به گزارش «شیعه نیوز»، همزمان با حرکت امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه و نیز از آنجا به سوی کوفه و کربلا نه تنها عدهای از اصحاب حضرت اعلام آمادگی کردند بلکه گروههای زیادی از ملائک و «جنیان» نیز به این دعوت لبیک گفتند. زیرا امام حسین(ع) مانند سایر ائمه(ع) نه تنها امام بر مردم است بلکه امام بر تمام موجودات عوالم هستی نیز است و هر موجود ذیشعوری وظیفه دارد در قبال این انوار مقدس رفتار مناسب با شأن و جایگاهشان انجام دهد.
نمونه این نصرتهای الهی را در آیاتی از قرآن در ماجرای غزوات پیامبر(ص) شاهد هستیم آنجا که خداوند میفرماید: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ؛ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرین»
ترجمه: قطعاً خداوند شما را در مواضع بسیارى یارى کرده است، و [نیز] در روز «حُنَین»؛ آن هنگام که شمارِ زیادتان شما را به شگفت آورده بود، ولى به هیچ وجه از شما دفع [خطر] نکرد، و زمین با همه فراخى بر شما تنگ شد، سپس در حالى که پشت [به دشمن] کرده بودید برگشتید؛ آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهیانى فرو فرستاد که آنها را نمىدیدید، و کسانى را که کفر ورزیدند عذاب کرد، و سزاى کافران همین بود.» (25 و 26 توبه)
همچنین در آیه40 همین سوره و نیز آیه9 سوره احزاب نمونه این امدادهای غیبی را میبینیم. بنابراین از سنتهای دیرین خداوند متعال، «امدادهای غیبی» بر پیامبران و اوصیای آنها در مواقع حساس است.
این موضوع در ماجرای کربلا و قیام امام حسین(ع) نیز توسط خداوند متعال قرار داده شد تا جایی که گزارشهای متعددی در روایات اهلبیت(ع) در این باره رسیده است. اما رفتاری که امام حسین(ع) در مواجهه با این امدادهای غیبی انجام دادند قابل توجه و تأمل است که در ادامه میخوانید.
شیخ مفید محمّد بن محمّد بن نعمان رضى اللَّه عنه در کتاب مولد النّبی و مولد الاوصیاء با سند خود از امام جعفر صادق علیهالسلام نقل میکند که فرمود:
گروههایى از مؤمنین جنّ آمدند و عرض کردند: ای مولای ما، ما شیعیان و یاران شماییم هر چه خواهید دستور دهید، اگر دستور بدهى که همه دشمنان تو کشته شود و تو از جاى خود حرکت نکنى ما دستور را اجرا مىکنیم، حضرت فرمود: خداوند به شما پاداش نیک بدهد، و فرمود: مگر نخواندهاید قرآنى را که به جدم رسول خدا فرود آمده است؟ که میفرماید: «قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِم؛ اگر در میان خانههاى خود باشید آنکه مرگ بر ایشان مقدر شده است بسوى بستر مرگ خویش میروند.
(و گذشته از این) اگر من در هر و وطن خود بمانم پس این مردم نگونسار به چه وسیلهای آزمایش شوند؟ و چه کسى در قبر من جاى گزین خواهد شد؟ جایى که خداوند، آن روز که بساط زمین را گسرتد آن جاى را براى من برگزید و پناهگاه شیعیان و دوستان ما قرار داد تا عملها و نمازهایشان آنجا پذیرفته شود و دعایشان مستجاب شود و شیعیان ما آنجا سکونت کنند تا در دنیا و آخرت در امان باشند ولى شما روز شنبه که روز عاشورا است حاضر شوید (و در روایت دیگر روز جمعه است) روزى که من در پایان آن روز کشته خواهم شد و پس از کشته شدن من، دشمنان من به دنبال ریختن خون کسى از عائله و فامیل و برادران و خاندان من نخواهند بود و سر بریده من نزد یزید بن معاویة فرستاده خواهد شد.
جنّیان گفتند: اى دوست خدا و فرزند دوست خدا به خدا قسم اگر نه این بود که دستورات تو لازمالاجراست و ما را به مخالفت آن راهى نیست، در این مورد مخالفت میکردیم و همه دشمنان تو را پیش از آنکه دسترسى به تو پیدا کنند مىکشتیم؛ فرمود: به خدا قسم ما به این کار از شما تواناتریم «و لکن مرحلهاى است آزمایشى تا راه براى هر کس که هلاک شود و یا زندگى جاوید یابد روشن و نمایان شود؛ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَة(انفال42)»
داستان زعفر جنی به این صورت در میان مردم عادی مطرح است: روزی پیامبر خدا در صحرایی خشک و بی آب و علف فرود آمدند. اصحاب آن حضرت به او گفتند: در این بیابان چاهی است که کسی نمی تواند از آن آب بر دارد. چاه متعلق به جن ها است و هر کس بخواهد از آب چاه استفاده کند, کشته می شود. یکی از صحابه داوطلب مبارزه با جن ها شد. او رفت و بر سر چاه که رسید, یکی از جن ها کاری کرد که آن فرد مثل ذغال خشک و سیاه شد. به پیامبر خبر دادند که فلان کس کشته شد. هیچکس نتوانست به جنگ جن ها برود. پیامبر حضرت علی(ع) را با عده ای فرستاد تا از چاه آب بیاورند. جن ها مانع شدند. آن حضرت با آنان جنگید و چند نفر از آنان را کشت. جن ها ترسیدند و به درون چاه رفتند. حضرت علی(ع) دلو خواست. دلو را داخل چاه انداخت ولی جن ها طناب دلو را می بریدند. حضرت علی ناچار شد خودش وارد چاه شود. آن حضرت را با طنابی داخل چاه فرستادند. جن ها طناب را بریدند و حضرت علی داخل آب افتاد. در درون چاه با جن ها جنگید, آنها را شکست داد, پادشاه آنان را کشت و بقیه مسلمان شدند. یکی از مسلمان شده پسر پادشاه بود, حضرت علی نام او را زعفر گذاشت و تاج شاهی را هم بر سر او نهاد. حضرت علی(ع) بیرون آمد. دلوها را آوردند, آب کشیدند و همه نیروها آب خوردند. ماهها و سالها گذشت, حادثه کربلا پیش آمد, یاران امام حسین(ع) همه به شهادت رسیدند, آن حضرت تنها بود و فریاد کمک خواهی او بلند بود. در همان ساعتها زعفر جنی در جشن عروسی شرکت داشت, کسی خبر آورد که ای زعفر چرا نشستی فرزند حضرت علی در کربلا تنها است و کمک می خواهد، زعفر و نیروهایش بلافاصله در کربلا حضور یافتند و خود را به امام حسین(ع) رساندند و گفتند: ما در خدمت هستیم. امام حسین از آنان تشکر کرد و گفت : باید امور این عالم به طور طبیعی پیش برود.»
(فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص ۳۳۸ پژوهشکده باقرالعلوم به نقل از نور الائمه و کتاب داستانهایی در باره جن ص ۱۲۳ به نقل از ریاض القدس .)