۰
به بهانه سالروز کشف حجاب:

سير نزول حجاب در ايران

اما امروز در گلپايگان، شهري که شايد قريب 150 سال باشد که حداقل يکي از مراجع تقليد هر دوره را به خود اختصاص داده است، مي توانيد دانشجويان دختر دانشگاه آزاد را ببيند که سگ به دست در دشتهاي گلپايگان تفرج مي کنند.
کد خبر: ۲۳۲۳
۰۰:۰۰ - ۱۹ دی ۱۳۸۶

شايد عکسهاي ???سال پيش زنان ايراني را ديده باشيد. زناني با چادر و چاقچورهاي بلندي که حتي در عروسيها هم از آنان جدا نمي شد و روبنده هاي سفيدرنگي که به ندرت از روي آنان کنار مي رفت. تحولات اجتماعي از آن رمانهاي جالبي است که خواندنش آدم را به اعماق فرهنگ و تاريخ مي برد و گاه در همان جا نگاه مي دارد.

مادر مادربزرگ من از همان نسل چادر و چاقچور بود. يعني همان نسلي که تا اواخر عهد قاجر ادامه داشت. ابتدايش هم چندان مشخص نيست. گرچه در ايران باستان هم حجاب بي سابقه نبوده است اما واضح است که حجاب دقيق و کامل زنان با اسلام به ايران آمد. شايد با همان ورود مسلمانان به ايران و شايد در قرون بعدتر که اسلام جاي خودش را در فرهنگ ايرانيان يافت.

درازاي داستان حجاب در ايران کم از قصه هاي هزار و يک شب ندارد. بعد از نسل چادر و چاقچور، روزگار کشف حجاب فرارسيد. کشف حجاب را از آغاز دوران رضاخان گقته اند. گرچه بايد آنرا از قبل تر جستجو کرد.

سالها قبل از آمدن رضاخان و همان زماني که موج مدرنيته در قالب مشروطه خواهي به ايران هم رسيد، يعني از همان دوراني که سيد جمال روزنامه خواني را از زيارت عاشورا پر ثواب تر اعلام کرد و روشنفکران وطني چون طالبوف و ملکم خان و... درهاي دنياي غرب را به روي ايرانيان کمي گشودند و برخي معممين چون طباطبايي و بهبهاني (که احتمالاً يا نميدانستند قصه مشروطه از چه قرار است يا پيشوايي جمعيت مردم متأثرشان کرده بود)، مردانه مشروطه خواه شدند، کشف حجاب حداقل در محافل خصوصي تر در ايران آغار شده بود و در مجامع عمومي هم روبنده هاي بلندي که تمام صورت را مي پوشاند، مي رفت که به نقابهاي مختصري تبديل شود که تنها نصف صورت را مي پوشاند. اما رضاخان اين روند را اجباري کرد و براي همين نامش هميشه چسبيده شد به کشف حجاب. گرچه کشف حجاب را امثال طالبوف و ميرزاده عشقي پيش بردند.

بعد از رضاخان دوباره چادرهاي زنان برگشت. اما ديگر نه آن چادر و چاقچورهاي قديم و روبنده هاي بلند. اين بار چادر چرخي به ميدان آمد. يعني همين چادري که امروز بر سر زنان متدين مي بينيد و شيخ فضل الله شهيد وقتي که در بحبوحه مشروطه آن را تک و توک بر سر زنان زمان خودش ديد، آن را نشانه رواج بي بند و باري و بي ديني دانست.

روزگار گذشت. زمان پهلوي دوم هم باري به هر جهت سپري شد. زنان متدين همان چادرهاي چرخي را بر سر داشتند که اغلب چادر نمازي بود و زنان غربزده و وابستگان حکومتي هم بي حجاب. اندکي از دانشگاهياني که پاي سخنان افرادي چون شريعتي و مطهري به سمت و سوي اسلام آمده بودند هم از روسري و مانتوهاي بلندي استفاده مي کردند که از نظر حفظ حجاب کم از آن چادرهاي چرخي نداشت.

موج انقلاب شکل حجاب زنان را هم عوض کرد. چادرها مشکي شدند و مانتوپوش ها چادر به سر کردند و بي حجاب ها کمي خود را جمع و جور کردند. زمان جنگ هم به همين منوال سپري شد. اما روزگار سازندگي و اصلاحات قوس نزول حجاب شروع شد. از همان راهي که آمده بوديم، برگشتيم، حتي چند پله پايين تر.

در گلپايگان 30-40 سال پيش که شهر آباء و اجدادي من است، آن طور که شنيده ام جز همسران سران حکومتي شهر مثل فرماندار و رييس شهرباني و ... هيچ زني بدون چادر نبوده است. آن چند نفر هم که بي حجاب بودند، هيچ يک بومي گلپايگان نبودند. تا چند سال پيش هم زنان گلپايگان صد در صد چادري بودند و حتي اگر غريبه اي گذرش به گلپايگان مي افتاد، بدون چادر در کوچه و بازار آفتابي نمي شد.

اما امروز در گلپايگان هم مي توانيد به وفور قدم زدنهاي دختران و پسران را ببينيد و اين شهري که شايد قريب 150 سال باشد که حداقل يکي از مراجع تقليد هر دوره را به خود اختصاص داده است، الان ديگر مي توانيد دانشجويان دختر دانشگاه آزاد را ببيند که سگ به دست در دشتهاي گلپايگان تفرج مي کنند.

فردي تعريف مي کرد که در روزگار جواني و جهالت، صبح ها براي اينکه پدر مرا براي نماز صبح از خواب بيدار نکند، در اتاق خودم با همان حالت بي وضو و در عالم خواب بلند بلند اذکار نماز را مي خواندم که خيال کنند در حال نمازم و به اتاقم نيايند. وضع حجاب جامعه ما هم چنين شده است. مانتويي تنگ و کوتاه و شال و روسري مختصري که گفته باشيم حجاب داريم. پدر آن فردي که گفتم، دلخوش به صداي بلند پسرش بود که در رختخواب سوره حمد را مي خواند و امروز هم ما دلخوش به اين هستيم که از سر تا ته تهران زني يا دختري را پيدا نمي کنيد که شالي چند سانتيمتري بر سر نداشته باشد، يا پسري را پيدا نمي کنيد که حداقل شلواري تنگ و بلوزي بدون آستين نپوشيده باشد.

داستان حجاب زنان در قلمرو داستان ورزش زنان هم تکرار شد. با اين تفاوت که ورزش زنان جديدتر و به روزتر است. شايد بزرگترين کجروي فرهنگي دولت نهم، رويکرد اين دولت درباره موضوع زنان و ورزش بود. هنوز به ياد داريم دستور رييس جمهور براي حضور زنان در ورزشگاهها را که با واکنش تند قشرهاي مذهبي حتي طرفداران دولت روبرو شد. و به ياد داريم که دولت با تأملي معنادار و بي توجه به اعتراضات اقشار متدين و مراجع تقليد، اين دستور را ملغي کرد.

يادم هست که چند سال پيش که اخبار ورزشي شبکه سوم شروع به پخش صحنه هاي ورزشي زنان ايراني نمود، آيت الله مصباح يزدي به اين عمل اعتراض کرد و اعتراضش توسط صدا و سيما ناديده گرفته شد. از شيرين کاريهاي بزرگ دولت نهم ورزش زنان و فرستادن تيمهاي ورزشي زنان به مسابقات جهاني و حتي گاه برگزاري برخي مسابقات ورزشي مانند اسب سواري به صورت مختلط زنانه و مردانه بود. گرچه اين عمل دولت نهم هم بي انتقاد نماند، و افرادي چون علم الهدي، امام جمعه مشهد بدان برآشفتند، اما اين اعتراضات اثري نکرد و اين بار دولت از مرکب خودش پايين نيامد.

چند سال پيش که چند دختر ايراني براي مسابقات شطرنج (که البته تحرک و خودنمايي موجود در ورزشهاي بدني را به همراه ندارد)، به خارج کشور فرستاده شده بودند، آيت الله علي صافي در مسجد قطب گلپايگان بر فراز منبر چنان سخنراني کرد که مدتي را در بستر بيماري افتاد. اما امروز شايد حساسيت ما کمتر شده است و ديگر عادت کرده ايم.

اگر امروز شيخ فضل الله که روزگاري چادر چرخي را طرد مي کرد يا هم قطاران او مانند شيخ عبدالنبي نوري و ميرهاشم دوکي سر از خاک برداردند، چه مي گويند. به قول يکي از دوستان دست تر به ما نمي دادند، مبادا که نجاستمان به آنها هم سرايت کند.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: