۰

مقصود از روایاتی که مردم مکه و مدینه را نکوهش می‌‌کند و مردم شام را بدتر از مردم روم می‌داند، چیست؟

این دو روایت از جهت سندی صحیح هستند.روایت اول: نسبت دادن کفر به اهل مكه و مدینه؛ به جهت این است که برخی از اهالی مکه و مدینه با این‌که دلایل روشنی برای وجود خدا بود، از روی عناد و دشمنی و تکبر، منکر خدا می‌شدند، به گونه‌ای که آنها را از جاده و مسیر اسلام و مسلمانی خارج می‌کرد.
کد خبر: ۲۲۱۲۶۰
۱۱:۲۹ - ۰۹ فروردين ۱۳۹۹

شیعه نیوز:
پرسش
آیا این روایات صحیح هستند؟ شیعیان با نقل این روایت چه می‌‌خواهند بگویند؟ 1. مردم مکه آشکار از خدا سرپیچی می‌‌کنند و مردم مدینه از مردم مکه 70 برابر بدتراند. 2. قوم روم از قوم شام بهتر است؛ چون قوم روم هرچند کافر باشند ولی به اهل بیت دشمنی نمی‌‌کنند برخلاف مردم شام.
پاسخ اجمالی
این دو روایت از جهت سندی صحیح هستند.
روایت اول: نسبت دادن کفر به اهل مكه و مدینه؛ به جهت این است که برخی از اهالی مکه و مدینه با این‌که دلایل روشنی برای وجود خدا بود، از روی عناد و دشمنی و تکبر، منکر خدا می‌شدند، به گونه‌ای که آنها را از جاده و مسیر اسلام و مسلمانی خارج می‌کرد. همچنین به جهت این‌که برخی از مردم مکه و مدینه با خاندان پيامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) اظهار دشمنی می‌کردند.
روایت دوم: احتمالاً اين كلام در زمان بنى اميه صادر شده كه برخی از مردم اهل شام به زبان اظهار اسلام می‌كردند و در دل كافر بودند. آنها کسانی بودند كه امام علی( علیه السلام ) را سبّ و لعن می‌كردند و اين خود كفر به خداى بزرگ بود، ولى نصارى و اهل روم چنين كارى نمی‌كردند. پس بدین سبب اينها بدتر از اهل روم بودند.
توجه به این نکته لازم است که این دسته از روایات همه مردم این مناطق را شامل نمی‌شود؛ چون میان آنها مردمی مسلمان و مؤمن به پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) و ائمه اطهار( علیه السلام ) بوده و هستند. و تنها كسانی كه با عناد ورزی و لجاجت، بعد از شناختن حق و حقیقت، آن‌را نمی‌پذيرند، شامل تعابیر این دسته از روایات هستند و اهل نجات نيستند، اما انسان‌هایی كه در سرزمین‌های مکه، مدینه، شام و روم قاصر بوده و عناد و دشمنی نداشتند، با لطف و رحمت الهی اهل نجات خواهند بود.

پاسخ تفصیلی
الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا( علیه السلام ) قَالَ: «إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَيَكْفُرُونَ بِاللَّهِ جَهْرَةً وَ إِنَّ أَهْلَ الْمَدِينَةِ أَخْبَثُ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ أَخْبَثُ مِنْهُمْ سَبْعِينَ ضِعْفاً».[1]
ابو بصير از امام باقر( علیه السلام ) يا امام صادق( علیه السلام ) نقل کرده است: «همانا اهل مكه آشكارا به خداوند كفر ورزند، و اهل مدينه از اهل مكه خبيث‌ترند، هفتاد بار خبيث‌ترند».
برای فهم و برداشت صحیح این روایت به نکاتی باید توجه داشت:
1. اگر به جریانات مردم مکه از زمان پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) به بعد بنگریم؛ می‌یابیم که معمولاً اهل مکه همان‌‌طوری که بودند خود را نشان می‌دادند؛ یعنی اگر به خدا و پیامبر ایمان آورده بودند، همان را ابراز می‌کردند و اگر مشرک بودند، شرک می‌ورزیدند و عملکرد و موضع‌گیری آنها نسبت به پیامبر و مسلمانان معلوم بود و نفاق و دو رویی نداشتند.[2]
اما معمولاً اهل مدینه این‌گونه نبودند، و از وقتى كه پيامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) از مکه به مدينه آمد، نفاق ميان برخی از کسانی که خود را به ظاهر پیرو و طرفدار پیامبر می‌دانستند شيوع يافت. و اين گروه از منافقان چنان از حق و حقيقت عارى و چنان بر كار خود مسلط بودند كه می‌توانستند خود را در صف مسلمانان راستين جا بزنند بدون اين‌كه كسى متوجه آنها بشود؛ قرآن كريم بر مجموعه‌اى از منافقان تأكيد كرده، انگيزه‌هاى آنان و صفاتشان را برملا ساخت و در سوره‌هاى بقره، آل عمران، مائده، توبه، عنكبوت، احزاب، محمد، فتح، حديد، مجادله، حشر و منافقون آنان را تهديد كرد. اين دلالت می‌كند كه منافقان گروه مهمى در جامعه اسلامى بودند، برخى به نام نفاق شناخته می‌شدند، برخى با عنوان دروغ و كسانى هم ناشناخته بودند، چون نقاب ايمان و علاقه به پيامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر چهره زده بودند. اگر منافقان گروه اندک و بی‌اهميتى بودند، قرآن كريم تا اين اندازه به آنان نمی‌پرداخت.[3] چنان‌که در قرآن کریم می‌خوانیم: «وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاق»؛[4] و از اهل مدينه نيز كسانى با نفاق و دو رويی خو گرفته‌اند.
2. نسبت دادن کفر به اهل مكه؛ به جهت این است که؛ برخی از اهالی مکه و مدینه با این‌که دلایل روشنی برای وجود خدا بود، از روی عناد و دشمنی و تکبّر، منکر خدا می‌شدند، به گونه‌ای که آنها را از جاده و مسیر اسلام و مسلمانی خارج می‌کرد.[5] همچنین به جهت این‌که برخی از مردم مکه و مدینه با خاندان پيامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) اظهار دشمنی می‌کردند[6] كه تا به امروز هم برخی از آنها این‌گونه هستند.
اهل مكه و بسيارى از مردم حجاز به بنی‌هاشم و به ويژه به امام على( علیه السلام ) و خاندانش تمايلى نداشتند؛ و به رهبران سقيفه و پس از آنان به بنی‌اميه گرايش پيدا كردند. امام سجاد( علیه السلام ) از اين حقيقت پرده برداشته می‌فرمايد: «در مكه و مدينه بيست تن دوستدار نداشتيم».[7] ابوجعفر اسكافى در اين‌باره می‌گويد: «همه اهل مكه با على( علیه السلام ) دشمن بودند و همه قريش در جبهه مخالف او قرار داشتند و همه مردم همراه بنی‌اميه عليه او همداستان بودند».[8]
3. بعضى گفته‌اند: اين‌كه اهل مكه به كفر نسبت داده شده‌اند براى اين است كه آنها نافرمانى يا پرستش غير خدا را می‌کردند، و يا اوليای خدا را دوست نداشتند؛[9] زيرا خداى تعالى می‌فرمايد: «هر كه بخواهد در آنجا به ستم [از حق‏] منحرف شود، او را از عذابى دردناک می‌چشانيم»؛[10] در روايت دیگری آمده حضرت امام صادق( علیه السلام ) در تفسير اين آيه شریفه فرمود: «هر كسی در مكه پرستش غير خدا را كند يا جز دوستان خدا را در آن دوست بدارد او به ستم ملحد و مشرک شده و بر خدا است كه از عذاب دردناكش به او بچشاند».[11]
2. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ( علیه السلام ) أَهْلُ الشَّامِ شَرٌّ أَمْ أَهْلُ الرُّومِ فَقَالَ: «إِنَّ الرُّومَ كَفَرُوا وَ لَمْ يُعَادُونَا وَ إِنَّ أَهْلَ الشَّامِ كَفَرُوا وَ عَادَوْنَا».[12]
ابو بكر حضرمى گويد: از حضرت امام صادق( علیه السلام ) پرسیدم: اهل شام بدترند يا اهل روم؟ آن‌حضرت فرمود: «مردمان روم كافرند ولى با ما دشمنى نكنند، و اهل شام هم كافرند و هم با ما دشمنى كنند».
احتمالاً اين كلام در زمان بنى اميه صادر شد كه اهل شام از بنى اميه و پيروانشان بودند و برخی از آنها منافق بودند كه به زبان اظهار اسلام می‌كردند و در دل كافر بودند، و منافق از كافر بدتر است. آنها کسانی بودند كه امام علی( علیه السلام ) را سبّ و لعن می‌كردند و اين خود كفر به خداى بزرگ بود ولى نصارى و اهل روم چنين كارى نمی‌كردند. پس بدین سبب اينها بدتر از اهل روم بودند. و تفاوت بين اين شهرها براى اين بوده است كه بيشتر مخالفان در آن زمان از ناصبيان منحرف از اهل بيت( علیه السلام ) بوده‌اند و سبب اختلافشان تفاوت آنها در دشمنى اهل بيت( علیه السلام ) از جهت شدّت و ضعف بوده است، به همین جهت، شبهه‌ای نيست در اين‌كه ناصبی‌ها خبيث‌تر از كفارند.[13]
«نسائی» صاحب كتاب «السنن الکبری» يكی از كتاب‌های روايی اهل سنت وقتی وارد شام می‌شود، متوجه می‌گردد كه مردم آن‌جا نسبت به امام علی( علیه السلام ) شديداً بغض و كينه دارند و آن‌حضرت را مورد مذمت قرار می‌دهند؛ لذا وی در مناقب و فضائل امام علی( علیه السلام ) كتابی تأليف می‌نمايد، اين كار بر مردم شام سخت تمام شده و از نسائی می‌خواهند كه در فضائل معاويه نيز كتابی تأليف كند. او قبول نمی‌كند و در جواب مردم می‌گويد: من برای معاويه هيچ فضيلتی نمی‌دانم مگر اين‌كه پيامبر فرمود: «خداوند شكم معاويه را سير نكند».[14] نسائی با اين سخن مورد خشم مردم قرار می‌گيرد و او را آن‌قدر می‌زنند تا مريض شده و بر اثر آن مريضی می‌ميرد.[15]
به هر حال؛ توجه به این نکته لازم است که این دسته از روایات همه مردم این مناطق را شامل نمی‌شود؛ به دو دلیل:
اول: قطعاً میان آنها مردمی مسلمان و مؤمن به پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) و ائمه اطهار( علیه السلام ) بوده و هستند.
دوم: از قرآن و روايات استفاده می‌شود که مستضعفین؛ یعنی کسانی که توان دست‌یابی به راهنما را نداشته و امکان مهاجرت به سایر بلاد و ... را نیز نداشته‌اند، اما طبق فطرت خود «انسان» زیسته‌اند، از رحمت الهی برخوردار خواهند شد.[16] پس تنها كسانی كه با عناد ورزی و لجاجت، بعد از شناختن حق و حقیقت، آن‌را نمی‌پذيرند و همچنين كسانی كه در شناخت حقيقت تساهل به خرج داده و مقصر شناخته شوند، شامل تعابیر این دسته از روایات هستند و اهل نجات نيستند، اما انسان‌هایی كه در سرزمین‌های مکه، مدینه، شام و روم قاصر بوده و عناد و دشمنی نداشتند، با لطف و رحمت الهی اهل نجات خواهند بود.
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏2، ص 410، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق. بنا بر تحقیق در منابع رجال حدیث؛ تمام راویان این حدیث توثیق شده‌اند، از این‌رو؛ این روایت از جهت سندی صحیح است.
[2]. ر.ک: «علت انکار اسلام در شهر مکه و دلیل استقبال از اسلام در شهر مدینه»، سؤال 30250.
[3]. سبحانى، جعفر، سيماى عقايد شيعه (ترجمه دليل المرشدين الى الحق اليقين)، مترجم: محدثى، جواد، ص 329، نشر مشعر، تهران، چاپ اول، 1386ش.
[4]. توبه، 101.
[5]. محدث بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، محقق و مصحح: ایروانی، محمد تقی، مقرم‌، سید عبد الرزاق، ج ‌5، ص 183 – 184، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1405ق.
[6]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج ‏11، ص 220، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق؛ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، محقق و مصحح: قوچانی، عباس، آخوندی، علی، ‌ج ‌6، ص 60 – 61، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ هفتم، 1404ق.
[7]. ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق و مصحح: محدث، جلال الدین، ج ‏2، ص 573 ،‏ انجمن آثار ملی، تهران، چاپ اول، 1395ق؛ ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل،‏ ج ‏4، ص 104، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.
[8]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحديد، ج ‏4، ص 103.
[9]. سروی مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی (الاصول و الروضة)، محقق و مصحح: شعرانی، ابو الحسن، ‌ ج ‏10، ص 108، المکتبة الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1382ق.
[10]. حج، 25: «وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ».
[11]. الكافي، ج ‏8، ص 337.
[12]. همان، ج ‏2، ص 410. همچنین بنا بر تحقیق در منابع رجال حدیث؛ تمام راویان این حدیث توثیق شده‌اند، از این‌رو؛ این روایت از جهت سندی صحیح است.
[13]. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ‏11، ص 219 – 220.
[14]. طیالسی، أبو داود سليمان بن داود، مسند أبي داود الطيالسي، محقق: تركي، محمد بن عبد المحسن، ج 4، ص 464، دار هجر، مصر، چاپ اول، 1419ق؛ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم )(صحیح مسلم)، محقق: عبد الباقي، محمد فؤاد، ج 4، ص 2010، دار إحياء التراث العربي، بيروت، بی‌تا.
[15]. هروی قاری، علی بن محمد، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج 1، ص 26، دار الفكر، بيروت، چاپ اول، 1422ق؛ حسين، مير سيد حامد، عبقات الأنوار في إثبات إمامة الأئمة الأطهار، ج ‏13، بخش‏اول، ص 181، كتابخانه امير المؤمنين، اصفهان، چاپ دوم، 1366ش.
[16]. ر.ک: «قاصرین و نجات از جهنم»، سؤال 323؛ «جهنم و غير مسلمانان»، سؤال 47.

 

 

 

 

 

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: