به گزارش «شیعه نیوز»، گاه اتفاقی برای معده تان میافتد وقتی که میفهمید دوستتان با کسی نامزد شده است حتی با وجود اینکه شما به او در انتخاب حلقه کمک کرده بودید؟ با اینکه شما او را کاملا میشناسید، اما این چه حسی است که در زمان دیدن ارتقای شغلی همکارتان به شما دست میدهد؟ با وجود اینکه آنها کاملا مستحق این موفقیت هستند و حتی ذرهای هم کاری به کار شما ندارند.
چقدر میسوزید وقتی که کسانی که واقعا تمایلی به آنها نداشتید، اما امروز بهتر از آخرین باری که دیده بودید شده اند؟
اما مهمتر از همه، آن آرامش نگران کننده و غیر قابل توصیف که در زمان بدبختی و بیچارگی دیگران سراغتان میآید به چه علت است؟
در طی ماههای گذشته این موضوع بارها و بارها مرا در گیر خود کرده بود. چگونه میتوانم دیگران را کاملا دوست بدارم، اما از دیدن شادی زندگی آنها مسرور نشوم؟
چه مانعی بر سر راه همراهی کردن مردم در جشنها و شادی هایشان وجود دارد و چگونه باید این موانع را برای همیشه از سر راه برداشت؟
این قضیه یک لیست کامل یا محدود ندارد، اما بوسیله یک سری جستجو و درک فرایندهای اجتماعی، متوجه شدم که عواملی که پیش روی خود دارید میتوانند دلایل اصلی برای شریک نشدن در شادیهای دیگران باشد.
همدلی کردن با دیگران همیشه آسان نیست
تعریف همدلی بر میگردد به توانایی شناخت (همدلی شناختی) و سپس ارتباط (همدلی عاطفی) برقرار کردن با حالات حسی دیگران، اما به نظر میرسد که ما نمیتوانیم درک کنیم که همدلی به معنای همدردی نیست. همدلی برای لذت بردن است برای جشن گرفتن است. اتحاد داشتن و نه انتخاب ناراحتی عاطفی … در واقع، ناراحتی بخش ساده یک رابطه میباشد.
من اهل عمل هستم؛ و این بدترین و بهترین چیز درباره من است. فکر میکنم هر مشکل ارتباطی/ عاطفی/ فیزیکی مضمن را میتوان با استقامت، از خودگذشتگی و مقدار زیادی انگیزه عاطفی به سرانجام رساند؛ بنابراین طبیعتا حس میکنم که باید به دیگران برای عبور از مسائل و مشکلات زندگی کمک کنم و به آنها انگیزه و امیدواری دهم، اما اگر آنها به من نیاز نداشته باشند چه؟ چه اتفاقی میافتد اگر آنها از من موفقتر شوند؟ یا اگر روابط آنها با دیگران عالی شود و زندگی من از هم فروپاشد؟ چه اتفاقی میافتد اگر دیگر نیازی به راهنماییهای من نداشته باشند، چون در واقع آنها افرادی عالی هستند.
این عدم نیاز از سوی دیگران به شدت روی توانایی من و احتمالا شما در تشویق دیگران برای پیروزی تاثیر میگذارد. وقتی به ما نیازی نباشد یا با توجه به اینکه تنها کاری که باید انجام دهیم تشویق کردن است و این برای ما قانع کننده و یا با ارزش نیست، چون در زمره تواناییهای ما به شمار نمیرود.
ما همه چیز را از فیلتر خودمان عبور میدهیم
خیلی سخت است که لذتی که دیگران میبرند را ببینیم و تجربه کنیم برای اینکه چنین احساسی ما را آشفته خاطر میسازد. بدون شکست، ما لذت دیگران را غربال کرده و بخشهایی از آن لذت دیگران را که به ما احساس بدی میدهد را استخراج میکنیم. هر تصویر زیبا باتوجه به برداشت خودمان ایجاد میشود، ما چیزهای خوب را در مرکز توجه خود قرار میدهیم و بدین ترتیب چیزهای دیگر مبهم و متضاد میگردد و در نتیجه دیگر قادر به دیدن زیبایی کل تصویر نخواهیم بود. ما توانایی دیدن تصویر به طور واضح را از دست میدهیم که در اثر بروز ترسها و احساس نا امنی و مشکلات شخصی بوجود میآید.
روش غلطی
درباره من اشتباه نکنید، من کارهای گروهی را خیلی دوست دارم، اما میخواهم اثبات کنم که روشی که برای مرتبط ساختن زندگی با دیگران انتخاب میکنیم خود ما را نادیده میگیرد. همه ما به نوعی تصمیم گرفته ایم که وجود خود را از طریق سایتهای اجتماعی، تصاویر چند مگاپیکسلی و بروز رسانی صفحه خانگی به دیگران نشان دهیم.
زندگی ارزش حسادت کردن را دارد. یک زندگی ارزش مشتاق بودن را هم دارد. من به این دانش رسیده ام که کسی دوست ندارد بشنود که ” من امروز احساس نفخ کردن دارم ” و یا ” امروز قهوه را روی کیبردم ریختم ”، اما زمانی که چیزهایی را برای عرضه کردن به دیگران انتخاب میکنیم، چطور میتوانیم از آنها توقع داشته باشیم که واقعا در شادی ما سهیم باشند، آن هم زمانی که به سختی مشغول جعل یک جریان رویایی از زندگی خود هستیم.
پس چه کار باید کرد؟
ما باید رفتار و طرز فکر خود را تغییر دهیم تا بتوانیم در زمان سهیم کردن آنها با پیروزیهای خود، واکنشی را که از سویشان انتظار داریم دریافت کنیم. در ادامه شما را با یک سری روشهای عملی که به خود من کمک کرده اند آشنا میکنم.
جستجو کنید، بشناسید و استخراج کنید
وقتی که آن احساس غرق شدن بوجود میآید، سریع آنرا کنترل کنید. اجازه ندهید که آن احساس ملکه ذهن شما شود و بصورت یک لبخند توخالی روی صورتتان جلوه کند. کمی موشکافی کنید که چرا چنین حسی بروز میکند و اصلا چرا وجود دارد؟ با انگیزههای خود مقابله کنید و چیزهای غیر واقعی و نا امنیهایی که خودمان تقویت میکنیم را در همان ابتدای کار سرکوب کنید.
همواره صداقت را در نظر داشته باشید
چه میشود اگر همیشه صادق باشیم؟ نشان دادن آسیب پذیری خود اغلب بهترین دارو برای درمان شماست. تصور کنید دوستتان به شما میگوید که باردار است… در اینجا شما دچار همان احساسی که گفتیم میشوید.
چه اتفاقی میافتد اگر اعتراف کنید که هیجان زده شده اید، یعنی با یک سری فشارهای شخصی روبرو هستید که شما را نگران آینده کرده؟ واضح است که اولین چیزی که به زبان میآورد همین نکته نیست، اما اگر قرار است برمبنای صداقت گام بردارید، یک رابطه صحیح در کنارش تبعاتی دارد، پس لازم است که کمی ریسک کنید.
به نظر من تعامل ما با دیگران باعث میشود که احساسمان واقعیتر باشد، هر بار که احساس واقعیتان را بر زبان میآورید، احساس آزادی و سبکی بیشتری میکنید.
قدردان باشید
هر روز سعی کنید بخاطر داشتن یک چیز خاص در زندگی سپاسگذار باشید. این حس را با دیگران شریک شوید. با صدای بلند. در مکالماتتان و با جدیت.
صمیمی شوید
اجازه ندهید احساس ملامت بی مورد در روابط شما فرافکنی بوجود آورد. این فرض را کنار بگذارید که اگر دوست شما با دیگران صمیمی شده، دیگر به شما نیازی ندارد. این احساس را از خود دور کنید. بعضی وقتها نمیتوانیم جشن بگیریم، چون حس نمیکنیم که به جشن دعوت شده ایم.
منبع: آلامتو