوار اتوبوسي گرديد كه به سوي شمال مي‌رفت. باز هم در بين راه پياده شد و سوار اتوبوسي شد كه اين بار به سوي جنوب مي‌رفت. در اين زمان او فقط پانزده كيلومتر با مرز فاصله داشت و طول مسير و كليه‌ي يادداشت‌هايش را از حفظ بود. طبق اين برنامه مي بايستي در ايستگاهي مشخص پياده شود. ناگهان احساس كرد كه در مسيرش، در جايي اشكالي رخ داده است. او از ايستگاه موعود رد شده بود. گورديوسكي از صندلي خود بلند شد، به سوي راننده‌ي اتوبوس رفت و گفت: «ببخشيد رفيق، لطفاً توقف كنيد من مي‌خواهم پياده شوم حال‌ام خوب نيست و بايد استفراغ كنم.». او از جاده بيرون رفت و به موازات آن به عقب برگشت . ساعت يازده بود و آفتاب چونان شلاق به چهره‌ي او مي‌كوبيد. براي هزاران هزار پشه نيز، هدفي جز پوست او وجود نداشت. گويي آن‌ها هم متوجه شده بودند كه او مي‌ترسيد. گورديوسكي، كلاه چرمي خود را به سر گذاشت. بدين ترتيب، دست كم سر نيمه تاس او از دست پشه‌‌ها در امان بود.
ناگهان صدايي شنيد: يك اتوبوس ارتشي از مقابل او گذشت. همه‌ي سرنشينان آن يونيفورم به تن داشتند و همگي او را ديدند. گورديوسكي، ناخودآگاه خود را به زمين انداخت و در همان لحظه دريافت كه اشتباه بزرگي را مرتكب شده است. حالا آنان درباره‌ي او چه تصوري مي كردند؟ شخص ناشناسي كه در نزديكي يك مرز به شدت محاصره شده، خود را به روي علف‌ها مي‌اندازد، آن هم با ديدن يك اتوبوس نظامي كلاه چرمي‌اش جابه جا شده بود و پشه‌ها به سرو كله‌ي او حمله ور شده بودند ولي اتوبوس ارتشي به حركت خود ادامه داد و از مقابل او گذشت. گورديوسكي در ساعت دو بعد از ظهر به محل ملاقات رسيد روي علف ها دراز كشيد و منتظر ماند.
اتومبيل در ساعت‌هاي اوليه‌ي عصر رسيد. زمان قبلاً و دقيقاً معين شده بود. آنان مي‌بايست در لحظه اي از نقطه‌ي بازرسي عبور كنند كه مرزبانان مشغول غذا دادن به سگ‌هاي خود بودند. ديپلمات ها موظف به ترك اتومبيل خود نيستند و هنگام عبور از مرز از تسهيلات ويژه‌اي برخوردارند. آنان شيشه‌ي اتومبيل را باز مي كنند و گذرنامه‌هاي سياسي خود را ارائه مي‌دهند مامور، گذرنامه‌ها را براي بازرسي به ايستگاه مي‌برد، و فرمانده‌ي پاسگاه نام دارنده‌ي گذرنامه را با فهرست نام ديپلمات‌ها مقايسه مي‌كند. اگر نام آنان در فهرست باشد، كارمند، گذرنامه‌ها را به دارنده‌ي آن‌ها بر مي‌گرداند و پس از سلام نظامي به اتومبيل اجازه‌ي عبور مي‌دهد. كسي مجاز به بازرسي اتومبيل نيست، مگر اين كه سگ‌هاي تربيت شده به همين منظور واكنش شديدي از خود نشان دهند. به همين دليل، انتخاب وقت غذا خوردن سگ ها اهميت به سزايي داشت.
گورديوسكي كه در صندوق عقب اتومبيل بود صداي پا و صحبت ماموران گمركي و مرزي را مي‌شنيد. صداها كاملاً درنزديكي اتومبيل شايد در فاصله‌ي حداكثر يك متري او بودند.قدري دورتر، صداي پارس كردن سگ‌ها را شنيد ولي صدا نزديك تر نيامد. آنان زمان غذا خوردن سگ‌ها را درست محاسبه كرده بودند. صداي ماموران مرزي دور و دورتر شد. حالا همه چيز منوط به اين بود كه تشريفات بازرسي گذرنامه‌ها مدت چنداني به درازا نكشد. توقف آنان، روي هم رفته ، شش دقيقه طول كشيد و اين مدت، طولاني‌ترين شش دقيقه در زندگي گورديوسكي به شمار مي‌آمد. ناگهان، صداي ماموري را شنيد كه با لحني مودبانه و به زبان روسي مي‌گفت: « سفر به خير». اتومبيل حركت كرد. سه دقيقه بعد گورديوسكي در خاك فنلاد بود. كاري را كه هيچ مامور
كا گ ب تا آن زمان موفق به انجام دادن‌اش نشده بود، او با توفيق پشت سر گذاشته بود: فرار به غرب
 
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: